سایر منابع:
سایر خبرها
گفتگوی جالب با غلامعلی عکاشه
را تابه حال ندیده بودم. چندساله بودید که به بروجن رفتید؟ یازده سال یعنی شما تا آن زمان برق و اتومبیل را ندیده بودید؟ نه. برقی وجود نداشت ما تا همین پنج سال پیش در ده برق نداشتیم. چند خواهر برادر دارید؟ یادم نیست! مادرم می گفت 16 تا زایمان کردم. من هفت هشت نفرشان را یادم هستم. چهار پسر بودیم و سه دختر. بقیه یا سر زایمان رفتند یا براثر حادثه. مثلاً ...
جام جم در گفت و گو با کارشناسان: پیشگیری از اعتیاد با برنامه سازی هوشمند
نخواندم همسرم به ایران برگردد!ازدواجم کاملا سنتی بود .برای تعطیلات تابستانی به ایران آمدم که پدر و مادرم دختر یکی از آشنایان که اهل ساوه بود را برای ازدواج به من معرفی کردند.چون خارج از کشور بودم خانواده ام تمایل داشتند زودتر ازدواج کنم که زن خارجی نگیرم. مراسم عروسی مان هم بسیار سنتی در ساوه برگزار شد و من هم ناراضی نبودم هرچند خودم آن زمان یک جور دیگر فکر می کردم. روزنامه جام جم با ...
پیشگیری از اعتیاد با برنامه سازی هوشمند
تعطیلات تابستانی به ایران آمدم که پدر و مادرم دختر یکی از آشنایان که اهل ساوه بود را برای ازدواج به من معرفی کردند.چون خارج از کشور بودم خانواده ام تمایل داشتند زودتر ازدواج کنم که زن خارجی نگیرم. مراسم عروسی مان هم بسیار سنتی در ساوه برگزار شد و من هم ناراضی نبودم هرچند خودم آن زمان یک جور دیگر فکر می کردم. روزنامه جام جم با انتخاب عنوان قدردانی از صدا و سیما در طرح سرشماری، نوشت ...
ازدواج زودهنگام عامل اصلی موفقیتم درفوتبال بود
بعد از یک سال هم پدر شدم. * درباره ماجرای ازدواجت بگو؟ - ازدواج من داستان جالبی دارد. مادرم همیشه می گفت که برای تو از خارج از شیراز دختر نمی گیرم. او بعد از یکی دو سال که بین دخترهای شیرازی برای من دنبال همسر می گشت به خانه خیلی از دخترهای دور وبری مان رفت اما سرانجام خاله ام که در اهواز زندگی می کرد روزی با مادرم تماس گرفت و گفت به اهواز بیایید تا دختری که برای مهدی پسند کرده ...
زندگی خفت بار با مردی که با زنان خیابانی ارتباط شوم دارد
زن 28ساله ای که رنگ به رخسار نداشت و غمی دردناک در چهره پریشانش نمایان بود، به کارشناس اجتماعی کلانتری طبرسی جنوبی مشهد، گفت: در دوره دبیرستان با یکی از همکلاسی هایم که به تازگی وارد مدرسه شده بود، دوست شدم و خیلی زود رابطه ما با یکدیگر صمیمانه شد. هدی برادری بزرگ تر از خودش داشت که گاهی اوقات جلوی در مدرسه منتظرش می ماند و این باعث آشنایی من و برادر هدی شد. مدت زیادی از این ماجرا نگذشته بود که هدی شروع به تعریف و تمجید از من کرد و مدعی شد این ها گ ...
پدر و خواهرم در خانه تنها بودند / زمانی که وارد آپارتمان شدم از دیدن وضعیتشان خشکم زد
آپارتمان بود و مطمئن بودم که پدرم در داخل خانه است. به همین دلیل با کلیدی که به همراه داشتم وارد خانه شدم از دیدن وضعیتشان خشکم زد. جسد پدر و خواهر کوچکم نقش زمین بود. بررسی ها در این رابطه ادامه داشت اما با گذشت 3 سال از ماجرا سرنخی از عامل یا عاملان جنایت بدست نیامد تا اینکه چندی پیش پرونده این جنایت به شعبه هشتم بازپرسی دادسرای جنایی تهران ارجاع شد و بازپرس ایلخانی با مطالعه پرونده و بررسی ...
زنی که شوهرش را در خواب با بنزین سوزاند
ناهار مقابل بخاری که شیشه اش شکسته بود دراز کشید. موقعیت مناسبی بود برای اینکه او را بکشم. دو فرزندم را به خانه مادرم برده و برگشتم. او مقابل بخاری خوابیده بود. من هم بنزینی را که از قبل تهیه کرده بودم روی او ریخته و در چند ثانیه شعله های آتش از بخاری به سمت همسرم کشیده شد. در حال فرار بودم که صدای فریادش را شنیدم. او در حالی که می دوید خودش را درون جوی آب مقابل منزلمان انداخت اما بی فایده بود و به ...
آزار و اذیت گروهی چند مرد به زن جوان بعد از کتک های شوهر صیغه ای
...؛او مرا مجبور به مصرف موادمخدر کرد تا ساکت شوم. وقتی خانواده ام متوجه این موضوع شدند،پس از به دنیا آمدن بچه طلاق مرا از وی خواستند و بدون گرفتن مهریه از همسرم جدا شدم. مدت زیادی در خانه پدرم حبس بودم و پدرم با من بدرفتاری می کرد تا این که مردی به خواستگاری ام آمد. در ابتدا خواست با هم صیغه باشیم و چون از توان مالی بالایی برخوردار بود پدرم قبول کرد و مرا مجبور به ...
شهید علمدار واسطه ازدواج من و عبدالمهدی شد!
است که پدرم اجازه بدهد من هفته دیگر ازدواج کنم. غافل از اینکه اگر شهدا بخواهند شدنی خواهد بود. فردا شب سید مجتبی به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود. جوانی هفته دیگر به خواستگاری دخترتان می آید. مادرم در خواب گفته بود نمی شود، من دختر بزرگ تر دارم پدرشان اجازه نمی دهند. شهید علمدارگفته بود که ما این کارها را آسان می کنیم. خواستگاری درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسی که زده بودم پدرم مقاومت ...
ساخت مستندی در عربستان راجع به حقوق زن ها
باید یک آزادی شخصی و مذهبی باشد." ریاض ناشناس، هجده ساله: "با پدرم در جدال هستم و دارم متقاعدش می کنم اجازه دهد به مدرسه پزشکی بروم. سال آخر دبیرستانم هستم و نمی دانم اجازه می دهد یا نه. نمی دانم آینده ام چه خواهد شد. آینده من در دستان جاهل و نژادپرست او قرار دارد و کاری از من برنمی آید." تغییر به مرور و با گذر زمان ایجاد می شود L - هجده ساله: "اکنون زنان پزشک ...
اهالی سیستان و بلوچستان او را بهتر می شناسند/روایت مردی که پرچم نورعلی را بالا نگه داشت+تصاویر
؟ اولین بار کجا یکدیگر را دیدید؟ همسر شهید: سال 60 که با هم ازدواج کردیم، من 18 ساله و احمد 24 ساله بود. پدران ما نسبت فامیلی داشتند و اهل شهرستان سراب، روستای زرین قبا بودند. اولین بار او را در خانه پدرم دیدم؛ در مراسم خواستگاری که خانواده هر دو طرف حضور دارند. آن روز همراه با مادر و خواهر و چند نفر از اقوام به خانه مان آمدند. آنجا بود که همدیگر را دیدیم. احمد آن موقع چترباز بود و هنوز ...
همسرم اصلاً غیرت نداشت / او مرا به کارهای کثیفی وادار می کرد
اولش تعریف کنم. من متولد 1354 هستم و از 13 سالگی مواد مخدر کشیدم. خودت حساب کن که چند سال اعتیاد داشتم. با یک حساب سرانگشتی می شود دقیقا 28 سال. یعنی بهترین سال های زندگی اعظم، دوران جوانی و طراوتش به کشیدن مواد گذشته است. کراک، مرفین، شیره تریاک و... آه بلندی می کشد و ماجرای زندگی اش را تعریف می کند: چیزی که همیشه در خانه مان می دیدم، چرت زدن پدر و مادرم بود، چون اعتیاد داشتند و ...
بزرگان ما چگونه اهل کتاب و مطالعه شدند؟ / تاثیر والدین بر انس فرزندان با کتاب
تفرش استاد بیاورند، نزد مادرم خواندم. پدربزرگ من سرور علی شاه نام داشت، او شاعر بود و دیوان شعر داشت در آن زمانی که من 7-8 ساله بودم، او نود سال داشت، مثنوی را نزد او آموختم. در همان زمان اشعاری را که می سرود به من می داد تا برایش با خط خوش بازنویسی کنم، گاهی در حین انجام این کار اگر اصلاحاتی به نظرم می رسید، انجام می دادم. اولین باری که این کار را انجام دادم کلمه لعل بداخشان را در بیتی تبدیل به چاه ...
با موتور،زنم را که داخل خودرو بی مرد غریبه بود تا پارک چیتگر تعقیب کردم و ... + عکس
در جایگاه ویژه ایستاد گفت: من و همسرم با هم اختلاف داشتیم و وقتی پسر دوساله مان به خاطر بیماری فوت شد اختلاف های ما بیشتر شد. مدتی بعد مادرم هم فوت کرد و پدرم بیمار بود. به همین خاطر بیشتر وقتها به خانه پدرم می رفتم و فقط شبها به خانه بر می گشتم. در دوسال آخر من مدام درگیر کار و تهیه پول و وام برای هزینه های درمانی فرزندم و پدرم بودم و به همسرم توجهی نمی کردم. آخرین بار ظهر به خانه آمدم و بعد از ...
زمانی که به کلانتری رفتم مادرم را دستبند به دست دیدم / فکرش را هم نمی کردم مادرم انقدر کثیف باشد
باانگیزه رقابت عشقی مورد بررسی مأموران قرار گرفت. درنهایت مینا اعتراف کرد که با همدستی نیما دو آدمکش اجیر کرد تا شوهرش را بکشد. تنها دختر مقتول درباره قتل پدرش از سوی مادرش گفت: نمی دانم دقیقا چه اتفاقی بین پدر و مادرم می افتاد چون آنها هیچ وقت در مورد مشکلات شان با من صحبت نمی کردند؛ اما بارها شاهد کتک کاری آنها بودم. چند روز قبل از حادثه هم پدرم، مادرم را کتک زد. بیشتر اوقات این درگیری ها ...
زنم مرا شاد نمی کند / زن بی نوا که درگیر ارتباط پنهانی خواهرش در زندگی اش شد
زنی با حضور در شعبه 240 دادگاه خانواده با بیان اینکه شوهرم لیاقت پاکدامنی من را در زندگی نداشت ، مدعی شد: چهار سال است که از زندگی مشترک ما می گذرد و یک فرزند پنج ماهه داریم. شوهرم متاسفانه با خواهرم رابطه دارد و من این ماجرا را بعد از به دنیا آمدن فرزندمان متوجه شدم. وی در مورد نحوه اطلاع از این موضوع گفت: در دوران نقاهت بارداری در خانه پدر و مادرم بودم. یک شب به همراه برادرم برای برداشتن وسایل ...
روایت زنان سعودی از زندگی غم انگیز خود
روزنامه تصریح کرده است که درد دل این زنان را در سایت اینترنتی روزنامه و “تویتر” منتشر کرده است. این روزنامه به شرط حفظ هویت این زنان، اقدام به انتشار بخش هایی از نامه آنها کرده است. همچنین با ارسال پیامی، خواستار ادامه همکاری و تماس آنها شده است. پاسخ زنان سعودی به این پیام، ارائه شرح مختصری از مصائب و مشکلات خود برای این روزنامه بوده است. رولا 19 ساله نوشت: “من مسافر یک تاکسی ...
من عاشق مهناز بودم / زن جوان را به اتاق خوابم بردم
خانه ام برده بودم صحنه بدی را از من و مریم در اتاق خواب دید و متوجه شد چه غلطی می کنم. با لحنی دوستانه، از من خواست دست از این کارها بردارم. به او قول دادم، ولی رابطه مخفیانه ام با آن زن همچنان برقرار بود. بر اثر این ارتباط کثیف، به مواد مخدر معتاد شدم. خانواده مهناز فهمیدند موضوع از چه قرار است. طلاق دخترشان را گرفتند. پدر و مادرم هم مرا طرد کردند. دو سال بعد، خبردار شدم مهناز ازدواج کرده است ...
آتش زدن اعضای خانواده و ادعای افسردگی
رویش پتو انداختم. طرف های ساعت 3 نصف شب از خواب بیدار شدم و بنزین را آتش زدم که باعث گرگرفتن پتو شد. پدر و مادرم از خواب بیدار شدند و سراغم آمدند. پدرم گالن بنزین را از دستم گرفت تا به حمام ببرد اما در بین راه از دستش افتاد و محتویاتش به اتاق خواهر و برادرم ریخت و باعث وقوع آتش سوزی شد. از ترس، سریع به آتش نشانی و اورژانس زنگ زدم اما تا آنها برسند، پدر و خواهر و برادرم در آتش سوختند و فوت کردند ...
آخرین دفاع عامل جنایت قتل خانوادگی
. زمان وقوع قتل چند ساله بودی؟ 18 سال و 4 ماه. چرا پدر، خواهر و برادرت را کشتی؟ من آنها را نکشتم این یک اتفاق بود! درباره ماجرا توضیح بده؟ چند وقتی بود که از اختلاف پدر و مادرم خسته شده بودم. آن شب با کبریت دبه بنزین را آتش زدم که شعله کشید و به پتو سرایت کرد. همان موقع پدرم از خواب پرید و درحالی که وحشت کرده بود سعی کرد آتش را مهار ...
عامل قتل عام خانوادگی در دادگاه:افسرده ام!
عنوان شده بود، مادرم به پدرم خیانت کرده و مهرداد 12ساله حاصل همین خیانت است. این نامه باعث شروع جنگ و درگیری در خانه ما شد. پدر و مادرم همیشه با هم اختلاف و درگیری داشتند. من از لحاظ روحی دچار بحران شده بودم. دیگر قدرت فکر کردن نداشتم. شب وقتی همه خواب بودند، خانه را به آتش کشیدم. در ادامه پرونده با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. پسر جوان دیروز در شعبه چهارم دادگاه ...
واقعیت تلخی که با جواب آزمایش DNA برای مرد جوان روشن شد/ من پدر دخترم نیستم !
به گزارش سرویس حوادث”کواره”، چندی قبل مرد 32 ساله خانواده با دریافت این پیامک آشفته و هراسان به دادسرای هشتگرد رفت و از همسرش به اتهام رابطه غیر اخلاقی شکایت کرد. این مرد با نشان دادن پیامکی که از یک جوان ناشناس دریافت کرده بود به بازپرس گفت: من کارمند یک گروه خودروسازی هستم که زندگی آرام و بدون دردسری داشتم. 11 سال پیش با همسرم اکرم ازدواج کردم و هیچ وقت به هم بی احترامی نکردیم و از ...
با صبا از خانه فرار کردیم و باید خرجیمان را در می آوردیم / شبها به خانه دوست پسرش می رفتیم
... از دختر که تا این لحظه ساکت بود پرسیدم چرا فرار کردی؟ گفت : مدتها بود که داشتم به این موضوع فکر می کردم از محیط خانه بیزار بودم ، از سخت گیری های پدرم ، از بحث و جدلی که بین خانواده ام هر روز تکرار می شد ، خسته شده بودم. در خانواده ، پدر و مادرم همیشه به برادر هایم توجه و علاقه نشان می دادند و دو برادرم نیز بیشتر باهم سرگرم بودند. پدرم معتاد است و سر این موضوع والدینم همیشه با هم ...
بنیاد در آینه مطبوعات
...... . همسرم به شهادت علاقه زیادی داشت و خیلی غبطه می خورد که چرا در جبهه دفاع مقدس حضور نداشته. مداح اهل بیت بود و بیشتر اشعارش درخصوص امام زمان(عج) بود. به خاطر همین علاقه قلبی هم چند سالی که پس از ازدواج در تهران ساکن بودیم، آخر هر هفته هر طوری بود خودمان را به جمکران می رساندیم. به خاطر این که شهید و شهادت از ذهن ها پاک نشود بر جریان کاروان راهیان نور تاکید فراوانی داشت. بالاخره رضایتم ...
پسر پدر محکوم به اعدامش را بخشید
کامران رضوانی از شعبه چهارم اجرای احکام دادسرای جنایی تهران برای جلب رضایت از خانواده مقتول تلاش زیادی کرد که تلاش او و تیم اجرای احکام دادسرا نتیجه داد. روز گذشته نیز پسرمقتول که حالا به سن بلوغ رسیده است با حضور در دادسرای جنایی از قصاص پدرش بدون هیچ شرطی گذشت. با رضایت این پسر نوجوان، تلاش برای جلب رضایت پسر دیگر مقتول -که حاصل نخستین ازدواج اش است- ادامه دارد. ...
برشی از خاطرات شهریار پرهیزکار از استاد مروت
. نفر اوّل مسابقات می شدم و طی مراسمی رسمی جایزه نفر اوّل را هم می گرفتم و با افتخار به ایران برمی گشتم. من در عالم خودم مشغول بازی بودم، غافل از اینکه پدر و مادرم بارها این صحنه ها را زیر نظر دارند. بعد از پشت سر گذاشتن موفق دوره روخوانی و تجوید مقدماتی در مسجد توحید، پدرم قضیه را پیگیری کرد. خیلی گشت تا استاد مروت را پیدا کرد. استاد مروت در رادیو، تلاوت قرآن و اذان داشت. من از میدان ارک ...
افتتاح ورزشگاه نقش جهان در روز بد فوتبال ایران
.... بعد از انتخاب سلطانی فر به عنوان وزیر ورزش و جوانان او نخستین روز کاری خود را با افتتاح ورزشگاه نقش جهان آغاز کرد و بالاخره این ورزشگاه پس از گذشت سال ها افتتاح شد. حال پدر استقلال خوب نیست فرزند منصور پورحیدری گفت: حال پدرم مساعد نیست، از همه می خواهم برایش دعا کنند . معاون اول رییس جمهور با حضور در ورزشگاه نقش جهان اصفهان این ورزشگاه را که پروژه ...
دستمزدم در ساعت خوش ماهی 80 هزار تومان بود
مادرمان به ما این جمله را گفته اند و ما به مرور متوجه شده ایم که درست هم هست. آدم از بعضی ها دوری کند خیلی بهتر است. پسر هوشنگ امیرفضلی هستید، از پدر چه چیزهایی را آموختید؟ جواب دادن به این سوال خیلی سخت است. چون من دنیایی خاطره و آموزه از پدرم به یاد دارم و انتخاب یکی از آنها و بیانش دشوار است. فقط می توانم بگویم که از نظر روحیات فردی جا پای پدرم گذاشته ام. اما از نظر اخلاقی ...
یک شب شوهرم با دوستانش به خانه آمد/ اوکاری از من خواست که بسیارشوکه شدم
بستری شدم. بعد از این که حالم بهتر شد متوجه مشکلات عصبی ام شدم. حافظه ام را تا حدودی از دست داده بودم و قدرت یادگیری ام کم شده بود. به همین دلیل در مدرسه دچار مشکل شدم و پس از چند سال که مردود شدم بالاخره درس و مدرسه را رها کردم. اطرافیان که می دانستند ترک تحصیل کرده ام زمزمه هایی در گوش مادرم می خواندند که زودتر شوهرش بده، درس که نمی خواند حداقل شوهرش بده یک نان خور از سرت کم شود. ...