سایر منابع:
سایر خبرها
اطرافیان شریعت مداری اکثراً میانه رو بودند/ برخی از ارتشی ها و اعضاء ساواک با انقلابی ها همکاری می کردند
روز متوجه گروه های مردمی با پوشش های متفاوت شدیم. وقتی بررسی کردیم متوجه شدیم این ها جمعی دانشجو هستند که برای شرکت در قیام به تبریز آمده اند. تاثیر قیام مردم در منطقه به ویژه شوروی و ترکیه خوب یادم هست که من بعد از انقلاب از طرف کمیته ی انقلاب درستاد عملیاتی پادگان تبریز مستقر بودم. در زمان شاه راه آهن تبریز- جلفا را برقی می کردند که تکنسین های روسی روی این پروژه کار می ...
روایتی تکان دهنده از تولد اولین نوزاد پاک در مرکز اقامتی مادران معتاد
، بچه ها چند هفته روی نگهدارنده می مانند، بعد آنها را برای دریافت متادون به کلینیک ها معرفی می کنیم. این جا فقط مخصوص زنان معتاد به مواد مخدر نیست، معتادان به الکل هم می توانند بیایند اما مراجعه کنندگان ما مصرف همزمان مواد و الکل دارند. طبقه دوم خانه است از 15، 10 پله بالاتر، صداهای بلندتر می آید، چند زن جوان مشغول معاشرتند، هر کس به یک طرف می رود، یکی سی دی های جلوی تلویزیون را ...
گفت و گوی تکان دهنده با کولبرانی که فوق لیسانس دارند
همراه خود به کولبری ببرد. کل تابستان امسال را کولبری کردم. او ادامه می دهد: شغل کولبری با آن چه برای آینده ام تجسم کرده بودم، خیلی متفاوت بود. هر بار که به کولبری می رفتم، به فوق لیسانس هایی که در شهر دیگری متولد شده اند، فکر می کردم. آیا آنها هم مانند من بار حمل می کنند یا پشت میزهای شان مشغول کار هستند؟ چند سال درس خواندم و آخرش باز مجبور شدم کولبری کنم. برای50 تا80 هزار تومان باید همه ...
از اوتیسم نترسید
مبنای اوتیسم در ایران شد. من بین سال های 72 تا 77 در انگلیس درس می خواندم. در مطالعه ما بچه ها از لحظه ورود به درمان حدود 5 ماه فیلمبرداری شدند. در این چند سال از بنیاد بیماری های خاص خواستیم که اوتیسم را به رسمیت بشناسند اما نیامدند. حدود 5/1 سال پیش تصمیم گرفتند وارد داستان شوند. ازجمله نگرانی هایی که جناب وزیر پیدا کردند این بود که مبادا بنیاد بیماری های خاص بخواهد در این قضیه خودی ...
شهیدی که هیچ گاه لباس نو نپوشید/روز خواستگاری از پنجره بیرون پرید
. همیشه لباس های ساده و گشاد می پوشید ریش بلند و لباس های گشاد و شلوار کردی تیپ همیشگی پسری ست که چشم و چراغ خانه است. اما او چرا این شکلی ست؟ در کتاب می خوانیم که ابراهیم با ساک ورزشی اش راهی باشگاه می شود. پشت سرش چند دختر درباره ظاهر خوب و مرتبش حرف می زنند و یکی از هم باشگاهی ها این موضوع را با ذوق و شوق برای ابراهیم تعریف می کند. ابراهیم از آن روز به بعد به جای ساک ورزشی ...
شهیدی که رفاقت با او هیچ کس را خسته نمی کرد
. خوب به یاد دارم که یک روز آمده بود اینجا، بعد از خوردن فلافل در آینه خیره شد می گفت: نمی دانم برای این جوش های صورتم چه کنم؟ گفتم: پسر خوب صورت مهم نیست، باطن و سیرت انسان ها مهم است که الحمدلله باطن تو بسیار عالی است. هر بار که پیش ما می آمد متوجه می شدم که تغییرات روحی و درونی او بیشتر از قبل شده. تا اینکه یک روز آمد و گفت وارد حوزه علمیه شده ام، بعد هم به نجف رفت، اما هر بار که می آمد حداقل یک ...
محمد شمس لنگرودی: جهان به سمت عوام زدگی می رود
بر سطح سلیقه مخاطب تاثیرگذار است؟ یکسری کانال های شعر هست که بیشتر شاعران گمنامی که اول راه هستند برای معرفی خودشان و شعرشان از این فضا استفاده می کنند. فکر نمی کنید در چنین فضایی شاید سطح سلیقه مخاطب پایین بیاید؟ چون شاعرانی که حرفه ای تر هستند شاید کمتر در این فضا شعرهای شان را منتشر کنند. چند نکته است؛ یکی اینکه جهان به سمت عوام زدگی می رود. به همین دلیل گفتم در جبین این کشتی نوری ...
شبی که تعبیر یک رویا بود/ او خیلی آدم عجیبی بود/ هنوز حالم به حالت عادی برنگشته است +عکس
آب می شد رو به آقا گفتم آقا شما ما را از کجا به جا آوردید؟ و برای لحظه بعد از این کلام خودم را در آغوش رهبرم احساس می کردم؛ چه لحظه شیرینی! جای همه دوستان خالی! برای لحظه ای از خود بی خود شده بودم و آقا بسیار مرا مورد تفقد خود قرار دادند. بعد از دقایقی آقا چفیه خود را از گردن باز کردند و آن را به گردنم انداختند. ورود حضرت آقا تا وقت نماز حدود 20 دقیقه ای مانده بود و تا احوال پرسی بین ...
چرا مردم طرفدار شهلا شدند؟
چون خلاف سوگندی است که یاد کردم. پرونده ای که شواهد و مدارک همه بر علیه موکلم بوده و او اقرار مکرر کرده را نمی توان کوتاهی وکیل دانست. تا به حال وکیل تسخیری شدید؟ اوایل کارم در چند پرونده وکیل تسخیری شدم، اما آنقدر پرونده دارم که دیگر چنین پرونده هایی به من نمی دهند. البته قدیم ها (حدود 17،18 سال پیش) آقای کوه کمره ای، همت یار یا اصغرزاده که قضات جنایی بودند، من را در سالن می ...
کسب وکار میلیونی شاهدان دروغین در حوالی دادگاه
دوممون که نیست. دست و دلت نلرزه. شاهد روز مقرر میاد دادسرا و شهادت میده که من وجدانی اون جا بودم و دیدم. اینهارو یه جوری میگه که طبیعی باشه و مشکلی پیش نیاد. مطمئنی؟ بله مطمئن. تو باید تو این کارها تجربه داشته باشی، خبره باشی، من 15ساله که کارم اینه، از 17سالگی این جام. الان 32سالمه. تلفنش زنگ می خورد. انگار مشتری دیگری در راه است. حرفایش را تمام می کند و می رود ...
بازدید تیم رسانه ای بلغاری از مهرخانه/ وضعیت زنان و خانواده در بلغارستان
به کسانی که بچه دار می شوند پول می دهد اما این پول آنقدر زیاد نیست که کسی به آن رغبتی نشان دهد. زنان شاغل مرخصی زایمان دارند که یک سال مرخصی با حقوق است و بعد از آن هم پولی برای نگهداری از بچه می پردازند. اگر خانواده در بحث های مالی مشکل داشته باشند پدر و مادر هر دو باید کار کنند و در این صورت بچه را به مهدکودک می سپارند. البته، این کار هم راحت نیست چون جا در مهدکودک ها مدام کمتر می ...
دلایل فروپاشی خانواده های ایرانی/افزایشِ فاجعه بارِ نسبت های خانوادگی میان قاتل و مقتول
تنهایی مرور می کنیم، می بینیم کاملا منطقی هستند. پس چرا دو عروس حاضر در فیلم (مهناز افشار و سارا ابراهیمی) متوجه این عشق نمی شوند و انگار فقط به فکر خود هستند؟ سهیلا رضوی: به دلیل آنکه آنها جوان هستند و تجربه مادر را ندارند از طرفی نگران سرنوشت بچه های کوچک خود هستند. این شخصیت پردازی برای هر سه کاراکتر از زمان دورخوانی و تمرین نیز شروع شده بود یعنی من بعد از چندین سال کار ...
اشتباه بزرگ در پلاسکو؛ امداد و نجات نبود، فقط آواربرداری شد ویرانی هولناک ساختمان 54ساله در چندثانیه، ...
پلاسکو با خبر شدم احساس کردم که آتش اطفا می شود اما ناگهان از رادیو و تلویزیون متوجه شدم که ساختمان ریخت، بعد با آقای مهندس عبداله مظفری مدیر دفتر مدیریت بحران شرکت آب و فاضلاب تهران به صحنه حادثه رفتیم. فکر کنم ساعت 12:30 یا یک بود که به آنجا رسیدیم. در آنجا همه چیز به شدت بهم ریخته بود و حتی هنوز ورودی های خیابان بسته نشده بود، ماشین را به راحتی در خیابان جمهوری پارک کردیم و وارد محل حادثه شدیم ...
از ابتدا به میرحسین مشکوک بودم/ رییس فتنه روی جورابش نوشته بود مرگ بر آمریکا
را که گفته بودم مسئول هماهنگی ها است. آقای مفتح که گذاشت رفت. چون آقای خلخالی بود دیگر، دهانش را که باز می کرد، (با خنده) آقای خلخالی بود دیگر. من هم رفته بودم در اتاقی کار داشتم و از آن پشت نگاهش می کردم. این آقای خلخالی هی می رفت از این طبقات بالا و می آمد پایین. خدا رحمتش کند، چاق هم بود، خیلی جالب بود. ما می خندیدیم با دو سه تا از بچه ها. این هم عصبانی بود. بعد از اینکه ظهر شد سر ناهار ...
لباس دامادی پوشید اما عروسش شهادت بود
بودند و نامشان بعد از شهادت ماندگار شد و از گمنامی درآمدند. هر چند شهرت در گمنامی است. حسین یکی از همین گمنام ها بود که بعد از آسمانی شدنش شناخته شد. حسین را خدا انتخاب کرد. پس توبه اش پذیرفته شد و عاقبتش شد یار امام حسین(ع) و شهید مبارزه در راه حفظ حرم عمه سادات بی بی جان زینب (س). هیچ وقت آن جمله اش را فراموش نمی کنم. وقتی به او گفتم شهید می شوی. با یک لبخند و اشتیاقی گفت خدا از زبانت بشنود که تمام تنم لرزید. مطمئن شدم حسین می پرد. شرور یک برای همه ما یک الگو و نمونه فداکاری بود که بهشتی شد. *صغری خیل فرهنگ / روزنامه جوان ...
همسر شهید: برای اینکه او را در لشکر فاطمیون راه دهند با لهجه افغانی صحبت می کرد/ حاج قاسم می گفت فکر می ...
ها فرمان حمله داده است. آن زمانی که پشت بی سیم صحبت می کرده نمی دانسته که پشت بی سیم حاج قاسم هم نشسته است. مصطفی برایم تعریف کرد: وقتی از عملیات برگشتیم من خسته بودم. بچه ها صدایم کردند که حاجی با شما کار دارد. با همان سرو وضع نامرتب وارد اتاق شدم و دیدم که حاج قاسم نشسته است. بچه ها معرفی ام کردند و گفتند که سید ابراهیم آمده است. وقتی حاجی متوجه شد که من سید ابراهیم هستم، از جایش بلند شد و ...
رازی که 4 سال از مادر مخفی بود!
زمستان بود، ساعت 12 شب شده بود و مجتبی هنوز نیامده بود. بسیار نگران و دلواپس شده بودم؛ مرتب می رفتم جلو درب منزل و برمی گشتم، تا اینکه بالاخره برگشت و به جای اینکه از درب وارد شود، از پنجره به داخل منزل آمد؛ کفش هایش به پاهایش نبود و تمام لباس هایش خیس آب بودند. چیزی در لباسش مخفی کرده بود و هرچه می پرسیدم کجا بودی جواب نمی داد. تا چند سال بعد هم که سوال می کردم آن شب کجا بودی هیچ جوابی ...
نرخ های میلیونی برای شهادت دروغ !
.... خیابان ولیعصر را از میدان منیریه به سمت ونک بالا رفتم. مقابل دادگاه خانواده شرایط جور دیگری بود. کسی به صحت ادعا کاری نداشت، حتی نیازی به مظلوم نمایی هم نبود. تشکیلات آن جا منسجم تر، دقیق تر و سریع تر بود، البته شهود، نرخ بالاتری نیز داشتند. در این جا پرونده ام را پرونده طلاق عنوان کردم و برای طلاق غیرتوافقی نیاز به شاهد داشتم. چند وکیل دادگستری برای یافتن شهود به من معرفی شدند. از ...
او مثل شیطان سایه به سایه دنبالم می آمد / وقتی نامه اخراج دانشگاهم دست مادرم رسید شوکه شدم
...! دیگر آواره شده بودم. با فردین تماس گرفتم، مرا به خانه اش برد، از آن روز به بعد در سرقت های شبانه خودرو با او همراه شدم تا هزینه های اعتیادم را تامین کنم اما شب گذشته بالاخره دستگیر شدم و فردین گریخت... در همین لحظه زنی با اضطراب وارد اتاق شد و پسر خلافکار با دیدن مادرش دستان خود را مقابل صورتش گرفت و در حالی که با صدای بلند گریه می کرد، گفت: مادر! همان سیلی که به صورت تو زدم مرا با خاک یکسان کرد و... اخبار زیر را از دست ندهید: ...
وقتی پسر 16 ساله ایرانی در یک شب با دو دختر ازدواج کرد!
.... مدتی بود که پدر و مادرم اصرار داشتند تا ازدواج کنم، اما نمی پذیرفتم تا اینکه وقتی یکبار به روستا بازگشتم، آنها تصمیم گرفتند تا دخترعمه ام را به عقد من در بیاورند. وقتی از تصمیم خانواده آگاه شدم، نتوانستم دلبستگی به دختر همسایه را از آنها پنهان کنم. مدتی بود که به الهام دختر همسایه که یک سال از من کوچکتر بود، دل بسته بودم اما خانواده تصمیم گرفته بودند تا با دختر عمه ام فاطمه که 3 سال از من ...
پایان نیم قرن سرگردانی سرباز چینی
.... این مرد پس از بازگشت به خانه سراغ مادرش راگرفت اما متوجه شد او پس از سال ها چشم انتظاری و بی خبری 10 سال پیش جان باخته است.وی پس از بازگشت به کشورش گفت: من آن روز برای گشت زنی از کمپ خارج شدم اما نتوانستم راه برگشت را پیدا کنم و سرگردان شدم. بشدت گرسنه و خسته بودم که خودرو صلیب سرخ را دیدم و از آنها کمک خواستم. مأموران صلیب سرخ هم مرا به ارتش هند تحویل دادند. بعد از آن 7 سالی در زندان بودم تا اینکه دادگاه حکم به برائتم داد. پس از آزادی از زندان، پلیس هند مرا به روستایی در مرکز مادهیا پرادش فرستاد تا اینکه بالاخره پس از50 سال اجازه خروج از روستا و کشورهند را گرفتم. ...
مادر شهیدی که در خواب توسط فرزند شهیدش شفا یافت
شما آورده ام بعد محمد پارچه ای را که از کربلا آورده بود از روی صورت تا مچ پای من کشید و بعد نشست و تمام باندهای پای مرا باز کرد و شال را دور پایم بست و به من گفت: پایت خوب شد.حالا شما بروید توی زیرزمین دیگ ها را بشویید. این درد هم برای استخوانت نیست، عضله پایت است که درد می کند. مادر شهید معماریان گفت: وقتی از خواب بیدار شدم هنوز در خلسه خوابی بودم که حیرت زده و مدهوش ازعطری شدم که فضای ...
توزنده جانی: باید به شخصیت پردازی توجه بیشتری می شد
... سوسن طاقدیس در جمع بندی این نشست اظهار کرد: ضمن تشکر از همه دوستانی که در این نشست حاضر شدند و همچنین برگزارکنندگان این جلسه، راستش وقتی شنیدم آقای توزنده جانی قرار است کتابم را نقد کند خیلی خوشحال شدم؛ چون همیشه متوجه این موضوع شده بودم که ایشان به عنوان یک نویسنده متوجه موضوعاتی می شود که گاهی ممکن است خود نویسنده متوجه آن ها نشده باشد. مراسم نقد و بررسی کتاب و دست ها از خاک ...
مؤمن، اهل مکر نیست و مرز مکر و زیرکی را می داند
ساعاتی انسان از دنیا و مافیهایش جدا شود و به خود بیاندیشد که من چه کردم و بر سر سرنوشت انسانی خودم که باید خلیفه الله می شدم، چه آوردم؟ پس خصوصیّات مجالس ذکر، تأمّل و تفکّر در انسانیّت انسان است و نهایتاً به بیداری و إن شاءالله حرکت به سمت پروردگار عالم می انجامد. اخلاق، اعظم و اکبر این مجالس است. مجالس ذکر، انسان را به تفکّر می اندازد و بحث ما هم این بود: اگر انسان بخواهد از ...
متهم : آشنایی تلگرامی مان به قتل منجر شد
علی با هم گلاویز بودیم. عصبانی شدم به او گفتم تو چرا دخالت کردی و از عصبانیت برایش چاقو کشیدم و به سمت او پرتاب کردم. اصلاً متوجه نشدم چاقو به کدام قسمت بدنش برخورد کرد. بعد از حادثه به خانه رفتم و متوجه شدم لباسم خونی است. لباس هایم را عوض کردم. چند ساعت بعد هم دستگیر شدم. متهم گفت: بچگی کردم و آن روز نمی دانستم اگر فردی را به قتل برسانم خودم نیز قصاص خواهم شد. از اولیای دم می خواهم مرا حلال کنند ...
ایران می تواند به مرکز کاریکاتور جهان تبدیل شود/ به دلیل شرکت در مسابقه هولوکاست تهدید شدم/ ترامپ سوژه ...
که در دسترس بود، را کار کردم؛ در همان دهه جزو مدیران انجمن هلند شدم. یک دوستی که کاریکاتور کار می کرد مرا معرفی کرد. بعد تصمیم گرفتم کاریکاتور را با بهره گیری از کارهای رامبراند را دنبال کنم. حدود سه سال سفر داشتم که پرتره تمام کسانی را که دیدم را روی بوم 3/5 متر در 3/5 متر جمع کردم. در یکی از سفرهایم مدت 6 هفته در کره بودم؛ در آنجا برنامه ای برای نشان دادن هلند از طریق نقاشی داشتم. در ...
آوینی من را از تعصبات کورکورانه ام نسبت به سینمای روشنفکری نجات داد! / احساس کردم درام بزرگی در صداها ...
این وضعیت را بدانند و تلاش کنند جامعه ما به سمت التهابات و خشونت نروند. وی ادامه داد: همیشه این سوال در ذهنم بود که چرا سریع به سمت ترور حرکت می کنیم و بعد از اتفاقات سال 88 نگران این بودم که دوباره جامعه ما به سمت ترور حرکت نکند. وقتی به تاریخچه ترور نگاه می کنیم متوجه می شویم که ترورها کار یک فردی بی سواد و بی دانش نبوده است بلکه بیشتر ترورها توسط افرادی انجام شده که خود هموطن بوده اند ...
رئیس فتنه روی جورابش چه نوشته بود؟
کند یا آقای مفتح را که گفته بودم مسئول هماهنگی ها است. آقای مفتح که گذاشت رفت. چون آقای خلخالی بود دیگر، دهانش را که باز می کرد، (با خنده) آقای خلخالی بود دیگر. من هم رفته بودم در اتاقی کار داشتم و از آن پشت نگاهش می کردم. این آقای خلخالی هی می رفت از این طبقات بالا و می آمد پایین. خدا رحمتش کند، چاق هم بود، خیلی جالب بود. ما می خندیدیم با دو سه تا از بچه ها. این هم عصبانی بود. بعد از اینکه ...
جزامیان تنهای "بابا باغی" تنهاتر شدند/ جزامیان: فرزندانمان را از ما جدا نکنید!
فرزندانمان حق زندگی کردن را از ما بگیرد؟ ما اینجا تنها راه معاش مان دریافت مستمری به مبلغ 50 تا 119 هزار تومان است که ماهیانه به افراد جذامی پرداخته می شود که هیچ گونه کفاف مخارج زندگی را نمی دهد. این بیمار جذامی گفت: در حال حاضر چه کسی حاضر به نگهداری از من است؟ با این وضعیت باید کجا بروم و چکار کنم؟ اگر سالم بودم که دست به دامان مسؤولان نمی شدم. آیا دیواری کوتاه تر از جذامیان پیدا نکرده ...
راز و نیاز برادر مجید در تاریکی نمازخانه
نیروها به طرف روستا حرکت کنند. گروهان ویژه ای به فرماندهی شهید مجید لطفی به طرف روستا به راه افتاد، در کنار شهید مجید لطفی و با پای پیاده دشت ها و کوه ها را پشت سر گذاشتیم. لحظه ای که فرمان حرکت صادر شد، نزدیک غروب آفتاب بود و چون هر آن احتمال سقوط پایگاه می رفت، فرصت نشد توشه ای برای طول مسیر برداریم و چیزی برای خوردن با خودمان ببریم. به واسطه جنگ تحمیلی و موشک باران ...