سایر منابع:
سایر خبرها
اکبرپور:آقای سلطانی فر به آکادمی استقلال ورود کنید!/یک منشوری را مدیر آکادمی کرده اند
بازی کردم. من هم کاپیتان استقلال بودم. فقط عزت و احترام بوده که دوام آوردم و در جوانان استقلال مربیگری کردم. به بزرگی گفتم فقط به خاطر بازیکنانم ماندم. بازیکنانی که بعد از استعفای من همگی به یک باره عکس صفحات مجازی خود را با چهره من تغییر دادند. سؤال من از آقای جهانیان این است که چرا از اتفاقات بدی که رخ داده، گذشتید؟ از نظر من به باشگاه استقلال خیانت می کنند. راحت و شفاف حرفم را زدم. کسانی که از ...
بازیگر نقش فرح: جایگاه خوبی در تئاتر دارم
مریم شیرازی را بر عهده داشتم. عزیزی ادامه داد: پیشنهاد اولیه بازی در نقش فرح دیبا را آقای ورزی سر سریال تبریز در مه دادند؛ آن زمان هوا سرد بود و سریال در شهرک سینمایی غزالی ضبط می شد؛ یک روز با پالتو و کلاه پوستی سر تصویربرداری رفتم که آقای ورزی یه دفعه گفت "فرح آمد". همان زمان او برخی افراد دیگری که سر صحنه حاضر بودند می گفتند شباهت زیادی با فرح دیبا دارم. آقای ورزی همان روز گفتند ...
سعدی افشار؛ سیاهِ روسپید هنر ایران
کاسه ها نیم کاسه هایی است... اولین کار شما سیاسی هم بود؟ بله... من که نمی فهمیدم یعنی چه. فقط به فکر شبی یک تومان دستمزد خودم بودم. هر شب تماشاچیان بعد از این شعر کلی برایم دست می زدند. من فکر می کردم برای بازی خوبم بوده، نگو آنها برای شعرش دست می زدند. خلاصه بعد از مدتی با خودم فکر کردم که نکند کسی هستم. یک تومان به نسبت دستمزد خوبی بود اما گفتم با این همه دست زدن یک تومان ...
اکبرپور:آقای سلطانی فر به آکادمی استقلال ورود کنید!/یک منشوری را مدیر آکادمی کرده اند
اخیر رخ داده این است که شایعه شده مربیان به سفارش شهاب جهانیان چند بازیکن در تیم های پایه گرفتند. آیا این موضوع صحت دارد؟ من نکته ای را در مورد جهانیان بگویم. من بارها نزد آقای جهانیان رفتم و ریز و درشت مسائل را به او توضیح دادم. به او گفتم به داد آکادمی برس. جهانیان گفت ما رسیدگی می کنیم و همه چیز را می دانیم! من یکسری مدارک دارم که همانطور که گفتم حتی به بالاترین نهاد اجرایی این ...
خواب مادرزن، تازه داماد را از اعدام نجات داد!
علی روزی که دست به این جنایت زد، جوانی 24ساله بود و حالا مردی 33ساله شده است. او همه این سال ها را پشت میله های زندان در انتظار اجرای حکم قصاص بود؛ در انتظار آخرین قدم ها در سپیده دمی که او را با خود ببرند. او به آخرین روزهای زندگیش نزدیک شده بود، خیلی نزدیک. دیگر ساعت ها و دقیقه ها هم به سرعت می گذشت. علی فقط چند ساعت با طناب دار فاصله داشت. چند ساعت تا اجرای حکم، اما بالاخره پدر و ...
مرگ آتشین در شب آشتی کنان
سؤال که گفته می شود به خاطر اختلاف قدیمی که با متوفی داشت، دست به این کار زد، گفت: وقتی من برای آشتی کردن به خانه مادرزنم رفتم، برادر همسرم شمال بود و اصلا تهران نبود که من بخواهم نقشه ای طراحی کنم. من منکر اختلافی که با او دارم، نشدم؛ اما اصلا در جریان آمدن او نبودم و نمی دانستم تهران است. من حتی نمی دانستم او در را باز می کند؛ چطور می توانستم با نقشه قبلی دست به چنین کاری بزنم. بعد از اینکه برادر ...
آشنایی با عقاید و متدهای هیچکاکی
. سر مایکل بالکن کسی است که مسئول هیچکاک شدن من است. در یک دوره فیلمنامه نویس بودم و بعد از آن کارگردان هنری یا طراح و این کار را برای چند فیلم انجام دادم تا اینکه یک روز بالکن گفت که کارگردانْ دیگر مرا نمی خواهد (آن زمان فقط با یک کارگردان کار می کردم) . نمی دانم دلیل این کارش چه بود اما همان جا بود که گفت: نمی خواهی کارگردان شوی؟ قبل از آن از کار نوشتن سناریو و طراحی دکور راضی بودم و از آن لذت می ...
مایلی کهن: کی روش بر می گردد و همه را به رگبار می بندد
ای را انجام دهید و در دیگر بخش های جامعه مقایسه نکنید. همان روز گفتم کجای دنیا ماشین را از کمپانی تحویل می گیرید و بعد از چند کیلومتر جوش می آورد و مجبور می شوید آن را به کمپانی می برید و قطعاتش را عوض کنید. ضمنا گفتم کجای دنیا ناگهان یک تصمیم گیری می شود و قیمت خانه و زمین سه برابر می شود. آقای فردوسی پور می گفت اینها چه ربطی به فوتبال دارد و من هم پاسخ دادم همه این مسایل مثل حلقه های یک زنجیر ...
نیکبخت: اشتباه کردم به پرسپولیس رفتم
تو چه کسی خوش تیپ بود؟ - من به شخصه عاشق استایل احمدرضا عابدزاده بودم. خوش تیپ تر از مرحوم ناصر حجازی ندیدم. ناصرخان نظیر نداشت. * راستی آخرین باری که در تمرین استقلال آماده شدی چه تاریخی بود؟ - قبل از بازی گسترش با مهدی رحمتی کار داشتم. به همین بهانه به اردوی تیم رفتم و شام را با تیم خوردم. * رابطه ات با منصوریان چطور است؟ - من علی را خیلی ...
حضرت امام بعد از قرائت خطبه عقدمان توصیه کردند: با هم بسازید.
و لباس سفید اول زندگی من یکی شد. *اوایل ازدواج هم شاغل بودید؟ بله سال 56 در آموزش وپرورش استخدام شدم در واقع هم شاغل بودم هم دانشجو بودم و هم ازدواج کردم. همه دوران زندگی به همین شکل هم زمان چند مسئولیت توأمان داشتم. به عنوان مثال زمانی بود که هم من شاغل بودم هم کارشناسی ارشد می خواندم. در همان دوران صاحب دوقلوها شدم که نگهداری از آنها هم سخت بود، به همین دلیل یک مدتی مرخصی ...
جزئیاتی از زندگی شخصی حامد همایون خواننده جوانی که زود به شهرت رسید
عاشق موسیقی بودم. اینکه چرا این اتفاق افتاد را دقیق نمی دانم ولی فکر می کنم بخش مهم آن ارثی است چون هم پدرم صدا دارند و می خواندند و هم برادران و خواهرم صدای خوبی دارند. یعنی از ابتدا علاقه مند بودی؟ آنها استعدادش را دارند اما من واقعا علاقه مند و پیگیر بودم و همان طوری که گفتم از سن خیلی کم ترانه را می نوشتم و از حفظ می خواندم. یادت هست اولین آهنگی که حفظ کردی و در ...
گفت و گو با هندویی که مسلمان شد
همه شیعه بودند . آنها زمین زیاد داشتند، ما هم به خاطر شغلمان با آنها بر روی یک زمین کشاورزی می کردیم . من برای کمک به پدر بزرگم به آنجا می رفتم و با بچه های شیعیان دوست شدم، قبل ازآن خیلی متعصب بودم , اگر مسلمانان به چیزی دست می زدند آن را نجس می دانستیم و غذای آنها را لب نمی زدم، اما بعد از دوستی با شیعیان به تدریج این حس کم شد، مثلا با آنها انبه می خوردم . و اندک اندک تعصبم کاملا از بین رفت تا ...
سکوت 6 ساله عصار چگونه شکسته شد
. خواننده عشق الهی درباره این اثر گفته بود: امسال دوست داشتم به نوعی در این جشن باستانی شریک باشم و از این طریق مهمان خانه های مردم شوم. به همین دلیل این ترانه را خواندم که امیدوارم شروع خوب و خوش یمنی برای باقی کارهایم باشد. البته من در گذشته، هر سال روزهای عید غدیر به شبکه سه می رفتم و قطعه ای که دوست داشتم اجرا می کردم امسال هم مثل سال های گذشته، دوستان با من تماس گرفتند که چون تصمیم گرفته بودم در ...
جانشین پروری؛ ضرورتی که در انقلاب اسلامی فراموش شد
...، پس برای یافتن پاسخ یک سوال رفتم که فقط بگویید کجا برای آموزش و مراقبت از نخبگان گام برمی دارد. نه تنها پاسخ نگرفتم بلکه اغلب اساتید شخصیت نگارنده را به قربانگاه توهم و غرور خود بردند، گویی در جستجوی بابا لنگ دراز برای یتیمانی هستم و مدعی شدند پول نداریم کمک کنیم کمک! آن هم برای که و چه؛ کسانی که چنان همت و عزت دارند که برای ناز و نیاز فقط سر بر آستان آل الله می گذارند. دور ...
همیشه راست بگو عزیزم
گفتم قبض نمی دهی؟ در حالی که داشت با یکی چانه می زد گفت نه نمی خواهد. همان جا فهمیدم طرف بازرسی، مافوقی چیزی است که پارکبان را مهربان کرده است و دوست داشتم وقتی برمی گردم هم جناب بازرس آن جا باشد تا پول غیر قانونی ندهم. برگشتم اما بازرس نبود و پارکبان آمد و طلب پول کرد. به او یادآوری کردم که جلوی بازرس چیز دیگری گفتی و او گفت مگه من از بازرس می ترسم؟! و من مانده بودم که چه بگویم؟ خوب نترسیده بود، به ما رحم کرده بود که یک وقت بازرس ما را به خاطر دادن پول دعوا نکند!!! ...
راز و رمز امیر کبیر و ناشری که کتاب فروختن را بلد بود
داشته سرنوشت پدر من که به این گونه رفتارها عادت نداشت چه می شد؟ به نظرم شاید عمرش به هفتاد سال نمی رسید. من همیشه به او می گفتم این عمر و اعتبار و احترام را شما از دشمنان تان دارید. به او می گفتم تو دشمن زیاد داشتی اما قبول نمی کرد، بعد که برایش می شمردم قبول می کرد. می گفتم حالا آن دشمنان کجا هستند؟ 99 درصدشان تبدیل به دوست شده اند و با احترام از تو یاد می کنند. تو چه کار می توانستی بکنی که این همه ...
...با این که هیچ وقت به ادبیات فکر نکردم / باب دیلن برای گرفتن نوبل ادبی اش، حضور پیدا نکرد، اما متنی ...
خیلی خیال پردازی می کردم، ممکن بود تصور کنم دارم ترانه ای را ضبط می کنم و بعد آن را، در رادیو می شنوم. این به نظرم یک دستاورد خیلی مهم می آمد. ضبط کردن ترانه و شنیدن صدای خودت از رادیو، به این معنا بود که تو مخاطب های زیادی داری و این باعث می شد به کاری که شروع کرده بودی ادامه دهی. خب من حالا، خیلی وقت است که دارم به کاری که قصدش را داشتم ادامه می دهم. ده ها ترانه ضبط کرده ام و هزاران ...
الهه حصاری: الویت با بهداشت است نه آرایش!
در اغلب جاها کلمه بهداشتی در کنار آرایشی می آید یا برعکس. یعنی مثلا می گوییم لوازم آرایشی بهداشتی و من از بین این دو فکر می کنم الویت با بهداشت است نه آرایش. همان طوری که گفتم با آرایش کردن هم مخالف نیستم و به نظرم آرایش برای خانم هاست ولی باز هم تکرار می کنم اول باید بهداشت پوست رعایت و سلامت پوست تضمین شود و بعد کرم پودر و پن کیک و چیزهایی از این دست روی پوست بیاید. هرکس هم باید کاری ...
اخراج از نیروی دریایی و دلخوری از پرسپولیسی ها/ مخالف نظر پروین!
؛ به اصفهان رفتیم و در ابتدا در تیم مدرسه و بعد آموزشگاه های همان جا بازی کردم که محمود حقیقت مربی ورزش مان مربی تیم پلی اکریل اصفهان هم بود و من را به این تیم برد و استارت فوتبال حرفه ای ام از همان جا زده شد. چند ساله بودی؟ حدود 12ساله بودم که وارد تیم نوجوانان پلی اکریل شدم، در 14 سالگی به تیم جوانان این مجموعه رفتم و البته همزمان در تیم بزرگسالان هم بازی می کردم. از همان ...
ناگفته های هادی خامنه ای از زندگی با خواهران ناتنی
را مترقی تلقی می کرد یا چیزهای مشابه به آن را. از 17سالگی به زندان رفتم از زمان 41 ، 42 وارد انقلاب شدیم! یعنی از همان 14سالگی. منتها از 17سالگی اولین بار زندان رفتم. آقای مهندس موسوی، ایشان پدرشان پسرعمه پدر ما هستند، پدر ایشان و عموهای ایشان سال های سال به مشهد می آمدند، به خانه ما می آمدند، با هم ارتباط داشتیم؛ خب آدم های خیلی متدین، خیلی نجیب و خیلی درستکار بودند. ...
متن کامل گفتگوی مفصل هادی خامنه ای با حسین دهباشی
دوباره اهواز و رفتند زندان اهواز، من هنوز تهران بودم چندتا کار داشتم که ملاقات با امام داشتم می خواستم از امام خواهش کنیم که یک فرمانده لشکر برای آن جا بفرستند که نداشت و افتاده بود به گردن من! من همان وقت زنگ زدم به شهید قرنی که آقا یک فرمانده بفرست. با خنده جواب داد که شما خودتان آن جا هستید کافی ست مثلاً! دیدیم که انگار خیلی جدی نمی گیرند. به امام گفتم این طوری هست و ایشان گفت چیزی به من بنویس، من ...
جوان ترین شهید "مدافع حرم" به روایت پدر و مادر
بعد خواب شهادتش را دیدم. روز جمعه به من زنگ زدند. گفتند که مصطفی مجروح شده و داریم می آییم منزل شما... من خودم متوجه شده بودم. گفتم که لطفا خانه نیایید ... همان سر کوچه باشید من خودم را به شما می رسانم. آن شب به سختی خودم را تا صبح حفظ کردم. همسرم به مصطفی خیلی وابسته بود. از نظر من معجزه است. من خودم اطمینان داشتم که اگر همسرم بفهمد یک اتفاقی برایش می افتد. فردایش به همسرم گفتم خانه را تمیزکن شاید ...
مدیریت خانوادگی در حوزه نشر
...، 2 سالش بوده است. یادم هست که یک بار با موتور داشتم به صحافی می رفتم و او را هم با خودم بردم. قبل از این که به مدرسه برود، او را به طبقه بالای کتاب فروشی می آوردم و با کتاب ها بازی می کرد. وقتی هم که در مقطع راهنمایی تحصیل می کرد، فهرست های بخش شهرستان ققنوس را او تایپ و تدوین می کرد. بعد از آن آموزش حروفچینی دید و حالا هم که در رشته مدیریت فرهنگی در دانشگاه تدریس می کند. از همان زمان کودکی تا ...
دختران ایرانی در رسیدن به موفقیت هیچ چیز کم ندارند/از شهید گمنام 18 ساله خواستم در ریو کمکم کند
المپیک کف پایم نیز دچار پارگی شود. خوشبختانه با برنامه خوبی که سرمربی داشت در المپیک به آمادگی بالا رسیده بودم. المپیک با تمام مسابقاتی که تا حالا دیده ام متفاوت بود. من در گرند پریکس های زیادی شرکت کردم و تجربه مسابقات جهانی را هم داشتم. از لحاظ کیفی همان تکواندوکارانی که در جهانی و جایزه بزرگ ها هستند در المپیک نیز به میدان می روند. اما شرایط روحی و روانی و حساسیت المپیک با هیچ رقابت دیگری قابل ...
نورآفاق، الگویی از زنان شجاع تاریخ است
و می دیدیم از صبح تا مثلا ساعت هفت شب بدون این که غذایی خورده یا استراحتی کرده باشیم، مشغول کار بوده ایم و این گذشت زمان را متوجه نمی شدیم. یا زمان هایی بود که خسته و خالی از انرژی به خانه می آمدم، اما هنوز ذوق کار را داشتم و منتظر بودم فردا صبح دوباره برای ادامه اش بروم. در این مدت حضورتان در عرصه هنری، فعالیت در سینما، تئاتر و تلویزیون را تجربه کرده اید. کدام یک از این عرصه ها را ...
این فیلم قهرمان دارد / سیاه نمایی نیست اما تلخ است
از کار رضا امیرخانی به نام ناصر ارمنی بود، مدت ها با سیدجمال ارتباط داشتم و در صدد تهیه ی یک فیلمنامه ی خوب برای یک کار مشترک بودیم که سرانجام این فیلمنامه مهیا شد. فیلم تلخ هست، اما سیاه نمایی نیست او ادامه داد: در این کار هم یک فیلمنامه ی اولیه از علیرضا طالب زاده به دست من رسید که خواندم و بدم نیامد؛ آن را گرفتیم اما نهایتاً یک فیلمنامه ی دیگر شد که آقای امیرمحمد عبدی آن را ...
زنان موتورسوار در پیست آزادی چه می کنند؟
. او تعریف می کند: حدود 5 ماه آنجا بودم، بعد از اینکه یک راند از مسابقات امریکا را شرکت کردم، خانم استفی بائو با من تماس گرفت و یک دوره مربیگری برایم گذاشت. آنجا بود که از او به عنوان مسوول بانوان فدراسیون جهانی و قهرمان این رشته، مدرک گرفتم. بعد از آن سفری به فرانسه رفتم تا با لیبیا لنسولات قهرمان فرانسوی تمرین کنم. به فدراسیون جهانی هم رفتم، آنها خیلی خوشحال بودند از اینکه خانم های ایرانی هم دارند ...
پسر روستایی دختر همسایه را باردار کرد و ...
می گوید:تا کلاس پنجم درس خواندم و چون آن موقع برای ادامه تحصیل باید به شهر می رفتم خانواده ام رضایت ندادند. پدرم از نظر موقعیت اقتصادی در شرایطی نبود که مرا به شهر بفرستد و از طرفی می گفت به چه کسی اطمینان کنم و پاره تنم را خانه اش بفرستم. بعد از ترک تحصیل در کارهای کشاورزی به پدر و مادرم کمک می کردم و البته مسوولیت اصلی کارهای خانه با من بود. تنها دوست و همنشینم نیز دختر ...
سه دستورالعمل حفظ نظام از نگاه امام علی
اسلام بودم تا آنجا که صفوف کفر و شرک تار و مار شد. هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم، هم اکنون نیز همان راه را می روم، پرده باطل را می شکافم تا حق را از پهلوی آن بیرون آورم. مرا با قریش چه کار. به خدا سوگند! آن روز که کافر بودند با آنها جنگیدم، و هم اکنون که فریب خورده اند، با آنها مبارزه می کنم. دیروز با آنها زندگی می کردم و امروز نیز گرفتار آنها می باشم. به خدا سوگند! قریش از ما انتقام نمی ...
ماجرای عشق طولانی آقای لئونارد کوهن و ماریان
برای به کار افتادن مغزش مواد مخدر استفاده می کرد: حشیش و اسید و شیشه. سال ها بعد اعتراف کرد: سفر پشت سفر می رفتم، روی تراس ام در یونان می نشستم، منتظر دیدار با خدا بودم. معمولا دچار خماری بدی می شدم. کوهن این طرف و آن طرف با زنی زیبای نروژی برخورد می کرد. نام زن جوان ماریان ایلن و بزرگ شده ی حومه اسلو بود. قدیم ندیم ها مادربزرگ اش به ماریان گفته بود: قراره با مردی آشنا بشی ...