سایر منابع:
سایر خبرها
از قضیه اختلاس در مسکن مهر تا داستان ازدواج علی نیکزاد
...> مجری: باز این برمی گردد به قصه ای که ایکاش در دوره خودتان جمع می شد. این هماهنگی های بین بخشی این اراده در دولت وجود داشت و الان دولت دیگری آمده و این را قبول ندارد، گرچه گفته شده انجام دهید، ولی باز هم حساب را می کردید. نیکزاد: یک روز اگر رئیس جمهور وقت، یک روز دست خود را از پشت مسکن مهر برمی داشت حتما بدانید این طرح به سرانجام نمی رسید. چنان چه طرح دیگری در دولت یازدهم الان اجرا می ...
درددل های مردانی که 130 ساعت پس از آوار پلاسکو همچنان ایستاده اند/ ذره بین مسئولان روی امانتی های مردم ...
...> با هر کدام از آتش نشان ها که صحبت می کنیم، تاکید می کنند داوطلبانه به پلاسکو آمده اند. حسین از آتش نشان های منطقه 5 آتش نشانی است و دیروز را در ایستگاه شیفت بوده است. این یعنی امروز، روز تعطیلی حسین است و باید کنار خانواده اش باشد. با چهره ای خسته نگاهم می کند و می گوید: امروز تعطیل بودم، اما یک حسی در درونم اجازه نداد خانه بمانم. من غیر از روزهایی که درایستگاه شیفت بوده ام تمامی روزها اینجا ...
شاه عباس
.... دختر یک من رفت و صد من برگشت خانه. دید چاره ای برایش نمانده و پدره دست بردار نیست. به پدرش گفت برود بازار و فلان چیز و بهمان رخت را بخرد و تا شب نیاید، چون می خواهد خودش را حاضر و آماده کند. دختره چیزهایی را گفت که پدرش تو شهر دوره بیفتد و تا تنگ غروب برنگردد. رمال راه افتاد تو بازار و از این دکان این را خرید و از آن دکان آن را. دختره هر چی نان تو خانه بود، گذاشت تو سفره و زدش زیر بغل و ...
خیر و شر
. یک هفته گذشت و دو رفیق هنوز تو راه بودند و از آب و نان خورشی که خیر با خودش آورده بود، خوردند و سفره ی خیر خالی شد. شر خبر داشت که چند روز دیگر هم به آب نمی رسند و خیر خیال می کرد به آب می رسند و مشک آبش را پر می کنند. روزی که خیر دیگر خوردنی و چیزی نداشت، شر بنای نارفیقی را گذاشت و گفت: هفت روز راه آمده ایم و بیشتر از این هم باید برویم و تو این بیابان برهوت هم از خوردنی و آب خبری نیست. باید ...
همراه با خانواده 6 شهید لویزان
به گزارش دولت بهار، همگی جوان، خوش قدوبالا، با اخلاق و مهربان بودند. صبوری از مشخصه دیگر هر 6نفرشان بود. افرادی که آگاهانه قدم در راهی گذاشتند که پایانش برای خود و بقیه افتخارآفرین شد. پسران و مردانی که وجه اشتراک دیگرشان شهادت در دی ماه و آن هم در عملیات کربلای پنج و به فاصله چند روز از همدیگر است. عملیاتی که به نوعی سخت ترین بود و جوانان زیادی را از کشورمان با خود جاودانه کرد. درآستانه سی امین سالگرد شهدای دی ماه محله لویزان، با خانواده هایشان همراه شدیم و مروری داشتیم بر خاطراتشان از آن ...
سینمای ایران در جشنواره فیلم فجر پوست خواهد انداخت؟!/ اطلاعاتی جامع درباره آثار جشنواره فیلم فجر +تصاویر
سراغ قصه ی متفاوتی مثل نگار برود؛ یک فیلمنامه ی جنایی-معمایی، که می تواند رنگ و لعاب تازه تری به این سینمای تقریبا تکراری بدهد؛ نگار که از خانواده ای ثروتمند و با اصالت است، به طرزی مشکوک پدرش را از دست می دهد. پلیس اعتقاد دارد که پدر، به خاطر فشارهای روانی ناشی از شکست اقتصادی جان باخته، اما دختر این روایت را نمی پذیرد و در کشف حقیقتی دیگر است. او دختر جوانی است که به جنگ مردانی بی رحم و خشن می ...
پیله ور
گفت هر آدمی زاد شیر پاک خورده ای که خوبی کرد، خوبی می بیند. سگه هم مثل گربه هر روز می رفت دیدن بهرام. اما پسره تنگ غروب با دست و جیب خالی برگشت خانه و به مادرش گفت چی دیده و چه کار کرده. مادره وقتی شنید بهرام امروز هم پولش را مفت بالای حیوانی داده، از دست پسره کفری شد و چند تا بد و بی راه بار بهرام کرد. روز سوم، مادره صد درم، ته مانده ی کیسه اش را داد به پسره و گفت خوب گوشش را باز کند. امروز ...
زندگی و آثار مودیلیانی، مجسمه ساز ایتالیایی
فرزند داشت و هنگامی که پسرش یازده ساله بود در دفترچه یادداشت های روزانه اش نوشت: هنوز شخصیت این پسرک شکل نگرفته؛ گرچه در ظاهر پسر بچه ای لوس به نظر می رسد؛ ولی می توانم رگه هایی از نبوغی خاص را در وجودش احساس کنم. کسی نمی داند در آینده این استعداد را در چه راهی به کار خواهد گرفت. من فکر می کنم هنر. آمادئو در نوجوانی به همراه مادر برای دیدن دیگر شهر های ایتالیا عازم سفر شد. بازدید از ...
از هنرمندان خواهش می کنم امسال با لباس رسمی بیایند/ ادعا نمی کنم فیلم های امسال درجه یک هستند
خانه سینما و نیز شورای عالی تهیه کنندگان سینما با تمام مشکلاتش در جلساتی بررسی شد اما متأسفانه در روز اول رونمایی با مشکل روبرو شدیم و دیدیم سرعت سامانه کُند است. با این حال 15 هزار نفر ثبت نام کردند که از امروز می توانند بلیت هایشان را تهیه کنند و در شهرستان ها هم از پنج شنبه امکان تهیه بلیت وجود دارد. حیدری درباره سهمیه دانشجویی و نبود تخفیف برای بلیت ها اظهار کرد: با توجه به قیمت هایی ...
از هر استان چند نفر به نهمین جشنواره ی طنز سوره راه یافتند؟
و قواعد نامگذاری فیلم های کمدی محمدعلی خلجی طنز چیست؟ نجمه نورمندی ور تیپ شناسی شخصیت در قصه های شوخی استان کرمان با طبقه بندی بین المللی آرنه/ تامپسون در سه کتاب افسانه های مردمان هلیل ، فرهنگ عامه مردم کرمان و افسانه های مردم سیرجان هانیه محرابی مطالعه ی تطبیقیِ سبکی بین طنز ترسیمی روزنامه ی آذربایجان و روزنامه ی ملانصرالدین امین تویسرکانی از دفترچه ...
چغون دوز
...، طلسم باطل شد و حالا من آزادم و می خواهم بروم سر خانه و زندگی ام. تازه مگر تو عاشق دختر پادشاه نبودی؟ ابراهیم گفت: راستش بودم. اما تا تو را دیدم، روح از بدنم رفت. دختره خندید و گفت: گره این کار به دست هشام باز می شود. دختر پریزاد چند تار مویش را به ابراهیم داد و گفت هروقت گرهی به کارش افتاد و راه پس و پیش نداشت، یک تار موی او را آتش بزند تا در جا حاضر بشود. این را گفت و ...
اسب گل بدن
سمندر کاغذ را گرفت و راه افتاد. وقتی به خانه ی برادر دیو رسید و کاغذ را به او داد، دیو خط برادرش را شناخت و به او گفت چی می خواهد و سمندر هم گفت برای چه کاری آمده. این دیو هم گفت کمکش می کند، اما باید اسب را بیارد تا او دست به یالش بکشد. سمندر قبول کرد و دیو نامه ای نوشت و گفت باید چند ساعتی برود تا برسد به خانه ی آن یکی برادرش. او که نامه را ببیند، کاری به او ندارد و بقیه ی راه را نشانش می دهد ...
مریم؛ قدیسه فراموش شده/ اخراج از خانه حکم نامادری در برابر تعرض پسرش
به سن ترخیص رسیدم با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین راهی زاهدان شدم. این دختر زاهدانی افزود: در شهر مادری کسی در انتظارم نبود و تازه در اینجا بود که فهمیدم من نه تنها از نظر روحی، بلکه در نگاه خانواده نیز سالهاست مرده ام، پدرم از دنیا رفته و شناسنامه من نیز سالهاست مهر "فوت شد" بر آن جا خوش کرده است، چند روزی را در خانه اقوام گذراندم اما با توجه به اینکه در این شهر من مرده به حساب می ...
وقتی شاهرخ استخری خلبان می شود!
بازیگران این مجموعه هستند. کار در هفت قسمت در حال ساخت است و بناست در هفته دفاع مقدس سال آینده از شبکه یک سیما روی آنتن برود. مشکلات خانواده های درگیر جنگ عبدالحسن برزیده کارگردان سریال پرواز در ارتفاع صفر است. او پس از فارغ شدن از کار بازنویسی قسمت هایی از مجموعه می گوید: فیلمنامه ای که در ابتدا به دست من رسید، 11 قسمت بود و پس از بازنویسی آن را به هفت رساندم. نکته ای که در دل قصه ...
وقتی روان ها پریشان می شود
مادر را مانند دو بال یک پرنده دانست و افزود: اگر یک بال پرنده جدا شود او را پا می افتد، فقط دعا کنید سایه پدر و مادر برای همیشه بالای سر فرزندش باشد. وی ادامه می دهد: پدرش پول زیاد داشت اما از محبت بویی نبرده بود، مادرم را به خاطر بیماری سرطان از دست دادم، اما نامادری زیاد من کتک می زد تا به این روز افتادم. زهرا یکی از بیماران این بخش از پسر خاله اش می گوید که از بچگی اسم این دو را برای ...
تحصیل درس عدالت در مدارسی که تجلی بی عدالتی است/ به دنبال حل مشکلیم نه یافتن مقصر
خود تجلی بی عدالتی است (هر چند که در همان مناطق محروم بعضا مدارسی احداث شده که شاید نظیرش هم در تهران کم باشد [4] که جای بسی تشکر و تقدیر فراوان دارد . واقعا دست مریزاد ) مدرسه ای که سقفش آسمان است و کفش زمین خاکی (و بعضا گلیم ) ؛ مدرسه ای که کلاسشان بر اساس چرخش سایه درخت می چرخد ؛ مدرسه ای که از مار و عقرب نیز در امان نیستند ؛ مدرسه ای که از امکانات آموزشی جز تخته ای سیاه از جنگ برگشته ...
دختر پادشاهی که حرف نمی زد
و بکوبی تو شهر راه انداختند که هفت روز و هفت شب طول کشید. دختره را برای این بابا عقد کردند و مرد بی زحمت عاقبت به خیر شده بود، رفت سر خانه و زندگی اش. باز نوشته ی افسانه ی دختر پادشاهی که حرف نمی زد، قصه های هزاره های افغانستان، محمد جواد خاوری، صص 296 - 310 منبع مقاله : قاسم زاده، محمد؛ (1393)، افسانه های ایرانی (جلد دوم)، تهران: انتشارات هیرمند، چاپ دوم. کلمات کلیدی : داستان , افسانه ایرانی , قصه , دختر پادشاهی که حرف نمی زد ...
بنیاد در آینه مطبوعات
به میهن بازگشت و در بهشت رضا آرام گرفت. مادر شهید نقل کرده است: سعید تازه از منطقه آمده بود، به یکباره گفت: باید برگردم! مخالفت کردم و گفتم؛ مگر مرخصی نیامده ای؟! پس دست کم چند روز بمان! گریه کرد! گفتم: خیلی خوب! میخواهی بروی؛ برو. ساکش را برداشت و در حالی که چشمهایش پر از اشک بود با ما وداع آخر را کرد. وقتی به سر کوچه نزدیک شد؛ به پدرش گفتم: بیا سعید را خوب تماشا کن که دیگر بر نمیگردد. ...
دختر پریزاد
و حالا که برمی گشتند، با دمشان گردو می شکستند. خیلی زود فهمیدند زن هاشان حامله شده اند و بعد از نه ماه و نه روز، پادشاه و وزیر صاحب دو تا پسر شدند. بچه ها را دادند دست دایه ها تا خوب بزرگ شان کنند. وقتی بچه ها از آب و گل درآمدند، ملایی آوردند تا به بچه ها درس بدهد. چند سالی هم بچه ها درس خواندند تا هر دو شدند جوان هایی خوش برو بالا. اما تا آن روزنه از شهر رفته بودند بیرون و نه رنگ شکارگاه را دیده ...
هدایت الله بهبودی به روایت مرتضی سرهنگی
یادداشت ها گذاشتیم. حاصل آن گزارش ها شد دو کتاب که "پا به پای باران" و "سفر به قله ها" بود. همین دو تا شد که در هرکدام چند گزارش بود، مدال مرخصی هم بود کار یک عراقی سرباز که این سرباز به نظر من نابغه بود، ادبیات عجیبی داشت درست نگاهش شبیه به نگاه ما بود. * جنگ تمام شده بود و شما دست از سر جنگ برنمی داشتید؟ نه. اصلاً تازه کار شروع می شد و تنها کسی که این وسط می دانست چه ...
گاو پیشانی سفید
سفید است. همین طور تو رختخواب ناله می کرد و این دفعه تنگ غروب یکی دیگر را فرستاد در دکان شوهرش که زود بیاید خانه که حال زنش به هم خورده و ناخوش شده و افتاده تو رختخواب و هیچ کس نمی داند چه مرضی دارد. پیرمرد سراسیمه دکانش را بست و آمد خانه. تا حال و روز زنش را دید، همان شب فرستاد سراغ حکیم و او که از چشم روشنی زنه، دهنش آب افتاده بود، زود آمد و وانمود کرد دارد زنه را معاینه می کند. خوب که دوروبرش گشت ...
گیس طلا و اسب سیاه
سوار اسب سیاه شد و هی کرد و اسب طوری رفت که گرگ حیران ماند و پی نبرد از کجا رفته و چه طور باید دنبالش برود. وقتی اسب و دختره دور شدند، اسبه رو کرد به گیس طلا و گفت بهتر است لباس مردانه تنش کند تا راحت و آسوده به کار و بارش برسد. اگر مردم بفهمند دختر تنهایی راه افتاده، هر بلایی سرش می آورند. دختره قبول کرد و یک دست لباس مردانه تهیه کرد و پوشید. رفتند تا رسیدند به شهری و مرد و زن زیادی جمع شده بودند ...
ماه پیشانی
گذارد آب تو دل زن و بچه اش تکان بخورد. این را که فهمید نقشه ای کشید و از آن روز طوری خودش را به دختره نزدیک کرد و شد دایه ی مهربان تر از مادر که مفت و بی خرج قاپش را دزدید و چمش را به دست آورد. اگر می گفت ماست سیاه است، شهربانو بی بروبرگرد باور می کرد. روزی ملاباجی کاسه ای داد دست شهربانو و گفت این کاسه را بدهد به مادرش. از قول او سلام برساند و بگوید ملاباجی گفته پرش کند سرکه و بفرستد مکتب خانه ...
تاریخ دفاع مقدس بدون خاطرات همسران شهدا ناقص بود
، بردارند؛ عنوان کرد: روزی با اسیر عراقی به نام جبار صحبت می کردم. او استوار و چهارشانه و قوی بود و تعریف می کرد که در خرمشهر به خانه ای رفتم و دیدم زن و بچه هایی بیرون آمدند. بر سر زن ها فریاد زدم که اینجا چه می کنید. زن سیلی محکمی به صورتم زد و گفت: اینجا خانه من است؛ شما اینجا چه می کنید. این خاطره نخستین تاثیری بود که از خاطرات مرتبط با زنان ایرانی در جنگ گرفتم و فهمیدم که می توان به سراغ خاطرات زنان ...
پسر پادشاه و شاه پریان
تو کارش فس فسمی کرد، رسید و دید دهن این ها می جنبد. گفت چی می خورند؟ هر دو خودشان را زدند به آن راه و گفتند هیچی. زنه پاپی نشد. اما دید یک دانه انار افتاد رو زمین. دانه ی انار را برداشت و گذاشت دهنش. از قضا، آن شب نوبت این زنه بود و پادشاه باید شب پیشش می رفت. آن دو تا زن زبر و زرنگ پادشاه را قبل از این که برود خانه ی این یکی، به نوبت بردند عمارت خودشان و چون می دیدند با انار خشک و خالی نمی شود بچه ...
سالوادور دالی؛ خودشیفته اسپانیایی
معنای همان عیسی مسیح است). جالب است که ونگوگ هم قصه ای مشابه سالوادور دارد. هر دو اسم برادر بزرگتر متوفی را به ارث برده اند. 2- خودمدرسه پنداری دالی چند بار از مدرسه اخراج شد و هیچ وقت در امتحان نهایی شرکت نکرد. به نظر او لیاقت و توانایی خودش از برگزارکنندگان امتحان به مراتب بیشتر بود. او بعدها تحصیلات خود را در مدرسه متافیزیک کارلوکارا ادامه داد. 3- ترس های عجیب ...
علی نصیریان؛ هنرمند 18 عیار
؟ فیلم هایی که امروز ساخته می شوند، مثل بتمن، جنگ ستارگان، مکس دیوانه و... سرشار از جلوه های ویژه و تکنولوژی های عجیب و غریب است. این قبیل فیلم ها سلیقه من نیستند. هیچ کدام از این آثار مثل کازابلانکا، برباد رفته، اسپارتاکوس، سرگیجه و... روی من تاثیر نمی گذارند. این فیلم ها هنوز در ذهن من ماندگارند. این کارها یا سریال های انگلیسی مثل طبقه بالا طبقه پایین که قصه های زیبا و ...
کاخی برای کوخ نشینان
منزلشان رفتیم. مادر خانواده ما را راه نمی داد و هر قدر اصرار کردیم ما را راه نداد تا با آنها صحبت کنیم. گذشت و آن دختر خانم آمد و مشکلش را گفت و ما باز هم به در منزلشان رفتیم اما باز هم مادر خانه ما را راه نداد تا اینکه بالاخره موفق شدیم با او صحبت کنیم. مادر خانواده گفت که پسرش اعتیاد دارد و او می ترسد اگر دخترش بخواهد ازدواج کند باعث بدبختی آنها شود. بعدها با کمی صحبت با خانواده دختر موفق شدیم ...
فال گیری پولدارها هم مجازی شد!؟
شود در حالی هیچ ریشه دینی و علمی ندارد، اما نسل به نسل به امروز رسیده است و در قالب رسم و رسوم زندگی افراد را کنترل می کند. نگرانی و امید، تمایل به فال گرفتن را افزایش می دهد نکند به خرافات اعتقاد دارید؟ فال می گیرید که چی؟ همه اش به خاطر عجله ای است که دست از سرتان برنمی دارد. همه چیز باید از همین الان معلوم باشد. می گویید: دست کم این که کی ازدواج می کنیم و چند تا بچه خواهیم ...
بی مهری سینما به ادبیات جنگ
ایران آنلاین /مجموعه داستان های صلح (74)، طعم باروت (77)، نفرسوم ازسمت چپ (79)، داستان بلند جنگی بود جنگی نبود (75) و ضیافت به صرف گلوله (1380)، سه دخترگل فروش (85) و رمان باغ تلو (86) آخرین اثر اوست. آثار داستانی وی تاکنون جوایز ادبی متعددی چون کتاب سال شهید غنی پور، مهرگان ادب، جایزه ادبی اصفهان، جایزه منتقدان مطبوعات، قلم زرین و پکا را برای وی به ارمغان آورده است. قیصری داور بخش داستان کوتاه و بلند بزرگسال یازدهمین جشن ...