سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته های بدشناس ترین وزنه بردار دنیا
پیش می رفت من زودتر از این و همان روز مسابقه قهرمان المپیک می شدم. آن زمان چند سالت بود؟ 19 سال. در لندن وزنه های خوبی هم زدی. بله دقیقا من وزنه های خوبی زده بودم ولی متاسفانه بعضی افراد می خواهند این مساله را کم رنگ کنند. وزنه هایی که من در روز مسابقه زدم به جز همان دوره در همه دوره ای المپیک مدال داشت. خیلی جالبه شما می دانید که ورزش هایی چون وزنه برداری، شنا ...
افشارزاده خودش پرسپولیسی بود!
دیگر نباید به ایران برگردد! بروید از دوستان رسانه ای سؤال کنید که ما را آشتی دادند و همان زمان که مباحث آکادمی به وجود آمد جلوی خیلی از اتفاقات را گرفتند وگرنه آن زمان حرف هایی می زدم که افشارزاده دیگر این شکلی خودش را تبرئه نکند. فقط این را از قول من بنویسید که او خودش یک پرسپولیسی تیر بود و مدیریت استقلال را بر عهده داشت! مصاحبه های من موجود است و بارها بعد از جلسه با او گفتم که افشارزاده از هیچ ...
پاراگراف کتاب (88)
برترین ها: وقتی خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ای را به عهده گرفته ام! اما وقتی دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خوانی را جستجو کردم آنهم به امید یافتن چند تعریف مناسب نه تنها هیچ نیافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقیده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل می کند، اما به هر حال یک جستجو گر قوی و مهم است و می بایست مرا در یافتن 2 ...
گفت و گو با دختری که دربی را در استادیوم دید
ام نه. اگر خانواده ات نمی دانند، پس چطور حاضر می شوی و چطور می توانی این همه ساعت بیرون از خانه باشی؟ در خانه حاضر نمی شوم. بهشان می گویم که با دوستانم بیرون می رویم. کجا حاضر می شوی، خانه دوستانت؟ نه. در سرویس بهداشتی پارک ها. کسانی که آنجا هستند، تو را می بینند تعجب نمی کنند؟ چرا شوکه می شوند. دفعه اول در پارک نزدیک خانه مان حاضر ...
دردسر صیغه شدن پنهانی یک دختر جوان
.... یک سال از ازدواج پنهانی و موقت ما گذشته بود که فهمیدم باردار شده ام. نمی دانستم باید چه کار کنم. می ترسیدم مادرم بفهمد و نفرینم کند. بالاخره بعد از دو ماه به خاطر تغییر حالت و ویارهای شدید بارداری مجبور شدم به دکتر بروم. از بخت بدم روزی که به دکتر رفتم دوست مادرم آنجا بود و از طریق منشی دکتر که دخترخاله اش بود ماجرای بارداری مرا فهمید. دیگر رسوای خاص و عام شده بودم. وقتی مادرم از ...
باهنر: رئیس دولت اصلاحات گفت من فکر نمی کردم رئیس جمهور شوم!
آقای بوتو اعدام می کردند. در این 30 سال، احزاب آبروی هم را بردند و حتی در مقطعی کودتای نظامی شد و 10 سال این وضعیت ادامه داشت. در چنین فضای سیاسی، پاکستان تصمیم گرفت بمب هسته ای بسازد. نکته جالب اینجاست که هیچ کدام از این تغییرات نتوانست آن سیاست کلی را تغییر دهد. این مساله قابل تامل است. سخن من این است که سیاست های کلی نظام باید بسیار طولانی تر از یک دوره 4 ساله و 8 ساله باشد. ریشه این ...
عاشقی لب مرز
، گویی او هم بهت زده از خشونت و آدم کشی برای گالش خود می گریست. در این میان دکتر سنجقی3 در اواسط سال 62 برایم پیغام فرستاد که به منطقه 11 سپاه قرارگاه حمزه سیدالشهدا بروم. با همه خاطرات جاده های پرپیچ و خم، از شمال به تهران برگشتم؛ رفتم 10 متری سوم جوادیه، منزل مرحوم پدرم، نرگس و حسن و صالح را در خانه پدری گذاشتم. من با بوسیدن پدر و مادرم، خسته سوار ماشین رضا نقدی2 شدم. (نمی دانم چه شد که در این ...
آقای ایوبی نباید عذرخواهی کنی!/ رسول الله(ص) می گوید کسی که آبروی یک نفر را برده به جنگ خدا رفته است!
به اسم من! برای من حقوق زدند اما مالیات من را حساب نکردند. مالیات که جزو دریافتی من نیست. حقوق من در 34 ماه مدیریت ام 160 میلیون بوده و 120 میلیون دریافتی داشته ام که می شود ماهی کم تر از 4 میلیون تومان. یک سال بعد از اینکه من از موسسه رسانه ها رفتم. سه فیلم در دوره آقای ایوبی هر کدام به قیمت 80 میلیون تومان فروختم به آقای مسافر آستانه که رقم خارج از عرفی نبوده که اگر هم ...
صحبت های بهنوش بختیاری درباره فامیل های مذهبی اش!
بیرقی به من گفت این کار باعث می شود که متفاوت بازی نکنی. خلاصه به پلک زدن من هم کار داشت. من را وادار کرد به مجالس مولودی بروم. دو بار رفتم و چیزهای ریز آدم های حاضر در آنجا را به ذهنم سپردم. با همه این کارها روز اولی که جلوی دوربین رفتم خود ملیحه شده بودم. این اتفاق دوبار تا حالا برایم پیش آمده. یکی سر نمایش دور همی زنان شکسپیر که نقش کلئوپاترا را بازی می کردم و با پوشیدن لباس ها انگار روح او هم در ...
سینما به دفاع مقدس ادای دین نکرد
ساعت بیرون می آمدم و گریه کنان به بزبزقندی می گفتم: شنگول و منگول را گرگ خورد! اما آنقدر بد بازی کردم که مربی مهدکودک مرا از نمایش اخراج و بچه دیگری را جایگزین من کرد. از همان روز با خودم عهد کردم که باید بازیگر شوم! شروع بازیگری من از همان روز مهدکودک بود و ممنونم از مربی که مرا از نمایش اخراج کرد و این تلنگر را به من زد تا وارد دنیای دوست داشتنی بازیگری شوم. پس می توان گفت به نوعی به شما ...
در گفت وگو با معصومه تاجیک، خواهر سه شهید دفاع مقدس مطرح شد: روایت 13 سال گمنامی شهیدی که تا لحظه آخر ...
اینکه از سفر دوم مشهد برگشت، آمد خانه و گفت: معصومه! می خواهم چیزی به تو بگویم، باید تحملت را بالا ببری. گفتم: داوود! اگر فکر می کنی تحمل شنیدنش را ندارم نگو. گفت: نه! باید بشنوی: در مشهد خواب "حسین" را دیدم، گفت به زودی یکی دیگر از خانواده ما کم شده و شهید می شود، بعد دستش را به سینه اش زد و گفت: آن فرد من هستم. خیلی ناراحت شدم و گریه کردم مادر روی سجاده اش نشسته بود و دعا می خواند، دو زانوی کنار ...
با تأسی از حضرت زینب(س) داغ عزیزانم را تحمل می کنم/ بدحجابی؛ پاسخی شایسته به ایثار شهدا نیست
دریغ نمی کنم . وی به خاطره ای از فرزندان شهید خود اشاره کرد و گفت: هر دو فرزند من در قطعه 28 و در مجاورت یکدیگر دفن شده اند و این را از این باب گفتم که در واقع نزدیکی قبر دو فرزند شهیدم، خود معجزه ای از سوی پروردگار بوده است. داستان از این قرار بود: مهدی را در قطعه 28 دفن کردیم بعد از شهادت محسن دوست داشتیم او را هم در جوار برادر شهیدش دفن کنیم که زیارت مزار آنها برایمان راحت تر باشد ...
خانم بازیگر اولین دختر بوکس ایران +عکس
داشتم تمام می کردم که از طریق یکی از دوستانم در کلاس های بازیگری استاد سمندریان شرکت کردم. پس از گذراندن یک دوره کوتاه، اولین فیلم سینمایی را به نام طلاق به سبک ایرونی با آقای حامد کمیلی بازی کردم. آن زمان بازیگری برای من هدف نبود و بیشتر دنبال تجربه اندوزی بودم. هرچه جلوتر رفتم به بازیگری بیشتر علاقه مند شدم و به خودم گفتم بهتره در حرفه ای که وارد می شوم اطلاعات خود را بالا ببری و بعد شروع به ...
خواهرم قول داد ارتباطش را با دوستش قطع کند - به پدرم گفتم چه بلایی سر خواهرم آمده است
...> خواهرم قول داد با دوستش قطع رابطه کند و از کارهای اشتباهش دست بردارد. اما او روز بعد دوباره به همکلاسی اش زنگ زد. آنها در اتاق مشغول گفت وگو بودند و من مثل سیر و سرکه می جوشیدم. نمی دانستم چه کار کنم. موضوع را به پدرم اطلاع دادم و گفتم چه بلایی سر خواهرم آمده است. پدر و مادرم باور نمی کردند چه می شنوند. پدرم که از کوره در رفته بود با عصبانیت به اتاق او رفت و همه وسایلش را به هم ریخت ...
زنی که پس از رابطه نامشروع با یک مرد از او خواست همسرش را طلاق دهد،به قیمت جانش تمام شد
درعملیاتی ضربتی متهم 37ساله را بازداشت کردند.او نیز در بازجویی های فنی اقرار کرد حدود 2 ماه قبل با مقتول آشنا شده و با وجود داشتن همسر با وی رابطه پنهانی داشته است. وی گفت: فریبا شب حادثه زمانی که همسرم در خانه نبود به دیدنم آمد و با داد و فریاد از من خواست هرچه زودترهمسرم را طلاق بدهم و با او ازدواج کنم. من که با شنیدن این حرف ها وتهدیدها بشدت ترسیده بودم همان شب او را به قتل رسانده و بعد هم جسدش را با موتور سه چرخه ام به اطراف جاده روستایی برده و رهایش کردم. متهم پس از بازجویی های نهایی با دستور قضایی راهی زندان شد. ...
برای رفتن به سوریه خودم را بازنشسته کردم
وقتی در جاده به سمت خط مقدم می رفتم. شهید دستواره برمی گشت. یادم می آید برای موتورش اتفاقی افتاد که لاستیکش ترکید و بدجوری زمین خورد. من از قد و قواره اش فهمیدم سید رضا پشت موتور است. برگشت و به من گفت: یک جلسه داریم که باید بروم من ایشان را سمت قرارگاه نور بردم. از در قرارگاه که وارد شدیم به خاطر کلاه نشناختند. به محض اینکه کلاه را از سرش برداشت گفتند: وای دوباره لات های تهران آمدند می خواهم بگویم ...
5 مرد، اسیر دسیسه زن جوان
میان گذاشتم. او هم به دیدن شوهرم رفت تا راضی اش کند که طلاقم بدهد اما نتوانست. تا اینکه من و مرد دلخواهم نقشه قتل شوهرم را کشیدیم. شب حادثه بهنام به همراه 3 کارگرش به محل زندگی من و شوهرم آمدند و من در را برایشان باز کردم. درحالی که همسرم خواب بود سراغش رفتند و او را کشتند. بعد هم جسدش را از خانه بیرون بردند و در بیابان انداختند. پس از افشای این جنایت بهنام و همدستانش دستگیر و محاکمه ...
این بچه ها هم دانش آموز هستند
روستاهای مختلف می آورد. زیرا نه فضای مناسبی برای مدرسه استثنایی وجود دارد نه خانواده توان تامین هزینه ایاب و ذهاب را دارد. بیشتر این بچه ها در خانواده های کم درآمد زندگی می کنند که حتی امکان تهیه لباس برای فرزندان خود را ندارند. امسال قرار بود این مکان برای یک هنرستان برنامه ریزی شود اما تعداد دانش آموزان به حد نصاب نرسید و هنرستان تشکیل نشد. اینجا تا دو سه روز گذشته هم قرار بود هنرستان باشد. ...
اقدام باور نکردنی پدر مشهدی با پسر بچه اش
شروع به بهانه گیری کرد. عصبانی شدم و از او خواستم حاضر شود تا برای خرید کیف و لوازم تحریر به بازار برویم. وقتی به بالای پل رسیدیم، از او خواستم پیاده شود تا شهر را از آن بلندی ببیند. وقتی پیاده شد، او را در آغوش گرفته و به پایین پرت کردم. بعد به خانه بازگشتم و سناریوی ساختگی خودکشی را مطرح کردم. متهم پس از اعتراف به جنایت، برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت. منبع: جام جم ...
روشن:افشارزاده خودش پرسپولیسی بود!/3 سال با استقلال جام نگرفت حالا بگم بگم می کند
افشارزاده دیگر این شکلی خودش را تبرئه نکند. فقط این را از قول من بنویسید که او خودش یک پرسپولیسی تیر بود و مدیریت استقلال را بر عهده داشت! مصاحبه های من موجود است و بارها بعد از جلسه با او گفتم که افشارزاده از هیچ چیزی خبر ندارد. هر وقت به باشگاه رفتم و از او در مورد اتفاقات پرسیدم او گفت من نمی دانم! مگر می شود مدیر یک باشگاه خبر نداشته باشد که چه اتفاقاتی می افتد؟ آقای افشارزاده نکند مدیرعامل پرسپولیس ...
به افسر آمریکایی سیلی زدم و گفتم پوستش را می کَنَم
هدایت می کرد. یک روز صبح که به آشیانه رفتم، دیدم یکی از آمریکایی ها با چند نفر از درجه دارهای ما در حال صحبت و بگو بخند است. پرسیدم جریان چیست. یکی از درجه دارها گفت این آمریکایی دیشب به یکی از دخترهای بوشهری تعرض کرده و داشت خاطره آن را تعریف می کرد. من در جا یک سیلی محکم توی گوش آمریکایی زدم و به او گفتم بی شرف تو غلط کردی که این کار را انجام دادی. به بچه های خودمان هم گفتم شما خجالت ...
جنایت تلخ برای فرار از بدهی 6 میلیونی
شد مردی جوان به این خانواده بدهکار بوده و گمان می کنند او پدرشان را کشته باشد. پسر مقتول به ماموران گفت: زمانی که در شهرستان کار می کردم، می خواستم پس اندازم را به حساب مادرم واریز کنم که نشد. مادرم شماره حساب شوهر دختردایی ام را به من داد تا این پول را به آن حساب واریزکنم و بعد از بازگشت، این پول را تحویل بگیرم. بعد از بازگشتم به خانه پدری برای دریافت پول نزد مرد آشنا رفتم که او مدعی ...
مرا بعد از اعدام، خوراک حیوانات وحشی کنید
.... از درختی که کنار دیوار خانه بود، بالا رفته و خودم را به داخل خانه رساندم. کیانا خواب بود و روی او چادری کشیده بودند. تصمیم داشتم او را به قتل برسانم تا از این طریق از مادرزنم انتقام بگیرم. می دانستم که او عاشق کیاناست. دخترک را با چادری که روی او کشیده شده بود، دزدیدم و با موتور به خانه خودم بردم. وقتی به مقابل خانه رسیدیم، او از خواب بیدار شد و پرسید کجا می رویم که به دروغ گفتم او را پیش پدرش ...
سارق خودرو هنگام فرار دوستش را کشت
، پرونده برای محاکمه به شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و دو متهم پرونده صبح دیروز به ریاست قاضی حسین اصغرزاده پای میز محاکمه قرار گرفتند. در ابتدای جلسه، نماینده دادستان با تشریح کیفرخواست اتهام محمد را قتل و سرقت خودرو اعلام کرد. اتهام مهران هم سرقت خودرو بود. در ادامه اولیای دم مقتول برای قاتل پسرشان تقاضای قصاص کردند. پدر سعید گفت: زمان قتل من و همسرم مسافرت ...
ما به سوی میدان نبرد پرواز می کنیم
اجازه بدهید من هم بروم. امام فرمودند که مانعی ندارد. بعد بلافاصله از منزل امام بیرون آمدیم. پیش از ظهر بود با هم قرار گذاشتیم که بعد از ظهر همان روز به اهواز برویم. البته من زودتر می خواستم بروم. او (شهیدچمران) گفت من دوسه ساعت کار دارم، چندتا دوست و آشنا و بچه ها را می خواهم با خودم بیاورم و تجهیزاتی هم که می خواهیم آماده کنیم و بعد از ظهر می رویم. من هم قبول کردم. به نظرم ساعت 4-3 بود ...
وقتی امام(ره) ضامن نجات جان پسرم شد/ ناگفته هایی از شهدای دشت ذوالفقاری
تلاشم تا بتوانم کتابی با موضوع شناسایی شهدای نخستین روزهای جنگ منتشر کنم. در گفت و گو با خانواده شهدا به آدم های خاصی که سرگذشتی جالبی داشتند برمی خوردم. برای نمونه زندگی دو تن از این افراد را برایتان روایت می کنم. مادر شهید صادقیان زمانی که می خواست عکس فرزندش را نشانم داد و گفت در خرداد سال 60 به منزل آمدند و با پسرم در حالی که وسایل شخصی اش را داخل ساک می گذاشت روبرو شدم. گفتم کجا می ...
قتل زنی که پس از رابطه نامشروع با یک مرد از او خواست همسرش را طلاق دهد
ضربتی متهم 37ساله را بازداشت کردند.او نیز در بازجویی های فنی اقرار کرد حدود 2 ماه قبل با مقتول آشنا شده و با وجود داشتن همسر با وی رابطه پنهانی داشته است. وی گفت: فریبا شب حادثه زمانی که همسرم در خانه نبود به دیدنم آمد و با داد و فریاد از من خواست هرچه زودترهمسرم را طلاق بدهم و با او ازدواج کنم. من که با شنیدن این حرف ها وتهدیدها بشدت ترسیده بودم همان شب او را به قتل رسانده و بعد هم جسدش را با موتور سه چرخه ام به اطراف جاده روستایی برده و رهایش کردم. متهم پس از بازجویی های نهایی با دستور قضایی راهی زندان شد. ایران ...
راننده پژو برای فرار از دست پلیس از روی دوستش رد شد
دانست این خودرو سرقتی است و الا سوار آن نمی شد. از طرفی کاری که متهم انجام داده نوعا کشنده است و خواستار قصاص قاتل هستم. در ادامه نوبت به متهم رسید تا از خودش دفاع کند. او گفت: من قتل را قبول ندارم و نمی خواستم باعث مرگ دوستم شوم. وی ادامه داد: یک هفته بود که هیچ کس در خانه دوستم نبود و ما در این مدت به آنجا رفت وآمد می کردیم تا اینکه یک شب در خیابان نیروی هوایی یک پژو دیدم و آن را سرقت ...
آرپی جی زن جنگ برترین دانشمند ایران شد!
جبهه باز شد؟ من داوطلب بودم. البته من دانشگاه بقیهًْ الله سپاه هم بودم اما به جز یک بار همه حضور من در جبهه داوطلبانه بود. مردم می رفتند ما هم می رفتیم. آن موقع فضا طوری بود که من وقتی با همسرم عقد کردم، دو روز بعدش رفتم جبهه. فرمانده کل قوا وقتی می خواست حکم عملیات بدهد که نباید با تاریخ عقد من هماهنگ می کرد! ما باید خودمان را هماهنگ می کردیم. درست مثل امروز که یک سری از جوان های ما به ...
نانوا شدم تا نماز صبحم قضا نشود
نانوایی عرب، بقالی دارد. در ماه مبارک رمضان افرادی می آمدند و به دلیل گرم بودن هوا آب یا آبمیوه خریده و در جلو چشم مردم روزه خواری می کردند، من برای آنها عرب را مثال می زدم و می گفتم: بروید و این نانوا را ببینید. گرمای هوا و گرمای طاقت فرسای تنور را، هر دو را به جان خریده و باز روزه است و اسمی از روزه خواری نمی آورد، آنوقت شما به راحتی از انجام آن می گذرید. کاسبی که حبیب خداست، بزرگ مرد است. نه تنها ...