سایر منابع:
سایر خبرها
شهیدی که برات شهادت را از حضرت ابوالفضل(ع) گرفت/مهدی می گفت با رفتنم می خواهم آل سعود را خشمگین کنم
شدم که اسب شروع کرد بلا رفتن به آسمان ها و موهای سر من پریشان شد؛ من دغدغه داشتم که چرا هر کاری می کنم نمی توانم موهایم را زیر چادر بپوشانم که از دید نا محرم به دور باشد و وقتی که من زیر پایم را از آن بالا نگاه می کردم دیدم همه جا سر سبز بود . اسب در آسمان ها چرخ زد من را آورد کنار همان مسجد پیاده کرد، وقتی خوابم را به مادرم تعریف کردم بسیار ناراحت شد. دوست ندارم حالا شهید شوی ...
بازیگران در سکانس آرزو
لحظه احساس می کردم تا به حال در سینما کار نکردم اما از آن پس نظرم در مورد سینما فرق کرد. از آرزوهایم بود که ای کاش سریال روزی روزگاری زمانی ساخته می شد که می توانستم در کنار ژاله علو، آقای شکیبایی و دیگر بازیگران آن سریال بازی کنم، این تنها سریالی بود که حاضر بودم کار کنم.آخرین باری که شکیبایی را دیدم با من تماس گرفتند، قراری گذاشته شد و همدیگر را ملاقات کردیم، نامه های عاشقانه نوازنده دربار دوره ...
گناهان عامل از بین رفتن بهجت/ عفو نزد خدا از عقوبت محبوب تر است
، ظلمات و نور را جعل کرده است. بعد از این کفّار کافر می شوند. یعنی چه؟ الآن ما قبل ثمَّ خَلَقَ السَّماواتِ متناسب آن چه بود؟ متناسب آن این بود که مردم ایمان بیاورند. ولی ثمَّ با این متناسب نیست. چرا؟ برای این که این جا می گویند کافر شدند. آدم به آدم می گوید که این همه خوبی ها من به تو کردم، چه کردم، تو بعد از آن آمدی به من چه کردی، یعنی چه؟ یعنی کار تو متناسب نیست. باید به من خوبی می کردی. پس این ...
میدان ورزش بار دیگر صحنه عرق به میهن شد
در تمام سالن طنین می انداخت. همه اعتلا و افتخار این مرز و بوم برایشان مهم بود و نشانه مهم آن اهدای مدال طلا از سوی جوان رعنای مشهدی به مادر شهید حمیدرضا کاوه اهل قروه بود. یکی در مشهد و یکی در قروه با اختلاف مسافتی نزدیک به دو هزار کیلومتر، اما مام وطن که مسافت نمی شناسد و همین عرق به کشور است که نتیجه زحمات و تلاش های طاقت فرسا و چندین ساله این جوان در قالب یک مدال به گردن ...
ورزش را شاید، اما حجابم را هیچ وقت ترک نمی کنم
به گزارش کوگانا کیمیا علیزاده اظهار داشت: افتخار می کنم که به عنوان نخستین دختر مسلمان ایرانی توانستم دل رهبر معظم انقلاب اسلامی، مسؤولان کشور و رئیس جمهوری، میلیون ها ایرانی و به ویژه مردم خوب استان البرز را با کسب مدال برنز المپیک شاد کنم. وی تصریح کرد: من تمام تلاشم را به کار بستم تا بتوانم با مدال طلا به کشورم بازگردم، اما متاسفانه به دلایل مختلف از جمله اینکه برای نخستین بار در ...
کسب نشان طلامهدی ناظری در نخستین دوره مسابقه عکس مونته نگرو
مهدی ناظری گفت: در این مسابقه 19 عکس ارسالی من موردپذیرش داوران قرار گرفت، که در نهایت موفق به کسب نشان طلا شدم. وی گفت: این مسابقه در پنج بخش آزاد رنگی ، آزاد سیاه وسفید، پرتره، مرد و زن زیر نظر فدراسیون بین المللی هنر عکاسی (فیاپ) و انجمن عکس آمریکا (PSA) برگزارشد. گفتنی است؛ این عکاس جوان در ماه های گذشته موفق شد مدال برنز نهمین دوره مسابقه بین المللی جایزه عکاسی پاریس را کسب کند ...
عبدولی: خدا از کسی که فیلم من را منتشر کرد نگذرد
بروم و داعشی ها را نابود کنم. منتظرم مسئولان اعلام کنند و هر زمان که این کار انجام شد راهی سوریه می شوم. و صحبت پایانی. از شما و همه مردم ایران که برای من دعا کردند تشکر می کنم. امیدوارم توانسته باشم لطف آنها را با این مدال برنز جبران کرده باشم. ضمن اینکه از آقایان حسنوند، لطفی نسب و کریم پور هم سپاسگزاری می کنم. ...
ملاقات بازیگر سینما با خانواده زندانی 20 میلیونی/ بزرگ مرد کوچک و خانواده اش چشم انتظار کمک خیرین+عکس
باید برای آرزوهایش بجنگد، نگاهم می کند و می گوید: همه مشکل و بدبختی دارن اما واسه ما دیگه خیلی زیاده، اون روز که تو مدرسه یکی از بچه ها بهم گفت گدا ، خیلی دلم شکست... خاله من دلم نمی خواد بد باشم، به همه خوبی می کنم که همه هم به من خوبی کنن، مثلاً حاجی صاحب خونه هر وقت من از خونه میرم بیرون یا تو حیاط با توپ بازی می کنم با چوب کتکم می زنه، یه بار جوری منو کتک زد که تا سه روز کمرم درد می ...
یازده فیلمنامه کوتاه 100 ثانیه ای
...! زن: این کارو نکن!... می دونی به این کار چی می گن؟ مرد: زرنگی! (می خندد) شایدم دزدی؛ آره؟! زن: ( ناراحت) آره؛ دزدی! مرد: ( قهقهه می زند) خب دزد نگرفته، پادشاه اس خانم!! مگه نمی دونستی؟! مرد راننده چون جایی برای دور زدن ندارد، دنده عقب می گیرد و سپس فرمان را می پیچاند و قصد دارد از خیابان به سمت بالا حرکت کند که ناگهان پا روی ترمز می گذارد و ...
خاطرات محمد علی کلی از حضور در جبهه های جنگ
دارد و بی صاحب نیست و علمای زیادی دارد و 14 معصوم دارد. برای همین آرزو دارم در ایران بمانم و زندگی کنم و خیلی به این مردم علاقه درام چون بچه که بودم آمدم و گوشت و پوست و استخوانم ایرانی شده است. من می خواهم خداوند و امام زمان و آقای خامنه ای و دولتمردان کمک کنند تا شناسنامه من ایرانی شود. با صحبت های شما گذشته ها به یاد من آمد، از سوالات شما خوشحال شدم. منبع: خبرآنلاین به ...
ابراهیمی: فقط خودم مقصر حذف از مسابقات جهانی هستم/ مقابل حریف روس بد کشتی گرفتم
جهان برخوردار بود، گفت: کاری با وضعیت دیگر کشتی گیران ندارم اما من فقط روز و شب به فکر مدال جهانی جوانان بودم تا با خاطره ای خوب به کارم در این رده پایان بدهم. سال گذشته که دهم جهان شدم واقعا به لحاظ آمادگی بدنی و روحی در وضعیت بسیار بدی قرار داشتم اما امسال خیلی آماده بودم اما نمی دانم چرا مقابل حریف روس اینقدر بد کشتی گرفتم. وی افزود: نباید خیلی با حریفم نزدیک کشتی می گرفتم تا او ...
ما که دادیم دل و دیده به طوفان بلا
...، زنجیر را پاره کنیم بخندد؟ بالای سر قبر رفتم، دیدمش. واقعا داشت لبخند می زد. چند روز بعد از مراسم هم، عکس های قبل و لحظه خاکسپاری را برایمان آوردند. یقینم به خنده شهیدم آنجا بیشتر شد بود که 3 روز پس از تشییع، محمدرضایم را در خواب دیدم. گفتم: مادر! مگر تو شهید نشدی؟ گفت: بله . گفتم: پس چرا خندیدی؟ گفت: من چیزی را که در آن دنیا و این دنیا بهتر از آن و بالاتر و قشنگ تر از آن نیست ...
روایت فرمانده ای که با لباس ساده بسیجی به میدان رزم رفت
...> رفتم تیپ و با شرمندگی وارد اتاقش شدم. او اجازه نداد لب های من به عذرخواهی باز شود، یک دفعه از پشت میز بلند شد و آمد جلو و مرا تنگ گرفت توی بغلش. صورتم را بوسید و گفت: اگر اشتباهی کردیم، شما ما رو ببخش. این بزرگواری و وارستگی، در آن لحظه ها چنان مرا تحت تأثیر قرار داد که بی اختیار چشمانم خیس اشک شد. هنوز هم بعد از سال ها وقتی به آن موضوع فکر می کنم ، می بینم با این که من کاملاً مقصر ...
از پرسپولیس که رفتم یتیم شدم،آرزو دارم برگردم+عکس
-31 01:54 انصافا هافبک دفاعی روی دستش نبود...کمال نصف اینم نیست...بازیهاش توی پیام مشهد مو به تن ادم سیخ میکرد وقتی از 40 متری گل میزد....تمام توپهای هوایی و زمینی مال این بود....جلوش بازی کرده بودم...معرکه بود...انگار از یه سیاره دیگه اومده بود...رونهاش 3 برابر بازیکن های دیگه بود....همه بهش میگفتن هی پسر تستسترون میزنی؟؟؟؟!!!!!! حیف که قدر خودتو ندونستی رضا حقیقی....حیف...تو الان باید ...
لیلا رجبی: اگر خارجی نبودم بی غیرت خطابم نمی کردند / پشیمانم در المپیک مسابقه دادم
به گزارش آنا، لیلا رجبی که سابقه حضور در المپیک لندن هم داشت برای بار دوم به المپیک اعزام شد. در این رقابت ها او نتوانست رکورد های قبلش را تکرار کند و در همان دور اول حذف شد اما متاسفانه حواشی بعد از عملکردش و به کار بردن کلمه بی غیرت در مورد او بیشتر از همیشه مورد توجه قرار گرفته است. لیلا رجبی و همسرش پیمان رجبی روز گذشته با حضور در خبرگزاری آنا، در مورد المپیک و حاشیه هایی که بعد از آن که برای وی ایجاد شد صحبت کرد. * از المپ ...
مدیرکل سابق دفتر موسیقی: در سال های 92 و 93 بیش از 300 کنسرت در مشهد برگزار شد
...، رخ داد. من مایل به ادامه همکاری با وزارت ارشاد بودم. چون با برنامه به وزارت ارشاد رفته بودم و بعضی از برنامه های من حداقل سه سال زمان می برد که به ثمر برسد؛ اما در میانه راه، به دلیل فشارهایی که از طرف خانه موسیقی و عدم همکاری که از سوی مجموعه داخلی وزارت ارشاد با من صورت گرفت، عدم اختیارات در مباحث مالی و اداری و تصمیم گیری ها، درحالی که قانونا این اختیارات به مدیرکل دفتر موسیقی داده شده، باعث ...
تقلب در المپیک
مکان بازی های المپیک در دوران باستان مثل امروز از کشوری به کشور دیگر تغییر نمی کرد. مراسم المپیک که از 776 سال پیش از میلاد شروع شده هر چهار سال یک بار در المپیا یعنی شهر مقدس زئوس برگزار می شد. به گزارش فرادید به نقل از آتلانتیک، مجسمه خدایان در همه جا پراکنده بود و یکی از مشهورترین آنها که از جنس برنز ساخته شده بود و دو صاعقه در دست داشت زئوس پذیرنده سوگند نام داشت. پیش از مسابقه ...
گفتم: ضامن من شو!
مشهد بودم. خدا را شکر که آقا دوباره ما را طلبید. خیلی خوشحالم که زائر مشهد شدم چون باید نذرم را ادا می کردم. عابدینی مقام چهارمی اش در المپیک را هم لطف امام رضا(ع) می داند. او می گوید: آقا علی ابن موسی الرضا(ع) ضامن بود و ضامن من هم شد.خیلی وقت ها آقا ما را نمی طلبد و ما ورزشکاران از همان تهران یا زمین مسابقه نذر می کنیم. نذر من همیشه اجابت می شود و وقتی که برمی گردم در نخستین فرصت نذرم ...
شهدا دنبال مطرح کردن خود نبودند/ برخی در زبان از رهبری پیروی می کنند
شهید تورجی زاده به طور مشترک در خواب دختر و مادر رفته بود و به آنها وعده تمکن مالی مناسب من را در آینده داده بودند و من را نزد این خانواده تضمین کرده بود. وی ادامه داد: شهدا مانند امامزادگان به مردم حاجت می دهند، شهید کسی است که وصل به خدا شده است و شهید اسم خداوند است، خداوند بیش از هزار اسم دارد و یکی از اسم های خداوند که علی بود به علی ابن ابی طالب(ع) داده و اسم خود که شهید بود را به ...
دزدی که عاشق بنز و بی ام و بود
اعتماد در نگاه اول را کسب کنم. با خودروهایی سرقرار می رفتیم که مسروقه بود به بهانه اینکه پدرم یکی از مدیران مرکز خرید است، آنها را به آنجا می کشاندم و با این ترفند که می خواهم سیستم سوئیچ را بررسی کنم سوئیچ خودرو را برای چند لحظه می گرفتم و در همان چند لحظه سوئیچ خودرو را با سوئیچ یدکی خودرویی که سوارش بودم عوض می کردم. بعد از آن به دعوت من به کافی شاپ داخل مرکز خرید می رفتیم و ظاهراً به انتظار پدرم ...
از قهرمانی در مسابقات کاراته تا قرائت قرآن و شهادت
از طرف دیگر خوشحال بودم که راضیه به آنچه که لیاقت داشت رسید و اکنون در کنار شهدا آرام گرفته است، هم خوشحال بودم و هم از عمق جان می سوختم. شنیدن خبر بمب گذاری از زبان خائنین باعث خشنودی ام شد سعدی ادامه داد: هر شنبه شب در حسینیه سیدالشهدا(ع) مجلسی برپا می شد و قرآن دوستان در آن مجلس تجدید عهد می کردند. در 24 فروردین سال 87 بود که راضیه به حسینیه رفت تا طبق معمول همیشه در این مجلس شرکت ...
پایان ارتباط مجازی در شیره کش خانه واقعی
تصور می کرد از غم و غصه دنیا بی خیالش می کند موادمخدر صنعتی بود. زن جوان در بیان قصه زندگی اش گفت: من بچه ته تغاری خانواده بودم. پدرم از راه کشاورزی چرخ زندگی مان را می چرخاند و البته وضع مالی اش هم بد نیست. خواهران و برادرانم همگی ازدواج کرده اند و سر و سامان گرفته اند. تکتم خمیازه ای کشید و با صدایی خسته گفت: حدود سه سال قبل از طریق گوشی تلفن همراه با پسری آشنا شدم. این ...
برهانی: حساس ترین گل ملی ام را به قطر زدم
خصوصا بحرین، عربستان و قطر حیثیتی است و برای ما افت داشت مقابل آنها ببازیم. وقتی 2 بر یک عقب بودیم چه حسی داشتی؟ باور کنید که می دانستم برنده می شویم.اگر اشتباه نکنم در دقیقه 63 وارد زمین شدم و انگیزه زیادی داشتم که گل بزنم و خدا را شکر گل مساوی را زدم.من می توانستم گل سوم را هم بزنم، وقتی مهدوی کیا پاس داد من هم در مسیر توپ قرار داشتم اما هاشمیان جایگیری بهتری داشت.پاس مهدوی ...
دیگر تحمل باخت در آزادی را ندارم
جوانی که تازه به تیم ملی رفته بود و در جام جهانی 6 تا 7 سرویس زد و همه خوشحال بودند. درست است که طرفدار این قدر زیاد نبود اما بچه ها کار کردند که حالا مردم این قدر به والیبال توجه می کنند. والیبال راه خیلی سختی را پشت سرگذاشت تا به اینجا برسد .انتظارات از والیبال خیلی زیاد شده است. شاید توقع درست باشد اما نه دیگر در این حد که ما توقع داشته باشیم در اولین تجربه المپیکی مدال هم بگیریم. تیمی مثل ...
پله برقی مترو 18 نفر را راهی بیمارستان کرد
ناگهان دچار نقص فنی شد. وی افزود: پله ها به صورت وارونه شروع به حرکت کرد. مسافران ترسیده و وحشت کرده بودند. مسافران پله های بالایی تعادل خود را از دست داده و روی مسافران پله های پایین تر افتادند. من هم مچ پایم آسیب دید و به سختی و بعد از متوقف شدن پله برقی توانستم از آنجا خارج شوم. اما خیلی از افراد حاضر در آنجا بشدت مصدوم شدند. ...
اتاق ، یک فیلم زنانه
اندیشه برگزار شد. رضا درستکار در ابتدای نشست نقد و بررسی این فیلم گفت: اتاق به حدی زیبا و تاثیرگذار بود که من با وجود اینکه پیش از این فیلم را دیده بودم، امروز با تماشای مجدد آن احساساتی شدم و در چند صحنه حتی اشک ریختم. این فیلم از جمله آثاری است که قصه زیبا، کارگردانی خوب، بازی های فوق العاده و ... به آن چون یک الماس حالت منشوری و چند وجهی بخشیده که تو می توانی از زوایای مختلف آن را ببینی و ...
مرا بهانه شکرت نکن...
انجمن هشت سال پیش در اثر یک حادثه ویلچر نشین شد. "سر کار یک جسم سنگین از ارتفاع بر رویم سقوط کرد. همان لحظه چند ثانیه ایست قلبی کردم، 15 روز در کما بودم و چند ماه در بیمارستان. بعد هم با ویلچر از بیمارستان مرخص شدم." رفع تکلیف با رمپ می پرسم چگونه با محدودیت های جدید زندگی با ویلچر کنار آمدید؟ "اوایل اصلاً نمی دانستم آسیب نخاعی چیست. چند ماه اول چندین بار شیشه های اتاقم را ...
روایتی داستانی از روزهای آغازین تهاجم عراق
طرفم دست درازی کنن! غیرتی شدم، حرفش تکانم داد، احساس کردم همه وجودم پر از غرور شد، گفتم: - نقل این حرفا نیست طاهره جان، اگه تو اینجا نباشی من خیالم راحت تره، بهتر می تونم جلوشون بمونم! صدای گلوله آن قدر نزدیک بود که احساس کردم از ابتدای خیابان ما شنیده می شود. صدای غرش تانک ها انگار زیر گوش مان بود. رفتم به طرف چمدانی که پر از وسایل شخصی و اسناد و مدارک و مختصری هم طلا بود ...
به خاطر کشیدن مواد باید با خاله اش ازدواج می کردم!
پیدا کنم. کارم به جایی رسید که وقتی ، نیاز به مصرف مواد پیدا می کردم نمی توانستم چشم هایم را باز نگه دارم و تمام بدنم لمس و بی حس می شد. بابک گفت: دیگر نمی توانستم مثل قبل کار کنم. از طرفی مادرم فهمیده بود چه بلایی سر خودم آورده ام و دنبالم می گشت تا گوشمالی ام بدهد. به خانه یکی از دوستان بی سروپایم پناهنده شدم. پدر معتادش می گفت درست نیست جوانی نامحرم در خانه ما ...
می گفت همین الان وقت شهادت در رکاب امام زمان(عج) است
میخواست خداحافظی کند و برود خیلی گریه میکردم. ما معتقدیم تا خواست خدا نباشد برگی روی زمین نمیافتد. کسی که ایمان دارد میداند همه چیز این دنیا با مصلحت خداست و نمیتوان یک لحظه عمر آدم را کم و زیاد کرد. اگر عمر محمد به دنیا نباشد چه بهتر که شهید شود اگر عمرش هم به دنیا باشد که میرود و برمیگردد. ناراحتی و گریه ام از سر دلتنگی است. الان به محمد میگویم خوش به حالت به هدفت رسیدی. تو رفتی و شاید ...