سایر منابع:
سایر خبرها
به خاطر پول پدرت!
ما را بدهد و همسرم به طور وضوح هم بیان می کند که پدرت باید برایمان خانه و ماشین بخرد و یا ما را به سفر کیش و خارج بفرستد. الآن 6 ماه است که بیژن از شغلش بیکار شده و حاضر نیست سر کاری برود و برای تامین مخارج زندگی مجبورم از پدرم پول قرض کنم اما این وضعیت تا کی باید ادامه پیدا کند من دیگر روی قرض کردن از پدرم را دیگر ندارم. وقتی در خصوص بیکاری همسرم با پدر و مادرش حرف زدم آنها ...
گفت وگو با دو قربانی اسیدپاشی: نمی توانیم ببخشیم عطایی: مجازات اسیدپاشی بیشتر شود | مرتضوی: قطعا قصاص می ...
، خانواده او حق ملاقات پسرم را داشتند، تقریبا یک سال و نیم از طلاق ما گذشته بود و آنها که هنوز حاضر نبودند این جدایی را بپذیرند نسبت به من کینه داشتند. تا این که یک روز پدرشوهرم به بهانه هدیه دادن آمد منزل پدرم و جلوی در اسید را به صورتم پاشید. بعد از آن بینایی چشم هایم را از دست دادم و وارد مراحل درمانی و جراحی پلاستیک شدم. چند سال از این قضیه می گذرد؟ عطایی : حدود هفت سال از این ...
اعدام تروریست های منافق در سال 67 عادلانه و قانونی بود
را نمی خواهم. دختری که از خانه فرار کند و با این همه نگرانی هزار فکر و خیال کنیم که الان کجاست؟ آیا مریض شده یا بیمارستان بستری شده یا در سردخانه ها و بهشت رضا دنبالش بگردیم بعد حالا متوجه بشویم که بدون اجازه شوهر کرده و سر و وضعش تغییر کرده، من این دختر را نمی خواهم، برایم مهم نیست. مادری که با آن نگرانی دنبال آزادی و ملاقات دخترش بود وقتی آن وضع را دید به طور کلی نظرش عوض شد. ** ترور 5 ...
کاوش در تاریخ شکوهمند علم ایران
را شناخت و همان قدر که کتابخوانی پدرم برای من مؤثر بود، این گفته و شیوه فکر مادرم که می گفت باید زندگی را تجربه کنی و همه چیز در کتاب نیست، در شکل گیری زندگی من اثر داشت. محصول آن هم، همین است که من به رشته تاریخ داروسازی علاقه مند شدم. تاریخ داروسازی آمیخته است با تجربه و نوشته های تاریخی داروسازی؛ گویای رابطه ای است پیوسته بین کتاب و تجربه روزانه و شخصی. من هم مدیون جنبه کتابخوانی و هم مدیون ...
عدم آگاهی علت اصلی گرایش جوانان به اعتیاد/هر شروعی تولدی دوباره است
اعتیاد از دست دادم؛ هر جایی که برای خواستگاری می رفتم با جواب نه مواجه می شدم. کلار: اعتیاد شما بیشتر به چه کسانی آسیب می زد؟ م.ا: اعتیاد بیماری بود که بیشتر از همه به خودم آسیب و خسارت وارد می کرد، دوباره تکرار می کنم همه چیزم به خاطر اعتیاد به فنا رفت؛ خانواده ام بسیار از بیماری من رنج می بردند. حتی مادرم به خاطر کارهایی که می کردم دچار ناراحتی قلبی شده بود اما اعتیاد ...
سردار گمنام گیلانی/ پیکر مطهری که 14 سال در دریاچه نمک ماند
جلوی خانه ات را برایت آبیاری کنم. شاید دیگر نباشم تا تو را در آغوش بگیرم و ببوسمت. مادرم من رفتم مانده راهم و من رفتم تا دین اسلام را زنده کنم و با قطرات خونم درخت اسلام را آبیاری نمایم. شب ها می نشستم می گفتم خدایا دوستانم رفتند مانده ام تنها. گاهی می گفتنم ، سیّد! تو ادامه دهنده راه دوستانت هستی و پس از مدّتی می خندیدم، می گفتم من! من که این لیاقت را ندارم، جای عزیزانی همچون علی اکبرحسین (علیه ...
طنز؛ عامل اصلی طلاق
مادرزن ها در زندگی؛ رستوران ها هستند. پدرم تعریف می کند که اول عاشق دست پخت مادرم شد بعد که او را دید تصمیم به ازدواج گرفت. مادر من با دوتا تخم مرغ و یک نان لواش در حد رستوران های پاریس غذا درست می کرد اما در عوض همسر من در فرآیند آشپزیش سه کیلو گوشت گوسفندی را تبدیل به نیم کیلو گوشت گوساله یخ زده برزیلی می کند که هیچکس توانایی بلعش را ندارد. اوایل ازدواج فکر می کردم که کم کم یاد می گیرد اما وقتی بعد ...
ردپای معجزه را در زندگی ام می بینم
برادرهایت به مسافرت رفته اند، اما تا از بیمارستان مرخص شوی آنها هم باز می گردند. حمید که به قول خودش دلش حسابی برای مادر، خواهر برادر ها و مادربزرگ و دختر عموها و پسر عموهایش تنگ شده بود پس از حدود یک ماه از بیمارستان مرخص شد اما به جای آنکه به سمت خانه بروند، پدر او را به روستای بیان در نزدیکی های نهاوند برد. به پدرم گفتم، پس چرا به خانه خودمان نمی رویم و او پاسخ داد، هنوز مادر و خواهر و برادرهایت از سفر ...
محاکمه زن در ماجرای قتل شوهرش
. مدتی بعد کامران نیز دستگیر شد و با اعتراف به قتل گفت: نقشه قتل را سمیه همسر مقتول کشید. روز حادثه، سوار نیسان هوشنگ شدم و با او به شمال رفتم. سمیه هم با ماشین دیگری پشت ما آمد. در راه بازگشت، هوشنگ تصمیم گرفت جایش را با من عوض کند. لحظه ای از ماشین پیاده شد که همان موقع سمیه با ماشین به او زد. سپس من، در حالی که هوشنگ هنوز زنده بود، چند بار دیگر از رویش رد شدم. با ثبت اعترافات هر دو ...
ششمین دختر
معلم مدرسه ای با اینکه زیبا و اخلاق خوبی داشت هنوز ازدواج نکرده بود. دانش آموزانش کنجکاو شدند و از او پرسیدند: چرا با اینکه دارای چنین جمال و اخلاقی خوبی هستی هنوز ازدواج نکردهای؟ معلم گفت: یک زنی بودکه دارای پنج دختر بود. شوهرش آن زن را تهدید کرده بود اگر یک بار دیگر دختر به دنیا بیاورد آن را سر راه خواهد گذاشت یا به هر نحوی شده آن را بیرون میاندازد. خواست خداوند بود که بار دیگر آن زن دختری به ...
قتل در پی یک پیشنهاد بی شرمانه
رفته بودیم. در آنجا بود که مادرم از رفتارهای مازیار متوجه شد او به من نظر دارد و سر این موضوع با شوهرم دعوا کرد و گفت تو نباید اجازه بدهی فردی که به همسرت نظر دارد، به خانه ات رفت وآمد کند؛ بعد هم به حالت قهر به سمت تهران آمد و ما هم تصمیم گرفتیم برگردیم. وقتی رسیدیم، مازیار با شوهرم تماس گرفت و گفت می خواهد به بازار تره بار برود و آنجا باید باری را جابه جا کند اما حوصله ندارد به تنهایی برود و ...
چرخه ی تنهایی که، چرخ 15 خانوار را به چرخش درآورد
همخوانی داشت وعلاوه بر آن معتاد هم بود. ازدواج معصومه در سال 81 شکل گرفت و سال بعد صاحب فرزندی دختری شد. معصومه می گوید: تحمل تمام شرایط بد زندگی مشترکش را به خاطر دخترکوچکش تحمل می کرد، اما بیشتر مشکلاتم از آنجا شروع شد که خواهر همسرم که با عموی من ازدواج کرده بود به دلیل مشکلات روحی خود کشی کرد و به خاطر این اتفاق همسرم من را طلاق داد. او در ادامه می گوید: بعد ...
داستان زنی که برده جنسی شد
خیابان های نیویورک ناچار شدم که شب ها را در خیابان ها یا متروی نیویورک بخوابم و برای پول غذا گدایی کنم. هر وقت کسی به حرف من گوش می داد داستان زندگی ام را تعریف می کردم و می گفتم در همان نزدیکی خانه ای است که زنان در آنجا زندانی اند و احتیاج به کمک دارند. روزی مردی که می گفت نامش ادی، است برای من غذا خرید. او یک ملوان اهل اوهایو بود که در مرخصی به سر می برد. وقتی شرح حالم را به او گفتم ...
تصاویر:داستان زنی که روز ازدواجش دزدیده شد
. قرار شد یکی از دوستانم صبح اول وقت کراوات را به او برساند. صبح روز بعد از خواب بیدار شدیم و او را تا ایستگاه اتوبوس بدرقه کردم. در راه بازگشت به خانه، از کنار پسری رد شدم که روی صندوقچه ماشینش نشسته بود. ناگهان مرا از پشت گرفت و به صندلی عقب ماشین انداخت. دو مرد دیگر داخل ماشین بودند و به سرعت از آنجا دور شدند. تمام این ها تنها در چند ثانیه اتفاق افتاد. پارچه ای را در دهانم ...
وعده ای که شهید به فرزندش داد
به من توصیه می کرد به خانواده دوستانم که شهید شدند سرکشی کنید و خودش هم همیشه آرزوی شهادت داشت. البته من به او می گفتم دوست ندارم زود شهید شوی باید ابتدا برای اسلام خوب خدمت کنی و بعد شهید شوی و همین اتفاق هم افتاد. مهدی چندین سال در سنگرهای مختلف به اسلام و انقلاب خدمت کرد و دست آخر به آرزویش رسید. شهید عزیز در سنگرهای مختلفی که فعالیت داشت تلاش های بسیاری انجام داد و امیدوارم کارهایش ماندگار ...
بازمانده در کلاس ششم
، دهان به دهان می چرخد. برای دخترمان حرف درست می شود وقتی در سن 14-13 سالگی کنار پسرها بنشیند. زن ها نشسته در سایه درخت روستا از نگرانی های چندساله شان می گویند. از این که مجبورند دخترشان را زود عروس کنند و همان دختر زود عروس شده هم زود به خانه پدر برمی گردد. طلاق می گیرد و شاید ازدواج دیگری مقابلش باشد. خانم کبیری از میان آفتاب سوزان روستا خودش را به سایه درخت کهنسالی می رساند که 8 زن زیر آن نشسته ...
جای من کجاست ؟
و هر چی رو که طی این مدت توی دلم جمع شده بود، ریختم بیرون. مهدی خیلی ناراحت شد. می گفت توقع نداشته این جوری تحت تاثیر دیگران قرار بگیرم. این حرفش دیگه منو آتیش زد. خیلی خیلی خودمو کنترل کردم که همون نصف شبی نرفتم خونۀ پدر و مادرم. راستش یه لحظه خواستم برم ولی به خودم گفتم نباید تصمیمی بگیرم که بعداً نتونم جمعش کنم و از پسش بربیام. این اولین قهرم شد. تا یه هفته به جز سلام و خداحافظ، چیزی به مهدی ...
مزایده لباس های زنانه برای دریافت مهریه
بود که وضع مالی خوبی داشت و می توانست در آینده از او حمایت کند و تنها مشکلی که ذهن شریف را مشغول می کرد اختلاف سنی شان بود. اما دنیا می گفت؛ سن فقط یک عدد است و عشق به سن و سال ربطی ندارد . چند ماه بعد که مرد جوان همراه خانواده اش به خواستگاری دختر مورد علاقه اش رفتند خبردار شد که دنیا قبلاً ازدواج کرده و یک سال بعد هم از شوهرش طلاق گرفته است. با این حال به پدر و مادرش اعلام کرد که از ...
مرد جوان قربانی رابطه پنهانی همسر خیانتکار
غریبه شدند. سپس متهم ردیف اول پای میز محاکمه ایستاد تا به سؤالات قضات پاسخ دهد. چرا دوستت را کشتی؟ این فقط یک اتفاق بود. آیا کسی در جنایتی که مرتکب شدی، با تو همراهی کرد؟ نه خودم قتل را به تنهایی انجام دادم. انگیزه ات از کشتن دوستت چه بود؟ نمی دانم، او معتاد بود و من عاشق همسرش شده بودم. چه شد که این فکر به سرت افتاد؟ در جریان رفت و آمد به خانه دوستم ...
به جبهه نیامده ام که از این راه شهرتی کسب کنم!
رجب تولد حضرت علی(ع) آمد و بلافاصله درب خانه زنگ زدند و رفتم درب را باز کردم ایشان در ماشین بود و اول متوجه نشدم. بعدها متوجه شدم هرچه در این زمینه ها از خدا خواستم به من داد. چندتا وسائل برقی گرفته بودند و مانند یک فرد مخترع کار می کردند و نظرات عجیبی می دادند و وسائل جدیدی می ساختند. همیشه می گفتند خدا کند مرگ من قبل از مرگ پدر و مادرم باشد. همین طور هم شد. اوایل ...
ربودن زن مقابل چشم همسرش پس از نجات از چوبه دار
پنهانی او با متهم به نام سعید پی بردند. با کسب این سرنخ، سعید تحت تعقیب قرار گرفت و مدتی بعد بازداشت شد. پسر 28 ساله که سابقه ارتکاب قتل در پرونده دارد، در بازجویی ها به داشتن ارتباط پنهانی با پونه اعتراف کرد و گفت: از چند وقت پیش با پونه آشنا شدم و با هم به ترکیه و شمال کشور سفر کردیم. روز حادثه چاقویم را برداشتم و به خانه اش رفتم. می خواستم او را با خودم ببرم اما وقتی به زور وارد خانه ...
به شوهرم می گویم زن دیگری بگیرد اما او دست از سر دوستان من برنمی دارد!
زن 26 ساله ای که عنوان می کرد هیچ علاقه ای به همسرم ندارم و تنها به خاطر پسر کوچکم به این زندگی آشفته و توام با سوء ظن ادامه می دهم به کارشناس اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: 17 ساله بودم که با پسری در خیابان دوست شدم. آن زمان در اوج هیجانات عاطفی قرار داشتم و احساس می کردم با آن پسر خوشبخت خواهم شد ولی چند ماه بعد او مرا رها کرد و به دنبال زندگی خودش رفت این در حالی بود که پدرم متوجه این ارتباط ...
تعبیر خواب هایی که می بینید چیست؟
که از درختی آویزان است. زیر نور شوهرم را با میز و اره نجاری دیدم. همین طور که نزدیک تر می شدم، توانستم نیم تنه خونین یک زن را ببینم که اندامش روی زمین پراکنده شده بود. " متوجه شدم که همسایه مان از روی نرده ها در حال نگاه کردن است و می دانستم که می خواهد با پلیس تماس بگیرد. من هول شدم و به شوهرم گفتم که باید جسد را پنهان کنیم. به او کمک کردم که سوراخی بکند و باقی مانده جسد زن را در آن ...
تلخ وشیرین 10 سال قاضی خیّر
رو به رو شدم .او همراه شوهرش و فرزندانش بود. خیلی از من تشکر کردند که راه درست را به او نشان داده ام. حالا یک خانواده خوب را اداره می کند. خدا را شکر کردم که او راه راست را یافته و زندگی خوبی برایش رقم خورده است. پرونده دیگری که در ذهن دارم، مربوط به متهم به سرقتی بود که بعد از یک سال که او را دیدم دست از دزدی برداشته و توبه کرده بود. او در مرکز میوه و تره بار کار می کرد و روزی حلال برای خانواده اش ...
باید آینده را تغییر دهیم
وقتی 14ساله بود و شهاب پسر دیگرش وقتی 15ساله بود به دنیا آمدند. همه حاملگی هایش پرخطر بودند. رفتار الاحدام بسیار تند شده بود. نورا می گوید: وقتی مرا می زد به هیچی فکر نمی کرد، حتی وقتی که حامله بودم. اگر پدرش در خانه نبود حتی بدتر هم می زد. حضور پدرش محدودیت بود، اما باز هم بدجور زخمی می شدم. بچه ها هم مورد آزار قرار می گرفتند. وقتی احلام دو ساله بود، الاحدام از پا بلندش می کند و به زمین می ...
تایید حکم قصاص مرد همسرکش +عکس
زیاد بود اما زهرا به خاطر دخترش حاضر به طلاق نمی شد. نعمت خواهرم را کشته و حالا قصد دارد با دروغ گویی از قصاص فرار Escape کند. سپس دختر8ساله قربانی روبه روی هیات قضایی ایستاد و در حالی که اشک می ریخت گفت: من از پدرم می ترسم و از او متنفرم چون مادرم را مقابل چشمان من کشت. آخرین بار وقتی آنها با هم درگیر شدند پدرم مادرم را هل داد و به آشپزخانه رفت. او با کارد اشپزخانه به شکم مادرم زد. ...
شربت شهادت یک جوری رمز بین من و آقا ابوالفضل بود. یک بار دیدم در تلگرام یک پیام از یک مخاطب آمد که من ...
. این اولین باری بود که دلم برای رفتنش شور میزد. به من گفت: نمی دانم چرا دل خودم هم شور می زند. گفت: اگر تا ساعت 12 ظهر زنگ نزنند، یعنی کسی به جای من می رود و مأموریت من کنسل است. این طور میگفت که من خوشحال بشوم. من مخالفتی نداشتم، ولی حالم هم دست خودم نبود. وسط های حرف زدن گوشی آقا ابوالفضل زنگ خورد. با حالت شوخی گفت وای خودشه! پرسید چی جواب بدهم؟ گفتم: بگو میام! از دلش خبر داشتم. بیقرار حرم بود ...
قصاص و زندان پایان عشق ممنوعه زن و مرد
مهناز را قبول کردم و همان شب هنگامی که کامران خواب بود وارد خانه شدم اما نتوانستم کامران را به قتل برسانم و از خانه خارج شدم و کلیدها را به مهناز دادم. چند روز بعد از این ماجرا، مهناز باز سراغ من آمد و گفت کامران برای گرفتن انتقام، می خواهد بلایی سر دختر بزرگت بیاورد. این کلید را بگیر و امشب کار را تمام کن. روز حادثه بار دیگر وارد خانه آنها شدم اما این بار با جسد کامران روبه رو شدم که ...
جای صدای پدرم در روایتگری خالی است
برسد و با او به خانه بیاییم. یادم هست یک روز دیگر نرفتم دم درب بنشینم. یاد حرف هایی که درباره شهدا می زدند، افتادم که آن ها را در آسمان نقاشی می کشیدند. با خود می گفتم که شاید بابا هم از آسمان خواهد آمد. این را عرض کردم که بدانید بودند افرادی همچون پدرم که بودن هایشان کنارمان پس از جنگ، دست کم از نبودن هایشان در سال های جنگ ندارد. شب پدر آمد. هر چه در توان داشتم روی رکاب دوچرخه ...
روی خط آفتاب
بفرمایید تا به گوش مسئولان کشوری و مسئولان مربوطه برسد. مسعودکمالی از تالش گیلان. ... 0911 با عرض سلام واحترام. امروز در اتوبوس بی آرتی ولیعصر نشسته بودم که شاهد صحنه عجیبی بودم. دیدم یه آقا با کت و شلوار و یه ظرف غذا در دست نشسته تو اتوبوس و داره با موبایل حرف میزنه دیدم چقدر شبیه مهندس موسوی هست نماینده مردم یزد و اشکذر در مجلس، همش می گفتم مگه میشه خدایا پیاده شدم رفتم جلو ...