سایر منابع:
سایر خبرها
همت چگونه همت شد؟/ چشم مجنون خاری در چشم دشمن / از نبرد با ضد انقلاب تا سرداری خیبر
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا ؛ به نقل از صبح توس ، 12 فروردین سال 1334 بود که در شهرضا اصفهان پسری به دنیا آمد که سال ها بعد به یکی از افتخارات ایران زمین تبدیل شد و توانست نام خود را در تاریخ این سرزمین جاودانه کند، محمد ابراهیم همت را می گویم همان بسیجی مخلصی که بعدها همه او را با الغابی همچون سردار خیبر و چشم مجنون یاد می کردند. او زمانی که در رحم مادر بود همراه با پدر و مادر ...
قتل بیوه ثروتمند در شب بارانی | آشنای خانوادگی، راز جنایت را می دانست
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دیارمیرزا به نقل از روزنامه ایران، بیوه 45 ساله ثروتمندی که پس از دوبار ازدواج و طلاق تصمیم داشت برای سومین بار با مرد جوانی ازدواج کند، به طور ابهام آمیزی ناپدید شد تا اینکه چند روز بعد، کارآگاهان جنایی کرج جسد او را در آپارتمانش پیدا کردند. خبر گم شدن این زن را که تنها زندگی می کرد برادرش به پلیس کرج داده بود. او با نگرانی از سرنوشت خواهر 45 ساله اش به مأموران ...
درخانه ای که هنوز عطر ابراهیم دارد
...: دبیر و معلمانش برایش می مردند از بس که هم درسش خوب بود و هم اخلاق و کردارش... بی نهایت باهوش و البته خیلی هم خوش اخلاق و مهربان بود. نزدیک انقلاب که شد، درس و مدرسه را گذاشت کنار؛ گفت فقط امام! ابراهیم بزرگ و بزرگ تر می شود. دیپلم می گیرد و سال 52 هم وارد دانشسرای تربیت معلم اصفهان. بعد از گرفتن فوق دیپلم، برای خدمت سربازی به ارتش می رود. همان روزهای بعد از اتمام سربازی هم ...
سنت هایی که بودند سنت هایی که نیستند
و راه هایی برای محبت کردن و خیر رساندن به مردگان از طریق نیکی به زندگان وجود دارد. سنت زیبا و دلپذیری بود که هزینه سنگینی در بر نداشت و فضایی معنوی جاری می کرد. الان سال هاست که این سنت به دست فراموشی سپرده شده و کمتر نانوایی را می بینید که تنور خریدن شب جمعه اش همچنان به راه باشد. حرمت پول از پدربزرگ هایتان که بپرسید، برای شما تعریف خواهندکرد که در نسل های قبلی هر کس هر مبلغ ...
1395 با اخبار تلخش در خط پایان
... در 19 دی امسال، خبر درگذشت کاظم سیدعلیخانی، جامعه فوتبال و به ویژه پرسپولیسی ها را در سوگ فرو برد. سیدعلیخانی، ملی پوش پیشین فوتبال ایران بود که همراه با تیم ملی در جام جهانی 1978 آرژانتین حضور داشت و سال ها بازوبند کاپیتانی پرسپولیس را بر بازو بسته بود. * پدر استقلال 14 بهمن اما خبر تلخ دیگری دست به دست چرخید؛ پدر استقلال دار فانی را وداع گفته بود. مرد با اخلاق فوتبال ...
دیدار با دلال کلیه در قلب شهر
، روی صندلی جلو بیمارستان می نشیند. نزدیک می شوم ، بوی ادکلنش تا چند متر آن طرف تر را پر کرده است.جلو می روم بعد از احوالپرسی بلند می شود وچند سوال می کند و بعد به سمت پارک آن طرف بیمارستان به راه می افتیم. هر چند قدم که می رویم سرش را بالا می گیرد و دود سیگار را به آسمان فوت می کند، چند جمله صحبت می کند ومی گوید: حرف های مقدماتی رو که با هم زدیم درسته؟ دیگه مطمئنی که قراره کلیه تو بفروشی؟ ...
زندگی فرزندم با آتش بازی دیگران نابود شد/ ترقه بازی که خودمستند شد
یادآوری آن لحظات تلخ و دلهره آور آن چنان سنگین است که گاه بغض می کند و خود را یک آن در آن حادثه تصور می کند، اینکه وقتی می رود سر کوچه می بیند، همسایه ها اطراف پسرش را گرفته اند و صورت گردن تنها پسر 16 ساله اش سوخته و از گوش هایش خون می آید... یادآوری خاطره تلخ آن روز برای رضا هاشمی راد پدر نه چندان مسن عرفان که اکنون 17 ساله و تنها فرزند خانواده است، بسیار سخت است. هاشمی راد برای ...
زندگینامه و مبارزات محمدتقی بهار + دانلود کتاب گزیده دیوان اشعار
کردم و مقدمات عربی و اصول کامل ادبیات فارسی را نخست در پیش پدر و سپس در مدرسه نواب در خدمت اساتید آن فن تکمیل نمودم و خلاصه می توانم بگویم که تحصیلات من از هیجده سالگی، بعد از مرگ پدرم شروع شد. بهار آرزو داشت تا بتواند به تحصیلاتی بیش از اینها دست یابد؛ به فرنگ رود، زبان فرنگی بیاموزد و در رشته ای از علوم تخصصی بدست آورد: پس از مرگ پدر، برآن شدم که به تهران آمده، به کمک ...
معلم ظالم، گوش دانش آموزش را برید+ عکس
به گزارش شریان نیوز ، در یکی از مدارس سعودی، معلم گوش دانش آموز ابتدائی را برید. پدر این دانش آموز گفت: معلم با گذاشتن مداد بر پشت گوش پسرم، باعث زخمی شدن یکی از گوش هایش شد، مدیر مدرسه مجبور شد تا وی را به مرکز مراقبت های اولیه روستای مجعر منتقل کند، اما پزشک معالج خواست تا وی را به بیمارستان عمومی منتقل کند و در آنجا درمان شود. پزشک بیمارستان عمومی پس از معاینه به دلیل وجود جراحت های ...
عنایت امام حسین (ع) برای تولد آخوند همدانی / مزار استاد سیدجمال کجاست
همیشه به این درس حاضر شوم. چون برخاستم. سید رو به من کرد و گفت: اگر خواستی تو نیز بیا و از آن روز به بعد پیوسته به حضورش شرفیات شده و بهره ها بردم. علاقه استاد بزرگ عرفان، سید علی شوشتری به آخوند چنان بود که وقتی آخوند در مدرسه سلیمیه به مرض صعب العلاجی دچار می شود، صد تومان به پزشک حاذقی می دهد که او را درمان کند. در آن زمان ثروت کم تر کسی در نجف به صد تومان می رسید. آخوند ...
21 روز دلهره در کویر اسیر بودم / نیما دانشجوی 25 ساله اشتباهی دزدیده شده بود+عکس
اختفای ما دسترسی پیدا کرده اند، عصر همان روز یکی از آنها به من راهی را نشان داد و گفت این مسیر را می روی تا به یک موتورسوار می رسی و او تو را به نزد پلیس می برد، با اینکه باورم نمی شد اما انتخاب دیگری نداشتم و راه را در پیش گرفتم و پس از طی حدود یک کیلومتر به موتور سوار رسیدم و بعد از طی کردن مسافتی از دور ماشین ها و ماموران نیروی انتظامی را دیدم، باورم کردم که آزاد شده ام. ابتدا به ...
شما مالیات بر شهرتتان را پرداخته اید؟
می کنند و در پایان روز، یکجا جمع می شوند و تمرینات گروهی خود را ادامه می دهند تا به زودی، تور کنسرت آنها در سراسر جهان به راه بیفتد و جهان، هنر کودکانی را به تماشا بنشیند که فقر را با موسیقی شکست داده اند. الیزابت می گوید: بهترین نوازنده ما برایان کپر است؛ بچه ای ساکت که پدر و مادری ندارد. او تمام حرف هایش را با ویولنش می زند و حالا به مدرسه موسیقی می رود و آهنگ هم می سازد؛ این نشان می دهد که این برنامه جواب می دهد. وقتش است که بپرسیم، همین تهران خودمان چند برایان کپر دارد و آیا هیچ استادی در ایران، مالیات شهرتش را پرداخت می کند؟ ...
نادر مشایخی: به خاطر یک نامه عاشقانه من نزدیک بود 50 نفر از بچه های مدرسه اخراج شوند!
خارج از قواعد اجتماعی آنها هستی. این را به تو می دهند. می گویند: ما تو رو دوست داریم؛ اما یادت باشد خارجی هستی. یک باره یک جمله ای به تو می گویند که ده سال، زندگی تو را تحت الشعاع قرار می دهد. با تو شوخی می کنند و بعد، با خودت فکر می کنی چرا با تو این شوخی را کردند؟ اتریشی ها ذاتاً نژادپرست اند و آنهایی که ضد هیلتر حرف می زنند، معمولاً نژادپرست ترند! (خنده) اتریش، کشوری پر از کوه است. شاید من هم دارم ...
هیچ گاه زندگی بیرون از ایران حسرتم نبود
فردی مثل شما بوده و هستم. وی با اشاره به دوران تحصیل خود افزود: در شهر خوش منظره خوی به دنیا آمدم با مردمان مهربان و در دل آذربایجان عزیز در بالای ایران بزرگ، در درون سر این گربه دوست داشتنی. من مانند هم نسلانم در مدرسه دولتی، بدون معلم خصوصی درس خواندم و با رتبه یک کنکور شهر تبریز، برای تحصیل در رشته ادبیات، وارد دانشگاه شدم. با بورس دانشجوی برتر در مقطع لیسانس به خارج رفتم. قدر این سعادت را خوب ...
در دیدار فرزندان هاشمی و رهبری چه گذشت
فرمودند آشنایی ایشان با حضرت آیت ا... هاشمی مربوط به 59 سال پیش است. من این ارتباط را از سن پنج، شش سالگی خودم به خاطر دارم. ما در یک ساختمان با هم در همین خیابان ایران (نایب السلطنه سابق) زندگی می کردیم. این ارتباط عمیقا وجود داشته است. در سفرهایی که به مشهد داشتیم نیز این ارتباطات برقرار بود. بعد از انقلاب هم که هر دو در شورای انقلاب بودند، برای تثبیت انقلاب با هم همکاری می کردند. در زمان ریاست مجلس ...
دخترانی که به زندگی در خانه مجردی روی آورده اند
تعداد زیادی دانشجو از شهرهای مختلف و فرهنگ های متفاوت کار سختی بود، به همین دلیل با 2نفر از دوستانم یک خانه کرایه کردیم، از همان ترم های اول دانشگاه کار کردم، اول کار دانشجویی و بعد از 4 سال که درسم تمام شد، در یک شرکت به صورت تمام وقت استخدام شدم. بعد از فارغ التحصیلی ترجیح دادم تنها زندگی کنم. کار در شرکت های خصوصی سخت است، چندین بار به دلایل مختلف محل کارم را عوض کرده ام و الان 8ماه است در یک ...
فریاد خاموش شب های تهران
مردانه مترو سوار شده است. در هر ایستگاه به یک مرد نزدیک می شود و زیر لبی چیزهایی می گوید. همانطور که زیر چادر رژ لبش را پر رنگ می کند،می گوید: شوهرم 5 سال پیش به زندان افتاد و خرج 4 بچه به عهده من افتاد. سه سال اول را درخانه مردم کار می کردم. بیشتر خانه هایی که می رفتم، مرد خانه بعد از مدتی به من پیشنهاد می داد و من مجبور می شدم از آنجا بروم. بعد با خانمی که همسایه روبرویم بود آشنا شدم. او به من ...
خیرین داوطلب؛ کمک های بدون تبعیض
این خانواده صبح مدرسه می رفتند و بلافاصله بعد از آن مجبور بودند سرکار بروند. 11 شب هم که می رسند خانه از خستگی خوابشان می برد و عملا به درس و مشقشان نمی رسند. ما صحبت های زیادی با پدر خانواده کردیم که بچه ها 2ساعت زودتر از سرکار به خانه بیایند و بتوانند در منزل کمی درس بخوانند و تکالیفشان را انجام دهند. موردی دیگر بوده به نام آقای (ا) که 3دختر بزرگ دارد و نمی گذارد به مدرسه بروند. با او صحبت کرده ...
کودک یک ساله، قربانی خیانت پدر و مادر
من بود؛ اگر مسئله رو می شد من همه زندگی ام را از دست می دادم.به این ترتیب زن و مرد جوان بازداشت شدند و کیفرخواست علیه آنها به اتهام قتل کودک یک سال و سه ماهه صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه چهار دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. روز گذشته جلسه رسیدگی به این پرونده آغاز شد. بعد از اینکه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و خواستار مجازات برای متهمان شد، مرد متهم به قتل که پدر بچه بوده است، در ...
زمزمه های کودکی که قلب پلاسکو را دوباره آتش زد
...> *قسمت بعدی برنامه پخش کلیپی از درد دل های مردم و حرف هایشان درباره فاجعه پلاسکو و شهدای آتش نشان است؛ حرف های دردناکی که هنوز هم بعد از چهل روز می تواند اشک را به چشم ها جاری کند؛ در بین پخش کلیپ صدای هقt هق گریه پیرزنی که بعدا معلوم می شود مادر یکی از شهدای آتش نشان است، عکاس ها و سالن را متوجه وسط سالن می کند؛ برادر شهید سعی می کند مادرش را که حالا زمزمه ای وای پسرم اش قلب سالن را آتش زده، آرام ...
وعده علیمنصور؛ عمل برانکو/ "کیا"ی جدید
شد و حالا آنقدر پسر محجوب پرسپولیس توانایی ذهنی پیدا کرده که یکه و تنها به دل باکس حریف می زند تا خودش یک تنه توپ را به تور دروازه رقیب برساند. ترس از دل و جان محرمی ریخته و حالا آینده او، بیش از پیش روشن و درخشان به نظر می آید. بعد از دوندگی های بی امان، دریبل های جذاب، سانترهای مواج و فرارهایی از جنس فرار مهدوی کیا. برانکو در سکوت، مهدوی کیای جدید را می سازد و برای آینده پرسپولیس و ...
اعجوبه 85 ساله مهابادی+عکس
را شناختم به همراه پدرم سر کلاس ها حاضر می شدم و از همان موقع به تدریس و همچنین تحصیل علم، خیلی علاقه پیدا کردم. همین شد که مکری از 15 سالگی شروع کرد به تدریس علوم قرآنی: در کنار درس در مدرسه، درس طلبگی هم می خواندم و در کنار پدر، علوم قرآنی و شرع را هم تدریس می کردم. شروع کار معلمی در سال 1329 آقای مکری به تبریز رفت و در آن جا به صورت رسمی به استخدام آموزش و پروش ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی+عکس
این نوشته ها را در اختیار شما قرار دهیم که امیدواریم مورد استقبال شما عزیزان قرار گیرد. ****** 1. مرد باید از صبح که بیدار میشه دنبال بهونه واسه دیزی خوردن باشه. بیا، توله همسایه خیلی داره سر و صدا میکنه مجبورم برم دیزی بخورم. 2. رحیم مشایی می گه من درخت ام! یکی از دوستای من هم چِت کرده بود می گفت من آلت قتاله ام که در صندوق اسناد آگاهی تهران نگه داری می شم. ...
از گوشه و کنار
سرقت 200 میلیونی از بانک با سوراخ کردن دیوار اعضای باندی که با سوراخ کردن دیوار بانکی در شهرستان اسلام آباد غرب وارد آنجا شده و حدود 200 میلیون تومان سرقت کرده بودند، دستگیر شدند. صبح 11دی ماه امسال زمانی که کارکنان بانک ملی شعبه فرمانداری در شهرستان اسلام آباد غرب راهی محل کارشان شدند به محض ورود به ساختمان بانک صحنه عجیبی را دیدند. دیوار پشتی بانک سوراخ شده بود و دزدان پس از ورود به ...
مصدق از زبان مردم دیروز و امروز
تبعید شد. این ها هم به این خاطر بود که مصدق نفت را ملی اعلام کرد. مصدق پدر ماست آشپز، 70 ساله : یادم هست که مصدق نخست وزیر شد و بعد هم رفت؛ یعنی یک زمانی صبح می گفتند زنده باد مصدق و عصر می گفتند مرگ بر مصدق . در زمان مصدق شعار می دادیم مصدق پدر ماست، این مرد مبارک به خدا تاج سر ماست. مصدق آدم خوبی بود مغازه دار، 60 ساله : مصدق خیلی آدم خوبی بود. کارهای مهمی ...
مردم گله مندند
عباس شمسعلی اشاره:تبعیض و استفاده برخی افراد از موقعیت های ویژه که دیگران از آن محروم هستند یکی از معضلاتی است که قطعاً در تمام جوامع مورد نکوهش می باشد. این یک حس طبیعی است که هیچ کس دوست ندارد فرد دیگری با زیر پا گذاشتن حق او بدون صلاحیت و شرایط لازم به امتیازی ... عباس شمسعلی اشاره: تبعیض و استفاده برخی افراد از موقعیت های ویژه که دیگران از آن محروم هستند یکی از معضلاتی است که قطعاً در تمام جوامع مورد نکوهش می باشد. این یک حس طبیعی است که هیچ کس دوست ندارد فرد دیگری با زیر پا گذاشتن حق او بدون صلاحیت و شرایط لازم به امتیازی برسد که استحقاق آن را نداشته است. این امر ناپسند گاه در زندگی روزمره و شخصی ما اتفاق می افتد و گاه در ابعاد بزرگ تر و در زندگی اجتماعی. در این نوشتار با نگاهی به انواع تبعیض های اجتماعی نگاهی خاص به سیر رشد روزافزون این پدیده در بدنه اجرایی کشورمان طی سال های اخیر خواهیم داشت. اولین تجربه های شخصی از تبعیض از نوجوانی و شاید اندکی بعد و قبل از آن یکی از چیزهایی که مرا آزار می داد این بود که عده ای بدون تحمل سختی با پا گذاشتن بر روی حق و بدون رعایت عدالت به چیزی برسند که استحقاق آن را نداشتند. اگر بخواهم برجسته ترین مصداق های شخصی این موضوع را بیان کنم ضمن اینکه یادآوری آنها نیز هنوز تلخ و آزاردهنده است، باید به چند مثال اشاره کنم، شاید دیگران هم با این درد سال های نه چندان دور که شاید در برخی موارد هنوز هم وجود داشته باشد با من مشترک باشند. یکی از این موارد صف های خاطره انگیز دوران کودکی و نوجوانی ما در سال های دهه 60 و 70 است. صف هایی که خیلی ها با آن خاطره دارند و جالب اینکه فقیر و غنی در کنار هم در این صف ها حضور داشتند. هنوز نمی توانم ایستادگی مثال زدنی در صف های ترسناک نانوایی، اقلام متعدد کوپنی، پرداخت قبوض بانکی، صف شیر دولتی و... را از خاطر ببرم. صف هایی که شاید به اندازه یک خدمت سربازی از من و همدوره های من مرد ساخت و انصافاً امروز بخشی از ایستادگی و پایداری خود و هم نسلان خود را مدیون آن صفوف به هم پیوسته می دانم! هر چند آن زمان تحمل صف هایی که گاه تا چند ساعت از بهترین و شیرین ترین لحظات و روزهای عمر ما را می گرفت سخت بود اما در پایان هنگامی که پیروزمندانه با در دست داشتن فلان جنس کوپنی یا نان تازه، صفوف مردم همچنان منتظر را می شکافتیم و به سمت خانه می رفتیم گویی احساس دریافت مدال طلا در فینال کشتی المپیک آن هم پس از شکست دادن الکساندر مدوید قهرمان افسانه ای روس ها را داشتیم. اما سختی ایستادن در صف به جای خود، آنچه بیش از این سختی من و امثال من را اذیت می کرد تبعیض های وحشتناکی بود که در این صفوف بارها به چشم خود دیدیم و بغض در گلو فرو بردیم به امید آنکه یک روز هر چه فریاد داریم بر سر نانوا و بقال محل و یا آن کارمند بانک بکشیم. بله هنگامی که بعد از مدت مدید که در صف نانوایی بودیم، فلان آقای آشنا با نانوا با یک اشاره و در حالی که یک لبخند خیلی زشت بر لبش بود پیروزمندانه بدون ایستادن در صف به مقصود خود می رسید و یا هنگامی که قبض آب و برق در دست پشت باجه بانک از روی بیکاری همزمان با کارمند بانک پول های دریافتی و پرداختی وی را می شمردیم تا زمان زودتر بگذرد و نوبت ما شود، در یک لحظه در بانک باز می شد و فلان آقا گاه حتی بدون آمدن به سمت صف از پشت باجه به طور ویژه کار بانکی خود را ضمن احوالپرسی گرم با کارمندان و رئیس بانک انجام می داد، حس غریبی وجود ما را فرا می گرفت. یا زمانی که در صف شیر بیان ناامید کننده بقال محل، گوش ما را می نواخت که شیر دولتی تمام شده اما ساعتی بعد در حالی که شاهد رد و بدل شدن همان شیر مثلا تمام شده بین بقال و فلان مشتری بودیم دلمان به حال آن گاو بیچاره که خود نیز راضی نبود با شیرش این چنین بازی شود می سوخت. فلسفه تبعیض و پارتی بازی قصه پرغصه صف ها و تبعیض هایی که در ذهن کودکی و نوجوانی من و امثال من حک شده نمونه های دیگری هم دارد که بگذریم. اما من خیلی وقت ها اصل ماجرا را نمی دانستم. آن زمان نمی دانستم اسم این کارها دقیقاً چیست. شاید کم کم می فهمیدم به این کار پارتی بازی می گویند البته به گمانم آن موقع هنوز کلمه های ویژه خواری و رانت خواری اختراع نشده بود وگرنه اسم خوبی بودند برای آن کارها. اما بعد ها در صف های دیگر به برخی رابطه های فلسفی عمیق در پشت این کارها پی بردم. بعدها فهمیدم بسیاری از این به قول آن موقع پارتی بازی و به قول امروزی ها ویژه خواری ها خیلی هم بی حکمت و فلسفه نبوده است. چراکه وقتی بقال محل به صف نانوایی می آمد و بدون نوبت نان می گرفت فردا روزی نانوا هم به بقالی می رفت و شیر پنهان شده در اعماق یخچال مغازه را تحویل می گرفت. یا موقعی که کارمند بانک به نانوایی یا بقالی می رفت سریع کارش راه می افتاد پس آن بقال و نانوا هم در مراجعه به بانک نباید معطل می شدند و.... کم کم بود که فهمیدم در ویژه خواری هم باید رعایت یک سری اصول را کرد! به هرحال هرچه بود با گذشت زمان بسیاری از آن صف ها دیگر یا از بین رفت یا خلوت شد. دیگر مردم بیشتر برنج خور شدند یا نان صنعتی مصرف کردند تا نانوایی خلوت شود. خیلی از کارهای بانکی غیرحضوری شد تا من و امثال من وقت شریف بانک را نگیریم و جا برای مشتریان اصلی بانک باز شود. خدا را شکر جنس کوپنی هم از چرخه اقتصاد کشور محو شد تا نوجوانان امروز این مرز و بوم وقت عزیزی که باید صرف کلش آو کلنز بازی شود را بیهوده در صف از دست ندهند.(راستی ایستادن نوجوانان موبایل به دست و هدفون در گوش در صف جنس کوپنی عجب دیدنی می شد!) آپدیت ویژه خواری اما عجیب آنکه توقع و تصور ما از اینکه با از بین رفتن اقتصاد صف محور ریشه ویژه خواری و پارتی بازی کنده می شود اشتباه بود. برعکس هرچه که با گذشت زمان از صف خارج شده و وارد جامعه شدیم با ابعاد جدیدی از این پدیده آشنا شدیم. گویی ویژه خواری که روزی کابوس صف های افسانه ای ما بود داشت پا به پای ما بزرگ می شد. اگر یک روز دادن شیر دولتی به یک عده و محروم کردن دیگران از آن ویژه خواری بود کم کم می دیدیم که استخدام در فلان اداره و شرکت هم تکرار همان داستان بقال و نانوا است. یا روز دیگر دیدیم که پرداخت وام ازدواج همان حکایت شیر دولتی را داشت یعنی در حالی که برای خیلی ها منابع وجود نداشت برای دیگرانی با یک تلفن منابع سرازیر می شد. راستی اگر اشتباه نکنم این رئیس بانک پسر همان بقال محل است که شیر دولتی مردم به دست او بود و اگر درست ببینم آنکه بدون نوبت وام ازدواجش آماده می شود پسر همان نانوای محل است که روزی پدرش به پدر رئیس بانک نان رانتی می داد. بزرگتر که شدیم ویژه خواری هم که دیگر برای خودش مردی شده بود از سطح محلات و ادارات به سطح بالای اقتصاد و سیاست راه پیدا کرده بود. دیگر پیدا کردن رابطه رانت خوار و رانت دهنده کار راحتی نبود. دیگر بحث بانکی و نانوا نبود البته بانک بود نان هم بود، البته شیر تو شیر بود. با گذشت زمان دیگر با رانت خواری در پرداخت وام ازدواج خیلی احساساتی نمی شدیم بلکه پرداخت وام های نجومی آزارمان می داد. دیگر به جای شگفت زده شدن از رابطه رئیس بانک محل با نانوای محل، از اختلاس 123 میلیارد تومانی دهه هفتاد در بانک صادرات شگفت زده می شدیم. دیگر زد و بند عده ای با شهرام جزایری آن هم تا بدنه بالای مسئولان کشور مشمئزکننده بود نه پنهان کردن شیر دولتی. دیگر زد و بند های منجر به فساد اقتصادی سه هزار میلیاردی و دارودسته امیرمنصورخان، ضد حالمان بود. یا زمانی که امانت دار بزرگ ترین بانک دولتی کشور با غفلت مسئولان با انبوه رشوه دریافتی سر از کشوری دوردست درآورد دلمان می خواست از بقال محل حلالیت بطلبیم چرا که او شیر دولتی را پنهان می کرد اما بیژن خان تابعیت کانادایی اش را مخفی نگه داشته بود. زمانی که صرف نظر از اینکه بابک زنجانی در کدام دولت پدید آمد و در کدام دولت بدهکار کلان شد، در حال مشاهده عجز دستگاه های دولتی و قضایی برای وصول بدهکاری او انگشت به دهان ماندیم فهمیدم، بدهکارتر از همسایه ای که از قصاب محل مقدار کمی گوشت نسیه برده بود و توان پرداخت بدهی خود را نداشت نیز وجود دارد. زمانی که طی ماه های گذشته فهمیدم فساد در صندوقی که امانتدار پول معلمان بود و هزاران میلیارد تومان در بانک منسوب به این صندوق وام رانتی و بدون رعایت شرایط به نور چشمی ها پرداخت شده، ناخودآگاه یاد یکی از معلمانم افتادم که بعد از زمان مدرسه با پیکان سوپرخسته اش مسافرکشی می کرد. آنگاه که ماجرای فیش های نجومی مطرح شد یاد پدر خسته ای افتادم که دیگر کوپنی هم ندارد تا برای فرزندان ضعیف خود کمی گوشت یخ زده تهیه کند و بدتر از آن پدری که نه تنها در فیش حقوقی خود حق اوقات فراغت فرزندان ندارد بلکه چند وقت است دیگر فیش حقوقی هم ندارد آخر به دستفروشان در کنار خیابان و مترو که فیش نمی دهند. وقتی شنیدم که رئیس جمهور محترم از اشتغال زایی سخن می گوید یاد مدیرانی افتادم که یک روز در این کشور بیکار نمی مانند، مثلاً روزی نماینده مجلس هستند و آنگاه که با عملکرد درخشان خود دیگر فرصت انتخاب شدن را پیدا نمی کنند مدیر عامل فلان شرکت یا مشاور فلان وزیر و یا معاون فلان دستگاه می شوند در این حال است که یاد پدران و جوانانی می افتم که هر روز به امید کسب روزی از خانه بیرون می روند تا در سر گذرها، چهارراه ها و میادین کسی آنها را برای کارگری روزمزد ببرد. وای خدای من اگر این مرد امروز سر کار نرود شب کودکانش چه خواهند خورد؟ اگر این مرد کار مناسبی پیدا نکند تکلیف جهیزیه دخترش چه می شود؟ کدام اولویت؟ وقتی دیدم نمایندگان مردم به جای تلاش در جهت حل مشکلات کارگران و طبقات محروم جامعه وقت شریف خود را برای تعیین حقوق مدیران آن هم با یک عالمه صفر صرف می کنند یاد جوان روستایی نابینایی افتادم که با من در دفتر روزنامه تماس گرفته بود و می گفت تنها درآمدش یارانه است و حتی به دلیل از بین رفتن سرمایه خودکفایی که بهزیستی به او داده از حمایت این سازمان هم خارج شده است. یاد پیرمردی که از خمین با ما تماس گرفت و کل در آمدش را 45 هزار تومان اعلام می کرد. بله دیگر خیلی وقت است رانت خواری در صف شیر و نان از ذهنم خارج شده و اگر هم یادم بیاید دیگر یک خاطره دور است. به کجا چنین شتابان؟ وقتی که عده ای از مدیران با مصوبه قانونی برای خود حقوق های آنچنانی تعیین می کنند این سوال در ذهن من ایجاد می شود که چرا خیلی وقت ها برای یک کمک 100 هزار تومانی به یک فرد نیازمند در ادارات و سازمان های ما دستور العمل لازم صادر نشده است و مصوبه ای نیست؟ وقتی می شنوم و می خوانم که یک آقازاده در زمان دانشجویی پس از سفارش پدر مرحومش برای داشتن یک کار سرگرم کننده دانشجویی به عضویت هیئت مدیره یک شرکت مهم نفتی منصوب می شود، یاد جوانان تحصیل کرده اما بیکار می افتم که عرصه بر آنها تنگ شده و بعضاً مشغول کارهای خدماتی شده اند. ضمن اینکه بماند همین آقازاده بعدها چه کرد و چه شد. وقتی فرزندان برخی مسئولان برای تحصیل عازم کشورهایی چون انگلیس خبیث، روباه پیر و مهد استعمار! می شوند، یاد کودکان و نوجوانانی می افتم که در سن مدرسه هستند اما هر روز در زمانی که دیگران در حال تحصیل هستند مشغول دستفروشی در مترو می باشند تا کمک خرج خانواده خود باشند. وقتی خانه های اعیانی برخی مسئولان را می بینم که تصور به دست آوردن پول این خانه از حقوق بخور و نمیر! مدیریت دور از ذهن می باشد، یاد آن جانباز قزوینی می افتم که به علت ناتوانی در کار کردن و عقب افتادن قسط های مسکن مهر، خانه اش در حال مصادره توسط بانک بود و دردمندانه با ما تماس گرفت و اگر کمک افراد خیر نبود الان معلوم نبود در کجا باید زندگی می کرد؟ وقتی بختک برخی مسئولان بر سفره غنایم انقلاب را می بینم یاد آن رزمنده ارتشی می افتم که برای من نامه فرستاد تا بگوید چرا بعد از اینکه تمام دوران دفاع مقدس را در جبهه ها بوده امروز با اندک حقوق بازنشستگی سهم و امتیازی در این انقلاب ندارد. یاد آن جانبازی که نامه او به رئیس جمهور یازدهم بهمن امسال در کیهان چاپ شد که چرا علی رغم ادعا برای رونمایی از حقوق شهروندی خدمت به جانبازان حال خوشی ندارد و آیا خدمت به جانبازان جزو حقوق شهروندی نیست. یکی از اعتراض های این جانباز نحوه رفت و آمد جانبازان برای مداوا و هزینه حمل و نقل آنها بود، اما عجیب اینکه چند روز پیش فرزند این جانباز با من تماس گرفت و از جان باختن پدر جانبازش طی سانحه رانندگی خبر داد. این حادثه زمانی رخ داده بود که این جانباز با خودروی شخصی برای گرفتن یک ام.آر.آی از سمنان به تهران آمده بود و در راه بازگشت دچار تصادف شده و جان باخته بود. وقتی زندگی سراسر با بهترین زیستن برخی مسئولان را می بینم یاد مادر عباس، جوان معلول و عقب افتاده ذهنی می افتم که زیر بار نگهداری از فرزند خود عاشقانه و مادرانه پیر شده بود و حتی حس مادریش اجازه نمی داد با وجود مشکل مالی فرزندش را از خود دور کند و به مراکز نگهداری بسپارد. یاد گله های او از مسئولان بهزیستی می افتم که می گفت: چرا مکان تفریحی ویژه ای برای افراد کم توان ذهنی وجود ندارد . البته شاید مسئولانی که خیلی امکان رفاهی دارند بیش از اندازه جلوافتاده ذهنی هستند؟! وقتی رگ های بیرون زده فلان آقا را می بینم که در پاسخ به اعتراض مردم و برخی دلسوزان پس از تصویب سقف حقوق مدیران در مجلس بر افروخته شده بود، یاد مادر و دختر کوچکش می افتم که صبح تا شب در ورودی مترو فال می فروشند. چرا با دیدن این مادر و دختر و هزاران نفر مثل او رگی بیرون زده نمی شود. بالا رفتن حقوق با درجه کولر گازی! چرا اعتراض به مصوبه مجلس در تعیین حقوق مدیران به بهانه آنکه بخشی از این افزایش ویژه مخصوص مدیران در مناطق دورافتاده و بد آب و هوا است محکم پاسخ داده می شود اما کسی نمی گوید حال که افزایش درجه کولرگازی مدیر در مناطق بد آب و هوا باعث بالا رفتن حقوق او می شود چرا از این پول ها صرف رفع محرومیت مردم این مناطق مثل بهداشت و درمان، آب سالم، بیکاری و... نمی شود (ضمن احترام به مدیران لایق و کارگران زحمتکش مناطق محروم و بد آب و هوا). چرا آن مامور که در نقطه صفر مرزی حافظ امنیت و آسایش کشور و مردم است و گاه جان خود را نیز در این راه از دست می دهد از این بذل و بخشش های ویژه بی نصیب است؟ چرا این پول ها صرف رفع مشکل ریزگردها در خوزستان و سیستان نمی شود. حتما مدیری که در فضای غبار آلود خوزستان مدیریت کند حقوق بیشتری می گیرد؟ ویژه خواری با ارزش های انقلاب ما بیگانه است آری دیگر به طور کامل معنی ویژه خواری برای من تغییر پیدا کرده است. راستی چقدر ویژه خواری زود چهره عوض کرد و چه زود رشد کرد. شاید عده ای بگویند ویژه خواری همیشه بوده و مختص دیروز و امروز نیست، اما برای ما که صاحب یک انقلاب ارزش مدار هستیم زیبنده نیست که امروز شاهد ویژه خواری و رانت خواری و تولد طبقه ای اشرافی از مدیران باشیم. هرچند انصافاً در کشور ما همچنان مدیران انقلابی و دلسوز که در پی خدمت و انجام وظیفه هستند وجود دارند و تعداد آنها نیز کم نیست، اما فراموش نکنیم یکی از محوری ترین مطالبات مردم ما که منجر به انقلاب اسلامی شد مبارزه با اشرافی گری و رانت خواری اصحاب قدرت بود. اگر ریخت و پاش و ثروت اندوزی از مسئولان و درباریان در زمان طاغوت منکر و غیر قابل تحمل بود، امروز و در بستر یک نظام اسلامی به مراتب این امور ناپسندتر و زشت تر است. البته اشکال کار در اهداف و تئوری انقلاب ما نیست بلکه به همان اندازه که مسئولان ما از ریل و مسیر انقلاب فاصله گرفتند دچار لغزش و ضربه زدن به انقلاب شدند و دقیقاً چون مردم ما عملکرد این افراد را با خط مشی انقلاب می سنجند از آنان دلخور هستند. امروزه متاسفانه برخی از مسئولان و نه همه آنها از انقلابی گری تنها لابی گری را خوب اجرا می کنند و این باعث خدشه به چهره نورانی انقلاب اسلامی شده است. در طول عمر با برکت انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) و خلف صالح ایشان چه با عملکرد خود و چه با گفتار و تذکر دلسوزانه خط مشی اصلی انقلاب و انقلابی گری را ترسیم کرده اند، اما گویی برای برخی تنها پست و مسئولیت در این نظام فرصتی برای زراندوزی شده است، امر مذمومی که بارها در بیانات امام راحل و رهبر انقلاب نسبت به عواقب هولناک آن هشدار داده شده است. چرا چنین شد؟ به راستی چه شده است و کجای راه را اشتباه آمده ایم که امروز زراندوزان متصل به قدرت ذخیره نظام خوانده می شوند و فرزندان رشد یافته با حق اوقات فراغت نجومی، این زراندوزی را حق می دانند. نکته مهم این است که با وجود صدور فرمان 8 ماده ای رهبر انقلاب در مبارزه با فساد در سیستم اداری و اقتصادی کشور هیچگاه شاهد اجرایی شدن درست این فرمان مهم نبوده ایم. در اینجا علاقه ندارم به این موضوع بپردازم که این خوی اشرافی گری در بین برخی مدیران و ویژه خواری افراد متصل به قدرت از کجا و چه زمانی و در کدام دولت شروع شد چرا که با این تفکر دوباره محدود به بازی های سیاسی شده و از اصل ماجرا دور می شویم هر چند در این مورد شواهد و مسائلی هست که در جای خود باید به آنها پرداخته شود، اما واقعیت این است که مردم ما امروز خسته از عملکرد برخی مسئولان فارغ از جناح بندی ها و دولت های مختلف این انحرافات را پای نظام می نویسند. پدر و مادری که چند فرزند تحصیل کرده بیکار دارد که سن ازدواج آنها در حال گذشتن است، پدری که در تهیه جهیزیه دخترش درمانده شده، مردی که کار مناسبی ندارد و عملاً بیکار است، کارگری که از عهده اجاره خانه خود برنمی آید، پیرمردی که حقوق بازنشستگی کفاف خرج و مخارج زندگی اش را نمی دهد و مجبور است دستفروشی کند، خانواده ای که در تامین مخارج عضو بیمار خود مانده است، جوانی که نمی تواند سرپناهی برای تشکیل خانواده مهیا کند و بسیاری دیگر از مردم طبقه محروم جامعه کاری به عملکرد این دولت و آن دولت ندارند، بلکه عملکرد بد برخی مسئولان را داخل نظام و انقلاب می دانند. صد افسوس که این اقشار که صاحبان اصلی این انقلاب هستند هنگامی که برخی ویژه خواری ها، حقوق های نجومی و ثروت اندوزی وزیران هزاران میلیاردی که فقط از قبل زیست طولانی آنها در فضای مدیریتی کشور به وجود آمده را می بینند، دیگر تحمل این سختی ها برایشان صدچندان سخت می شود. چه باید کرد؟ اکنون که هنوز این معضلات در بدنه اجرایی کشور علی رغم تعدد مصداق های عینی همه گیر نشده است، بر مسئولان دلسوز و انقلابی، قوه قضائیه، قوه مجریه و نمایندگان آزاده و مردمی واجب است که با بهترین راهکار یا وضع قوانین سختگیرانه و البته به دور از حزب بازی و قبیله گرایی این آفت خطرناک که به جان درخت تنومند انقلاب افتاده است را مهار کنند تا مردم و آیندگان از میوه شیرین این درخت تا همیشه بهره مند شوند. یادی از شهدا چند روز پیش که تعدادی از خانواده های معظم شهدای مدافع حرم مهمان موسسه کیهان بودند، با نگاه به چهره معصوم کودکان و فرزندان این شهدا دردی جانکاه در قلبم رسوخ کرد و با خود پرسیدم مسئولان غفلت زده ای که اسیر چرب و شیرین دنیا شده اند چه پاسخی به این فرزندان شهید و البته خود شهیدان مدافع حرم و شهدای دفاع مقدس دارند که نه تنها اسیر این ظواهر متعفن نشدند، بلکه جان خود را برای حفظ امنیت و آسایش این مرز و بوم و دفاع از انقلاب اسلامی فدا کردند. مردم گله مندند چرا باید کار به جایی برسد که رهبر انقلاب پس از دفعات زیاد که مسئولان را به رعایت حال مردم و انجام درست وظایف دعوت کردند نهیب برآورند که مسئولان بدانند مردم از عملکرد آنها گله مندند. البته مردم همواره در هر زمان پای کار انقلاب بوده اند و در دفاع از ارزش ها و اصل انقلاب کم نگذاشته اند اما حق دارند از سوء مدیریت ها و زراندوزی های برخی مسئولان رنجیده باشند. نکته پایانی مدیران و مسئولان بدانند عملکرد امروز آنها دیر یا زود در ترازوی عدل الهی مورد بازخواست قرار می گیرد. در کتاب وسایل الشیعه آمده است: امام صادق(ع) به نقل از پدران خود روایت کرده که رسول خدا(ص) فرمود: با خبر باشید هر کس ریاست جمعی را به دوش گیرد، روز قیامت با دستان به گردن زنجیر شده می آید، پس اگر در بین آن مردم بر اساس فرمان خداوند عمل کرده باشد، خداوند آزادش سازد، ولی اگر به ظلم و ستم رفتار کرده باشد، به جهنم روانه کرده و جهنم بد بازگشت گاهی است. ...
روایتی درباره دخترهای فراری در ترمینال غرب
یکی از روستاهای همدان رفته بودند. باور نکردنی نبود دختری ازخانواده ای مرفه به یک روستا فرار کرده باشد. بعد که با خانواده اش حرف زدیم، فهمیدیم مادر و پدر این دختر با وجود اینکه تحصیلکرده هستند، نتوانسته اند ارتباط مؤثری با فرزندشان داشته باشند؛ ارتباطی که باید بین مادر و دختر و پدر شکل بگیرد. مددکاران مرکز برایم توضیح می دهند که اگر دختر بالای 18 سال به مرکز آنها مراجعه و اعلام کند جایی ...
فقر پنهان زیر پوست شهر بدون گدا
شده است. کمی با او به درد و دل می نشینیم تا شاید شنیدن حرف هایش، مرهمی برای آلام و دردهایش باشد و بعد از چند دقیقه ای با او خداحافظی می کنیم و سراغ خانه ای دیگر می رویم. وقتی حادثه کارگری را خانه نشین می کند زنگ در را می زنیم، در را باز می کنند و وارد می شویم، یک منزل کوچک و نقلی،خانواده ای چهار نفره در آن زندگی می کنند، پدر 25 ساله خانواده کارگر ساختمانی بوده و دو ...
ستاد مبارزه با چرندیات (69)
.... شکیبایی و تمرکز منجر به دست یافتن به نتیجه ء مورد نظر شد. خورشید و ماه را در یک خط ببینید پاسخ شایعه تصویری که ماه بدر را در بالای خورشیدِ در حال غروب نشان میدهد و با عنوان (عکاس با 16 دوربین 62 روز منتظر ماند تا این عکس را بگیرد) در فضای مجازی منتشر گشته، یک عکس مونتاژ شده است و ادعای مطرح شده، شایعه می باشد. تصویر اصلی و بدون ویرایش را می توان در این لینک مشاهده نمود ...
شاعر روشنایی سیاه
سایه روشن ها و در عین حال رنگ های متنوعش قابل درک می شود. جهانی انگار انباشته از کالاهای رنگارنگ که ازدیادشان هم دل می برد و هم وحشت می انگیزد و آثار بودلر نمایانگر حقیقی این وحشت و دلبری توامانند. دو حسی که او، خود، در یکی از یادداشت هایش به صراحت از آن ها سخن گفته و نوشته است: از همان کودکی دستخوش دو احساس متضاد بوده ام: وحشت زندگی و جذبه زندگی. 2 نگاهی به زندگی او نشان می دهد که این بختِ شوم را ...