سایر منابع:
سایر خبرها
محمد جلیل عندلیبی: در جوانی پیر شدیم
رادیویی وجود نداشت. من رادیو موناکو را گوش می کردم که موسیقی های فرانسوی می گذاشت و چند رادیو که موسیقی عربی و انگلیسی پخش می کرد و البته موسیقی های ایرانی. صدای تار استاد جلیل شهناز، من را مسحور می کرد. و خودتان هم خواندید؟ من در دوازده سالگی برای اولین بار خوانندگی کردم. موسیقی را هم جایی یاد نگرفته بودم؛ اما گوش موسیقایی خوبی داشتم و برای همین ژوست می خواندم. منتها چون ...
راز طول عمر آیت الله جنتی از زبان پسرش
عنوان منبع استخدام کرده بودند تا اگر زمانی ما به دیدار پدر رفتیم، خبر بدهد تا دستگیرمان کنند. با وجود همه این مشکلات من چند بار با تغییر چهره برای دیدن پدر و مادر به اسدآباد رفتم. نمی شناختند؟ چه کار می کردید؟ نمی توانم بگویم (خنده). به هر قیمتی بود هر چند ماه یک بار، سر می زدم. بعضی وقت ها با تعدادی از دوستان در قالب یک جمع می رفتم که آنها نمی دانستند این جماعت چه کسانی ...
اعترافات تکان دهنده یک داعشی از اقدامات وحشیانه با جسد سربازان
اینجا منتقل می کردند. به دلیل خستگی و مجروحیت به خوابی عمیق رفتم. روز بعد به رقه منتقل شدم. خبرها حکایت از آن داشت که داعش موفق شده بود، بر شهرک سخنه که دروازه تدمر شمرده می شود و بخش هایی از شهر باستانی و تاریخی تدمر سیطره یابد. خبر پیروزی های برادران در تدمر می توانست جبران کننده خبرهای ناخوشایند شکست در جبهه حومه شمالی استان رقه و از دست دادن شهرک العالیه و تصرف آن به دست نیروهای کُرد ...
جنتی: ما ژنِ خوب نداریم/ بیشتر از پدرم تحت تاثیر شهید بهشتی بودم
بنیان گذار آن بود. مدرسه حقانی؟ بله. از سال 47 هم به دلیل برخی از فعالیت های سیاسی که داشتم، تحت تعقیب بودم. خیلی زود فعالیت سیاسی را شروع کردید. بله 19 سالم بود. اطلاعیه ها و بیانیه های امام را تکثیر و پخش می کردم. از همان زمان هم تحت تعقیب قرار گرفتم. در ایام محرم یا رمضان هم برای تبلیغ به شهرهای مختلفی می رفتم و در تبلیغات از امام حمایت می کردم. نام امام ...
کم لطفی به یادبودِ جانشین حاج قاسم
ایشان ندیدم. در عملیات کربلای 4 بچه ها خیلی نگران ایشان بودند. هیچ عملیاتی شهید میرحسینی بدون زخم از صحنه خارج نشد. از تمام عملیات زخمی بر بدن داشت. به بچه ها گفته بود توی عملیات کربلای 4 نترسید که من شهید نمی شوم. قبل از عملیات کربلای پنج شبی داخل سنگر نشسته بودیم و باهم صحبت می کردیم. گفت: تیر به اینجای من خواهد خورد؛ و انگشتش را روی پیشانی اش گذاشت و همین طور هم شد؛ و بی سیم های لشکر ...
منم مسلم !
منطقه کوره موش رفتیم. مسئولیت گروه با من بود. از طریق سد بریموند از زیر شاه نشین بان زرده دور زدیم و تقریباً پشت سر دشمن قرار گرفتیم. پشت سد بریموند در 100 متری عراقی ها ماندیم. هر دو نفر در یک سنگر به فاصله ی 5 متر از خط الرأس قرار گرفتیم. منتظر ماندیم تا صبح شود که یگان را بیاوریم و در آنجا مستقر کنیم. من یک بی سیم پی.آر.سی 77 و یک کلاش داشتم. قرار شد در هر سنگر به نوبت یک نفر بخوابد و دیگری ...
روزگاری که تیتر صدای زنده شهر بود
مبلغی را به خودم می دادند. آنقدر زرنگ بودم که وقتی روزنامه های خودم را می فروختم روزنامه های بساط دیگران را هم می گرفتم و می فروختم تا پول بیشتری گیرم بیاید. در همین اوضاع و احوال بود که دو برادر روزنامه فروشی که من برایشان کار می کردم تصمیم گرفتند به شهرخودشان برگردند و من هم از این فرصت استفاده کردم و خودم روزنامه فروشی را ادامه دادم.چند سال بعد در حالی که به سن نوجوانی رسیده بودم یک روز ...
داعشی ها چگونه تدمر را تصرف کردند؟
تدمر خیلی دور شدم، درباره مشارکتم در این عملیات به اینجا رسیدم که فرمان آغاز حمله داده شد و من به شدت از نبود تاکتیک میدانی و نقشه نظامی نگران بودم، به هر روی با زمزمه آرام قرآن و دعاهایی که به خاطر داشتم، پیشروی را شروع کردیم و من به این ترتیب تلاش می کردم، خود را برای شهادت آماده کنم. امیر یا همان فرمانده کتیبه ما (کتیبه سیف الدوله) پیش از حرکت در سخنان کوتاهی بار دیگر اهمیت این عملیات و موفقیت ...
ما ژن خوب نداریم
استخدام کرده بودند تا اگر زمانی ما به دیدار پدر رفتیم، خبر بدهد تا دستگیرمان کنند. با وجود همه این مشکلات من چند بار با تغییر چهره برای دیدن پدر و مادر به اسدآباد رفتم. ** نمی شناختند؟ چه کار می کردید؟ نمی توانم بگویم (خنده). به هر قیمتی بود هر چند ماه یک بار، سر می زدم. بعضی وقت ها با تعدادی از دوستان در قالب یک جمع می رفتم که آنها نمی دانستند این جماعت چه کسانی هستند. به هر حال به ...
روایتی دردناک از بیکاری کارکنان یک کارخانه
طلب کارگران از کارخانه از 7 میلیون تومان شروع و به 27 میلیون تومان می رسد. شهریور که تمام شود، درست می شود 62روز که کارگران کارخانه آجرماشینی گنبد در آزادشهر گلستان بیکارند؛ بیکارند و هر روز دست به دامان این و آن می شوند تا نانی به نسیه بگیرند، شیرخشکی به حساب بخرند و پولی به قرض از برادر، مادر یا پدر به آنها برسد تا یکی دو روز، روزگارشان سپری شود. کارگران کارخانه آجرماشینی گنبد، شهریور ...
پا قدم خوب معلم مدرسه معرفت
خاطرات تنگ می شود. بچه های روستا به دلیل محرومیت نمی توانند برای معلم کادو بخرند. گاهی مواد غذایی یا گل صحرایی را برای کادو می آوردند،اما سال قبل یکی از بچه ها دو کیلو پیاز را به عنوان هدیه روز معلم به کلاس آورد و صادقانه می گویم، یکی از دلچسب ترین هدایایی بود که در تمام عمرم گرفته ام. 2500 لبخند بر چهره کودکان محروم با خودش عهد کرده بود، تعدادی از کودکان محروم این منطقه را ...
اشرف زن شوهرداری که در ارتباط کثیف با 2 مرد ناپدید شد + عکس
دختر کوچک اشرف به نام مهناز روبه روی قضات دادگاه ایستاد و گفت: قبل از ناپدید شدن مادرم قصد داشتم از همسرم جدا شوم. به همین خاطر برای گرفتن وکیل پول نیاز داشتم که از مادرم کمک خواستم. اما او مرا به خانه ابراهیم برد. وقتی به آنجا رفتم و متوجه رابطه پنهانی او با مادرم شدم .از گرفتن پول صرف نظر کردم و به خانه برگشتم. اما من شک ندارم که ابراهیم مادرم را کشته و جنازه اش را سر به نیست کرده است. ...
انگیزه ای عجیب برای قتل ابوالفضل
...، درباره جراحت روی دستش هم گفت: سه روز قبل از جنایت به مغازه ای رفتم و ده هزارتومان بال مرغ خریدم. پنج سال کار قصابی کرده بودم و می خواستم بال های مرغ را خرد کنم که دستم برید. برای درمان دو روز در بیمارستان بستری شدم. دیروز متهم برای مشخص شدن سلامت روانی اش به پزشکی قانونی منتقل شد. قاتل پسرم را زودتر قصاص کنید مادر داغدیده ابوالفضل دیروز همراه پدربزرگ ...
ضربان قلبش با مدالی که از جنگ بر سینه دارد تنظیم می شود
موسیان شهری است در شهرستان دهلران استان ایلام انجام داده بودیم.جانباز 70 درصد دفاع مقدس ادامه داد: عملیات و الفجر درست در منطقه ای نزدیک به کربلا آغاز شد و روز دوم به دشمن حمله کردیم. از زمین و آسمان گلوله می بارید و آنقدر به دشمن نزدیک شده بودیم که می توانستیم با نارنجک همدیگر را بزنیم در همین حال خمپاره ای روی سرما منفجر شد و ترکش به خیلی از بچه ها و همرزمانم و خود من نیز اصابت کرد؛ از ضربت ترکش ...
تفکرم به شمس تبریزی نزدیک است/ هیچ وقت بی تفاوت نخواهم بود
؟ برادر انگلستان زاده و حاصل همان دوران بحران است. در دوره طوفان های ذهنی من. در طول دو سال نوشتنمش و 24 بار بازنویسی کردمش. من دو سال تمام پنج شنبه ها و جمعه هایم را صرف رمانم کرد. درست است که دوستم ناصر فیض برای من شعری ساخته که بیش از صد شغل دارد علیرضا قزوه اما باور کنید من تنها یک شغل دارم و آن هم همین مسئولیتم در حوزه هنری است. از هشت صبح تا هشت، نه شب اینجایم. روزهای تعطیلم را هم ...
آشنایی با شیخ جعفر با توسل به امام زمان(عج)/ همه این توفیقات را صدقه سر حضرت علی اصغر به من دادند/ دختری ...
؛ بعد از آن همه تنعم به اینجا رسیدم. به درخواست خودم برای شغل معلمی به قم آمدم. مدت سه سال نگذشته بود که جذب کارهای اداری شدم و مسئولیت های سنگینی برعهده من گذاشته شد. البته این کار مابازائی نداشت؛ باید کتاب های 14 چاپخانه در قم را بررسی می کردم و به آنها اجازه چاپ می دادم؛ در اصل کارشناس بررسی کتاب ها بودم. هم رئیس و هم مرئوس بودم. آن زمان وزارت فرهنگ و هنر در قم از هم جدا نبود و وظایف ...
آمریکایی ها مادر بمب ها را دارند، ما پدر بمب ها را داریم
گرایی به هیچ جا نخواهیم رسید و همان طور که جنگ را با انقلابی بودن تمام کردیم و به موشک رسیدیم و همچنین کارهای بزرگی در منطقه انجام داده ایم ادامه راه نیز باید این گونه باشد . حاجی زاده در بخش دیگری از این مصاحبه درباره محل زندگی خود خاطرنشان کرد: من در خانواده ای متوسط به پایین در جنوب شهر تهران متولد شدم و از سال 60 59 نیز در جبهه ها حضور داشتم و تا پایان جنگ نیز در جبهه بودم . ...
پتک آهنین راز پنهان جنایت هولناک!
بهبودی نرگس نبود!! و او هر روز بدتر می شد! تصمیم خودم را گرفته بودم اما برای چگونگی کشتن آن ها تردید داشتم. به همه راه های قتل مانند خفه کردن، با چاقو زدن و ... فکر کردم تا این که به طور ناگهانی تصمیم گرفتم آن ها را با پتک آهنین بکشم تا خیلی سریع جان بدهند! قبلا پتک بزرگی را برای شکستن موزائیک ها خریده بودم. وقتی همسر و فرزندانم به خواب رفتند من هم از داخل حیاط پتک را برداشتم و روی سر همسرم ...
شهادت مصطفی بهانه پرواز مرتضی شد
توپخانه های دشمن در امان ماندیم و به نقطه امن رسیدیم . تا فردای آن روز مرتضی به هم ریخته بود . تقریباً برای اولین بار بود که می دیدم مرتضی کاملاً ساکت در گوشه ای نشسته و حرفی نمی زد. کاملاً مبهوت بود. فردا صبح که کمی حالش بهتر شد همراه با بچه ها حرکت کردیم و در ادامه روند اجرای عملیات منطقه را پاکسازی کردیم. بعد از شهادت سید ابراهیم، مرتضی زودرنج و حساس شده بود . ابوهادی یک بار با مرتضی ...
شهیدی که سردار سلیمانی به او متوسل می شد/شهید میرحسینی در بعد خودش در تمام صحنه جنگ تک بود!
خبرنگاران ایرانی حاضر در سوریه - خبرنگار شهید محسن خزایی چندی قبل نیز به شهادت رسید- حاج قاسم سلیمانی همواره همرزمان و یاران خود را نیز به توسل به شهدا توصیه می کند. سردار سلیمانی در زمان نبرد های سنگین با گروه داعش در عراق و به خصوص سوریه در پاسخ به این سوال که در این روز های سنگین نبرد بیشترین توسل را به کدام شهید دارد، گفته است به شهید حاج قاسم میرحسینی، قائم مقام خودش در لشکر 41 ثارالله ...
یوسف یزدی: محافظ پدرم بودم
خود را در دانشگاه از دست بدهد. به پدر گفتم معنی حرف شما این است که من نمی توانم اینجا ادامه تحصیل بدهم و باید بازگردم به آمریکا. با اینکه ایران را دوست داشتم؛ اما وقتی پدرم کاری انجام نداد، بازگشتم. چهلم شهید مطهری بود که به ایران آمدم و بعد هم برای ادامه تحصیل دوباره از کشور خارج شدم. * زمانی که پدر وزیر خارجه بود، یک سوئیت پشت دفتر وزیر وجود داشت که پدر آنجا زندگی می کرد و من نیز به ...
اشک های رئیس ساواک خوزستان بعد از سخنرانی آیت الله خزعلی/ماجرای تماس تلفنی نیم ساعته شهید مطهری با آیت ...
فعالیت های من در سال های پس از 42 در اهواز و مقدار کمی هم در آبادان بود و به دلیل روابط دوستانه ای که با بسیاری از افراد متشخص دینی در خوزستان داشتم با مشکل چندانی در این منطقه مواجه نشدم. در جریانات و اعتراضات مردم در سال 1357، منبر رفتن در حسینیه ی اعظم اهواز به عهده ی بنده بود. قبل از توضیح وقایع این سال پرافتخار لازم می دانم واقعه ای را که مربوط به سال 1343 است بیان کنم، بعد اخبار ...
مصائب یک صنعتگر در عصر مصادره ها
...: اولاً ایشان با پیژامه وارد مجلس شدند. دوم این که با صورتی که احتمالاً چند روز بود که موهای آن را نتراشیده اند، ظاهر گردید. علاوه بر این وضعیت آشفته ظاهری، عجیب تر رفتار بنی صدر بود. او بعد از سلام بلافاصله به آن ها گفت که تمام صنایع ایران مونتاژی است و به حال مملکت مفید نیست. او در جواب لاجوردی که پرسیده بود آیا از صنایع ایران بازدید کرده، گفت: نه احتیاجی ندارم. من در پاریس که بودم ...
مراسم ازدواجمان را در مسجد برگزار کردیم
ارتش 20 میلیونی داد، دانش آموز سال سوم هنرستان در رشته ساختمان بودم که با فرمان امام خمینی برای ثبت نام به بسیج رفتم. حسن آقا آن موقع فرمانده بسیج بود و من اولین گروه آموزشی بسیج در بابل بودم که از بین 300نفر انتخاب شدم. منزل ما نزدیک سپاه پاسداران بود. هر روز مسیر منزل تا مدرسه را می رفتم و سیدحسن قبل از اینکه عضو بسیج بشوم من را همراه دوستانم دیده بود و بعدها می گفت از حجابت خیلی خوشم آمده بود ...
حمله پلنگ به جوان روستایی در شهرستان گرگان
به گزارش دولت بهار به نقل از فارس از گرگان، صبح امروز یک قلاده پلنگ به یکی از اهالی روستای جعفرآباد گرگان حمله کرده و وی را از ناحیه صورت و دست به شدت مجروح کرده است. جواد فرد مجروح شده در این حادثه در گفت وگو با خبرنگار خبرگزاری فارس در گرگان اظهار کرد: صبح در حال رفتن به سمت زمین کشاورزی می رفتم و در حالی که از کنار دیوار مرغداری در حال حرکت بودم ناگهان متوجه وجود پلنگی در منطقه شدم ...
پدرم ابراهیم
شاه تخم مرغ و گوجه فرنگی پرتاپ کرده بودند، روز بعد در تلویزیون دیدیم. من در هر جلسه ای که پدر اجازه می داد، شرکت می کردم؛ حتی جلساتی که تا حدودی مخفی بود. گاهی اوقات پدر می گفت باید به مسافرت مثلا به شیکاگو بروم یا جلسه ای دارم؛ من با اصرار با ایشان همراه می شدم. یک بار برای شرکت در یکی از این جلسه ها، به من گفت هزینه بلیت پروازت 250 دلار می شود؛ اما مادر واسطه شد و گفت ارزش دارد، بگذار این بچه ...
سفر به رم جدید (سفرنامه استانبول) پسندیدم 1 نوشتن نظر
.... خب الان بعد از مدت ها؛ هنوز حسرت میخورم که کاش خریده بودم و متاسفانه توی مسافرت های بعدی مشابه اونو هیچ جا پیدا نکردم. اینو گفتم که اگه شما از چیزی خوشتون اومد، ساده ازش نگذرید. بازدید از منطقه سلطان احمد برای ما به پایان رسیده بود. هرچند که هنوز جاهایی مثل آب انبار باسیلیکا را ندیده بودیم. ولی جزو اولویت های ما نبودند و مجبور بودیم با زیبایی های میدان سلطان احمد خداحافظی ...
کمیته غرضی" چگونه من و برادرم را دستگیر کرد؟
خواهی 4 ساعت من بخوابم تو پشت در بمانی و بعد تو 4 ساعت بخواب و من پشت در بیدار بمانم. ** آیت الله طالقانی به رئیس دادگاه گفت "اگر دین ندارید آزاده باشید" بعد از 15 خرداد تعداد حدود 10 الی 15 نفر را گرفتند از جمله برادر حاج مهدی عراقی، محسن طاهری و... که توسط دادستان برای اینها تقاضای اعدام شده بود. وکلای مرحوم آقا تماما نظامی بودند، چون وکلای دادگاه نظامی باید نظامی باشند که ...
ملوک زندانی شرف است از شرف او حمایت کنید
.... او ادامه می دهد: چند روز دیگر شش سال زمان زندان من به پایان می رسد و اگر پول دیه را نپردازم باید همچنان در زندان بمانم. شش سال به خاطر این که دوستان و آشنایان توان وثیقه گذاشتن نداشتند از مرخصی و دیدار خانواده ام محروم بودم تا این که برادر شوهرم به همراه فرد خیر دیگری دو سند به میزان وثیقه مورد نیاز تحویل دادند تا بتوانم بالاخره خانواده ام را ببینم. نبودم و فرزندانم ...
طنز : شور شورایی
مدیر 25 شهریور 1396 12:45 ب.ظ 38 بازدید بدون دیدگاه شور شورایی ژاله یوسفی نژاد از همون دوران شیرین کودکی با استعداد و زرنگ بودم نه که خودم بگما ننه م می گفت: توفیق تو یه چیزی میشی پسر. از بس که با زرنگی و چرب زبونی سهم آبگوشت خواهر برادر هامو ازشون کش می رفتم برای همین از همون وقتا واسه خودمون خرسی بودیم که الان چهار شونه ایم دیگه.یه بارم نشد بابام ...