سایر منابع:
سایر خبرها
20 دلیل بی اعتمادی ایران به آمریکا
کنگره آمریکا دفتر دارند. وی با اشاره به پروژه هایی که قرار بود آمریکا قبل از انقلاب در زمینه هسته ای برای ایران بسازد اما بعد از انقلاب از آنها کنار رفت و به کشورهای آلمان و فرانسه نیز فشار آورد که به تعهداتشان عمل نکنند، افزود: متاسفانه پروژه هایی که در حال تمام شدن بودند و هزینه های آنها پرداخت شده بود به خاطر فشارهای آمریکا محقق نشد و وقتی ایران به تکنولوژی غنی سازی برای تامین سوخت ...
شکایت آیت الله خامنه ای به امام با یک غزل
.... راست هم می گفتند. من کمی تند شدم و گفتم نگرفته باشیم ما 40 نفر از نماینده های مجلس هستیم که می خواهیم خدمت امام برسیم. چرا شما اجازه نمی دهید؟ به هر حال ایشان رفت و اجازه گرفت و ما وارد شدیم. آن دو نفر صحبت کردند وقتی نوبت من شد، تا اسم بنی صدر را آوردم امام خنده ای کرد و فرمود درست می شود و نگذاشت من حرف بزنم و باز هم بحث جنگ را مطرح و نصیحت کرد. مدتی بعد، یک روز قرار بود آقای ...
فرانس پرس: فرد مرموزی که گمنام ماندن را ترجیح می دهد
نکته جالب این است که سرکرده این گروه تروریستی که تا این حد به تصویر خود حساس است باید مخفی و مرموز باشد. از ماه ژوییه سال 2014 که خلیفه ابراهیم برای نخستین بار در حال سخنرانی در مسجدی در موصل دیده شد و تصاویر وی از رسانه ها پخش شد دیگر هیچ گاه تصویری از وی در رسانه ها نشان داده نشده است. وی سال گذشته در حالی که عبا و عمامه سیاهی پوشیده بود چند روز بعد از معرفی به عنوان خلیفه مسلمین، برای مردم ...
بخششی بدون معطلی! /اهداء کنندگان عضو، ایثارگران خط مقدم جبهه سلامت اند
اهداء عضو را امضاء کردیم سیده اشرف میرنظامی که خود بسیجی فعال ناحیه شهید محلاتی و سرگروه حقله صالحین پایگاه شهید ارجلو است، برایمان می گوید: هفتم فروردین ماه بود که سیدعلی هنگام برگشتن از زیارت شاه عبدالعظیم حسنی با موتور دچار سانحه شد، وقتی دکتر تشخیص مرگ مغزی سیدعلی را داد و با ما صحبت کرد، من و پدرش همان دم بدون هیچ معطلی با این تفکر که تن فرزند ما زیر خاک پوسیده می شود چرا وقتی با ...
بیکاری جوانان 4 برابر شد
30 ساله نشان می دهند، ورود به دانشگاه ها 14 برابر شده که این میزان برای زنان 23 برابر است اما بازار کار اشتیاقی برای پذیرش فارغ التحصیلان ندارد و آنها امروز بحرانی ترین گروه بیکار کشور هستند. کارشناسان بازار کار عقیده دارند به همان میزان که فضای اشتغال کشور دچار تحولات اساسی نسبت به دهه های گذشته شده به همان میزان نیز دچار آسیب های جدید شده است . اسم شغل از خود شغل مهم تر است! ...
نزاع بین ما و آمریکا یک نزاع ریشه ای است
انقلاب 2 نظر وجود داشت یکی نظر اینکه انقلاب باید تا زمان ظهور امام زمان(عج) ادامه پیدا کند و نظر دیگر این بود که حال که انقلاب پیروز و حکومت شاه ساقط شده است زمان آن رسیده که ما حکومت کنیم و از غنایم و نعمات انقلاب بهره ببریم. معاون سابق وزارت امور خارجه تصریح کرد: در حال حاضر نیز برخی از افراد معتقدند دیگر شعار دادن علیه آمریکا بس است این افراد جبهه ای را در داخل کشور به نفع آمریکا شکل ...
ارتش عربستان شبیه یک شوخی است
دیگر و دوشنبه کار دیگری می کنند. البته مطمئن هستم که رهبری عربستان و خانواده سلطنتی آن هم در مورد آمریکا همین احساس را دارند، و من به آن ها حق می دهم. با این حال، من باید از نقطه نظر واشنگتن مسائل را ببینم و نقطه نظر واشنگتن این است که نمی شود به عربستان سعودی اعتماد کرد. بنابراین هر نظریه ای مبنی بر این که، از نظر نظامی و یا اعتماد، می توان عربستان سعودی را جایگزین ایران در دوران شاه ...
نظمیه ایران تاسیس شد
مأخوذ می دارد. ناصرالدین شاه قاجار در سفرهایی که به اروپا کرد تصمیم گرفت در ایران دست به اصلاحاتی بزند از جمله این موارد اندک، تأسیس نظمیه یا همان شهربانی به سبک اروپایی بود. ناصرالدین شاه در سفر دوم خود به اروپا و مشاهدة قوای پلیس و نظم و انضباطی که در شهرهای اروپا برقرار کرده بود تصمیم گرفت در ایران نیز چنین تشکیلاتی را به وجود آورد. (5) از این رو از دولت اتریش برای بنیان ...
لقب گذاشتن در ایران چگونه رایج شد؟
توصیف یک رخداد، به دومین پادشاه قاجار، پهلو می زند که با علاقه اش به تعدد زنان، چگونه موجب شده، یک لقب تا دهه ها بعد در جامعه ایران رواج پیدا کند یکی از شاگردهای مدرسه دارالفنون که با محمدتقی میرزا آجودان مدرسه معروف به شاهزاده آجودان ، حساب خرده ای داشته است، در این روز از تاریکی استفاده کرده در دالان مدرسه با زدن یک چک حساب خود را با نواب والا بسته است. ... با وجود نظارتی که شاهزاده آجودان در تربیت ...
دکتر شهریار عدل درگذشت
فرهنگی به ایران برگرداند. دکتر عدل در سال 1361 توانست سه قطعه فیلم کوتاه از مظفرالدین شاه در آرشیو عکس های کاخ گلستان پیدا کند. در 13 مهر 1388 (5 اکتبر 2009 میلادی) در مقر سازمان یونسکو در پاریس و همزمان با آغاز تشکیل مجمع عمومی سالانه کشورهای عضو یونسکو دبیرکل یونسکو مدال فرهنگ جهانی این سازمان با نام پنج قاره را به پروفسور شهریار عدل اهدا کرد. از دکتر عدل تا به حال مقالاتی در مورد تاریخ و جغرافیای تاریخی و آثار کومس (سمنان کنونی)، نقاشان و صورتگران دوره صفوی، آثار تاریخی خراسان و شهر زوزن، تاریخ عکاسی و سینما در ایران منتشر شده است. ...
پیدا شدن شاه دزد پس از نجات دختر مسافر
به گزارش پارس به نقل از جوان دختر شجاع وقتی متوجه شد مرد مسافرکش قصد ربودن او را دارد در خودرو را باز کرد و خودش را به داخل خیابان پرتاب کرد. لحظاتی بعد که مأمور گشت پلیس در حال بازداشت راننده بود سارقی از راه رسید و خودروی متهم را با خودش برد. به گزارش خبرنگار ما، عصر روز جمعه 29 خردادماه یکی از مأموران کلانتری 161 ابوذر هنگام گشت زنی در خیابان بدخشان کمالی متوجه شد دختری خود را از خودروی ...
بانیان تغییر پوشش در دوره ی رضاشاه چه کسانی بودند؟
. او که تمام دغدغه اش پیشرفت و ترقی ایران بود، در سفر مظفرالدین شاه به فرنگ، راهی آن دیار شد تا هیئت همراه شاه را ببیند و دریابد آیا او با دغدغه ی شناخت پیشرفت و ترقی غرب است که پا به این سفر گذاشته است؟ بگذریم از آنکه درک خود محمدعلی پرورش از نیات مظفرالدین شاه درست نبود و آنچه امروز برای ما آشکار است برای او قابل فهم نبود. اما با همه ی این احوال، آنچه برای او همچون ما روشن بود، حقارتی بود که روشن ...
شب های ماه مبارک رمضان هیئت کجا برویم؟ +جدول
...> شب های قدر یک ساعت بعد از نماز مغرب و عشا مخصوص برادران خادم الحسن(ع) سید فتاح چاوشی حاج سید جواد چاوشی و دیگر ذاکرین اهل بیت خ ولیعصر- جنب مهدیه تهران- ک مهدیه- بیت الحسن(ع) شب های ماه مبارک رمضان از ساعت 22:30 عشاق المهدی(عج) شیخ مصطفی شاه محمدپور حاج محمدحسین اپرناک خ قزوین خ جوادیان ...
خواندنی ها با برترین ها (32)
برترین ها - محمودرضا حائری: در این شماره از خواندنی ها با کتاب جدیدی درباره ی آلفرد هیچکاک، زندگی نامه ای متفاوتی از حضرت عیسی، نمایش نامه ای درباره ی جنگ امریکا با عراق و... آشنا شوید. غیور (زندگی و زمانه ی عیسای ناصری) رضا اصلان ترجمه ی فاطمه صادقی نشر نگاه معاصر چاپ اول: 94 غیور زندگی و زمانه ی عیسای ناصری کتابی با نثری خارق العاده و موضوعی سخت جذاب و گیرا ست ...
انتشار 313 عنوان کتاب دینی در 7 روز/ کتابشناسی در شش بخش حوزه دین
...، 12000 ریال. • دعای عرفه، زیارت حضرت امام حسین در روز عرفه، دعای اسم اعظم گردآورنده: حبیب الله قدرت آبادی، احسن، 128 صفحه، جیبی (شومیز)، چاپ 1 سال 1394، 1000 نسخه، 20000 ریال. • مناجات شعبانیه: مناجات امیرالمومنین علی (ع) در نهج البلاغه، دعای مکارم الاخلاق، ختم استغفار امیرالمومنین علی (ع) و ادعیه وسعت رزق، صلوات بر چهارده معصوم گردآورنده: حبیب الله قدرت آبادی ...
جهان ایرانی در گفت وگو با شهریار عدل
نگارگران چینی با نگارگران رومی دست وپنجه نرم می کنند: از دوران شاه طهماسب به بعد، چشم ایرانی ها آهسته آهسته به سوی غربی ها می چرخد و ایرانی ها کم کم دید شرقی خودشان را از دست می دهند و این به مرور شدید و شدیدتر می شود تا به امروز که به خودباختگی مطلق رسیده ایم. ایرانی ها امروزه اسم خیابان های لس آنجلس را بلدند و نام سانت سن بلوا را شنیده اند ولی اگر از ایشان بخواهید نام چند شهر افغانستان و هند را بگویند نمی دانند. ** به گزارش ایسنا، این گفت وگو در شماره 26 مجله بخارا به چاپ رسیده است. انتهای پیام ...
اصل داخل است و قدرتمندشدن داخل/استراتژی آمریکا طولانی کردن مذاکرات برای تضعیف ایران است
این ادامه پیدا کرد. حتی وقتی اجویت که چپ است، در ترکیه به قدرت رسید، همان کار اوزال را ادامه داد. بعد ییلماز و بعد خانم چیللر آمد. آقای اردوغان هم که آمد از همه آنها جدی تر و عمیق تر تغییرات از نقطه حاکمیت را شروع کرد. اینها برایشان قدرت مالی ملی مهم بود. بعد آرژانتین، برزیل، شیلی، مکزیک و امارات، مثلا دوبی مدیون یک نفر بیشتر نیست؛ طرز تفکر یک نفر به نام شیخ محمد. شیخ محمد تصمیم گرفت دوبی را به یک ...
حقوق بشر در افغانستان پساطالبان
چالش های ذهنی مردم جهان مبدل شد و بدین صورت اذهان عامه دنیا آمادگی لازم برای انجام یک برنامه عملی کسب کرد؛ برنامه ای که شاید زود باشد که بتوان در مورد آن صحبت کرد و هنوز تمام ابعاد آن به درستی روشن و شفاف نشده است. به هر حال طالبان به عنوان اولین هدف و افغانستان به عنوان اولین بستر این عملیات گسترده نظامی تعریف شد و هجوم گسترده نظامی آمریکا توانست به زودی قدرت پوشالین طالبان را مضمحل کند و زمینه ...
از نوازندگی برای تاج اصفهانی تا عضویت در لیگ برتر واترپلو؛ یک گپ خواندنی با آقای مشاعره
رهی معیری گفت چای بیاورید. آبدارچی تعظیم کرد و گفت چشم قربان و رفت و برای من یک استکان چای آورد. دستم خیلی محکم روی زانویم بود و ایشان گفت: عزیزم چایی ات را بخور. بعد پرسید کتاب چه میخوانی؟ باور کنید نتوانستم از کمرویی حرفی بزنم. گفت: اینجا آمدی چه کار؟ کم کم نطقم باز شد و همه را برایش تعریف کردم. رهی در آن روز یک کتاب به من داد که هنوز هم آن را دارم. من در همان سنین جون خیلی مشتاق بودم ...
چهره ها در شبکه های اجتماعی (126)
شده از یکتا ناصر مربوط به دوران ناصرالدین شاه قاجار. حدیث خانم مدنی در حال تامین ویتامین D مورد نیاز بدنش بود که عکاس محترم این عکس هوایی را ثبت کرد. با آرزوی موفقیت برای دختر جوان و زیباروی سینما. الناز حبیبی، بازیگر موردِ علاقه تهیه کنندگان و کارگردانان گروه فیلم و سریال صدا و سیما. مسعود شجاعی و رضا قوچان نژاد در کنار دوستانشان در تهران. طاعات قبول! ...
کبر و غرور بنی صدر را به خیانت کشاند
هم می گفتند. من کمی تند شدم و گفتم نگرفته باشیم ما 40 نفر از نماینده های مجلس هستیم که می خواهیم خدمت امام برسیم. چرا شما اجازه نمی دهید؟ به هر حال ایشان رفت و اجازه گرفت و ما وارد شدیم. آن دو نفر صحبت کردند وقتی نوبت من شد، تا اسم بنی صدر را آوردم امام خنده ای کرد و فرمود درست می شود و نگذاشت من حرف بزنم و باز هم بحث جنگ را مطرح و نصیحت کرد. مدتی بعد، یک روز قرار بود آقای هاشمی خدمت ...
گاهی برای رسیدن به هدف باید با ملت ها، دولت ها را دور زد
دنیای اسلام، تغییرات جوی، و چگونه موفق بودن به عنوان یک زن در جامعه مرد سالار سوالاتی کردند. این، یکی از اولین دیدارهایم با یک جامعه جوان در یکی از محیط های مدنی بود. به راستی گپ و گفت با این جوان ها را دوست داشتم. سال ها بعد شنیدم که رئیس دختر دانشگاه در جلسه آن روز بوده و بعدا تصمیم گرفته که دیپلمات شود و بدین ترتیب به استخدام سرویس وزارت خارجه درآمده بود. رئیس دانشگاه "اووا وومنز" نشان ...
فیلم های توقیفی که در دولت روحانی رفع توقیف شدند
.... به گزارش خبرنگار سینمایی ایسکانیوز، در دولت احمدی نژاد فیلم های بسیاری با برچسب توقیف روبرو شدند، غیر از برچسب توقیف هم وقتی دولت نمی توانست فیلمی را با دلایل واقعی توقیف کند، حوزه هنری وارد عمل شده و با تحریم فیلم ها و اکران نکردنشان عملا همان توقیف را در شکل و شمایل دیگری انجام می داد هرچند این برخورد قهرآمیز حوزه هنری با برخی فیلم ها هنوز هم وجود دارد. بازگشایی خانه ...
ساغر عزیزی :بازیگرنقش فرح در سریال معمای شاه (عکس)
: فرار شاه و فرح از ایران سخت ترین سکانس بازی من در این سریال بود. ساغر عزیزی بازیگر نقش فرح در سریال معمای شاه در خصوص نحوه حضور خود در این مجموعه گفت: من پیش از این در دو سریال سالهای مشروطه و تبریز در مه با آقای ورزی همکاری داشتم و جنس کار ایشان را به خوبی می شناسم. یکی از روزهای فیلمبرداری تبریز در مه با وجود اینکه آن روز بازی نداشتم برای دیدن دوستان سرصحنه حاضر شدم و چون یک پالتو پوست قهوه ای بر ...
واقعا هاشمی نگران فشار تحریم ها بر مردم است؟!/علیزاده:نگفتم حکم اعدام صادر شده/قاچاق کالا چهار برابر ...
ماجرای تحریم داده است؟ حالا در نظر بگیرید هاشمی رفسنجانی را که امروز دارد درباره اثر تحریم ها حرف می زند. هاشمی اخیرا گفت تحریم ها پدر مردم را درآورده و استخوان آنها در حال خرد شدن است. خودنویس می افزاید: مهدی هاشمی فراموش نکرده وقتی درباره تقسیم وظایف بعد از سال 88 حرف می زد، او یک وظیفه داشت، پدرش یک وظیفه، و فائزه هاشمی وظیفه ای دیگر. خوشبختانه یا متاسفانه، این حرف او مستند شده ...
پایتخت را در 13 حکایت شیرین از طهران ورق بزنید/ آیا قهوه قجری شوخی تاریخی است؟
) ببری خان، گربه شاه عاشق پیشه حکایت دوم از تهران در فصل دوم سراغ نظمیه این شهر و چگونگی دایر شدن آن می رود به طوری که درباره این اتفاقات در کتاب می خوانیم: سپهسالار برای نخستین بار کلمه نظمیه را به کار گرفت، اداره نظمیه را تشکیل داد و محمدعلی خان، که از دانش آموختگان دارالفنون و از تحصیل کرده های فرنگ بود را به ریاست نظمیه تهران گماشت. اما برای تهرانی ها اسم نظمیه ناآشنا بود و به ...
بنیاد در آینه مطبوعات
پاوه در خانه ای بودید یا در ارتفاعات حضور داشتید ؟ پاوه یک حالتی داشت که می توانستی هم روی ارتفاع باشی و کل شهر را ببینی یا از پایین راه را مشاهده کنی. منتها دکتر یک جای میانی را برای ما در نظر گرفته بود. در برخی از خاک ریزها حتی خانم ها هم در پاوه بودند. در پاوه تعداد زیادی شهید شدند . تقریبا نیروی کمی باقی مانده بود. همان وقت بود که بعدش امام(ره) دستور دادند خانم ها خط نروند و کمی ...
عیددیدنی شاه نوه با ژ-3
مادرشوهرم ارامنه زیادی زندگی می کردند و آنها در مراسم بهرام که مقارن با ماه مبارک رمضان بود شرکت کردند. حدود 1000 نفر ما میهمان داشتیم. گروه گروه برای عرض تسلیت به منزلمان می آمدند و ما هر شب شام می دادیم. وصیت نامه اش را پاره کردم ده روز قبل از شهادتش وصیت نامه ای نوشت و به من داد تا بخوانم. در آن نوشته بود که همسرم می تواند بعد از شهادتم ازدواج کند. از سخنش ناراحت شدم و وصیت ...
ستایش نامادری
به نام پروردگار عالم که چوپان من است ستایش نامادری نویسنده:سیروس قزلباش تقدیم به بانو (میم) ستایش برای جشن تولد 7سالگی اش لحظه شماری می کرد مادرستایش پیشنهاد داده بود تا جشن را در ویلای شخصی خودشان در ده بالای یزد برقرارکنند ومقداری وسایل جشن تولد وبادکنک وتزئینات آماده کرده بودند وچون ستایش گیتار زدن را دوست داشت مادر کیک به شکل گیتار برایش سفارش داده بود . ستایش دختری باموهای فر وجثه ای کوچک که دماغی گرد وچشمانی درشت داشت و دماغش با صورت گردش تناسب داشت وبشتر شباهت به مادر میداد. پدرستایش یک بازاری سرشناس بود که دارای چند کارگاه تولید ترمه بود که حتی به کشورهای حوزه خلیج فارس صادر میکرد ترمه بافی از چند نسل به او رسیده بود وی علم ترمه بافی را به روز کرده بود ودستگاهای جدید ونقش های کامپیوتری باعث شده بود که نه تنها در یزد بلکه درکشور هم به عنوان یک کارآفرین خوب وتولید کننده عالی شناخته شود. شهرتش اول ترمه باف بود که فامیلی خود را به دانافر تبدیل کرده بود.اقای دانافر مردنسبتا خوبی بود قدی تقریبا بلند با موهای صاف ولاغراندام وکمی سبزه با دماغی کشیده والبته انقدر ابروی پرپشتی داشت که ستایش گاهی به شوخی می گفت: – بابایی می خواهی ابروهاتو ببافم هاها – توکه بلد نیستی بگومامانت بیا ببافه هاهاها – شما پدرودختر چی میگن پشت سرمن. – هیچی بابا دخترت هوس کرده ابروهای بابایی را ببافه – راستی خوب گفت یادت باشه این ابروهای پرپیچ وخمو واسه جشن کوتاه کنی – باشه بابا باشه خانوم جون – البته بابایی یک روز قبل از جشن کوتاه کن چون زود دوباره در میان هاهاها – هاهاهاهاها دخترکم یکی ی دونه بابا ان خانواده خوشبخت بودند اما کسی که از فردای خودش خبر ندارد. آخرهفته بود آنها وسایل جشن تولد را در صندوق عقب ماشین شاسی بلند وسفیدخود جا دادند وبه همراه همسایه خود تصمیم گرفتند به ویلا بروند همسایه آنها اصالتا اهل شهرستان بافق بودکه سالیان سال به یزد مهاجرت کرده بودند دختر بزرگ همسایه سمیه نام داشت وهنوز ازدواج نکرده بود اما خواهرهای دیگرش ازدواج کرده وخانواده تشکیل داده بودند . قرار بود صبح زود ستایش وپدر ومادرش زودتربروند وهمسایه انها چند ساعت بعد حرکت کنند وبه ویلا بروند تا در چیدمان جشن تولد ستایش به انها کمک کنند. صبح اقای دانافر باهمسروستایش حرکت کردند وشهرستان تفت را پشت سر گذاشتند ودرحال بالا رفتن ازگردنه ده بالا بودند.ستایش عقب نشسته بود وکمربند را بسته بود پدر هم ازترس جریمه کمربندرا بسته بود اما مادر ستایش که زنی گوشت الود وچاق بود بابستن کمربند احساس خفگی میکرد بنابرین عادت نداشت کمربند را ببند. انها درحال رفتن به سمت ده بالا بودند باد نسبتا سردی در حال وزیدن بود پاییز نزدیک بود اخرهفته همیشه جاده تفت بخصوص ده بالا شلوغ واتومبیل های زیادی به ان سو در حرکت هستند وبه ندرت اتومبیلی از ده بالا می اید پلیس راهنماورانندگی هم قبل ازصبحگاه تا ساعت 9 صبح در جاده مستقر نمی شود جاده باریک وهر خودرویی سعی می کند از دیگری گوی سبقت را برهاند وپدر ستایش هم مرتب سبقت بیجا میگرفت وخوشحال می شد که با هر گاز دادنش ده ها ماشین را جا میگزارد مجری رادیو یزدگرچه لعن جدی به خود نمیگرفت اما گاهی رانندگان را به صبوری واحتیاط دعوت میکرد. اقای دانا فرباز درحال سبقت بود که کامیون خاورنارنجی رنگی که شاید متعلق به 40 سال پیش بوداز سمت ده بالا دود کنان باسرعت به سوی اتومبیل هایی که روبرویش بودند می تازاند.صدای اهنگ قدیمی راننده خاور را تا ده اتومبیل میشنید راننده درحالی که زیرشلورراهرایی برپا وزیرپوش رکابی برتن داشت یک پا روی گاز وپای دیگر جمع شده روی صندلی ودستها را در فرمان براق وبزرگ فروبرده بود وبا بازوهایش فرمان را مهار می کردهمانطور میگازاند وبالا خره بی احتیاطی وغرور راننده کامیون که دوست نداشت کسی در لاین او حرکت کند قرعه بدشانسی را برای خانواده ستایش ورق زد.در حرکتی ثانیه ای در حالی که پدر ستایش باز درحال سبقت بود وفکرمیکرد یک ماشین دیگر را هم می تواند رد کندهدف خاور تندروشد صدای برخورد دواتومبیل خرد شدن شیشه ها جاری شدن خون فریاد وجیغ وبا حسین ویا ابوالفضل در جاده میپیچید وچون کلید اربگ اتومبیل اقای دانافر در حال آف بود اربگ ها هم عمل نکرده بودندوکمربند خانم دانافرهم که بسته نبود جان ان زن مهربان گرفته شد هنوز صدای ترانه دلخراش خاور که معلوم نبود چی میخواند درحالی که اب از جلوبندیش می ریخت وبخار بالا گرفته بود در حال پخش بودوراننده خاور هم براثر دیررسیدن آمبولانس ووقانونهای دست وپاگیر که تا ساعتی طول کشید همسفر مادر ستایش شد... ستایش شوکه شد واز ترس بیهوش شده بود وپدرش حتی حس بازکردن کمربند را نداشت . بیمارستان ،سردخانه ؛بازداشت اقای دانافر،ازهمه بدتر مشکلات روحی روانی ستایش را رها میکنیم وبه یک سال بعد میرویم تا خواننده هم مثل من زیاد غم ها را مرور نکند... یکسال بعد ستایش با وجود عمه ها وفامیل وبخصوص سمیه دختر همسایه قبول کرده بود مادرش فرشته شده وبه اسمان رفته .سمیه خود را به انها خیلی نزدیک کرده بود ستایش را به پارک وسینما وبازارمیبرد وعمه ستایش هم به خانه انها امده بود واز ستایش نگهداری میکرد پدر ستایش افسرده شده بود ساعت ها در اتاق به عکس زن مرحومش خیره می شد خواهر ش تا می توانست با کمک سمیه همسایه انها از ستایش وپدرش مراقبت میکردند .خانه اقای دانا فر دریکی از جاهای خوب صفائیه بود . سمیه خود را در دل ستایش جا کرده بود وعمه ستایش هم مناسب میدید که برادش با سمیه ازدواج کند پدر ستایش میلی به ازدواج دوباره نداشت اما صحبت های دوست وفامیل وخواهروبرادر واشتیاق ستایش،بالاخره پذیرفت. وازدواج ارام وبی سروصدایی انجام شد ورسما سمیه همسر اقای دانافر شد ... چند روز گذشت که پدر ستایش در خواب کابوس میدید درخواب سمیه را میدید که با چشمان خونی باچاقو ستایش رادنبال میکند وقتی از خواب میپرید زود به اتاق دخترش میرفت دختر را که سالم میدید اهسته کنار تختش مینشست و انگشت هایش را در موهای خودش فرو میبرد واهسته اشک میریخت زنش هم وقتی قصد همدردی داشت اورا دور میکرد امازن چیزی در اب میریخت وبه پدر ستایش میداد خیلی در کارش وارد بود معلوم نبود چه دارویی به اومیدهد که تا صبح اورا خواب میکند .گاهی هم ستایش نیمه شب بیدار میشد ونامادری را میدید که به حیاط خانه میرود ووقتی برمیگردد چشمانش سرخ است... درهرتقدیربا وجود خوابهای وحشتناک که پدرمیدید بیشترموقع که سرکاربود به بهانه مختلف سراغ ستایش را میگرفت گاهی که بیرون میرفتند انها را تعقیب میکرد وبیشتروقتها ازخواهرش میخواست انجا بیاید اما خواهرش که عمه ستایش باشد به پدرستایش میگفت چون تصادف ومرگ همسر وفوت راننده کامیون برایش سخت بوده باعث کابوس وتوهم می شود ومیگفت که فشارروحی روانی باعث خواب بد دیدن ومشکوک شدن است ... به هرحال سال مادر تمام شده بود وستایش به نامادری عادت کرده بود .جشن تولد ستایش همان روزها بود اما به دلیل سال مادر ومراسم دیگرتولد اورا کمی عقب انداختند یک هفته نشده بود که ناگهان ستایش براثردل درد شدید راهی بیمارستان شد وبستری گردید ستایش را به اتاق عمل بردند تا دکتر معالج ستایش که یکی از نزدیکان انها بود اورا عمل کند .نامادری فرصت رامناسب دید با اتومبیل مشکی رنگ هاچ بک درحالی که عینک دودی زده بود وارد حیاط بیمارستان شد قبل از پیاده شدن در ایینه ماشین نگاهی به خودش انداخت تصمیم عجببی گرفته بود باید کار ستایش را تمام میکرد اهسته از ماشین خارج شد از دری که پرستاران ودکتران وارد میشوند وارد بیمارستان شد خیلی زود به اتاق دکتری رفت روپوش پزشکی برتن کرد دستکشی پوشید تا اثری ازخون روی دستش نماند ماسکی بر صورت زد به طوری که اصلا معلوم نبود او همان نامادری است کمی استرس داشت اما درنگ نکرد وقتی متوجه شد ستایش بیهوش است کنارتختش رفت استرس عجیبی داشت پیشانیش عرق کرده بود بوی اتر والکل ومواد ضد عفونی مرتب به مشامش می رسید صدای بوق بوق دستگاه پزشکی به گوشش می رسید نفس عمیقی کشید چاقویی برداشت واصالت بافقی بودنش را نشان داد باچاقو شکم دخترک بی مادر را پاره کرد دستکش هایش به خون اغشته شد روده دختر را بیرون کشید وتکه کرد وسوی انداخت نفس درسینه حبس شده بود چهره همسرش را پشت پنجره حس می کرد گاهی به چهره دخترک نگاه میکرد اما وقتی کارش تمام شد سراسیمه از اتاق بیرون رفت دراتاق کناری دستکش را درسطل زباله انداخت روپوش را اویزان کرد سراسیمه انجا را ترک کرد وبا ماشینش به بیابان رفت کنار بیابان ایستاد بیرون امد داشت گریه میکرد ازته دل فریاد می زد وعقده های دلش را خالی میکرد گاهی چهره مادرستایش را میان ابرهای سپید حس میکرد که به اولبخند میزند معلوم نبود چرا اینقدر اسم پروردگارعالم را می اورد معلوم نبود چه چیز ازخدای مهربانش می خواهد معلوم نبود چرا چهره مادر ستایش را با خنده حس میکرد ... از سوی دیگر تیم پزشکی بیمارستان که متوجه وضعیت بیمارشده بودند اقدام لازم را بعد از ان کار انجام دادند تکنسین بیهوشی با دستگاه کار میکرد پرستاران خون شکم را پاک کردند وکارهای لازم انجام شد وشکم دختر بخیه زده شد وتیم هرکاری ازدستشان برمی امد انجام دادند وستایش با مراقبت های ویژه بهبود یافت .نامادری وقتی فهمید خطر رفع شده دیوانه وار خنده میکرد مثل ادم های روانی رقص وشادی عجیبی میکرد وخود را به بیمارستان رساند ستایش هنوز بیهوش بود اما دیگر خطری تهدیدش نمی کرد ... چند روز بعد ستایش را به خانه اوردند عمه وبچه های عمه تا چند روز کنار ستایش بودند تا اینکه ستایش کاملا خوب شد ونامادری تصمیم گرفت با اینکه یک ماه از تولدش گذشته جشن مفصلی برایش بگیرد نامادری به پدر ستایش میگفت با جشن تولد روح مادرش شاد می شود بنابراین با کمک اقوام وسایلی تهیه وچون ستایش به گیتار علاقه داشت وکلاس گیتار میرفت نامادری هم مثل مادرستایش کیک به شکل گیتار برایش سفارش داده بود... جشن تولد در ویلای شخصی در ده بالا گرفته شد زیرا مادر ستایش خیلی انجا را دوست داشت . نامادری لباس زیبایی مثل پرنسس ها با کلایی مخروطی گرفته بود که ستایش خیلی در ان برازنده شده بود .مهمان زیادی حتی فامیل های نامادری هم از بافق برای تولد ستایش امده بودند. هشت تا شمع روی کیک گیتار را ستایش چند بارفوت کرد تا خاموش شدند این بار همه تولدت مبارک را خواندند نامادری گل های زرد فصلی را در گلدانی قرار داده بود که درعکس بسیار زیبا معلوم می شدند . هدیه ها یکی پس از دیگری باز میشد وستایش با هرهدیه لبخندی میزد بعد ازاینکه اخرین هدیه بازشد ستایش وپدر کمی درگوشی صحبت کردند وبعد ستایش جلو امد وبه نامادری گفت : – مادریک هدیه میخوام بهت بدم – عزیزم الان موقع گرفتن هدیه است نه دادن. – این فرق میکنه ی نامه هم نوشتم اگر بد خط نوشتم ببخشید – عزیزم دخترگلم مگه نمیدونی من هم خطم بده. همه خنده ای کردند وستایش پاکت را به نامادری داد وازش خواست بازش کند نامادری نگاهی به پدرستایش انداخت که با سرعلامت دادیعنی بخوان وچشمکی هم زد که ابروی شلوغش پایین بالا شدن .نامادری که ناخن بلندی داشت ولاک زرد خوش رنگی هم روی ناخن هایش برق میزد پاکت را باز کرد وگردنبندی زیبا از طلا در پاکت بود گردنبتد را در دست گرفت وشروع به خواندن نامه کرد بعد خواندن اشک سردی رد سپیدی که از ارایش صورتش تشکیل شده بود برگونه ها افتاد ارایش چشم با اشکها پاک شد نامه را کنارگذاشت دست را دراز کرد سوی ستایش واوهم خود را به بغل نامادری انداخت . مهمانان واقوام کنجکاوشدند وازپدر ستایش خواستند اگر اشکال نداره متن نامه ستایش را بخواند پدرهم جلورفت درحالی که با یک دست شانه همسرش را ماساژ میداد شروع به خواندن با صدای بلندکرد. به نام خدا مامان عزیزم .فرشته خوبم توجای خالی مادرم را که در اسمان فرشته شده را پرکردی این گردنبند مادرم است که باید به گردن تو اویزان شود راستشو بخواهی اول ازت خوشم نمی امد اما وقتی منوبا خودت همه جا میبردی وقتی در درس کمکم میکردی وقتی به مدرسه میبردیم وتا تعطیل میشدم تو حاضربودی موهاموهرروزصبح به ارامی مادرم شانه میکردی ومیبافتی .وقتی شب تو اتاقم می امدی فکرمیکردی خوابم وبوسم میکردی وهرموقع شب حیاط میرفتی ازپنجره نگاه میکردم که دستاتو بالا میگرفتی ودعا میکردی واشک می ریختی ...جای مامانمو پرکردی وازهمه مهمتر تو با مهارتی که داشتی اپاندیس مرا عمل کردی وروده عفونی مرا بریدی ومرا نجات دادی .تا ابد ازت ممنونم. توقابل ستایش هستی توهم بهترین مامان هم بهترین دکتر دنیایی .مامان دکتر.مامان خوبم... وقتی نامه تمام شد احساس مهمانان جریحه دارشد واشک ریختند .نامادری بهتربگویم خانم دکتر که چشم هایش ازاشک قرمز شده بود ستایش را به اغوش گرفت وپدرستایش هم هردو را بغل کرد واول بزرگترها بعد بچه ها شروع به دست زدن کردند .قاب عکس مادر اصلی ستایش درحال لبخند رضایت کننده روی دیوار بود . پایان ...
چاره مشکلات زندگی طلاق نیست
از پدرش شنیده بود، که از قدیم و ندیم گفته اند دختر با همان لباس سفید عروسی که به خانه شوهر می رود با کفن سفید خارج می شود . جلسه نقد فیلم ˈجدایی نادر از سیمین ˈ است ،دارد به عنوان یک کارشناس جامعه شناسی درباره ضعف های اجتماعی این فیلم با دانشجویان گفت وگو می کند. وسط این گفت وگو ها یک دفعه حرفی از زبانش بیرون می اید که شاید اگر نگفته بود، بهتر بود و این قدر استرس و اضطراب ...