سایر منابع:
سایر خبرها
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی+عکس
.... 18. دیکاپریو گفته زن آیندم باید شبیه مادرم باشه. میخوام بگم ایرانی و خارجی نداره پسرا همشون مامانی ان. 19. مهم ترین کاربرد مونوپاد برای وقتیه که توپ بدمینتون تو درخت گیر کرده.بقیه کاربرداش اضافه کاریه. 20. رفتم دکتر گفت سابقه بیماری قلبی داری؟گفتم اره،قلبم رو بیمار خودش کرد و رفت... گفت: واست 18 تا آمپول تو عضله نوشتم تا دیگه مثل آدم جواب بدی. ...
پول بدهید، در تهران ابزار شنود، اسلحه و شوکر تحویل بگیرید
با مشکلاتی همراه است. "پاسور داری؟" "آره." "چیز دیگه ای به کارت میاد؟" "چی مثلا؟" "بیا دنبالم." از بین بساطی ها عبور می کند، گاه سلامی می دهد و گاه با اشاره سر از کنار فروشنده ها رد می شود، از محیط بازار بیرون می رود و به سمت یک کوچه قدم بر می دارد. خانه درست در وسط کوچه قرار دارد، یک مرد مقابل در منتظر است و به محض باز شدن آن زودتر از همه به داخل حیاط کوچک خانه می رود. حیاط 2 ورودی دارد ...
مسافرآستانه: قهرمانان به حال خودشان رها می شوند؛ جمشید هاشم پور را اذیت کردند/ زارعی: امام ما قهرمان بود
نکرده بودیم، مراقبت نکردیم نه او را هل دادیم که برود، بعد برویم او را بگیریم و روی او را کم کنیم، هنرپیشه هایمان را هم همین کار را کردیم، نه زن، نه مرد ما نباید قهرمان داشته باشیم، به همین دلیل هم مردم دیگر این امید را از خودشان سلب کردند، دنبال یک قهرمانان دیگری در یک جای دیگری هستند. قهرمانان به حال خودشان رها می شوند و مراقبت نمی شوند. آدم های متعهد هنری را هم همین کار را کردند به حال ...
هویدا اعدام شد یا از پشت سر تیر خورد؟
مصداقی هم اشاره کنید؟ یکی تیمسار صمصام بختیاری بود که مرحوم خلخالی برایش حکم اعدام داده بود، ولی پرونده اش را کنار گذاشتم. بعد هم به خانه موقت مرحوم خلخالی در جماران رفتم و قضیه را گفتم. عصبانی شد که: من حاکم شرع هستم و حکم اعدام داده ام، چرا این کار را کردی؟ گفتم: همان امامی که شما را حاکم شرع کرده، مرا هم برای چنین مواقعی کنار دست شما گذاشته است که یک وقت خون بی گناهی بیهوده به زمین نریزد ...
کریستف رضاعی: پارسال بیشتر انتظار دریافت سیمرغ را داشتم
فکر فیلم نیکیتا یا لوسی بودم که قهرمان آنها یک زن قدرتمند بود. رامبد اوایل می خواست نام فیلم را عوض کند و وقتی نظر من را خواست، گفتم نام آن خیلی با داستان فیلم هماهنگ است؛ چرا که تمام فیلم، حول نگار می چرخد. * شما اصولاً نگاه ویژه ای به سینما دارید که از انتخاب فیلم هایتان هم مشخص است. از فیلم کنعان تا ماهی و گربه ، در دنیای تو ساعت چند است؟ و اژدها وارد می شود و امسال هم که نگار . اصولاً ...
لحظه به لحظه با آسمانیان هورالهویزه در نبرد نیزارها
... دراین لحظات فرمانده گردان همچنان مقاومت میکردوبه نیروهای خودش دستورداد که برن بطرف عقب . وخودش تنهای جلوی نیروهای عراقی ایستاده ودفاع میگرد . ومن نظاره گرشجاعت فرمانده گردانم بود. ودلم نیامدکه تنهاش بگزارم. وقتی دیدکه من ایستاده ام بافریاد و با تشرگفت چرانرفتی عقب. یه لحظه شهید کلاته سیفری صدا زد و گفت برادرگلوله های آرپی جی تو بگذار وبرو. منم گلوله های آرپی جی را ...
خانم های محترم لطفا رعایت کنید!
. برخی مراجع تقلید صدای زن را اگر غنایی باشد، حرام خوانده اند و برخی دیگر از مراجع تقلید تشخیص آن را به عهده خود شنونده گذاشته اند. با این حال در زمان حاضر، زنان تنها در دو صورت مجاز به خوانده هستند. یکی در زمانی که با یک مرد یا چند زن دیگر همخوانی می کنند و دیگری در مواقعی که این کنسرت و صدای زنانه تنها برای مخاطبان همجنس خود پخش شود. نوازندگی ممنوع حلقه حضور بانوان نوازنده در ...
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
مرادی هم قیچی شده بود، وقتی دیدم اسلحه ام به درد نمی خورد، اسلحه ام را دور انداخته و آر پی جی برداشتم، سر رزمنده ای که کنارم بود داد زدم، بزن عراقی ها را. چند نقطه از محل تجمع عراقی ها را با آرپی جی هدف قرار دادم آنچه عذاب مان می داد مجروحینی بودند که کمک می خواستند و نمی توانستیم در زیر باران گلوله ها آنها را به عقب کشید. آنهایی که رمق داشتند خودشان را سینه خیز به عقب می کشاندند. رزمنده ...
پای یک زن درمیان بود + عکس
قتل رساندم. شب قبل جشن تولد برادر زاده ام بود. پس از جشن به خانه برگشتیم. همان شب با هم مشاجره لفظی داشتیم تا این که خوابیدیم. ساعت 10 صبح فرزندانم در حال تماشای برنامه کودکان بودند و من هم چایی و صبحانه را آماده کردم و به سراغ شوهرم رفتم تا او را بیدار کنم. چند بار از او خواستم تا بیدار شود اما او بیدار نشد و می گفت خوابم می آید. نمی دانم چی شد که به آشپزخانه رفتم و چاقویی برداشتم و دوباره به ...
شهیدی که به خاطر کارشکنی مسئولان می خواست راننده تاکسی شود
های وهابی و تکفیری صورت می گرفت. همه این تهدیدها برای این بود که آوازه خانه فرهنگ مولتان در پاکستان پیچیده و فعالیت های شهید به چشم دشمنان قسم خورده اسلام و مسلمین گران آمده بود. هر چقدر فعالیتش بیشتر می شد تهدید ها هم بیشترمی شد. همسرم یک نیروی جهادی بود. این تهدیدات شما را نگران نمی کرد؟ خیر، ما به هیچ عنوان در این فکرها نبودیم. البته تهدیدها محدودیت هایی برایمان داشت. اما ...
نامزدهای احتمالی جبهه مردمی میثاق نامه امضا می کنند/ مسئولان به تذکر ما درباره تداوم طرح کنتر ل جمعیت ...
. برای جلوگیری از تفرقه در حال مذاکره با افراد هستیم فارس: چرا یک جریان و یک جبهه جدید؟ بسیاری از مردمی که در زمینه سیاسی هم نظر با شما هستند معتقدند با همان سازوکار قبلی چهره هایی بودند که تا حدودی مردمی بوده و می توانستند کار را اداره کنند. چرایی ایجاد یک جبهه جدید هنوز برای بسیاری جای سوال است؟ مرندی: خودم هیچ گاه در جریان این قبیل سازوکارها نبوده ام. به هر حال ...
هر صبح چشم به راهش هستم...
می کرد تا من بخندم و تا نمی خندیدم دست برنمی داشت. دلم برای شوخی هایش تنگ شده است. برای 45سال آینده برنامه ریزی کرده بودیم. دفترچه ای داشت که نقشه هایش را می نوشت و می گفت: اگر بنویسی، اتفاق می افته . هرکدام از کارها را که انجام می داد، کنارش علامت می زد. همیشه زنگ خانه را می زد. می گفتم: مگه کلید نداری؟ می گفت: تو خونه ای که زن هست، مرد نباید کلید بندازه . واژه عاشقانه اش زندگی ام بود ...
فردوسی علم پزشکی
آژیرکشان در جاده بیابانی حرکت می کرد و سعی داشت تا بیماری بدحال را هر چه سریع تر به بیمارستان منتقل کند. همان جا به فکر فرو رفتم و با خودم گفتم یعنی می شود یک روز پزشک بشوم و بیماران را درمان کنم؟ از خدا خواستم که به من کمک کند و از آنجا بود که به پزشکی علاقه مند شدم. سال 1343وقتی در کنکور شرکت کردم شرایط به گونه ای بود که پس از قبولی می توانستی رشته مورد نظر را انتخاب کنی. 18هزار نفر در کنکور شرکت ...
می خواهم خودم را قاطی بسیجی ها کنم/بساطم را جمع کردم و رفتم
.... هر جا غذای بد خوردی و شکمت درد گرفت، یک مشت از این نبات بخور؛ فوری خوب می شی. زن دوراندیش و دلسوزی بود. آن موقع وضع مزاجی معده ام خیلی بد و به هم ریخته بود. تقریباً هر چیزی می خوردم، شکم درد شدید می گرفتم و دلم پیچ می زد. می بایست با احتیاط غذا می خوردم. نخود و لوبیا و آش و تلیت که دوست داشتم، برام بد و ممنوع شده بود. این هم یک مصیبتی بود. فاطمه، بغل پودر نبات، یک پیرهن ...
راز تکرار داستان ابلیس در قرآن
، امّا لجاجت و تکبّر و خودخواهی او نگذاشت. این آیاتی که در قرآن وجود دارد، می خواهد به ما بگوید ابلیس به واسطۀ صفت رذیله بدبخت شد، پس مواظب باش تو هم مثل ابلیس با صفات رذیله بدبخت و بیچاره نشوی!. * احتجاج خداوند با ابلیس روایتی داریم که چند اشکال به خدا کرد و خدا یک حرف به او زد و فرمود: مرا حکیم می دانی یا نه؟ گفت بله تو را حکیم می دانم. فرمود: پس اگر مرا حکیم می دانی ...
گاهی گلایه می کند و گاهی هم از خاطرات خوبش می گوید
...، بارها و بارها آهنگ عشق آباد را گوش کردم تا بالاخره دو آهنگ ساختم. بعد از دو سال دوباره برای ملاقات استاد نظرلی رفتم. وقتی من را دید، گفت بزن. وقتی زدم، گفت این آهنگ ها را از کجا یاد گرفتی؟ گفتم خودم آن ها را ساخته ام. دوتارش را آورد شروع به نواختن کرد و به من گفت بخوان. فردای آن روز من را با خودش به رادیو گرگان برد. چهار آهنگ او خواند و چهار آهنگ هم من خواندم. دو هفته بعد برای ...
ماجرای شنیدنی وداع با شهدای گمنام در دانشگاه صنعتی بیرجند
شده بود سه شنبه(فردا) تشییع شهدای گمنام از میدان شهدا. تو دلم یکم امید پیدا شد . گفتم یه تیری تو تاریکی بزنم. تو بنیاد که رفتم و کارم تموم شد به آقای سمیعی که اون موقع معاونت اداری مالی بنیاد بودن در این باره صحبت کردم. گفتم شما نمیتونید کاری کنید یه مراسمی برا شهدا تو دانشگاه داشته باشیم. گفت دست ما نیست و دست بنیاد حفظ و نشر دفاع مقدس هست هماهنگی این کار. منم گفتم ...
مرحوم دولابی:زن ریحانه خدا و ائمه(ع) است
و برایش عبادت است که سرش را شانه کند، لباس خود را تمیز نگه دارد، وقتی که تمیز نیست نزدیک شوهرش نرود و نمایش ندهد تا شوهرش پکر نشود و محبّت را حفظ کند. به مرد هم مشابه این را در قبال زن گفته اند که با اخلاق خوش، وارد و خارج شود و اگر در بیرون گرفتاری دارد آن را داخل خانه نبرد و بگذارد این ریحانه محفوظ بماند. زن ریحانه خدا و ائمه(ع) است که به تو عطا کرده اند. ببین که برای حفظ محبت و دوستی زنها و ...
وای بر کسی که صفت رذیله ای بر دل او حکم فرما باشد
] از خدا کمک بگیرید، خدا گفته است من پاکت می کنم، امّا کار از توست. تو باید کار کنی و درخت رذالت را از دل بکنی، تو باید کار کنی و درخت فضیلت را به جای آن بکاری، تو باید کار کنی و این درخت فضیلت و این شجرۀ طیبه قرآن را بارور کنی و از میوه اش هم خود و هم دیگران استفاده کنید. کار از تو و کمک از من است. اگر کار نکنی، نمی شود و وای به کسی که صفت رذیله ای بر دل او حکم فرما باشد. رستگار شدن او خیلی ...
جایی برای حال خوب دلمان!
زند معلوم می شود که بیشتر از رابطه کارگری و کارفرمایی؛ بین شان حاکم است. با سیده فاطمه دلبری، مدیر این رستوران درباره گذشته اش و فعالیت هایی که انجام داده صحبت کرده ایم؛ صحبتی که نشان می دهد یک زن چگونه می تواند با تلاش های خستگی ناپذیرش به یک بانوی کارآفرین تبدیل شود. خانم سرحال و خوش خنده ای که روبه رویمان نشسته، به جز دستپخت خوبش که شهره بازاری هاست در هنرهای دیگری هم دستی بر آتش دارد ...
عملیات خیبر به روایت بچه های حاج قاسم
...، با نورالله جعفری وداع کردم. خیلی گریه کرد و در حالی که اشک امانش نمی داد به من گفت: حسین، باید قولی بهم بدی! گفتم: چه قولی! گفت: قول بده اگه شهید شدی سلام منو به غلامرضا برسونی. نورالله دوست برادر شهیدم غلامرضا بود. گفتم: باشه قول می دم. اما تو هم باید قولی بدی. گفت: باشه منم قول می دم. گفتم: اگه شهید شدی باید منو شفاعت کنی. ...
راز قتل پدر در اعترافات دختر
وقتی من اینها را شنیدم به خاطر مادرم عصبی تر شدم و به سمتش حمله کردم. چرا چاقو برداشتی؟ وقتی جروبحثمان بالا گرفت به سمت آشپزخانه رفتم و با چاقو به سمتش هجوم بردم. می خواستم بترسانمش اما نمی دانم چه شد که چند ضربه به او زدم. در خانه پدرت زندگی می کردی؟ یک ماهی می شد که از شوهرم با وجود داشتن 3فرزند طلاق گرفته بودم. مشکلاتم زیاد بود و دادگاه حضانت فرزندانم ...
بنیاد در آینه مطبوعات
...، من نیز دچار موج انفجار شدم و چندروزی گیج و بدحال بودم اما خدا را شکر بهتر شدم. کنار دریاچه ماهی سال65 به جنوب اعزام شدم و قرار شد در عملیات کربلای5 حضور پیدا کنم. به یکی از دوستانم که میخواست به خط برود، گفتم: تو نرو، من به جایت میروم. تو زن و بچه داری و آنها چشم انتظارت هستند اما من مسئولیتی ندارم. ازدواج هم نکرده ام. اگر هم اسیر یا شهید شوم، تنها پدر و مادرم منتظرم هستند ...
ثروتی که شوم بود
...، واقعاً در تمام این مدت نمی دانستم که سامان در کار موادمخدر است، برایم باور کردنی نبود. چرا من باید این موضوع را الآن می فهمیدم؟ آنقدر مشغول زندگی بودم که هیچ وقت از خودم سوال نکردم که این همه پول و ثروت از کجا آمده است؟ وقتی در دادگاه از او سوال کردم که چرا با من این کار را کردی، نیشخندی به من زد وگفت : پس فکر کردی این خانه مجلل، ویلای شمال، ماشین آنچنانی و حساب های بانکی سنگین از ...
قاتل اهلی؛ همان حرف های کلیشه ای و پر طمطراق کیمیایی
لوث انگشت شصت پا نیز از آن مواردی است که هیچ توجیهی ندارد. تکلیف مربی هم معلوم نیست، اگر نمی خواهد با زن باشد که باید از ابتدا موضع خود را مشخص کند نه آنکه با دست پس بزند وبا پا پیش بکشد. در واقع شخصیت پردازی ها بسیار ضعیف است و می توان گفت اصولا پرداختها ی موضوعی وموضعی در کا ر نیست. بازیها در سطح مانده و ضعیف است. ایضا دیالوگ نویسی که البته معضل سینمای ایران است. در هرحال فیلم یادم تو را فراموش ...
گزارشی از یک اتفاق دردناک در زندان اراک!
؛ ولی به خدا من اینطور آدمی نیستم. فکر می کنی رضایت می دهند؟ بچه های آن مرحوم خیلی منطقی تر هستند و خودشان به من گفتند با کشته شدن تو، پدر ما دیگر زنده نمی شود ولی مادربزرگ شان راضی نمی شود. امیدوارم مادرم بتواند رضایت خانواده مقتول را بگیرد. شهروند 110 این اخبار داغ را از دست ندهید: نقشه عجیب زن خیانتکار و مرد میوه فروش! وقتی شوهرم بیهوش ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (368)
...> 37. بابام گفت بزن اخبار ببینیم، گفتم چی میخای ببینی اخبار منم اخبار این زنه که داره تو این خونه زحمت میکشه. بقیشو دیگه خوردم به دیوار نتونستم بگم. 38. متولدین اسفند خیلی مظلومن. تو فکر کن بدنیا اومدی یکی داره دیوار رنگ میکنه یکی داره شیشه میشوره، تو هم یه گوشه افتادی در حالی که قهوه ای کردی به خودت. به هر کجا که نظر می کنم ز غایت شوق خیال روی توام ایستاده در نظرست ...
مهناز مرا در دام مرد 40 ساله انداخت / در بیمارستان دنیا روی سرم خراب شد!
است و برایم اتّفاق بدی نخواهد افتاد. او برایم یک شاخه گل رز قرمز آورده بود با یک کارت پستال زیبا که وقتی آن را باز می کردی موزیک ملایمی از آن پخش می شد. وقتی داشتم با او خداحافظی می کردم تا به خانه بازگردم او دستش را به سمتم دراز کرد و من که تا به حال با هیچ مرد غریبه یی دست نداده بودم، با او دست دادم... آن شب تا صبح نتوانستم بخوابم. حس غریبی داشتم. از یک طرف به خودم نهیب می زدم که اگر ...
معرفی شمس تبریزی/دانلود مقالات شمس تبریزی
...: چون منکری، رها کن، برو. ما را چه صداع (دردسر) می دهی؟ می گوید: نی. نروم! سخن من فهم نمی کند. چنان که آن خطاط سه گونه خط نوشتی: یکی او خواندی، لا غیر .... یکی را هم او خواندی هم غیر او .... یکی نه او خواندی نه غیر او. آن خط منم که سخن گویم. نه من دانم، نه غیر من. راست نتوانم گفتن. که من راستی آغاز کردم، مرا بیرون کردند. اگر تمام راست کنمی، به یکبار همه شهر مرا بیرون کردندی ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (368)
.... چشم. وقتی نمیخوای قبول کنی که همه چی تموم شده 37٫ بابام گفت بزن اخبار ببینیم، گفتم چی میخای ببینی اخبار منم اخبار این زنه که داره تو این خونه زحمت میکشه. بقیشو دیگه خوردم به دیوار نتونستم بگم. 38٫ متولدین اسفند خیلی مظلومن. تو فکر کن بدنیا اومدی یکی داره دیوار رنگ میکنه یکی داره شیشه میشوره، تو هم یه گوشه افتادی در حالی که قهوه ای کردی به خودت. به ...