سایر منابع:
سایر خبرها
نارنج و ترنج
. دیو ماده ی پیری جلو در خانه نشسته. ازش می پرسی باغ نارنج و ترنج کجاست. او همه چیز را خوب به ات می گوید. پسر پادشاه خوشحال شد. با پیرمرد خداحافظی کرد و راه افتاد. رفت و رفت، اما هنوز به جنگل نرسیده بود که حیوان های درنده حمله کردند طرفش و چه چنگ و دندانی هم به اش نشان دادند. پسره نه خودش را باخت و نه اعتنایی به جانورها کرد و راهش را گرفت و رفت. همین طور وسط جانورهای درنده می رفت تا از جنگل زد ...
زندگی و جنایت های خون آشامِ دوسلدورف + عکس
آنها تعرض کرد. آغاز وحشت در 9 فوریه 1929 کورتن یکی از وحشیانه ترین حملاتش را ترتیب داد. وقتی رزای هشت ساله در حال رفتن به خانه اش بود توسط پیتر ربوده شد. او سه بار دختر بیچاره را چاقو زد و به او تعرض کرد و بعد سعی کرد او را زنده زنده بسوزاند. این اتفاق ترس مردم دوسلدورف را برانگیخت. آنها کم کم متوجه شبحی می شدند که وحشیانه به زن ها حمله می کرد و آنها را می کشت. در همان سال ...
روزی یک نفر از دانشجویان ایرانی خارج را جذب می کنیم/ قبل از سال 96 یک یا دو پرتاب فضایی داریم
بالا زدم دیدم پشتش برنج و روغن بود بعد ما فهمیدیم او می رفت دو سه نصفه شب در پایگاه قصر فیروزه پشت در خانه ها می گذاشت، خودش شخصی، می توانست بدهد یک نفر دیگر این کار را انجام بدهد، یعنی شما در این سطح باشید نه پُز پُستت را داشته باشی و بعد ناشناس این کارها را بکنی. مجری: مادر خوب هستند؟ بله خانه هستند. مجری: رابطه مادر با شما چگونه است؟ خوب است. به هر حال ...
ایمان به غیب اولین علامت اهل تقواست
متولد می شود یا نه؟ اگر متولد شد و پسر بود، در مقابل این فرعونیان چه کنم؟ بالاخره وقت موعود رسید و پسری به دنیا آمد. مراقب بود صدایی از خانه بلند نشود. ولی دائما نگران است نکند مأموران فرعون بفهمند و کودک را بکشند.شما فکر می کنید این زن در این حال باید چه کار کند؟ به چه کسی پناه ببرد؟ رازش را به چه کسی بگوید؟ بالاخره بچه تازه متولد شده است و ممکن است گریه کند، صدایش بلند شود و همسایه ها بفهمند. ...
راز و رمز اتفاقی که در اتاق هتل افتاد/آن شب فقط صدای رعد و برق شنیده شد و....
بنا به گفته کریستی، هری به اتاق خوابش رفت و کریستی نیز در اتاقی در پایین راهرو خوابید. کریستی گفت آن شب تنها صدای چند رعد و برق شنیده شد و هیچ صدایی از اتاق هری به گوش نرسید. زمانی که ساعت هفت صبح برای صرف صبحانه بیدار شد، به پشت اتاق هری رفت و او را دعوت به صبحانه کرد. پس از آن که هیچ پاسخی شنیده نشد، بناچار خودش داخل اتاق با صحنه بسیار دلخراشی رو به رو شد. تمام اتاق مملو از دود بود ...
زندگی با قمار در افغانستان
...، صبح از خانه بیرون می شود؛ فرقشان این است که کارشان مفید! نیست و در نهایت اگر خیلی جلو بروند و گرفتار این شغل شوند، شاید زندگی شان تباه شود؛ زندگی ای که برای بهترشدن آن به این شغل روی آورده اند. بیشتر هم افراد میان سالی هستند که به دلیل بی کاری رو به این کار آورده اند. برو آن طرف. سایه نکن. تابستان کجا بودی ، سایه ام باعث شد تا احساس سرما کند. تک تک سرشان را بالا می آورند و به من نگاه می ...
شب های تهران
به رعنا نگاه می کرد. رعنا دستپاچه شد: یادمه پدربزرگ هم طالبی دوست داشت. پدر نگاهش را از رعنا گرفت و به زمین خیره شد. باز پوزخند زد و گفت: مگر چیزی جز نان و طالبی، نان و خربزه، نان و گوجه هم داشت که بخوره. تپش قلب رعنا تندتر شد. زنگ در خانه را زدند. رعنا از جایش پرید و رفت سمت آیفون. مادرش آمد، رعنا نجات پیدا کرد. به خودش که آمد اتوبوس ایستگاه میدان ولیعصر توقف کرد، خانم ...
قتل پدر معتاد
...> وقتی زنگ زد زنی در را باز کرد. کارآگاه خودش را معرفی کرد و با تعارف زن وارد خانه شد. سروان مشکلی پیش آمده است؟ از همسرتان خبر دارید؟ نه . دیشب خانه را ترک کرده و هنوز بازنگشته است. کارآگاه از زن خواست عکس شوهرش را برایش بیاورد. با دیدن عکس سعید مطمئن شد جسد کشف شده متعلق به اوست. بعد از مکث کوتاهی گفت: متاسفانه همسرتان به طرز مشکوکی کشته شده است. برای حل ...
من بی انصافم یا دهخدا که وکیل کرمان بوده؟
می کند وبا تمسخر می گوید شوالیه کیومرث خان منشی زاده هم اینچنین میگوید،آقای مصطفوی در جواب من گفت: عجب از عقلت من روزنامه روشنفکر را بخوانم؟(با خنده)یعنی روزنامه خودش را، بله اینها مربوط به روزگاری هست که آقای علی دشتی روزهای جمعه در خانه اش میزبان عده ای از شعرا و ادبای قدیم بود که دور هم می نشستند و شعرهای ما رو می خواندند و می خندیدند،و جالب اینکه همین آقای مصطفوی می گفت اگردشتی کمی از اینکه ...
خاطرات تلخ معلمی که دانش آموزانش ازدواج می کنند و می روند
کارش مشخص نیست. این خانواده به دخترشان اجازه ندادند درس بخواند و به یک پسر جوان فروخته شد و به یک روستای دیگر رفت؛ در ازای 200 هزار تومان! من هنوز برای این نقاب سیاه، این مسافرت طولانی و دور از والدینم و این زندگی جدید در کنار مردی که حالم را به هم می زد خیلی کوچک بودم . و این فقط نمونه ای از خانواده های زیادی است که معلم جوان به آنها اشاره می کند و امیدوار است کارهای فرهنگی انجام شود ...
ماه عسل، سفر رویایی یا یک ایده احمقانه؟!
نوعی غرش و نیروی نیاگارا را تداعی کند.) به دیگرسخن، در فهم متداول، معنای ماه عسل کاملاً مشخص بود: فرصتی بود تا زوجین روابط نزدیک جدیدی آغاز کنند. این تصور رایجی است که هنوز از ماه عسل در ذهن تداعی می شود و هنوز هم این مسافرت طبق این تصور تبلیغ می شود. در تبلیغات، زوجین روی بالکن رو به ساحل به تصویر کشیده می شوند. یک گیلاس در میان انگشتان زن است و چشمان او گویی چنین می گوید: سرانجام. مشکل ...
با من تمرین کردند چطور افغانستانی حرف بزنم/بچه داری ام بیست بود
دشمن می آید در خانه مان، مگر نه اینکه آقا فرمودند: اگر این شهدا نبودند دشمن در مرز ایران بود؟ ! گفتم: مامان از نظر من مشکلی نیست رضایت می دهم بروید اما مصطفی تو باید رضایت خانمت را هم بگیری. اتفاقاً مادر خانم مصطفی می گفت اگر تو رضایت نمی دادی او نمی رفت. گفتم: من هیچ وقت چنین کاری نمی کردم، مگر بچه ام می خواست راه بد برود و کار خلافی انجام بدهد؟ ! بهترین جا را انتخاب کرده بود . ...
نبوغ هرجا که باشد پیدایش می کنند
ذائقه موردنظرشان را نیز هدف بگیرند. درنهایت فیس بوک، با محصولات تبلیغی روی گوشی های هوشمند، اطمینان حاصل کرده که کاربران هرجا بروند تبلیغات هدفمند، سایه به سایه، همراه شان است. همان طور که وو می گوید: امروزه گوگل و فیس بوک در عمل دو پادشاه تاجران توجه آنلاین هستند . به تاخیرانداختن استفاده از تبلیغ که روش این دو شرکت بود، امروز به معیار عمل شرکت های فناوری تبدیل شده، شرکت هایی که آرزوهای ...
جزئیات ترور حسنعلی منصور
را مطرح کردم که کاملاً فضای آن زمان را ترسیم کنم و نشان دهم چه فضای رعب و وحشتی بر جامعه حاکم شده بود. در این فضا تمام گروه هایی که در آن روز ادعای مبارزه می کردند به صورت هایی خودشان را کنار کشیده بودند و این نهضت روحانیت بود که به رهبری امام دست به فعالیت سیاسی و شکستن جو رعب و وحشت زد. همین برادران نیز در کنار روحانیت با تمام وجود به عنوان یک وظیفه شرعی و امری عبادی در راستای پیروی از مرجعیت ...
قطع یارانه یک خانواده یتیم در یاسوج
به گزارش افکارنیوز ، وضعیت اقتصاد کشور این روزها آنقدر بد شده است که یک مرد با زحمت های بسیار زیادی نانی بر سفره زن و بچه اش می برد یکی با کارگری و سختی های آن، دیگری با مسافر کشی و زحمت آن و برخی نیز کارمند دولت و شکرگزار کار خود هستند یک مرد با قدرت و توان جسمی که دارد می تواند هر کاری هر چند سخت را انجام دهد که شب با دست پر به جمع خانواده اش برود دست فروشی، کشاورزی، کارگری می کند ...
آشتی پذیری در چهارچوب منافع ملی، ایثار هاشمی/ هاشمی عرصه سیاست مدرن را درک کرده بود
تلاش این منازعات در یک چارچوب فلسفی و نظری حل خواهد شد. خانیکی ادامه داد: وقتی کشور ما درگیر چنین مسائلی شد هاشمی به راه حل های قاطع نظری رسید و برای این اندیشه دست به مسامحه زد. اول دست به مسامحه درون حکومت و جناح های سیاسی می زد و در وهله بعدی با توجه به رابطه ای که با جامعه داشت این مسامحه را در جامعه ایجاد می کرد. در بخش دیگری از این نشست مجتبی مقصودی گفت: هاشمی از سال ...
طنز در ادبیات ایران؛ از حافظ شیرازی تا گل آقا
چند نشان زد، دست به عصا راه رفت تا میانسالی و پختگی طنازی در ایران، به باد تند روی های رایج نرود و هم سیخ بماند و هم کباب. پرویز شاپور، مرتضی فرجیان، عمران صلاحی، محمدرفیع ضیایی، احمد عربانی، ناصر پاک شیر، منوچهر احترامی، ابوالفضل زرویی نصرآباد و بزرگمهر حسین پور رویا صدر و عباس خوش عمل و بسیاری از پیشینیان و پسینیان طنز و کاریکاتور، همراهان جدی این مجله بودند. مجله ای که از پدربزرگ ها تا ...
آتش نشانان از امیرحسین داداشی می گویند/ باور نداریم که رفت
به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری آنا از اعتماد، حدود 8 صبح پنجشنبه بود که زنگ ایستگاه 46 در خیابان مظفر تهران زده شد. رییس ایستگاه به همراه فرمانده و 10 نیرو عازم محل شدند تا آتش را خاموش کنند اما آتش آنقدر وسیع شد و چند طبقه را فراگرفت که همه آتش نشانان به خارج از ساختمان فراخوانده شدند. نخستین انفجار که در ضلع غربی اتفاق افتاد، آتش نشانان فهمیدند پلاسکو تا دقایقی دیگر فرومی ریزد، شاید همین باعث شد عده ای به سمت راه پله بروند و عده ای دیگر سعی کنند خود را از پنجره و نمای ساختمان نجات دهند. انفجار راه پله ...
آمریکای ترامپ گرفتار جنون خودبزرگ بینی و کوته فکری
پوتین نشست و ظاهرا بسیار خوشحال بود و احساس خوبی داشت. او در همان ملاقاتی که بر روی تراس خانه تابستانی رودآیلند داشتیم نیز گفت: باید به پوتین احترام گذاشت. او یک رهبر جهانی و در موارد مشخص یک همکار قابل اعتماد برای آمریکا خواهد بود. به هنگام خداحافظی، فلین در حالی که ما را بدرقه می کرد با صدای بلند گفت: حرف من را باور کنید، ترامپ یک پیروزی بزرگ را به دست خواهد آورد. ما اداره این کشور را ...
پادشاه و سه پسرش
جایی که رسید و به هر خانه ای که خورد، از همان خانه دختر بگیرند. پسرهای پادشاه قبول کردند و رفتند بیرون شهر. پسر بزرگه تیرش را انداخت. تیر رفت و رفت و افتاد تو باغی. پسره تند و تیز رفت در باغ را زد و صاحب باغ که آمد، به اش گفت پسر پادشاه است و تیر انداخته و چون به باغش افتاده، می خواهد با دخترش عروسی کند. صاحب باغ از خدا خواسته، دست پسره را گرفت و بردش تو باغ و گفت منت دارد که دخترش را به پسر پادشاه ...
میراث پدر
جانورها خودشان در رفتند. حتماً دوباره از این جانورها به اش می دهند. برادر بزرگه زیر بار نرفت و گفت همه ی شترها را هم که بدهند، باز نه می تواند جواب پادشاه را بدهد و نه ضرر خودش را جبران کند. ساربان از ترس پادشاه، کاروان شترش را گذاشت و با یک عالمه غصه راه افتاد و رفت. برادر بزرگه شترها را قطار کرد و آورد به خانه. بارشان را خالی کرد و شترها را فروخت و مال و منالی به هم زد و از آن روز زندگی راحتی را ...
فرامرز نمک شناس
چه جنمی دارد. پسره حرف پدر را قبول کرد و صد تومن را گرفت و راه افتاد و رفت بازار. زد و بین راه برخورد به چند تا زن قرشمال و آن کاره و زود با آن ها رو هم ریخت و رفت خانه ی نشان کرده ی شهر و شب را تا صبح آن جا ماند و هر چی داشت و نداشت خرج قرشمال ها کرد و صبح که شد، با دست و جیب خالی برگشت به خانه ی پدرش. پدر تا پسرش را دید و سر و برش را نگاه کرد، پی برد رفته دنبال الواطی، ولی باز هم ازش پرسید چه کار ...
اصلاحات نافرجام ناصر الدین شاه
بازار امیر و کاروانسرای امیر و تیمچهای نو زد. همچنین به پاکیزگی گرمابه ها رسیدگی کرد و در اندیشهٔ کشاندن بخشی از آب رود کرج برای آشامیدن مردم تهران بود که دورهٔ زمامداری اش به پایان رسید . اما این روزهای سفید تاریخ معاصر رو به پایان بود ، چرا که مثل همه ی دوران ها، این اقدامات به سود اکثریت و به ضرر اقلیت دربار و مسوولان آن زمان کشوری بود . دارالفنون در روز یکشنبه ششم دی ماه ...
کاکاسیاه و پسر پادشاه
عمل کند. جارچی ها از طرف پادشاه جار زدند و دختر هم ناچار آمد و با سیاه گلاویز شد. اما سیاه او را به زمین زد و شرط را برد. در نبرد و ورزش هم برد با سیاه بود. جارچی ها جارزدند که دختر پادشاه را فلان پادشاه بُرد. حالا باید می رفتند و چهل خروار جواهر هفت رنگ می آوردند. سیاه رفت و کاروان قاطری به راه انداخت و با پسر پادشاه راهی قلعه شد و چهل خروار جواهر بار کرد و به پادشاه تحویل داد و مهریه ی دختر را ...
باغ های دیدنی تهران
در شهر ترافیک و دود هم می شود دل به طبیعت داد.کافی است کمی از کلیشه های زندگی مدرن فاصله بگیریم. می شود وقت های فراغت را به جای مچاله شدن زیر سقف های کوتاه کافه های تاریک و سفره خانه های خالی از اکسی ژن، در کافه های باغ نگارستان و باغ موزه هنر ایرانی یا زمین سرسبز باغ لاله ایرانی نفس کشید. بد نیست گهگداری از دور- از فراز بامی از تهران- چشم انداز این شهر شلوغ را تماشا کنیم تا ببینیم چقدر به ضررمان ...
سیر حاتم طائی
او بیاورد، تا او هم رازش را بگوید. حاتم زود شال و کلاه کرد و راه افتاد. از این شهر گذشت و از آن شهر سر درآورد تا رسید به شهری و دید آهنگری پتکش را دم کوره می گیرد، بعد به چپ نگاهی می کند و محکم می زند تو سر خودش و مثل مرده، کف دکان دراز به دراز می افتد و همسایه ها آهنگر را برمی دارند و می برند خانه اش. چند روزی رفت تو نخ آهنگر و روزی که با پتک زد به سرش و داشتند می بردندش، پشت سرشان راه ...
داستان هایی از فداکاری آتش نشانان دنیا +تصاویر
آتش نشانی شغل نیست، عشق است. شاید این جمله را در این چند روز بارها و بارها شنیده ایم یا به عنوان هشتگ در شبکه های اجتماعی دیده ایم. در حادثه ی پلاسکو، شاهد از دست رفتن افراد بی گناه و فداکار کشورمان بودیم. آتش نشانانی که بدون چشم داشت، جان خود را برای نجات هموطنانشان فدا کردند. این از خودگذشتگی ملیت نمی شناسد و در سراسر جهان می توان آتش نشانان زیادی را دید که این تجربه های تلخ و سخت را پشت سر می گذارند. سرگذشت چند تن از این افراد فداکار را در اینجا بخوانید. ...
پادشاه و زن نیکوکار
درآورد و گفت او پادشاه این شهر است و تنها آمده سر از کار او در بیاورد. زنه دید راه پس و پیش ندارد و باید رازش را به او بگوید، اما پادشاه را کشید کنار و گفت شرطی دارد و اگر پادشاه این شرط را به جا آورد، راز کارش را رو می کند. گفت پادشاه باید به فلان شهر برود. آنجا مسجدی می بیند و تو مسجد جوانی نشسته است که هر روز می آید کنار حوض و از آنجا زل می زند به کبوتری و تنگ غروب که آفتاب می رود، برمی گردد خانه ...
کودک کار برای 300 هزار تومان حقوق دستش را از دست داد
ایران آنلاین / محمدامین کودک کاری است که در یک کباب فروشی در شاندیز مشهد کار می کرد. صبح تا ظهر مدرسه می رفت و ظهر تا شب سر میزها سرویس می برد. او با مادر و دایی اش برای نخستین بار سوار هواپیما شد تا به تهران بیاید. بیاید و در نشست بررسی وضع کودکان آسیب دیده حین کار که جمعیت حمایت از کودکان امام علی(ع) آن را برگزار کرد، شرکت کند. همان روزی که خبر آتش گرفتن احد و صمد در انبار ضایعات دل خیلی ها و البته محمدامین را سوزاند. کودکی ...
شاهپورشاه که درد احمدشاه را دوا کرد
خوشی چنان سروصدایی راه انداخت که آن سرش ناپیدا. شاهپور شاه میل سرمه دان را کشید به چشمش و رفت تو اتاق. کسی شاهپورشاه را نمی دید، اما او همه را می دید. دختر پادشاه می دید چیزهایی دارد جابه جا می شود. رو کرد به خواهری که زن شاهپور شاه بود و گفت: اینجا که کسی نیست. اما انگاری یکی دارد اذیتم می کند، نکند تو با خودت جن آورده ای؟ دختره نتوانست جلو خودش را بگیرد و گفت: نه. این کارها زیر سر ...