سایر خبرها
داستان تجاوز راننده تاکسی به زن شوهردار
چه اتفاقی افتاد؟ من تاکسی اینترنتی کار می کردم و درخواستی آمد برای من در نارمک به مقصد فرودگاه مهرآباد، وقتی آمد دیدم یک خانم است که در صندلی عقب سوار شد که بخاطر خراب بودن کمک فنرم خودرویم از او خواستم در صندلی جلو بشیند که در مسیر تصمیم گرفتم با او رابطه برقرار کنم که ابتدا پیشنهاد دادم قبول نکرد و بعد از آن مجبور شدم به زور کاری که نباید می کردم را انجام دادم . بعد از ...
یک روایت از تجاوز به زنان
های شهر مسافرکشی می کردم. یک روز به طور اتفاقی با یکی از بازاریاب های همان شرکت در خیابان که جذب راننده می کرد، آشنا شدم. ثبت نام کردی؟ بله. آن بازاریاب شرکت تابلو به دست گرفته و کنار خیابان ایستاده بود و نام و مشخصات رانندگان متقاضی را ثبت نام می کرد. به او گفتم، قبلا در همین شرکت بودم و به خاطر داشتن تاتو اخراج شدم. آن مرد گفت اشکالی ندارد من خودم برایت ثبت نام می کنم ...
گمنامی که پس از 35 سال نامدار شد/ شهیدی که از ابتدا آتش به اختیار بود + عکس
تومان بود و مثلا شش ماه پولش را جمع کرده بود و تا توانسه بود پولش را جمع کند و گذاشته بود خانه آنها! وقتی مارجرا برایش گفتم او گفت مگر فرق می کند؟ آنها نیاز داشتند و من به آنها دادم مانند آتش به اختیاری که رهبر می فرماید مجتبی آن موقع آتش به اختیار بودند. مجتبی می گفت آدم خوبه شهید بشه و هیچی ازش برنگردد! گفتم تو روخدا این حرف ها رو نزن! روز قدس سال 61 بود که با او خدا حافظی کردم و گفتم دیگر نمی بینم و آن همان آخرین دیدارم بود. ...
در “عاشقانه” نه فرزاد من بود نه تورج!
گفتم بعضی وقت ها مشغله ها باعث می شود که برنامه ورزشی ما به هم بریزد اما در این 11-10 سال گذشته من شاید کلا شش، هفت ماه غیبت ورزشی داشتم. کنسرت فرزاد فرزین آیا ورزش حرفه ای را هم پیگیری می کنی؟ – به جز تایم هایی که مجبور می شوم به خودم استراحت بدهم. من 11 سال است که به صورت حرفه ای ورزش می کنم. ورزش اصلی من فیتنس است و در کنار آن ورزش های دیگری مثل باشینگ را هم ...
محله آذری باغ ندارد؛ گودال دارد!
در دانشگاه باید کارگری کنند... من یک حرف هایی شنیدم از صاحبکار قبلی ام که بارها می خواستم خودم را بکشم... خب سخت است برای یک جوان که این بی احترامی ها را ببیند.... کسی هم نیست که حرف جوان ها را بشوند... گفتن این دردها هم فایده ای ندارد... آنقدر این حرف ها را درون خودمان می ریزیم که یک روز دق کنیم و بمیریم... در میان معتادان با مردی آشنا شدیم که یک زمانی در لابه لای درختان همین پارک یک ...
پرسه در کوچه باغ های آرزوهای کودکانه/ آرزوهایی به رنگ خدا
همه جا علف زیادی برویان تا ببعی ها گرسنه نمانند/ * پله پله تا خدا/ یک آسمان نیاز من یک همکلاسی دارم که مو ندارد، یک روز به او گفتم تو چرا مو نداری؟ گفت: من سرطان دارم و شیمی درمانی می شوم برای همین نباید مو داشته باشم. بعد گفت هر روز جلوی آیینه به خیال اینکه مو دارم، شانه را در دست می گیرم و در خیالم موهایم را شانه می زنم. من در کنار سفره هفت سین در لحظه تحویل سال ...
سکانسی متفاوت از زندگی یک خانواده مهاجر افغانستانی؛ خشت می زنیم و شُکر می کنیم
؟ خواستم خبر بدهم چند روز دیگر هوا سرد و کار و بار کوره و خشت زنی هم تعطیل می شود، نیمی از کارگران می روند الا یک دو تا خانواده که دسته جمعی اینجا کار می کنند و زندگی هم. فردای همان روز بعد از نماز صبح راهی کوره ها می شوم، یادم می آید که قبلا شنیده بودم خشت زنی از دو بامداد شروع می شود، گفتم سریع تر خودم را برسانم، قرار بود پُل دریا را که رد کردم، جاده را به سمت چپ بروم و از دو سه تا کوره ...
تجاوز به زن جوان ساده لوح توسط دو جوان شیطان صفت
ام نرفتم چرا که نمی خواستم سربار آن ها باشم یا آن ها با دیدن وضعیت متلاشی شده زندگی من، آرامش خودشان را از دست بدهند؛ این بود که تصمیم گرفتم با اجاره منزلی در مشهد به طور مستقل زندگی کنم و با کار در بیرون از منزل به تامین هزینه های زندگی بپردازم. اگرچه از این گونه زندگی احساس رضایت نمی کردم و از تنهایی رنج می بردم اما باز هم از این که آسایش خانواده ام را به هم نریختم خوشحال بودم. روزها به ...
بلد شدن رگ خواب مخاطب از اکران مردمی جشنواره عمار
تحقق آرزوی ناکام پدرش، با چالش بسیاری روبه رو می شود. تهیه کننده این فیلم محمدرضا شفاه است. محمد رضا خردمندان کارگردان بیست ویک روز بعد با این فیلم در سی وپنجمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت . برای اولین بار در سی وپنجمین جشنواره فیلم فجر بخش نگاه نو با سودای سیمرغ ادغام شده بود. خردمندان در نشست خبری فیلمش در مورد این ادغام گفته بود که در ابتدا این ادغام به نظر من خیلی خوب بود و فکر می کردم ...
مصاحبه منتشرنشده با ابراهیم یزدی: می خواستیم سحابی را دبیرکل نهضت آزادی کنیم
.... شما ظاهرا این نامه را برای رهبری هم فرستادید. این طور نیست؟ بله من رونوشت نامه ای را که برای آقای حجتی فرستادم، برای آقای هاشمی، آقای خاتمی و چند نفر دیگر فرستادم. آقای حجتی گفت برای آقا بفرستم؟ گفتم: بله موافقم. بعد نشستم و فکر کردم که بهتر است خودم این کار را بکنم. من خواستم کسی نامه را به دست خود ایشان بدهد، نامه را دادم به یکی از دوستان قدیمی که هنوز با آقا رابطه ...
داستان تمام ناشدنی دستفروشان و ماموران سد معابر بابلسر
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از مشهدسر، ننه سکینه امروز تعریف می کرد، داشتم توی پیاده رو راه می رفتم، زانویم مثل همیشه بی قوت بود و زنبیل خریدی که داشتم دستم را بی حس کرده بود، زنبیل را روی زمین گذاشتم و روی پله یکی از مغازه ها نشستم تا زانوی بی قوتم کمی جان بگیرد، یکهو دیدم یکی بالای سرم ایستاده، سر راست کردم ببینم کیست، دروغ چرا ننه توی دلم خوشحال شدم، فکر کردم یکی دلش به حالم ...
فقر و ناچاری در خانواده؛ دلیل اصلی حضور کودکان کار در جامعه/از ایشان خرید کنید تا زباله گرد نشوند.
...> هیچکس از من فال نمیخره، نه فال نه دستمال میشه حداقل کمک کنی؟ از پیشنهادش استقبال کردم و دسته ای فال در دست گرفتم و پا به پای او نزدیک عابران منطقه غرب تهران رفتم و به آنها فال و دستمال تعارف کردم و برای لحظاتی خودم را مانند محمد علی هشت ساله دیدم که باید اجاره خانه را تا شب به خانه برساند. در حین مسیری که به کمک محمد علی می خواستم فال ها را بفروشم، عدم اطمینان مردم برای کمک به کودکان ...
شهردار رشت، آزیتا و من
اکانت تقلبیم جواب دادم: می خواستم یه قراری تو کافه ای جایی بذاریم و بیشتر با هم آشنا بشیم منم همون طور که از خوشحالی می خواستم بال دربیارم، سعی کردم متانت خودم رو حفظ کنم و خیلی جدی گفتم: بله چرا که نه ولی این چند روز یک مقدار سرم شلوغه. اما اگر هفته ی بعد پیام بدید با یه قهوه ی تلخ موافقم در حالی که کل روزهای هفته بی کار و علاف بودم. اومدم تو اکانت تقلبیم و با خودم گفتم نگاه این بدبخت چه قدر خودش ...
کاش دنیا جای زندگی باشد
بودم و گریه نمی کردم، از بازی کردن با من لذت می بردن و خنده هاشون، هفت تا آسمون رو پر می کرد. یادمه اولین کلمه ای رو هم که به زبون آوردم، مامان بود. یه کم بعدتر یاد گرفته بودم که چهاردست و پا راه برم و چیزهایی رو که به نظر بی ربط هم می رسید به زبون بیارم. بعد از اون یاد گرفتم بدون کمک مامان و بابا و برادرم، راه برم و زمین نخورم. خیلی ذوق زده بودم از اینکه بالاخره تونستم مثل بزرگترها راه برم. ...
چند نکته درباره تجاوز راننده اسنپ
قطع کرده اما در کمال تعجب کمتر از یک روز بعد با کمک یکی از کسانی که تابلوی اسنپ در خیابان ها در دست دارند ( و رانندگان را تشویق به ثبت نام رایگان در این سرویس می کنند) با ارایه تصویر مدرک یکی از اقوامش دوباره قادر به فعالیت در این شرکت می شود. متهم در این مصاحبه می گوید: اولش کار می کردم ولی بعد از اینکه برگه سوءپیشینه رو تحویلشون ندادم، برنامه ای که توی گوشی داشتم قطع شد. رفتم ...
تاثیر قرص راکوتان بر بارداری، نگران کننده است؟
از وقتی این قرصو خوردم دیگه پریود نمیشم! ماه اول که اصلا پریود نشدم و علامتی هم نداشتم. ماه دوم هم بعد از دستشویی، دستمالم فقط یه قطره خونی شد و بعد از اون دیگه اصلا خونی ندیدم! به دکترم نگفتم. ترسیدم بگم و دارو رو قطع کنه .این از عوارض عادیه این داروهه؟ به نظرتون خیلی خطرناکه ؟ پاسخ: راکوتان عوارض خیلی زیادی ایجاد می کند. در خانم حامله و 6 ماه قبل از بارداری به هیچ وجه اصلا نباید مصرف ...
روش استفاده از شیاف سیکلوژست، چگونه؟
باردار بودم دکتر به محض بارداری و با توجه به سقط قبلی بدون لکه بینی به من شیاف دادند و هیچ مشکلی نداشتم ولی این بار این خانم دکتر گفتن اگه دچار لکه بینی شدی شیاف استفاده کن و به محض دیدن لکه پیش ایشون رفتم و 10 عدد شیاف سیکلوژست دادن و چون rhمن منفی و همسرم مثبت هست گفتن آمپول رگام را باید الان بزنی که اون رو زدم ولی هنوز بعد از 2 روز استفاده از شیاف خوب نشدم و هنگامی که از شیاف استفاده می کنم از ...
ژولیده ای از تبار نیشابور / به مناسبت دهمین سالیاد استاد ژولیده نیشابوری
...، به خانم فاطمه زهرا (س) متوسل شدم و بعد از گریه و زاری به خواب رفتم ساعت 2 بعد از نیمه شب بود که در خانه به صدا درآمد. وقتی رفتم دم در، یک آقای بزرگواری با شال سبز مرا به اسم صدا زد و گفت، چرا زیارت جدم را به شعر نمی گویی و سپس از نظر رفت و من آن شب تا صبح تمام زیارت عاشورا را به شعر درآوردم. سرانجام، ژولیده نیشابوری، در عصرگاه روز پنجشنبه، نوزدهم مهر 1386 هجری شمسی، در بیمارستان ...
بعثی ها بعضی از بچه ها را 48 ساعت تا گردن زیر خاک دفن کردند
، شکنجه های طاقت فرسا، مرگبار، سخت تر و تلخ تر از همه حادثه ای که برای فرزندان بعد از دوران اسارت رخ داده بود کار را برایم خیلی مشکل کرد. به دیدار وی رفتم بعد از سلام و احوال پرسی خواستم سوالاتی را که قبلا آماده کردم را شروع کنم، احساس کردم با سوال و جواب نمی توانم آنچه که دوست دارم را از زبان شان بشنوم، به همین خاطر گفتم حاج آقا ما در خدمتیم؟ حاج مهدی پاسخی نداد، از حالتی که داشت ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (448)
...، "بی بی گل تو که منو کشتی بی بی گل، واسه چی منو دوست نداشتی بی بی گل" آدم نمیدونه داره با ننه ش حرف میزنه یا معشوقه ش. سامیاد، یکی از شخصیت های برنامه کودک دوران ما! صداوسیما از بچگی میخواست نسل ما رو نترس و شجاع بار بیاره. با این کارکتراش. ممنونیم صداوسیما 5. فوبیای نکنه پولدار بشم بعد ثروتمو از دست بدم دارم. ینی ترس از دست دادن چیزایی که ندارم هم دارم ...
سخاوت واقعی
حال یاد دادن کار با دستگاه چمن زنی به پسربچه 7 ساله ام بودم. همسرم صدایم کرد، به سوی او رفتم. وقتی بازگشتم، پسرم نیم متر از گل های زیبای اطلسی را به جای چمن از بیخ درو کرده بود. گل هایی که ماه ها وقت صرف پرورش آن ها کرده بود. به راستی می خواستم از کوره در بروم که ناگهان صدای زنم بلند شد: عزیزم فراموش نکن که ما بچه پرورش می دهیم، نه گل! ماشین نو نخستین بار بود ماشین نویی که شوهرم برایم ...
هوویم هوای من را حتی بیشتر از همسرم دارد
کردیم هم همسر صیغه ای داشت. برای اینکه از بودنش با هر زنی جلوگیری کنم و اینکه خسته شده بودم از بس به من گفته بود برایم زن دوم بگیر، تصمیم گرفتم برایش زن بگیرم. یادم می آید که یک روز بلند تابستانی بود، من تنها در خونه بودم و بچه ها تهران منزل پدرم بودند و همسرم یک خانمی را به خانه آورد و به من گفت: برو بیرون . شما حساب کنید با گرمای مردادماه قم جز حرم جایی نبود که من بروم. همسرم از نظر مالی می توانست ...
عواقب بازی در نقش "شمر"
. آرام آرام آشتی کردند و جو خانه به حالت عادی برگشت و کار هم جلو رفت. نمی گذاشتم امام به کوفه برود مختار را همه ما دیدیم. شاید ما توانسته باشیم یک هزارم مصائب اهل بیت (ع) را در این سریال به تصویر بکشیم. در توان ما نبود که وارد کل ماجرا شویم و تمام آن سختی ها را به تصویر بکشیم. اگر من در کربلا بودم از ابتدای ماجرا جلوی ورود امام (ع) به کوفه را می گرفتم. اگر در توانم بود خودم می رفتم پیشواز ایشان و مثل آن ضرب المثل قدیمی، می گفتم یا نمی گذارم بروی یا باید از روی جنازه ام رد شوی. حتماً این کار را می کردم. ...
ناگفته های عماد خاتمی از زندگی شخصی و سیاسی
همه اینها فکر کرده بودید؟ بله، فکر کرده بودم؛ هرچند هیچ وقت برنامه من نبود و به این سمت نرفتم. کامیپوتر خواندم چون می خواستم در زمینه دیگری برای خودم فعالیت کنم ولی واقعا از سال دوم و سوم لیسانسم به این نتیجه رسیدم که این راهی نیست که من دوست دارم. برای همین یکی از نقاط غیرقابل افتخار زندگی من هم دوره تحصیل لیسانس من است چون اصلا دوستش نداشتم. به سختی درسم را تمام کردم و لیسانسم را گرفتم ...
ایده ی ساده ی بانوی کارآفرین، یک روستا را آباد کرده است
.... طوری شد که دیگر من و همسرم کار کشاورزی را رها کردیم. کم کم مشتری هایم زیادتر شد. مثلا بعضی وقت ها مشتری می آمد بی خبر. می گفتم از کجا آدرس گرفتی؟ چرا زنگ نزدی؟ می گفت توی آرایشگاه بودم، یک نفر گفت رفتم سرولات خانه خاور خانم، چه غذای خوشمزه ای خوردیم. ما هم همین طوری آمدیم و شما را پیدا کردیم. همه اینها باعث شد که کم کم فضا را بزرگ تر کنیم. یعنی کارآفرینی شما از همین زمان شروع شد؟ ...
تربیت درست کودک، راهکار زیر نظر داشتن
سوال با سلام و خسته نباشید مشاور گرامی من یک دختر هشت ساله دارم چند روز پیش که با پسر همسایه داشتن بازی می کردن متوجه رفتار های غیر عادی از اونها شدم بعد از صحبت کردن با دخترم و پرسیدن سوال گفت امیر بهم گفت تو تبلتم فیلم دارم که مادرم هم ندیده فیلم یه خانم لخته اون لحظه فقط با آرامش بهش گفتم که اگه چیز خوبی بود پنهانی بهت نشون نمی داد و حق بازی با امیر رو نداره ولی بعد گذشت یک هفته هر شب ...
راز ماندگاری ترانه های کوچک برای بیداری
مورد ترانه های کوچک برای بیداری می گفتم. می خواستم بگویم که بعضی از ترانه های آن نوار را من خودم گفتم با اینکه خیلی جوان بودم. برادرم بیژن شنید و خوشش آمد و اجازه داد روی آن کار کنیم. ملودی هایش را هم من و برادر دوقولویم هومن کار کردیم و آن ارکستر هم اجرایش کردند. البته ملودی های چند تا از متل های فولکلور مثل خروسه میگه قوقولی قوقو/ سلام علیکم آقا کوچولو یا خانم خانما بله/ مرغ ما اونجاست، بله یا تو ...
و باز کاریکاتوریست می شدم!
قدیمی و دوران کودکی ام دارم، وقتی فیلمی را می دیدم. البته یک فرهنگ سینمایی کاملی دارم که زمان نبود اینترنت از آن استفاده می کردم- می رفتم و اطلاعات فیلم را درمی آوردم که این فیلم در چه سالی و در کجا ساخته شده، مثلا در فلان شهر آیا تابستان بوده یا زمستان؟ نیمکره شمالی بوده یا نیمکره جنوبی؟ من چند ساله بودم و چه می کردم؟ از طریق این اطلاعات خودم را در زمان مشابه قرار می دهم و این حس خوبی ...
در پست خانه
.... نه! در دنیایی که ماه بر آن نور می پاشد، این دو خصلت را زن های دیگر هم دارند ... او را به خاطر خصیصه ی روحی دیگری دوست می داشتم. بله، خدا رحمتش کند ... می دانید: گرچه زنی شوخ طبع و جسور و بذله گو و عشوه گر بود با این همه نسبت به من وفادار بود. با آن که خودم نزدیک است 60 سالم تمام شود ولی زن 20 ساله ام دست از پا خطا نمی کرد! هرگز اتفاق نیفتاد که به شوهر پیرش خیانت کند! شماس کلیسا که ...
تصاویر:سفرنامه غرب اروپا(20) دیدار با جناب خان!
دربعضی ازرمان های فرانسوی خوانده بودم که محل قرارعشاق بود. معبد پانتئون بزرگان فرانسوی بسیاری را درخود جای داده بود. از ولتر و روسو گرفته تا ماری کوری و مالرو و... بعد ازدیدن ساختمان معبد وکلیسایی که درآن نزدیکی آن قرارداشت به خانه برگشتم. 18آوریل 30/2016 فروردین1395 به دیدن خانم توفیق رفتم. این بار مردجوان سیاهپوستی هم داخل فروشگاه بود. خانم توفیق گفت که آقای خان تا ...