سایر منابع:
سایر خبرها
بهترین نوروز زندگی ام راز است
می شناسند. با او به بهانه فرا رسیدن نوروز گپ زده ایم، از قضاوت های نابجا گفته ایم و از عیدهای روزگار کودکی. از سالی که گذشت، راضی بودید؟ از سالش که بله، اما از تمام شدنش نه! وقتی سن آدم بالا می رود، زمان خیلی زود می گذرد. بنابراین باید سعی مان را بر این بگذاریم که درست بگذرد. چقدر اهل مسافرت و گشت و گذار در نوروز هستید؟ یادم هست در دوران ...
ماجرای توصیه حاج محمد به چله زیارت عاشورا
.... چگونه از شهادت وی با خبر شدید؟ همسر شهید: یادم می آید رفته بودم منزل یکی از دوستانم که چند فرزند شهید در آنجا حضور داشتند. یکی از آنها طوری خاص به من نگاه می کرد که از جای خودم بلند شدم و گفتم چرا یک طوری خاص مرا نگاه می کند. برادر شوهرم به من واقعیت را گفت. همان لحظه با یکی از دوستان محمدآقا تماس گرفتم. به همه چی فکر می کردم غیر از شهادت او. گفتم من می خواهم بروم سوریه ...
به وطنم وفادارم
، جوانی با ظاهری آراسته پیشم آمد و گفت آقای عقیلی مرا به یاد می آورید؟ دقت کردم، او را نشناختم و با تعجب گفتم نه متاسفانه! گفت: 17 سال پیش سر چهاراه پارک وی جوراب می فروختم. به شما گفتم از من جوراب بخرید. شما گفتید درس بخوان و ترقی کن. حرف شما به عنوان یک هنرمند روی من خیلی تاثیر گذاشت. او رفت دنبال درس و حالا در یکی از شرکت های خودروسازی مدیر یک بخش است. از خوشحالی اشک ریختم و او را در آغوش گرفتم ...
اول عشق بعد ازدواج!
...، برایم جالب است که چقدر خوب من و امیر، روحیات و ویژگی های مان را شناخته بود که ما را به همدیگر معرفی کرد. آن قدر خوب که همیشه با خودم می گفتم حتما خدا ما را برای هم آفریده است. هر چند تا قبل از آن مثل بسیاری از دخترها دوست داشتم همسر آینده ام را قبل از مراسم خواستگاری، جایی مثل دانشگاه یا محل کار دیده باشم و یک جور شناخت و آشنایی کلی نسبت به او داشته باشم اما خواستم به خودم فرصت بدهم انتخاب بدهم ...
حکایت کمیل ؛ تازه داماد پرکشیده از ارتفاعات جاسوسان +تصاویر
گرفتند و گفتند: مریم میایی خانه مان؟ گفتم: کمیل آمده؟ گفتند: نه قرار است که بیاید ... وقتی وارد حیاط شدم ... یازهرا ... چه قیامتی بود ... همانجا پاهایم شل شد و به زور خودم را انداختم روی پله. میلرزیدم و گریه می کردم. همه بستگان می دانستند، کمیل شهید شده ولی جرئت گفتنش را به من نداشتند، به من گفته بودند که مجروح شده است. رفتم در حیاط دیدم یکی پدرم را بغل کرده و شدیداً گریه می کنند. گفتم: چرا دارید ...
چه مسائلی از گذشته مان را در خواستگاری بگوییم؟
گفتن حقیقت می تواند زندگی آینده مرا به خاطره اشتباهات جوانی ام، بهم بریزد. حتی اگر با عذاب وجدان هم کنار بیایم اما خواستگار در مورد گذشته پرسید، آن وقت چه کار کنم؟ دروغ بگویم؟ وقتی سامان پسر همکار پدرم به خواستگاری ام آمد، باز هم این عذاب وجدان به سراغ ام آمد. پسر خوبی بود و احساس می کردم می توانم در کنارش خوشبخت شوم. وقتی از من پرسید چرا تا به حال ازدواج نکرده بودید دستپاچه شدم و گفتم می خواستم، اما ...
استقلالی ام و دوست دارم با ترامپ سلفی بگیرم!
، بهتریننوروزمن بود. آن عید احساس کردم مستقل شده ام، واقعاً یک خانواده تشکیل داده ام و در خانه خودم مستقر هستم. * بدتریننوروززندگی ات؟ خدا را شکر. هیچ گاه ازنوروزخاطره بدی نداشته ام و هرچه فکر می کنم، عید تلخی به خاطرم نمی آید. * آرزویت در لحظه تحویل سال چیست؟ تنها آرزوی لحظه سال تحویل من، آرزوی سلامتی برای خودم، خانواده ام، دوستانم و همه مردم است ...
علی دایی: در دنیا فقط دوست دارم با یک نفر سلفی بگیرم / از آن دیوانه آمریکایی بیشتر از این نمی شود توقع ...
؟ - مطمئناً همین طور بوده و بهترین عیدی خود را از دست پدر عزیزم گرفته ام. * عیدی هم بوده که خاطره خوبی از آن نداشته باشید؟ - خواست خدا بود و آن تصادفی که شب عید کردم در کاشان. به نظرم خدا می خواست یک تلنگر به من بزند و به حال و هوای خودم برگرداند. * علی دایی معمولاً در لحظه سال تحویل چه آرزویی می کند؟ - همیشه آرزو می کنم وضعیت اقتصادی مملکت خوب ...
علی دایی دخترش رابه چه کسی می دهد؟
... - خواست خدا بود و آن تصادفی که شب عید کردم در کاشان. به نظرم خدا می خواست یک تلنگر به من بزند و به حال و هوای خودم برگرداند. * علی دایی معمولاً در لحظه سال تحویل چه آرزویی می کند؟ - همیشه آرزو می کنم وضعیت اقتصادی مملکت خوب شود. متأسفانه در چند سال اخیر وضع اقتصادی کمی خراب شده و خیلی از خانواده ها شرمنده زن و بچه شان شدند. بزرگترین آرزویم این است که هیچ پدر یا مردی ...
این بانوی بوسنیایی عاشق ایران است+عکس
این مقام از این حیث دست یافتند که رهبری را به هیچ عنوان هدف خود نمی دانستند. هدف ایشان خدا بود و بس، و خدا به خاطر همین چنان قدرت وجودی عظیمی در ایشان نهاد که توانستند انفجار نور و انقلاب اسلامی ایران را رهبری نمایند. من شخصیت ایشان را همیشه در بیت شعری از هوشنگ ابتهاج جست و جو می کنم که: من تماشای تو می کردم و غافل بودم / کز تماشای تو خلقی به تماشای منند مردم صربستان احترام ...
جاور: همسرم رزمی کار است اما من هم پارو دارم!/ المپیک را نمی شناختم
. *این بار هم کسی کمکتان نکرد؟ نه چون نزدیک اسکله بودم سریع آمدم بالا. *چند سال طول کشید تا رسیدید به تیم ملی؟ 6 ماه *چقدر سریع. خیلی سریع، البته در آن موقع که من تازه وارد تیم ملی شدم خیلی حرفه ای نبودم یعنی از پایه تازه شروع کرده بودم ولی بین آن استعدادیابی خیلی خوب بودم. *یعنی خیلی سریع یاد گرفتید. بله خیلی سریع ...
روز مادر به روایت اینستاگرام هنرمندان
و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم. مادر گفت یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.. نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ،ولی خوب که فکر می کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم.. بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این ...
در مسافرت های دکتر روحانی با او همراه بودم/در گردشگری گیلان مشکل مدیریتی وجود دارد
اجتماعی و ادبیاتی دارند، من تند خوانی دارم، ولی این کتاب را با دقت می خوانم که همسرم کنجکاو شد که چه چیزی می خوانم. گفتم نخوان چون ممکن است عصبانی شوی و بگویی که این دوست شما از 7 سالگی همش عاشق می شده است و اولین بار عاشق معلم اش شده بود (خنده). به هر حال من دیدم که شرایط استان خیلی سخت است. لیست های مختلفی از استان فرستاده می شد که من هم می دیدم. البته دوستان حتما توانایی هایی داشتند ...
نشان دادیم از انیمیشن های دنیا کم نداریم/ ادای دین به سعدی افشار
...> * قطعا نقطه قوت این اثر تکنیک هایی است که از نظر بصری هر بیننده ای را به تحسین وا میدارد اما در بحث فیلمنامه شاید فقط خردسالان را راضی نگه دارد. انیمیشن های موفق روز دنیا علاوه بر اینکه برای بزرگترها هم جذاب است؛ به این نکته نیز واقف شده که سطح ادراک و هوش کودکان امروز به جایی رسیده که بتوان حرف های مهمتری را با آن ها در میان گذاشت. - من کاملا قبول دارم و به تمام نقدهایی که درباره ...
اس ام اس ویژه نوروز 1396
... آقا رفته بودیم بازار: دیدم این جنسه چقدر به چشمم آشنا میاد دیدی یکی رو تو خیابون میبینی ولی انگار قبلا جایی دیدیش از مامانم پرسیدم این کیه میگه پسته گفتم بابا لامصب بعد از گرون شدنش چه تیپی زده تو مغازه ها اس ام اس نوروز 96 دل را از پیله ی قهرش بیرون خواهم کشید واژه ها را از خواب فراموشی بیدار خواهم کرد دسته گلی از یاس و باران برایت خواهم ...
کار با کی روش تمام شده بود، او را برگرداندم - فساد در فوتبال هست همانگونه که در جامعه هست
. ما در رده سنی جوانان چالش بزرگی را تجربه کردیم. باید به بحرین می رفتیم آن هم در شرایطی که مجوزهای لازم را نداشتیم. مسئولیت این اعزام را خودم قبول کردم. خدا را شکر که اتفاق خاصی هم نیفتاد و بچه ها رفتند وبرگشتند. ما روی این تیم خیلی کار کرده بودیم و زحمات زیادی کشیده شده بود. ما حتی آنجا کنسولگری و حافظ منافع هم نداشتیم. در هر صورت همه چیز به خیر و خوشی به پایان رسید. * درباره فوتسال ...
زندگی روزانه و خصوصی آیت الله هاشمی به روایت دخترش +تصاویر
بابا را در خانه برادرم یاسر دیدم. مراسم عقد لیلی دختر یاسر بود. مهمان ها ساعت سه آمده بودند و بابا ساعت سه و نیم رسید. خیلی سرحال و بشاش بود و با همه خوش و بش می کرد. کنار سفر عقده نشست و مرا صدا زد. گفت می دانی فلسفه چیدن سفره عقد چیست؟ گفتم بابا مگر خودتان سفره عقد نداشتید؟ بعد شروع کردم به توضیح دادن درباره وسایل سفره عقد. بابا حرف مرا قطع کرد و گفت فاطی این حرف ها را از خودت در می آوری یا ...
حامد همایون از راز موفقیت اش در سال 95 می گوید
کمک کرد. بعد از آشنایی با آقای رجب پور کارت چقدر تغییر کرد؟ - خیلی، اگر قرار بود من همان باشم، الان هیچ چیز نبودم. می شدم مثل باقی آدم ها و فقط قدرت صدایم را نشان می دادم، چون کار کرده ام و اگر الان اسم تحریرها را از من بپرسید، همه شان را می دانم. من اشتباه می کردم و فکر می کردم باید طوری بخوانم که سواد موسیقایی ام را نشان بدهم. شما باید چیزی بخوانید که مردم با تو زمزمه کنند ...
کدام فمینیسم؟ دنبال عدالت جنسیتی هستیم
قرار گرفت و هم اکنون منتظر و پیگیریم که تصویب نهایی این آیین نامه در دولت هرچه سریعتر به سرانجام برسد. موضوع مهم دیگر هم مواردی است که در بحث اصلاح و بازنگری قوانین می شد انجام داد. با توجه به دغدغه، تخصص، رشته تحصیلی، فعالیت ها و انتظاری که از من می رفت، می خواستم ورود بیشتری به این موضوع داشته باشم، اما با توجه به دلایل متعدد این اتفاق نیفتاد و انتظاری که از خودم داشتم برآورده نشد. با ...
مروری بر مجموعه های نمایشی سیما در سالی که گذشت چرا من این سریالِ95 را می پسندم؟/ جدیّت در 8 و نیم ...
این انتخاب متفاوت باشد اما درمورد بیمار استاندارد ، قبول کنیم که کلیشه شکنی کرد و در باکس نوروز قبلی، شکل جدید از بازی به راه انداخت. احتمالا بازی بابک حمیدیان و جواد عزتی یادتان باشد. دو رفیقِ خوش تراش توی داستانی از بهرام توکلی. بگیر و ببندهایی که نمه هایی از تولید سینمایی را داشت. اما چه عجب از سروش صحت! که تکانی به خودش داد و این بار با لیسانسه ها کار متفاوتی ساخت. متفاوت از جهت ...
از چهره زنانه تا انضباط مردانه شهر
...! – من جامعه شناسی می خوانم، روی آسیب ها[اجتماعی] کار می کنم. یک چیزی که عجیب است این است که دستفروش ها از عکس انداختن از بساطشان می ترسند! [البته بنا به تجربه ی خودم همه ی دستفروشان اینگونه نیستند] در حالی که من می گویم می خواهم از حال و هوای عید عکاسی کنم. سید: چند تا عکس می خواهی از بساط بهت بدهم؟ عکس می خواهی بهت بدهم؟ – بله. اما مساله این است که چرا آنها ...
آن دختر به من گفت همیشه مورد آزار برادرش قرار میگیرد / او مرا گرفتار آن کار کثیف کرد + عکس
...، اما او خیلی راحت گفت ما نمی توانیم با هم ازدواج کنیم و باید او را فراموش کنم. از شنیدن این جواب شوکه شدم. باورم نمی شد این حرف را بزند. وقتی دلیلش را پرسیدم، شروع به گریه کرد و ادعا کرد برادرش مانع ازدواج اوست و برای این که بخواهیم با هم ازدواج کنیم باید او را از سر راه برداریم که ممکن نیست. تو هم قبول کردی او را بکشی؟ ابتدا نه. گفتم بگذار با او حرف بزنم شاید راضی شود ...
رنگ و بوی سیاسی درگفت وگو با مهناز افشار
درست ایجاد بشود سالاد فصل بود. تو یک دفعه احساس می کنی چقدر دلت می خواهد دقت کنی، مثلا در دولت گذشته و بیشتر هم این اواخر همه ما با چنگ و دندان کار می کنیم. پیش از این هم ممکن بود فیلم هایی توقیف شوند یا اکران نشوند اما همیشه این امید بود شرایطی فراهم شود که آن فیلم ممیزی را طی کند و اکران شود اما الان اینگونه نیست. حتی در دولت کنونی؟ در دولت فعلی هم خیلی فیلم ها امکان اکران ...
گفتگو با کریستف رضاعی ؛ ستاره ای در عرصه آهنگسازی
این مسئله دقت می کنید و آیا این مسئله از ابتدا مد نظر قرار می گیرد یا اتفاقی است که در ادامه رخ می دهد؟ - خیلی نمی شود راجع به آن فکر کرد. برای موسیقی فیلم در دنیای تو ساعت چند است؟ این اتفاق رخ داد چون موسیقی خیلی ساده و کلامی است. عملا چون از ابتدا می دانستم که باید از این سه ملودی استفاده کنم. مجبور شدم بقیه موسیقی ها را برای این که خیلی ژانر عوض نشود و دریک فرم باشد، در همین راستا و ...
طبقه متوسط بحران های اجتماعی را حل می کند
محدودیت ها و امکانات خود آگاهی دارند و زمان به زمان در موقعیت های مختلف این آگاهی را مبادله می کنند. پیوندی که از این طریق ایجاد می شود، موجب می شود مسیر عمل طبقات، متفاوت شود. به فرد عضو این طبقه متوسط یا پایین بگویید، به تو وام با بهره 50 درصد می دهم. می آید وام را می گیرد و می گوید پول خودم است. باید بگیرم و حتی ممکن است بعدا این پول را پس ندهم یا این که از سوی دولت به او گفته می شود ...
تمام شهر به من لبخند می زند
می کنم این شکل ارتباط و فعالیت حرفه ای تاثیرگذارتر از شکل نمایشی است. همچنین با برنامه خندوانه متوجه شدم باید بیشتر مراقب خودم باشم. به عبارتی، حرف هایی که در این برنامه زدم، شنیدم و گفت وگوهایی که با آدم های بزرگ از قشرهای مختلف داشتم مرا به این نتیجه رساند که به لحاظ اجتماعی، برای طرح دغدغه ها و مسئولیت های اجتماعی سراغ برنامه سازی بروم و این شیوه را به سریال سازی ترجیح بدهم و به ...
نجات مردانی که از ساختمان آویزان شده بودند
تولیدی لباس تبدیل شده، خوابیده بودیم که حدود ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب، انگار یک نفر ناشناس، من را بیدار کرد، وقتی چشمهایم را باز کردم هیچ کس را ندیدم ولی کمی که دقت کردم متوجه شدم دود غلیظی بالای سرم می چرخد، در یک آن از جا بلند شدم و خودم را از بالکن به طبقه دوم پرت کردم؛ فوراً به سراغ دوستم، مصطفی که در داخل کارگاه خوابیده بود، رفتم و او را بیدار کردم. مصطفی با تعجب نگاهم کرد و پرسید: چرا ...
مادرانه های بانویی که "شهید خرازی" از دامان او به آسمان رفت
جبهه به خانه می آمد و بامداد دوباره می رفت و احدالناسی او را نمی دید. تسنیم: با آن حال و احوال که حاج حسین را می دیدید چه می کردید؟ مادر شهید خرازی: حاج حسین زیاد حرف نمی زد، وقتی می آمد در حالتی بسیار معنوی تا صبح به درگاه خدا رازو نیاز می کرد و صبح زود دوباره برمی گشت به جبهه. حاج حسین عادت داشت در خلوت نیایش کند و گاهی هم که می رفتم و می گفتم حسین جان بیا یک ...
جادوی پیراهن شماره 10
دلم غنج زد ، همه چیز داشت درست می شد . حالا سربرگ رسمی باشگاه را داشتم که هم لوگو داشت و هم ادرس و هم شماره تلفن . آرزوی داشتن پیراهن 10 جادویی داشت محقق می شد. رفتم از سربرگ کپی گرفتم ، دوباره یواشکی تو اتاق رفتنم هایم شروع شد و دو سه روزی درگیر بودم تا بالاخره آگهی خرید پیراهن پرسپولیس تمام شد. خیلی شیک و دقیق طوری که به نظر خودم با آگهی باشگاه استقلال مو نمی زد ، تنها تفاوتش این بود که ...
بازیگر ابد و یک روز : دوستانم را از دست دادم!
نوجوان هایی که در خانواده خودشان مشکل داشته باشند، همذات پنداری می کنند. می دانید سه ماه قبل از شروع فیلمبرداری و بعد از اینکه فیلمنامه را خواندم و متوجه مشکلات خانواده ها شدم، از نزدیک با خانواده هایی که چنین مشکلاتی دارند آشنا شدم. از طرفی عموی خودم هم سرطان داشت و دیده بودم که چه مشکلاتی برای خانواده ها به وجود می آید، به همین دلیل در فیلم هم مادرم و دردهایی که می کشید را خیلی درک ...