سایر خبرها
خاطرات آزاده فاطمه ناهیدی(9)
؛ برای همین دستور داده بودند که کسی حق باز کردن در سلول ما را ندارد. فقط با اجازه مسئولین زندان این حق به سربازها داده می شد و اینها همه لطف خدا بود. با این وجود ما را به شکل های مختلف اذیت می کردند. مثلاً سهمیه صابون و تاید و دارو را قطع می کردند یا جیره غذا را کم می کردند. گاهی جای دو نان ساندویچی یکی می دادند. یا آب را می بستند. ما این برنامه را بعد از محرم هم ادامه دادیم. بعد از هر نماز ...
خاطرات آزاده فاطمه ناهیدی(10)
خواستیم لااقل یکی شان را بگیریم و نشان رئیس زندان بدهیم. بچه ها از این جور موش ها ندیده بودند. می گفتند موش های آبادان بزرگ هستند. بالاخره بعد از تلاش زیاد توانستیم یکی از آنها را بگیریم. چون گردنش را گرفته بودم، خیلی زود مرد. وقتی مرد، جثه اش کوچک تر شده بود. حالا وقتش بود که به نگهبان نشان بدهیم. اتفاقاً آن شب شیفت فینیش بود. در زدیم. همین که دریچه را باز کرد، موش را بردیم جلو دریچه. چشمش که به آن ...
اس ام اس زندان عاشقانه
...> مرا برای دزدیدن تکه نانی به زندان بردند و پانزده سال در آنجا هر روز یک قرص نان کامل مجانی خوردم بینوایان ویکتور هوگو @ @ @ @ اس ام اس زندان عاشقانه کارگری شغل شرافتمندان ه ای است انسان نان بازوهایش را میخورد هرچند خیلی وقت ها! گرسنه مانده ام دروغ و ناسزا شنیده ام بیکار بوده ام اما هرگز حاضر ...
گفت وگو با دختری که متهم به آتش زدن خودرو است
شهری باشم. لباس های گرون بپوشم و ماشین زیرپام باشه. خونه ما تو جنوب شهر بود. وضع مالی بابام خوب نبود. از همون بچگی دوست داشتم از خونه فرار کنم. می خواستم زندگی ام عوض شود. کم کم با این بچه ها آشنا شدم. چندبار هم از خونه فرار کردم، اما گرفتنم. ناگهان منشی دفتر اسم پرونده اش را می خواند و سهیلا همراه مامور با هم داخل شعبه می روند و نیم ساعت بعد برمی گردند. سهیلا به پهنای صورت گریه می کند. مامور زن به دست هایش دستبند می زند و اشاره می کند که راه بیفتد. می گوید: فعلا باید برم زندان. ...
نخستین اسیر و آخرین آزاده جنگ
) وقتی زمزمه های شروع جنگ به گوش می رسید حسین برای خنثی کردن توطئه های بعثی ها، به عراق رفت و همانجا در عملیات برون مرزی اسیر شد. به جرم توطئه علیه عراق در زندان های سیاسی فقط ده سال از آن هجده سال را در سلول های انفرادی حبس اش کردند. روزی که دوباره زنده شدم روزها بدون حسین سخت می گذشت. ناراحتی اعصاب گرفتم. خبری از او نداشتم و با یک بچه تنها مانده بودم. سال 74 وقتی کمیته اسرا ...
سفری سراسر از عشق و معنویت
... خدایا این دیگه چه حکمتیه، درد پامو فراموش کرده بودم و تنها غصه ام این بود که حالا چه کار کنم، توی گلزار شهدای سوسنگرد محشری به پا بود که تمامی نداشت، انگار شهدا صف بسته بودند تا ما آنها را خوب تماشا کنیم. فردا صبح قرار شد برویم خرمشهر و شلمچه، اصرار فایده ای نداشت، من مصمم بودم که با آنها بروم، اصلاً برای همین آمده بودم، بدون عصا، راستی حسم چندان بد نبود. خرمشهر چه ...
زنانی که رنج داعش را کشیده اند+عکس
بوده زن ها می بایست از فرق سر تا نوک انگشتان پاهای شان را با پوشش های مشکی می پوشانده اند. یکی از این زنان برای خبرنگار بی بی سی وضعیت سخت زندگی تحت حکومت داعش را این طور تعریف کرده است: یک روز از خانه ماندن خسته و کلافه شده بودم زیرا از زمانی که داعش موصل را تصرف کرده بود، از خانه بیرون نرفته بودم. به شوهرم گفتم مرا بیرون ببرد حتی اگر مجبور شوم خِمار (لباس داعشی مخصوص زنان) بپوشم ...
تعرض و گرفتن فیلم از دختر برهنه در پارتی مختلط باغ
بود تا اینکه شام خوردم بیشتر تماشاچی جشن بودم و چون کسی را نمی شناختم نسترن گاهی نزدم می آمد و خواهرش هم گاهی به من سرک می زد. دختر دانشجو ادامه داد:بعداز شام در حال آماده شدن بودم که پسری با یک سینی آب پرتقال جلویم ایستاد و من یک لیوان برداشتم او هم رفت تصورم این بود جزو تیم پذیرایی است وقتی لیوان آب پرتقال را سرکشیدم هنوز کیفم را برنداشته بودم که چشمانم سیاهی رفت و وقتی به هوش امدم ...
خشن ترین سربازان زن دنیا را بشناسید ! +عکس
دریایی ارتش در مقاله اش می افزاید: عملیات های جنگی در عراق و افغانستان، برای من پاهایی لرزان و انقباض و کرختی عضلات به ارمغان آورد. من بعد از پشت سر گذاشتن یک عملیات هفت ماهه، بر اثر مجاورت با مواد شیمیایی و تمرینات بدنی سنگینی که مجبور به انجام آن بودم، مبتلا به سندروم تخمدان پلی کیستیک شدم که این بیماری، مرا تا پایان عمر نابارور کرد. در جنگ های آمریکا علیه افغانستان و عراق تا سال 2013 ...
تاکید بر گفت و گوی اروپا با ایران/ روابط تهران-هلسینکی ارتقا می یابد
اروپا و ایران از اهمیت بالایی برخوردار است. وی با تاکید بر ارتقای همکاری اقتصادی میان دو کشور، یادآور شد: ممکن است راه حل های مشترک برای ثبات در خاورمیانه و پدیده مهاجرت پیدا کنیم که اهمیت دارد گفت و گوی اتحادیه اروپا و ایران در این حوزه و حقوق بشر ادامه یابد. سیام ** 1053**9314**1429خبرنگار: حمیدرضا شریفی کیا** انتشاردهنده:محسن طاهرزاده ...
متن کامل گفتگوی فائزه هاشمی با حسین دهباشی [+فیلم]
فوق لیسانس حقوق بشر خوندم. کجا خوندین؟ (03:50) شهر بنهیگام بودم university absentral England اون جا بودم. دکترا رو هم توی موضوع حقوق بشر اون جا در گرایش حقوق بشر شروع کردم. عنوان تزتون چی بود؟ تزم بود مقایسة تطبیقی رفتارهای اتحادیه اروپا با ایران و عربستان در موضوع حقوق بشر . جالب بوده! چون به هرحال پارادوکس و تناقض خیلی ...
می خواستم زندگی ام را عوض کنم
.... چرا رفتی دنبال سرقت؟ دلم می خواست مثل دخترای بالای شهری باشم. لباس های گرون بپوشم و ماشین زیرپام باشه. خونه ما تو جنوب شهر بود. وضع مالی بابام خوب نبود. از همون بچگی دوست داشتم از خونه فرار کنم. می خواستم زندگی ام عوض شود. کم کم با این بچه ها آشنا شدم. چندبار هم از خونه فرار کردم، اما گرفتنم. ناگهان منشی دفتر اسم پرونده اش را می خواند و سهیلا همراه مامور با هم داخل شعبه می روند و نیم ساعت بعد برمی گردند. سهیلا به پهنای صورت گریه می کند. مامور زن به دست هایش دستبند می زند و اشاره می کند که راه بیفتد. می گوید: فعلا باید برم زندان. ...
پیکر شهید پیچک را سالم برگرداند/ من عروس سه روزه هستم
حفاظت میکردند. روزی به مادرم گفت که قصد ازدواج دارد. در آن مدت هیچ حقوقی از سپاه نگرفته بود. البته بعد از شهادتش متوجه شدیم که در آن مدت در شرکت ملی گاز بهعنوان بازرس انبار فعالیت داشت؛ ولی از آنجا هم حقوقی دریافت نمیکرد. مادرم از او خواسته بود هر وقت سه ماه حقوق دریافت و پسانداز کرد، برای او به خواستگاری میرود. ** نحوه آشنایی همسر شهید: مدرک دیپلم را که گرفتم ...
زنی با انگشتان سبز
، برایم خیلی ناراحت کنندیی بود. چند سال بعد که به آنجا رفتم به دخترم گفتم که مرا دور دریاچه لوزان ببر تا ببینم قضیه این خطر مرگ چیست، اما دیدم که فقط یکی از تابلوها سرجایش بود. گفت بله مامان، این هست. دیدم که قایقی در آب حرکت می کرد و بچه ای در آب شنا می کرد. دخترم گفت: آنقدر مبارزه کردند تا دریاچه را تمیز کردند. **در حال حاضر مشکلات زیادی در مورد محیط زیست ما وجود دارد، آلودگی هوا هست ...
روایت زندگی کوثری از زبان خودش
مسعود رفت طرفش و جبران کرد! ... و ناگهان خداحافظ فوتبال! ببینید! حرف زدن در مورد این موضوع لازمه اش لمس آن فضاست. من در فضای دانشگاهی نفس می کشیدم. آنجا بزرگ ترهای ما تحلیل هایی داشتند که فوتبال وسیله استثمار توده هاست. یک ابزار استعماری است. می گفتند: تاج که تکلیفش روشنه مال درباره، پرسپولیس هم به عبدو وصله که باز هم به دربار برمی گرده. پس سرو ته یه کرباسن. پس فوتبال برای ...
ازدواج تنها اتفاق جدی زندگی است
داشته ایم که در ادامه می خوانید: وقتی سریال کتابفروشی هدهد را بازی کردید چند ساله بودید و اصلا چطور به خانم برومند معرفی شدید؟ تقریبا 16 ساله بودم و همکار شما. با امیر قادری و نیما حسنی نسب که از منتقدان خوب سینمایی هستند در یک سایت خبری همکاری می کردم. یک روز برای نوشتن گزارش از سریال کتابفروشی هدهد به پشت صحنه این سریال رفتم. قرار بود یک پسر 13 یا 14 ساله در یکی از سکانس های ...
خاطرات اسارت/ دورانداختن روزنامه، جرم سیاسی که در اسارت مرتکب شدیم
پایگاه اطلاع رسانی آزادگان ایران : بعد از یکی دو ساعت، ما را گرسنه و تشنه، با چشم ها، دست ها و پاهای بسته بردند پای ایفاها. در کنار هر ماشین، چند نفر از عراقی ها ایستاده بودند و دست و پای ما را می گرفتند و مثل گوسفند پرت می کردند داخل ایفاها. بعد از یکی دو ساعت معطلی، ماشین ها به راه افتادند. بعد از ساعت ها حرکت، ماشین ها توقف کردند و ما را از ماشین پرت کردند، دیدیم در یک پادگان نظامی هستیم. البته بعداً فهمیدیم که آنجا اردوگاه شماره 18 عراق، یعنی اردوگاه بعقوبه ...
ماجرای تلخ نبرد ناتاشا با "کفتارهای پیر"
، پایتخت، زندگی می کنم. شرح ماجرا به ما گفته شده بود که قرار است در مورد "زنانگی" بیاموزیم و راستش را بخواهید من هم مشتاق شده بودم. البته تمام دخترها به همین شکل بودند. روز آخر، یکی از زنان مسن گفت که به آخر فرآیند رسیده ایم. او گفت که یک کفتار دارد برای ملاقات ما به اینجا می آید و چند لحظه بعد دوباره گفت: نگران نباشید. در مورد حیوان صحبت نمی کنم. دارم در مورد یک مرد صحبت می ...
چطور یک کتاب نامزد بوکر بنویسیم؟
نقشه یا ساختار یکپارچه را نیاز داشت. اولین ایده این بود که این کتاب اثری باشد درباره اروپا که هر یک از داستان هایش مثلا اروپا ، درباره فردی یا گروهی از مردم از یک کشور اروپایی باشد که به دلیلی در حال سفر به یک کشور اروپایی دیگر هستند. این کتابی می شد درباره سیالیت انسان های اروپای معاصر. (به یاد داشته باشید که این در مورد سه سال و نیم پیش بود و واژه "برکسیت" هنوز وجود نداشت). ایده هایی ...
مأموریت تمام؛ زنده برگشتم
ایران آنلاین / اما سرشماری فراگیر و علمی برمی گردد به سال 1355 که می بایست تصویر روشنی برای توسعه کشور فراهم می آورد. در خاطره ای که از یک مأمور سرشماری نفوس و مسکن سال 55 می خوانید، در قالب روایتی شیرین از مشقت های سرشماری در مناطق کوهستانی و جنگلی مازندران، به پاسخ برخی پرسش ها نیز خواهید رسید و یا لااقل اینکه به این پرسش ها فکر خواهید کرد؛ آمار و توسعه چه رابطه ای دارند؟ آیا آمار مقوله ای سیاسی و در خدمت دولت ها و حا ...
هرتا مولر؛ نویسنده ای که در خانه اش کتابی نداشت
ساده ویرگول یک صد صفحه که متأسفانه هنوز چیز زیادی نمی توانم درباره اش بگویم. داستان خانواده ای در مجارستان که بعد از سال 1945 به عنوان دشمن کشور شناخته شده، از شهر به روستایی تبعید شدند و مجبورند در یک اتاق زندگی کنند. پسر جوان، همان راوی، تظاهر می کند که لال است. و یکی دیگر کتاب جورج آرتور گلد اشمیت درباره ی کافکا: کسی که دنبالش هستی همین خانه ی بغلی زندگی می کند: کافکا می خواند . ...
روایت حاج مهدی عرب از عشق 50 ساله به سپاهان
مهری مصور البته بر ما معلوم است، سپاهان همیشه قهرمان می شود، بابا آب داد، ماما آش داد... این شعار نه برای سپاهانی ها که برای اصفهانی های ورزش دوست، ابیات آشنایی است. صحبت از مهدی میرسعیدی است؛ مردی که در ورزشگاه های اصفهان و ایران او را با نام حاج مهدی عرب می شناسند. آن زمان ها که لفظ لیدر به دایره المعارف فوتبال ایران اضافه نشده بود و بوقچی ها حقوق بگیر باشگاه ها نبودند، به خاطر عشق و ...
همه خاطراتم از خورشید ...
استفاده کنیم و به آن ابزار یزیدی نگوییم... هر چند برای جوانان قابل درک بود اما چه انتقادات جدی نسبت به این اظهار نظر در مورد او مطرح می شد... برگردیم به بعد از آن آخرین روز خداحافظی آقا دایی ... چند روز بعد دقیقا نمی دانم چند روز... تا اینکه در یک بعد از ظهری که در منزل بودم دونفر مرد که چهره روحانی داشتند و البته بدون لباس روحانیت بودند(بعدا فهمیدم از طلاب حوزه علمیه رشت بوده اند ...
دلنوشته دکتر نوبخت برای خورشید درخشان شمال ایران/عالم گیلانی که رهبر انقلاب حتی چگونگی بستن عمامه ایشان ...
... هر چند برای جوانان قابل درک بود اما چه انتقادات جدی نسبت به این اظهار نظر در مورد او مطرح می شد... برگردیم به بعد از آن آخرین روز خداحافظی آقا دایی ... چند روز بعد دقیقا نمی دانم چند روز... تا اینکه در یک بعد از ظهری که در منزل بودم دونفر مرد که چهره روحانی داشتند و البته بدون لباس روحانیت بودند(بعدا فهمیدم از طلاب حوزه علمیه رشت بوده اند) به منزل ما مراجعه کردند ، آنچه به ...
خلاقیت را یاد نمی دهند یاد می گیرند
همراه دوستم با اتوبوس به آلمان رفتم که تا آن جا یک هفته در راه بودیم. برای این که زبان بلد نبودم با خودم حدود 200 کاریکاتور بدون شرح بردم تا بتوانم آن جا کار کنم. کاریکاتورهای بدون شرح دیگر حد و مرز نمی شناخت. به این ترتیب وارد مجلات آلمان شدم و در 17، 18 سالگی در بهترین مجلات دنیا کار می کردم. ولی به خاطر این که خدمت سربازی نرفته بودم، سفارت پاسپورتم [گذرنامه ام] را تمدید نکرد و ناچار ...
شاعره نامداری که هرگز به طلا فروشی نرفت
ایشان بگویید؟ در آن روزها،خواهر را چگونه دیدید؟ در ماه های آخر عمر در کنارش بودم. در شب های ماه رمضان برای سحری بیدار می شدم، می گفت: بیا دست مرا هم بگیر تا بیایم و با تو نان و پنیری بخورم. به خاطر بیماری توان روزه گرفتن نداشت، اما نماز شبش ترک نمی شد. دو ساعتی مشغول راز و نیاز می شد و بعد می گفت: او را به اتاقش ببرم. اصلاً قبول نداشت بیماریش پیشرفت کرده است. ماه آخر او را به بیمارستان ...
برای آوردن پیکر شهدا به دل دشمن رفت و شهید شد/ می گفت مادران شهدا چشم انتظارند اما پیکر خودش هرگز برنگشت
؟ بعد از غائله خانطومان چند نفر از دوستان تماس گرفتند و گفتند محمدشهید شده است و مانده بودم چطور این خبر را به پدر و مادرم که هر دو به تازگی عمل قلب باز انجام داده بودند و شرایط جسمانی خوبی نداشتند بگویم. داشتم با خودم کلنجار می رفتم چطور این خبر را اعلام کنم که مشکل خاصی پیش نیاید.شب متوجه شدم که آن شهید اسدی که گفته بودند از بچه های مازندران بوده است. بعد از یک ماه و نیم بعد خبر دادند ...
مروری بر آنچه که در ششمین کنگره بین المللی امام سجاد(ع) گذشت
صحیفه سجادیه منعکس نموده است. این عالم اهل سنت در بخش پایانی سخنان خود به ابعاد مختلف صحیفه سجادیه از نظر توحید، خودشناسی، نبوت، فرشتگان، انسان شناسی، تربیت نسل، حقوق بشر اشاره کرد که مورد توجه حضار قرار گرفت. حمود محمد محمود عباد ، وزیر سابق اوقاف کشور یمن با بیان اینکه امام سجاد(ع) حافظ شریعت و مانع از انحراف در دین مبین اسلام شدند، ضمن قدردانی از برگزیدگان این حرکت مهم و ...
فوت برادرم تنها عامل جدایی دو ساله ام از فوتبال بود/به هیچ دلالی باج نمی دهم/دایی من را به نظرمحمدی ...
است یک آدم معمولی نیست یک آدم بزرگ و اسطوره فوتبال ایران است که من را معرفی کرده است.این موضوع تقریبا سه هفته که من با سپیدرود تمام کرده بودم و آقای نظرمحمدی برای گرفتن برنامه تمرینی نزد اقای دایی می روند که در آنجا موضوع توافق من با سپیدرود را مطرح می کنند علی دایی نیز این توافق را تایید و تشویق کردند و گفتند “گرفتن حسین عالیه ” با تمام این اوصاف افتخار می کنم که اقای دایی این را در مورد من ...
فرماندار نظامی و رئیس شهربانی جهرم ترور شد
بستند . گلوله ای که باید به سینه دشمن بخورد ، در همه جا سینه ملت را شکافته و توقع دارید که من و نظایر من هم دست به برادر کشی بزنیم ؟ بدانید قبل از اینکه بخواهند در مورد من حکم اعدام صادر کنند ، من شب قبل از حادثه در مسجد پادگان جهرم در حضور الله حکم اعدام خود را آگاهانه امضا کرده بودم و منتظر که هیچ ، بلکه مشتاق اجرای این حکم هستم . در اینجا من از خود شما یا هرکس دیگری که بخواهد ...