سایر منابع:
سایر خبرها
خودرو هایی که همه از آنها وحشت می کنند!
: باورم نمی شد یک روز نیسان سوار بشم، آخر ما گاری اسبی داشتیم، قبلش هم چرخ دستی. پدرم آب فروش بود، بعد خودم نمک فروش شدم. آن موقع کسی نیسان نداشت. ژاپنی رفت، چینی آمد نیسان انواع دارد. نیسان های قدیم، از شرکت نیسان ژاپن وارد می شدند، این روند تا سال 70 ادامه داشت، از آن به بعد، شرکت های خودروساز کم کم شروع به مونتاژکردن نیسان کردند. حالا زامیادهای مدل قدیمی، آخرین نسل باقیمانده از ...
پسر همسایه فکرش را نمی کرد که مرا باردار کرده است!
بود داوود را پیدا کردم. با شنیدن خبری که برایش آورده بودم عصبی شد و سیلی محکمی به صورتم زد. می گفت تو دختر هرزه ای هستی و از کجا معلوم ... ؟ با هم درگیرشده بودیم که صاحب کار داوود با پلیس 110زنگ زد و ماموران آمدند. نگران آینده هستم. به مادرم زنگ زدیم. گریه می کرد و می گفت چند روز قبل مادر داوود او را دیده و گفته چون دختر سنگین و با وقاری دارید می خواهیم ...
هر چه خوبان همه دارند را فیروز حمیدی زاده یک جا در وجودش داشت. در کنار برادر شهید، هنرمند و ورزشکار ...
توانی جواب حضرت زینب(س) را بدهی مشکلی نیست و من نمی روم. دیگر من نتوانستم چیزی بگویم. وقتی داشت می رفت گفت بعد از این ببین حضرت زینب(س) برای بچه هایمان چه کار می کند. واقعا هم همینطور است. کلاً در هر چیزی که می مانم دستم را می گیرد. شهید تأکید داشت بچه هایم را حسینی بار بیاورم و در ماه دوره قرآن در خانه داشته باشم. هدفش این بود بچه ها هیئتی و قرآن خوان شوند. با توجه به اینکه فکر ...
مشکل جانبازان نخاعی فقط راه رفتن نیست
و چندین عمل جراحی توانستم گردن و انگشتانم را تکان دهم. برای من که تا دیروز به راحتی می دویدم و کارهایم را انجام می داد، تحمل این مساله که باید تا ابد بر روی تخت دراز کشیده و به سقف خیره بمانم، سخت بود. تجویز اشتباه پزشک مرا به کام مرگ سوق می داد در آن زمان تجویز نادرست یک پزشک من را هر لحظه به سمت مرگ می کشاند تا اینکه بعد از چند روز حالم بدتر شد و مادرم من را به بیمارستان ...
در روسیه برخلاف ایران به جوانان بها نمی دهند/ کی روش مثل پدرم با من برخورد کرد
.... فعلاً همه چیز در حد حرف است. نقل و انتقالات فوتبال اروپا هم که شروع نشده است. بردیف باعث شد یک ساله ببندم خیلی ها از من می پرسند چطور این قدر راحت می توانی رضایتنامه بگیری و از روسیه بروی چون آن ها سختگیر هستند. روز اول با بردیف جلسه داشتم و ایشان تصمیم گیری کردند تا یک فصل در آنجا باشم. به من گفت شاید سال بعد روستوف نباشم و یک ساله ببند. این برای من هم خیلی خوب بود. او گفت یک ...
درخواست کمک برای نجات از چوبه دار
ارزشمند است. قصاص حق او بود اما گذشت کرد. این مادر کاری را انجام داد که هرکسی نمی کند، این لطف او بود که شامل حال ما شد . رضا درباره شرایط خانواده اش نیز می گوید: من 16ساله بودم و حسن یک ساله بود که پدرمان فوت شد، پس از آن من با وجود اینکه تا سوم راهنمایی شاگرد ممتاز بودم، مجبور شدم مدرسه را رها کنم تا نان آور خانواده شوم. در این مدت مادرم بود و چهار بچه قدونیم قد. ما دو برادر و دوم خواهر ...
او درک کاملی از زندگی بود
درباره قهرمانش می نویسد: من در طول زندگی، یک آگنوستیک به تمام معنای کلمه بودم اما محمدعلی من را نجات داد. بچه ای خردسال بودم که مادرم فوت کرد و من افسردگی را از نزدیک ملاقات کردم. فقط تماشای کلی در رینگ و مبارزه بی امان او با تمام پلیدی های زندگی اش، من را به زندگی بازگرداند. بیشتر از 30سال است که او را می شناختم و در تمام این 30سال، یک اصل تغییرنیافتنی در او وجود داشت: عشق؛ عشق به انسان ها، زندگی و خداوند. بدون او ممکن بود من یک دلال ماشین باشم. ...
مرگ مرموز شوهر در پی رابطه پنهانی همسر
وارد خانه شده است، این بار به همدستی در قتل با هرمز اعتراف کرد و گفت: هرمز بعد از اینکه به وسیله شوهرم سوزانده شد، از او کینه به دل گرفت و به من گفت کامران را می کشد. گفت برایت خانه می خرم و بچه هایت را هم بزرگ می کنم؛ من هم که از شوهرم کینه به دل داشتم و به خاطر اینکه هر شب از او کتک می خوردم ناراحت بودم، قبول کردم کمکش کنم. آن شب هرمز پودری به من داد و من هم آن را به شوهرم دادم؛ البته در غذایش ...
مجموعه داستان های کوتاه اجتماعی صلاح عسگرپور ( 12 ) : عاقبت رفیق بازی و بی بندواری
،جنازه اش را به بیمارستان بردند و هم اکنون در بهشت معصومه دفن شده است. پیرمرد را همیشه می دیدم و صدقه ای هم به او می دادم...مرتبا من و پدر و مادرم را از جان و دل دعا می کرد. بدینوسیله تا حدودی مرا به خودش عادت داده بود...چون فاصله ای به بهشت معصومه نداشتم،برنامه هفته را طوری تنظیم کردم که پنجشنبه سر قبرش حاضر شوم. شگفت زده شدم،در اولین شب جمعه مرحوم،به استثناء یک پیرزن محترم و ...
سردار شهید حمید تقوی فر از فرماندهان شهید مدافع حرم است که دو سال پیش در سامرا به شهادت رسید. به عقیده ...
فرهنگ جهاد در میان فرزندان امام(ره) پایان یافتنی نیست. این مهم در رگ های مردم جاری شده و تا جایی که ندای مظلومی هنوز شنیده شود، ادامه دارد و این فرزندان در صف اول مقابله با دشمن خواهند ایستاد. زمانی که گروهک های ترویستی همچون داعش با هدف ضربه زدن به اسلام وارد خاک سوریه و عراق شدند، فرزندان امام(ره) بار دیگر برای مقابله به پا خواستند و در این میان افراد با تجربه همچون سردار سلیمانی ها و همدانی ها ...
لحظاتی با انسان هایی که با ام اس زندگی می کنند
اینجا شروع شد؛ آن قدر از این بهداری به آن بهداری رفتم، بعد از دو ماه، تازه متوجه شدند ام اس چیست و کارت پایان خدمتم را دادند. بعد از اینکه به خانه آمدم، دوران انزوایم تازه شروع شد. به پیشنهاد یکی از دوستان، به انجمن ام اس سر زدم و عضو شدم و در کلاس های باوردرمانی انجمن شرکت کردم. از آنجا بود که روحیه من به شدت قوی شد. در گذشته فردی بسیار خجالتی بودم اما کم کم اعتماد به نفس پیدا کردم و توانستم در ...
مصاحبه ای متفاوت با بختیار رحمانی/شش ماهی اضافه خدمت خوردم!
خودم داشتم که او هم استقلالی بود و الان در قید حیات نیست. او هم یک پیراهنی مثل همین داشت. * در تیم ملی بازی داشتی؟ شاید بگویم از بدشانس ترین بازی های که از لحاظ تیم ملی که خود من هم یکی از آنها بودم چون من با سال بسیار خوبی که با فولاد داشتیم قهرمان شدم رفتم جام جهانی. بعد در حد یک بازی دوستانه در تیم ملی و برگشتم و آن حادثه ها پیش آمد. مصدومیت و کارت و این چیزها پیش آمد و ...
ازدواج مرد اعدامی با دختر 16 ساله برای نجات از اعدام
خواستگاری اش بروم مادرش با درخواستم مخالفت کند اما اشتباه می کردم. آیا مرجان هم می دانست که تو او را دوست داری؟ نمی دانم چون ارتباط زیادی با هم نداشتیم. در این مدت زندان را چطور گذراندی؟ مشغول آموزش بودم دائم در حال توبه، من گناه کبیره ای انجام داده بودم و هر روز عذاب وجدان داشتم. زمان دستگیری مشغول به چه کاری بودی؟ درس می خواندم، دانشجوی ترم سوم بودم. با ...
آشنایی با عقاید و متدهای هیچکاکی
. سر مایکل بالکن کسی است که مسئول هیچکاک شدن من است. در یک دوره فیلمنامه نویس بودم و بعد از آن کارگردان هنری یا طراح و این کار را برای چند فیلم انجام دادم تا اینکه یک روز بالکن گفت که کارگردانْ دیگر مرا نمی خواهد (آن زمان فقط با یک کارگردان کار می کردم) . نمی دانم دلیل این کارش چه بود اما همان جا بود که گفت: نمی خواهی کارگردان شوی؟ قبل از آن از کار نوشتن سناریو و طراحی دکور راضی بودم و از آن لذت می ...
فرشته افغانستان در مراکش درخشید + تصاویر
آزاد آموزش بازیگری زیر نظر اساتیدی چون اصغر محبی ، آقای رحمانیان و خانم نصیرپور وارد رشته بازیگری شدم. فعالیت های نمایشیم را از همان دوره ابتدایی شروع کردم و اولین کارم را سال چهارم ابتدایی کارگردانی کردم که توانست در سطح استان تهران مقام دوم را به خود اختصاص دهد و بعد از آن بود که کارگردان های ایرانی توصیه کردند که این رشته را به صورت تخصصی دنبال کنم. من هم علی رغم مخالفت هایی که از سمت خانواده ...
راز و رمز امیر کبیر و ناشری که کتاب فروختن را بلد بود
زد و جعفری، این امر را در خاطراتش کتمان نکرده است. من باور دارم جعفری بزرگ بود، بزرگ زیست و بزرگ از دنیا رفت. پس: بزرگش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد محمدرضا جعفری کی به دنیا آمد؟ من در روز جمعه 27 اسفند ساعت 2 بعدازظهر به دنیا آمدم اما پدرم شناسنامه ام را برای اول فروردین سال 1328 گرفت. سومین فرزند خانواده بودم. دو خواهر بزرگتر به نام های نیره و عفت و ...
ناگفته های هادی خامنه ای از زندگی با خواهران ناتنی
چه تصوری کردند. بعد که فهمیدیم این هست، ما بعد از اندکی برگشتیم آمدیم تو و نشستیم و آنها هم که تحصّن کرده بودند رفتند و این شروع تحصّن و اعلام تحصّن بود به اصطلاح و کلید خورد! از فردای آن روز ظاهرا قراری که آنها گذاشتند این بود که تحصن آنجا به معنی این باشد که در مجلس و کارهای مجلس بیایند شرکت کنند ولی در بعدازظهرها بروند آنجا و در آن قسمتی که آنجا هست تریبونی بگذارند و بلندگویی و از خبرگزاری ها ...
متن کامل گفتگوی مفصل هادی خامنه ای با حسین دهباشی
آقای شریعتی که حالا کانون یا به نوعی تعطیل بود یا مشکلی داشت در خانه ها جلسات تشکیل می شد ما در خانه ها می رفتیم. آن جا من متوجه شدم که در بعد از اتمام جلسه آقای دکتر می رفت آن جا و جلسه بعدی را ایشان دارد اداره می کند و صحبت می کند و خب یک عده ای به همدیگر می گفتند که ایشان می آید، ولی من آن زمان دیگر مثلاً در آن جلسات حضور نداشتم، یعنی بودم می رفتم و بعد از اتمام جلسه دیگر نمی ماندم تا ایشان ...
آموزش تجربی، پیش نیاز همگانی شدن حقوق
بسیار گسترده است و در هر زمانی می توان این کار را کرد. اما وقتی وارد رشته حقوق شدم بعد از گذراندن یک ترم احساس راحتی داشتم و متوجه شدم می توانم در این رشته ادامه دهم. * حقوق به مفهوم کلی چقدر می تواند در زندگی اجتماعی تحول ساز باشد؟ به اعتقاد من حقوق نه تنها می تواند به نیازها و تحولات جامعه جواب دهد بلکه یک ابزار ایجاد تحول و تغییر است. هر چند این تغییر می تواند منفی هم باشد. در ...
ویلچر، نردبانی برای صعود به قهرمانی
اوایل دی ماه سال 94 سارا عبدالملکی، ملی پوش راگبی و مربی هندبال در مسیر بازگشت از کرمانشاه به تهران با خودرو شخصی تصادف کرد و دچار ضربه مغزی شد. در آن زمان خبرهای خبرگزاری ها تأیید می کرد که او بارها به اردوی تیم ملی دعوت شده و برای تیم ملی راگبی بانوان بازی کرده است اما هیچ یک از مسئولان ورزش از این اتفاقی که برای او افتاد، خبر نداشتند. سارا در این تصادف تا مرز مرگ رفت و برگشت. اورژانس بعد از تصادف او را به بیمارستانی در قزوین برد، در بیمارستان اعلام کردند بیمار زنده نیست اما دختر راگبی با شوک به زندگی بازگشت. ...
اسلام هراسی و اسلام سازی دو حربه غرب برای مدیریت شناخت اسلام
اتاق دخترم را جمع کردیم که در کیف مدرسه دخترم یادداشتی را پیدا کردیم که با همان انشاء کودکانه در نامه نوشته بود، پدر و مادرم از اینکه دست به خودکشی زدم معذرت خواهی میکنم و من تازه متوجه شدم که فرزندم اشتباها ان قرص را نخوردن و عمدا از آن استفاده است. آیت الله قرنی بیان کرد: در ادامه نامه نوشته بود، اما پدرم اگر از من بپرسی چرا دست به خودکشی زدم می گوییم هروقت با تو نشستم جز نا امیدی و ...
مردگان متحرک شهر به کجا می روند؟
؛ همسرم را بر گردانم و زیر یک سقف با خانواده ام زندگی کنم. می گوید: یک زمانی برای خودم برو و بیایی داشتم، پدرم ثروتمند بود و بچه های محل به ما به چشم دیگه ای نگاه می کردند، تا اینکه پدرم ورشکسته شد، پدر و مادرم باهم اختلاف پیدا کردند، مادر از پدرم جدا شد و داستان تلخ زندگی من هم شروع شد. ادامه می دهد: دبیرستان که بودم اولین تجربه مواد مخدر را با سیگار کشیدن ، شروع کردم، دوست داشتم ...
غلط، چون کشیدن چهار آدم پیزوری در توفان
بود؟ قبل از دوره دانشجویی است. شعر خواندن از کتاب های جیبی شروع شد، به خصوص شعر معاصر که اولین جلدش نیما بود که سیروس طاهباز درآورد. معتادشدن به شعر از آن موقع آغاز شد و خوشبختانه کتاب شعر زیاد منتشر می شد. من این شانس بزرگ را داشتم که در آن دوره زندگی کردم. اشعار فروغ پشت هم منتشر شد: عصیان ، دیوار ، شاملو درآمد: آیدا در آینه ، از هوا و آینه ها و بعد اخوان، نادر نادرپور، نصرت رحمانی و ...
چند شاهکار نیمایی/ آن گل صحرا به غمزه شکفت
دکتر گفتم که این شاعراستاد من است، بچه اش مریض است و پولی هم نداریم دواش را هم باید خودت بدهی....این جورها، جزو خانواده ی نیما شده بودم، گاهی هم نیما وعالیه خانم به خانه ی ما می آمدند، شامی میزدیم و حتی شب هم می ماندند. شاملو همچنین می گفت: چند روز به دفتر روزنامه ی پولاد رفتم و بست نشستم تا موفق شدم و نیما را از نزدیک دیدم. دو سال بعد یعنی اواخر سال 26 یا آغاز سال 27 رفتم درِ خانه ی ...
تصاویر:گفتگو با آریا هاشمی مقدم، لژیونر جوان فوتبال ایران/ دوست دارم دروازه بان استقلال شوم
... خیلی زیاد، زیرا از لحاظ پزشکی مادرم خیلی مراقبم است و پدرم من از لحاظ ورزشی و فنی خیلی روی من تاثیر گذاشته. آنها در انتخاب هایم همیشه مرا حمایت کردند. *اولین مربی و بازی ات را به خاطر داری؟ بله، در نونهالان مربی من آقای پیتر راینن بود و بازی اولم در مقابل نونهالان nec nijmegen بود. در بزرگسالان هم اولین مربی ام پدرم بود و اولین بازی ام برابر رود ویت بود که 5-1 در جام ...
قتل زن به دست مرد معتاد/انتقام از شوهر با چک 400میلیون تومانی/ دختری که6ماه بعد از تجاوز شکایت کرد/ شرطی ...
همسرش را قبول کرد. او گفت: من آدم عصبی ای هستم و خیلی زود واکنش نشان می دهم. از مدت ها قبل بود که به مصرف شیشه رو آورده بودم و به همین دلیل زمانی که شیشه مصرف می کردم به همه بدبین می شدم. متهم در مورد روز حادثه گفت: شب حادثه پس از مصرف شیشه با همسرم درگیر شدم. عصبی بودم و فکر می کردم همسرم به من خیانت کرده است، یک چاقو برداشته و به سمت همسرم رفتم و او را با چاقو زدم. وقتی این کار را ...
از حاشیه سازی و اتهام زنی به خانواده هنر بیزارم
روید و دوربین چیزهایی به تو نشان می دهد که در حالت عادی نمی بینی. آدم هایی را می بینی که سال هاست دیگر از آنها خبری نیست. ما چه کار کنیم که در سینمای مان هر وقت خواستند درباره انقلاب فیلم بسازند یک سری آدم مشخص با ویژگی خاصی نشان مان دادند؟ یعنی آدم های رزمنده را به عنوان نسل انقلابی مان نشان دادند در حالی که آدم هایی با لباس های پاچه گشاد و سبیل کلفت انقلاب کردند و بعد هم همین ها وقتی جنگ شروع شد ...
آرزو داشت که اولین شهید روستایش باشد که شد/ همسر شهید: منتظر بودم لااقل با پیکرش وداع کنم، اما چیزی از ...
به او گفتم آقا هادی من دیگر از این همه دوری خسته شده ام.گفت قول می دهم رفتم و برگشتم دیگر نروم. اما رفت و برگشت و باز هم رفت... یک بار که برگشت گفتم دیگر نرو. گفت امام حسین(ع) تنهاست. مثل زنان کوفی نباش. من را به آمل رساندند. صبح فردای آن روز قرار بود بروند تهران و شب هم پرواز داشتند. در راه به من وصیت هایشان را کردند و به من گفتند تو برایم خیلی عزیز هستی. اگر اتفاقی برایم افتاد این را ...
با هدف کسب طلای جهانی برمی گردم/ دوست داشتم فضانورد شوم!
سالگی هم وارد تیم ملی بزرگسالان شدم و به صورت حرفه ای به راهم ادامه دادم. درباره دنیای خودتان بگویید آن را چطور می بینید و دوست دارید چطور شکل بگیرد؟ دنیای من دنیایی است که خودم در ذهنم آن را می سازم. از دوران کودکی اینگونه بوده ام و هر وقت تصمیم گرفته ام تا به چیزی برسم، آن خواسته را در ذهنم تصویرسازی کرده ام و روزهای خوب و آینده را دیده ام. من از زمانی که بچه بودم دوست داشتم فضا نورد ...
درخشش "فرشته افغانستان" در مراکش
آزاد آموزش بازیگری زیر نظر اساتیدی چون اصغر محبی ، آقای رحمانیان و خانم نصیرپور وارد رشته بازیگری شدم. فعالیت های نمایشیم را از همان دوره ابتدایی شروع کردم و اولین کارم را سال چهارم ابتدایی کارگردانی کردم که توانست در سطح استان تهران مقام دوم را به خود اختصاص دهد و بعد از آن بود که کارگردان های ایرانی توصیه کردند که این رشته را به صورت تخصصی دنبال کنم. من هم علی رغم مخالفت هایی که از سمت خانواده ...