سایر منابع:
سایر خبرها
عماد افروغ: پدرسالار نیستم
طبع داری توضیح داد: واقعاً درست بود و از بچگی به من می گفتند علو طبع داری. من هیچگاه به پدرم نگفتم چیزی برای من بخرد. یک بار یک پیراهن یقه کیپ بود که گفتم پدر برای من بخرد، پدرم قدری استنکاف کرد؛ مادرم یقه پدرم را گرفت و گفت این تا حالا هیچ چیز از شما نخواسته است. پدر من هم پدری نبود که از من عذرخواهی کند اما از من عذرخواهی کرد و پیراهن را خرید. ابتدا خواستند پول بدهند اما قبول نکردم. پدرسالار بودند ...
داستان های کتابفروش
دستم داده ، با شاید 20 کتاب! همه هم کتاب های قدیمی و خاص . 12-13 تایش را داریم، دو سه تایش هم قرار است بعدا برایمان بیاید. پشت سر هم راجع به آن 4-5 کتاب دیگر سوال می کند که: دارید؟! و هی می گویم: نه! عرض کردم، نداریم! اصلا نیست. چاپش تمام شده. آخرین چاپش سال فلان بوده. ولی باز هم می پرسد. از اول و باز هم از اول! سه چهار بار که می پرسد و همین جواب ها را می شنود ، می گوید: ای بابا! شما هم که هیچ کتابی رو ندارین! نمی دانم بخندم یا سرش داد بزنم و بیرونش کنم! ...
آرزو داشتم مجری تلویزیون شوم/رشد فوتبالیست های مطرح سنندجی در فضایی تاریک/شاهد خبرنگاران کارت هدیه ای ...
گپ صمیمی ، در یک روز سرد و پرمشغله پاییزی اتفاق بیفتد. گفت و گو با یکی از رای دهندگان به برترین های سال فوتبال جهان را بخوانید: **چیا فوادی را برای مردم زادگاهت معرفی کن و برایمان بگو این عشق به نوشتن در وجودت از کجا آغاز شد ؟ متولد اردیبهشت 61 هستم در سنندج، فارغ التحصیل کارشناسی ارشد مهندسی عمران از دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی تهران. بخش دوم سوال شما خیلی کلی است و شاید ...
گفتگوی خواندنی با نوه مدرس
.... قدر مسلم اینکه یک نوجوان نه ساله را به این جورجاها راه نمی دادند، اما پدرم رفتند و ایراداتی را که وارد بودند، گفتند. البته این آگاهی قبل از شهریور 20 پدید آمده بود، ولی مردم موقعیتی پیدا نکرده بودند که این را بروز بدهند. شما اگر به بعد از زمان شهریور 20 برگردید، می بینید که در شهرهای مختلف ایران، مردم به شدت با خارجی هائی که ایران را اشغال کرده بودند، مبارزه می کنند.من دقیقاً یادم هست که در ...
یک روز در زندان زنان شهر ری
که صاحبکار پیر خیابان جمهوری با بد و بیراه به او تجاوز کرد و با تهدید نگذاشت که صدا از فاطیما دربیاید. بعد از آن 9 ماه هم اوضاع برای او فرقی نکرد. 18 ساله بود که با پسری ازدواج کرد که رئیس جدیدش بود و زندگی شان 9 ماه طول کشید: از 15 سالگی کار می کردم. مادرم هی می گفت کرایه خانه نداریم. پدرم هم 12 سال است که فوت کرده. من عشق بازیگری بودم، خیلی دوست داشتم پی اش را بگیرم و بازیگر شوم ولی مجبور شدم ...
هزینه های سنگین کاردرمانی،باری مضاعف بر دوش خانواده معلولان
معلول هم در می آید . وقتی معلول و خانواده هایشان به کلینیک کاردرمانی شما مراجعه می کنند، روحیات آنان چطور است؟ معمولا وقتی در هفته های نخست به این مرکز مراجعه می کنند، مثل این است که آنها از همه جا ناامید شده اند و دست خود را از همه کجا کوتاه دیده اند و با این حس می آیند که این کلینیک برای آنها می تواند معجزه ای را انجام دهد اما ما خانواده ها را توجیه می کنیم که کار ما معجزه ...
می گفت جاذبه ای مرا به میدان رزم فرا می خواند
خانواده ها یکدیگر را می شناختند. سال 86 نیز مراسم ازدواجمان برگزار شد. حاصل زندگی مشترک تقریباً هشت ساله مان دو دختر به نام های الهه و الناز است. در ابتدای جلسه آشنایی با یکدیگر من زبانم بسته شده بود و اصلاً در مورد شغل و سن محمد نتوانستم سؤالی داشته باشم که حتی بعد از ازدواج همیشه به محمد با شوخی می گفتم تو چه کار کردی که من زبانم بسته شد و سر بسته به شما بله را گفتم. ولی جدا از شوخی، اخلاق خوبی ...
گفت وگوی تفصیلی با سید محمد علوی
که گفتم نه و نمی خواهم دیگر بازی کنم. سال 92 هم که فوتبال را کنار گذاشتم، باز هم از خود تیم پاس برای فصل بعد به من پیشنهاد داده شد که قبول نکردم، چرا که 400، 500 میلیون تومان از این باشگاه طلب داشتم که هنوز هم روی هوا است. بعد از این که فوتبال را کنار گذاشتم، در کلاس های مربیگری شرکت کردم و در حال حاضر نیز مربی تیم دسته دومی استقلال جنوب هستم. البته سال گذشته هم جسته و گریخته مربیگری می کردم. ...
چند روایت از قصۀ بی قراری یک کارگر ساده...
راهنمایی درس خوانده ای، خوش به حالت. واقعا راست می گویند که شعور به تحصیلات نیست. من با اینکه فوق دیپلم هستم مثل شما فکر نمی کنم. از آن به بعد مثل ناصر شدم و به خودم گفتم امتحانش رایگان است؛ بگذار حرف های ناصر را که به من می گوید امتحان کنم. وقتی در آشپزخانه چیزی درست می کردم حتی اگر غذای خودمانی هم بود مقداری هم به همسایه می دادم و خدا هم بیشتر به ما می بخشید. من این را کاملا در زندگی خود لمس و تجربه ...
شب نامزدی دامن را لکه دار کرد و ناپدید شد /خودم را زود باختم!
و به مانند او و دیگر اعضای خانواده ام، درآن خانه فقرزندگی کنم. به مادرم گفتم که اگر این قدر به ساحره احتیاج داشت، چرا با ازدواجش موافقت کرده است؟ مادر در برابر پرسشم اعتراف کرد که ساحره با میل و رضایت خود ازدواج نکرده، بلکه پدرم اورا مجبور به ازدواج کرده تا شاید با رفتنش، اندکی ازهزینه های زندگی طاقت فرسا و رنج آورشان کم شود. اگر تا به حال رگه هایی از جنس محبّت هم نسبت به مادر و پدرم ...
زندگینامه و مبارزات آیت الله فاضل استرآبادی
در سال 1300 شمسی به اتفاق خانواده به نجف مهاجرت می کند و تا سال 1326 در آنجا می ماند. موسس حوزه علمیه فیضیه مازندران درباره رجعت خانواده اش به ایران می گوید: در سال 26 پدرم از نجف به ایران مراجعت کرد. پس از بازگشت وارد قم شدیم. وقتی به قم آمدیم تمامی علمای بزرگ قم بدون استثنا به دیدن ایشان آمدند. مرحوم آیت الله بروجردی به منزل ما آمدند و با پدرم دیدار کردند. مرحوم آیت الله صدر، مرحوم آیت ...
درک حس خوشبختی چگونه است؟
می کنند . 13.به لبخند زدن عادت کرده اند شاید بتوان گفت عکس های یادگاری به نوعی معرف حس خوشبختی در افراد هستند. تحقیقی نشان داد افرادی که در جشن فارغ التحصیلی دبیرستان عکس هایی با چهره های بشاش به ثبت رسانده اند، به احتمال کمتری در سال های بعد نسبت به انتخاب همسر و زندگی زناشویی ابراز ناراحتی می کنند. محققان در توصیف دلیل آن گفتند این افراد دارای شخصیت ...
امر به معروف و نهی از منکر؛ واجب مشروط یا مطلق؟
...، با نرمی گفتم که شما به خدای خودت احتیاج داری، و باید رابطه ات با خدای خودت برقرار باشد. با او قهر نکن. حال هر طوری که صلاح می دانی عمل کن. آن فرد پذیرفت و لقمه را کنار گذاشت. معنای قُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی این است. خدای متعال قرآن را به زبان عربی نازل کرده است، چون زبان عربی در آن زمان بهترین و فصیح ترین زبان بوده است و ظاهراً الان هم همین ...
به ارتفاع یک متر در خانه ام سناریو دارم/ برخی برای رونق تجارت خانه سینما فیلم می سازند
به یک مرغ هم فکر نمیکردم * اولین حضور شما در فیلم ناخدا خورشید مصادف با سیمرغ بلورین جشنواره فجر بود، سیمرغ بلورین تاثیری در آینده کاری شما داشت؟ به نظرم گذشته من در آینده ام تاثیر گذاشت، آینده همیشه بر گذشته استوار است. من 25 سال کار تئاتر داشتم، فیلم ساختم و خیلی کار کرده بودم و بعد در این فیلم حضور داشتم. *اما برخی از هنرمندان علاقه خاصی به سیمرغ بلورین دارند ...
ساده انگاری و زودباوری عامل موفقیت اخاذان
همراهم زنگ خورد ، گوشی را برداشتم خانمی از پشت تلفن گفت: چطوری حمید، تعجب کردم که این خانم اسم من را از کجا می داند، گفتم، ببخشید خانم من شما را نمی شناسم! که ناگهان گفت: منم الهه که دو سال پیش من را عقد کردی! من زن شرعی و قانونی تو هستم ، چطور مرا فراموش کردی! با شنیدن این حرف دست و پاهایم شروع به لرزیدن کرد. دستم را روی گوشی گذاشتم و به همسرم گفتم من چند دقیقه می روم بیرون. بسیار هیجان زده و ...
قدم اول اخلاق، فرو بردن خشم است
این کتاب، نوع علم را می خواستند بگویند. فرمودند: اگر رسائل و مکاسب بخوانید در کنار آن جامع السّعادات نباشد آن علم برای شما وزر و وبال می شود. مراحل تربیت انسان المُؤَدِّبُ الأَوَّل هُوَ النَّاموسُ الإِلَهی ، از طرف خود نگو، از قرآن بگو، از پیغمبر بگو، از ائمّه بگو. من به یاد دارم قبل از انقلاب منبرهایی بود، یک چیزی می گفتند، بعد می گفتند: این همان است که لاپلاس گفته است! این ...
دیده گریانم ولی با خاطراتش دلخوشم!
این به یادماندنی ترین و قشنگترین خاطره من بود. همین اواخر یادم هست یک روز گفتند بیایید دونفری باهم برای ناهار بیرون برویم. من گفتم: پس امیر چی؟ گفت شما همش می گویید امیر. و به زور مرا بیرون برد وناهار کوچولویی به من داد و برای امیر هم ناهارخرید. گویی شهادتش به او الهام شده بود. فاش نیوز: روزهای آخر چگونه گذشت؟ - 10 آبان تولد پسرم بود. ایشان بیمارستان ساسان بستری ...
ژنرال ایرانی که چند شهر سوریه را از دست داعش نجات داد
. آخرین تماس شهید با خانواده شهید جبار سه روز قبل از شهادتش با ما تماس گرفت. قبل از آخرین باری که به سوریه برود من از جبار پرسیدم که ما چطور می توانیم به سوریه اعزام شویم و باید چه کار کنیم در آخرین تماسی که گرفته بود به جبار گفتم قرار بود ما را هم با خودت ببری می خندید و می گفت ان شاءالله سری بعد شما را هم می بریم. پدر شهید می گوید: یکی دیگر از پسرهایم هم در حال آماده کردن کارهایش ...
از مددجو بودن در کمیته امداد به استادی در دانشگاه رسیدم
دبیرستان مشغول به کارشدم و همزمان به تحصیلات خود در کارشناسی ارشد ادامه دادم البته به دلیل رسمی نبودن شغلم کمیته امداد حمایت های مالی خود را قطع نکرد. پس از گذراندن دوره کارشناسی ارشد به عنوان استاد مدعو و حق التدریس دریک دانشگاه درس دادم و بعد از آن در دانشگاه پیام نور شهر به صورت قراردادی در جایگاه مدیر گروه علوم پایه و فنی مهندسی مشغول به کار شدم. بعدازگذراندن دوره کارشناسی ارشد در مقطع ...
خاطره بازی با محمد علوی؛ از اعتراف به اشتباهات فوتبالی تا آرزوی هدایت تیم ملی
خوب کاشان دارم. *به سال های خیلی دور بر گردیم؛ زمانی که پاهای شما با توپ فوتبال آشنا شد. من پنج، شش ساله بودم که در همان کاشان، وارد زمین فوتبال شدم. فعالیتم را در این رشته بیشتر مدیون پدرم هستم که من را با خودش به زمین فوتبال می برد. پدرم خود یک فوتبالی و دروازه بان تیم رستاخیز بود. زمانی که در کاشان بودیم، پدرم تیم عقاب کاشان و جنگ زده های خوزستان را تشکیل داد. ...
حد و مرز رازداری و ناگفتنی ها در تحقیقات پیش از ازدواج
دروغ بود. وی ادامه داد: به هنگام مراسم بله برون نیز فامیل خانواده شوهر از مادرشوهرم در خصوص دخالت های وی در امور مردم مواردی را بازگو کردند اما توجه چندانی به آن نکردم و بعد از برگزاری مراسم عقد متوجه شدم شوهر بنده دانشجو نبوده و درس نمی خواند. وی بیان کرد: از سوی دیگر زمین مذکور نیز متعلق به مادر شوهر بوده که به بنده دروغ گفته شده و همچنین شوهرم نیز هیچ استقلالی از خود نداشت ...
برای رفتن به سوریه گریه کرد و به التماس افتاد/در نبرد با مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی بال در ...
خواستم از شما اجازه گرفته باشم و دوست دارم شما راضی باشید. من هم گفتم وقتی وارد سپاه شدی، هرجایی که می گویند باید بروی. 12 سال عضو صابرین بود شاید نصف این مدت را در ماموریت گذراند. هر موقع با اوتماس می گرفتم سر کار بود. با اینکه محل کارش تهران بود و بعد از ازدواج هم در قم خانه گرفت و ساعت کارش 2 عصر تمام می شد ولی می ماند. در همان قم هفته ای 2 یا 3 بار هم دانشگاه می رفت. ...
این نقاشی بود که به سراغ پرویز می آمد
نداده بود؛ وقتی وارد شدم اداهای خودم را در آوردم. گفتم خودت را زده ای به مریضی، حرف زدم و شوخی کردم. دیدم که خندید. بعد هم برای نخستین بار به سمت من نگاه کرد و آخر سر هم شروع کرد به گریه کردن. دنیای من از این رو به آن رو شد. کمی حرف زدم. بعد گفتم بهتر است بیشتر از این خسته اش نکنم. قول دادم که باز هم می آیم. فردای آن روز که می خواستم به دیدنش بروم دیدم اصلا ...
به هر قیمتی بیننده را نمی خندانم
به وادی نویسندگی پا گذاشتم چون به این کار علاقه داشتم و کم کم به سازندگی فیلم روی آوردم و اولین سریالی که ساختم آژانس دوستی بود. سریال هایی چون فقط به خاطر تو، برای آخرین بار، بگو که هستم، به خاطر من، جاودانگی، مردان کوچک و... را نیز بعدها ساختم و دو کار 90 و یک کار 45 دقیقه ای هم بین سریال ها تولید کردم. اکنون نیز در حال نوشتن یک فیلمنامۀ 26 قسمتی هستم. عمدۀ کارهای شما در دهه 80 در ...
یک مصاحبه استثنایی با کی روش/ با رهبر ایران...
کردم که اکثریت قریب به اتفاق اعضای آن دورگه (سرنگرو) بودند. حتی زمانی که 17 سالم بود اختلاف طبقاتی وجود داشت و سفیدها طبقه بالا و دورگه ها در طبقات پایین تر جامعه حضور داشتند. به عنوان مثال به خاطر دارم که من اجازه پیدا نکردم که به عضویت باشگاه تنیس ناکالا در بیایم البته نه به خاطر دورگه بودنم بلکه به این خاطر که پدرم به اندازه کافی پول نداشت که مرا به عضویت این باشگاه در آورد. در سال ...
سد کمندان بعد از 12 سال به نتیجه نرسیده است
...: هر سال عاشورا پول جمع می کنیم اما این پول را نمی تونیم خرج مسجد روستای خودمان بکنیم. باید بروم به عزیز آبادی ها بگویم بیایید ما نذرمان را جمع کردیم اما ما که جا و زندگی نداریم. بیایید شما مسجدتان را، حمام تان را بسازید. من که روی آب و آتش هستم، زندگی ندارم. ساخت و ساز ممنوع شد در 12 سال انتظارِ سامان گرفتن، کشاورزان زیادی زمین ها را فروختند. قرار شد بعدا خانه ها را هم بخرند. در ...
نیم قرن خاطره بازی با جعفر والی
رفوزه شدهام و اصلاً یعنی چه! کلاس نهم را که امتحان دادم و به کلاس 10 رفتم، زد به سرم که بروم هنرستان هنرپیشگی. هنرستان شبانه بود و کلاسهایش چهار بعدازظهر به بعد شروع میشد. گفتند موش تو سوراخ نمیرفت، جارو هم به دمش میبندد. درس و مشق مدرسه را به زور میخواند و حالا میخواهد هنرستان هم برود اما در نهایت مخالفت نکردند. تقریباً نزدیک 8 سالگی شما متفقین ایران را اشغال کردند، چیزی از آن دوران به خاطر ...
وقتی به شوهرم گفتم با اسکندر ارتباط شوم دارم او سکته کرد و حالا...
آمدن یک خواستگار در خانه نشستم. 17 ساله بودم که روزی بدلیجات پشت ویترین یک مغازه توجهم را جلب کرد در حالی که گردنبند بدل چشمانم را خیره کرده بود ناگهان متوجه لبخند فروشنده جوان شدم که با نگاهش مرا به داخل فروشگاه دعوت می کرد. آن روز من هم لبخند بی معنی زدم و پا به داخل فروشگاه گذاشتم. چند تکه از بدلیجات را قیمت کردم و سپس با این بهانه که پول خرید آن را ندارم از مغازه بیرون آمدم، اما ...
مهم ترین درد ما بعد از جنگ نفاق بود/ در حقوق های نجومی گویا دعوای این بود سر و صدایی راه بیفتد و 20 ...
ما رسید. من قبل از هر چیزی گفتم اصلا نوع نگاه ما به هویت ایرانی غلط بوده است. این برای الان نیست که بخوام بگویم، من تحقیق کرده ام و کتابی دارم و الان هم استادراهنمای یک تز هستم؛ عنصر هویت بخش ایرانیان دینداری آنها است و این دینداری ربطی به بعد از اسلام نداشته است. این قبل از اسلام بوده است. شما نباید جایگاه زرتشت را کم بگیرید؛ من علناً عرض می کنم. خیلی از کتاب هایی که نوشتم نزدیک ترین دینی که به ...
ثروتمندترین افراد در طول تاریخ را بشناسید +تصاویر
...> نکته جالبی که درباره این پادشاه قدرتمند وجود دارد، سفر پرشکوهش به مکه است. او به خاطر ثروت و عظمتی که در این سفر از خود نشان داد، مورد توجه همه جهان اسلام هم قرار گرفت ولی به هر حال چند دهه بعد، حکومت خاندانش به خاطر جنگ های داخلی و منطقه ای از هم پاشید. 11- مارکوس لیسینیوس کراسوس ثروت کراسوس برابر با بودجه یک سال کل امپراتوری روم بوده است یکی از رهبران مشهور ...