سایر منابع:
سایر خبرها
آتنا، کودکی که چشم انتظار همت عاطفه هاست
به یاری خدا و همسرم و بعد با کمک دکتر صائب و همکارانشان در کمیته امداد، توانستم اعتیاد را کنار بگذارم و الان حدود 2 سال است که هیچ گونه ماده مخدر و یا الکل مصرف نکرده ام. او می گوید: امروز که 37 سال از عمرم می گذرد، می دانم یک انسانم و حق زندگی و کار دارم، وقتی همسر و دخترم را می بینم که با همه بدی ها ومشقت ها کنارم بودند و مرا تنها نگذاشتند، شادی ام دو برابر شده و امید برای زندگی سالم ...
روایتی از پنهانکاری و خشونت زن ها علیه زن ها
. در مورد زن و زنانگی، باور دارم که زن نیرویی زاینده است. تاکید می کنم؛ یک نیروی زاینده. یادم است علی رضا نادری می گفت اگر از من بپرسید می گویم زن جنس اول است! تاکید او هم بر همین زایندگی بود و این که اگر این نیروی زاینده تخریب شود، مانند سدی خروشان که دیواره اش فرو می ریزد همه چیز را منهدم خواهد کرد. این نکته را تیتروار در تاکید صحبت شما گفتم و نمی خواهم بسطش بدهم. رضوی: ویژگی ...
روزهای آخر ساخت دری از درهای بهشت در رشت
منتظر کسی باشی و او هم دوستت داشته باشد، یعنی عشق تو یک طرفه نباشد که هیچ شاید او تو را بیشتر از آنچه تو او را دوست داری دوست داشته باشد، فکر می کنی چطور می شود این دلتنگی را التیام داد. اگر اهل عاشقی کردن باشی مدام منتظری، تلواسه رهایت نمی کند. کجا هست؟ چه می کند؟ کی می آید؟ به هر دری می زنی تا دری به رویت باز شود و خبری از محبوبت بگیری. این عاشقی آنقدر غلیظ می شود که حتی یک در ساخته شده ...
آقای قرائتی، قدر خودت را ندانستید!
...، چند ماه قبل در بین نماز مغرب و عشاء امام جماعتی که به خوبی از او یاد کردم، با فریاد اعلام می کند : چند بار گفتم این فرد را راه ندید مسجد بیاید و او نجس است ؛ نمی دانید این برخورد چقدر موجب دل شکستگی و رنجش خانواده ایشان شده و مادر و پدرش را دیدم که با چه بغضی از برخورد روحانی که به او عشق می ورزیدند یاد می کردند! واقعاً در یک لحظه تمام تلاش و تبلیغ و دین پروری و اشاعه احکام دین ...
از کوار تا اهواز؛ خاطره جذاب یک رزمنده از اعزام به جبهه
. همه ی این ها داشت احساسم را به سمتی می کشاند که گریز از آن ناممکن بود. به فکر نقشه افتادم. مطمئن بودم که مادرم نمی گذارد بروم. او فقط مادر نبود، یک تله ی عجیب محبت و زجر بود. یعنی نگهت می داشت و زجرت می داد! کم کم داشتم جوان می شدم. خط بالای لبم رو به تیرگی می گرایید. پای گریز نداشتم. صدای آهنگ جنگ در گوشم طنین انداز بود. تلویزیون و رادیو مرتب از جبهه و عملیات ها می گفتند ...
روایتی مادرانه از شهید لواسانی/ محمدرضا عاشق کتاب بود
بدرقه ات می کردم. دلم که می گیرد آن هم از دست زمانه و زخم زبان هایی که جایش هنوز بعد از رفتن تو خوب نشده است، به خانه ات می آیم در بهشت رضا(ع)، آنجا که مأمن آرامش من است. صدیقه صفری صفرپور، مادر شهیدان لواسانی، از شهدای دفاع مقدس، در گفت وگو با ایکنا ، با اشاره به اینکه دو پسرم هر دو به جبهه رفته و یکی از آن ها در جبهه به شهادت رسید و دیگری هم بعد از 25 سال شیمیایی شدن به شهادت رسید، عنوان ...
انصاریان: پرسپولیس امشب 11 مسی دارد
...! 90دقیقه که تمام شد خدا را شکر کردم. خب، تو که این همه عشق به پرسپولیس داشتی، چرا رفتی استقلال؟ مگر الویس پریسلی، بهترین خواننده جهان با آن همه طرفدار، با آن تیپی که داشت خودکشی نکرد؟ چه کمبودی داشت؟ من هم مثل او خودکشی کردم ( با هم می خندیم). اگر تاریخ به عقب برگردد... هرگز به استقلال نمی روم. هرگز! حالا چه شد که از مستطیل سبز به پرده نقره ای ...
نگاهی به افزایش تمایل دختران و پسران جوان به ازدواج با پیرمردان و پیرزنان متمول/بر باد رفته
تنها فرو ریختن دلم نیست من اعتقاد دارم که عشق در کنار مسائل دیگر معنا می دهد . مهرداد گفته بود: ما که مشکل مالی نداریم هم تو و هم من، دستمان به دهانمان می رسد: او گفته بود: ولی به اندازه کافی نداریم تو می توانی برای من اینجا یک آسایش نسبی مهیا کنی ولی آنجا چی؟ می توانی یک ویلای شخصی چند هزار متری داشته باشی و نگران هزینه های تحصیل من نباشی، می توانی برای من شرایط ارتباط با موسیقی دان های بزرگ را ...
گفت وگو با مارکوپولوی فوتبال ایران که 45 روز در پارک خوابید
احساس گرما می کردم. مجتبی جباری و خسرو حیدری و ارشاد یاورزاده هم در جوانان بودند. تست دادم و دو، سه نفری را دریبل کردم. سریع مرا بیرون آورد و اسم و سنم را پرسید. گفتم 15 ساله هستم. مدارکم را خواست. آن موقع بهرام امیری سرپرست بود و از من پرسید که جایی برای ماندن دارم یا نه؟ گفتم جایی ندارم اما سه، چهار روز می توانم سرکنم. گفت که خیالت راحت باشد ما همین جا در نازی آباد برایت خانه می گیریم یا در خود ...
چند می گیری که میری سوریه؟!
جبهه کشاند همین بحث انسانیت بود. پدرم ذاتا کمک کردن به دیگران را دوست داشت ، به خاطر همین با همه عشق و علاقه ای که به خانواده اش داشت ، وقتی جنگ شروع شد ، چون سربازی رفته بود و کارهای نظامی را بلد بود برای اعزام داوطلب شد. همان موقع مادرم گفته بود که احمد تو سه تا بچه داری ، کجا می خواهی بروی؟ پدرم هم گفته بود هموطنان من منتظر کمک هستند، من وظیفه دارم به آنها که در شرایط سخت تری هستند کمک کنم ...
سیاست نامه همتی
تا اینجای کار که اقدامات تئوری جناب استاندار جایی برای گلایه ، نقد تخریبی و غرض ورزی نگذاشته است و اگر مشکل تیم قایقرانی بانوان استان واقعا حل شده باشد بزرگترین اقدام عملی وی محسوب میشود . آقای استاندار، باور کنید اینجا هم به قد خودش دلسوز دارد، فقط ما اینجا همان سرمایه اصل کاری دم دستان نیست، شما گفتید ربات هم می تواند در ادارات مدیریت روزمره کند، درد اینجاست که ربوت های ...
موج جدید خودکشی های آنلاین
. به گزارش شفا آنلاین :پرستاران انواع و اقسام داروها را به او تزریق کردند. آخرش دیگر نمی فهمیدی چه می گوید؛ بریده بریده حرف می زد. یادم می آید که به من می گفت: من قرار است بمیرم، من قرار است بمیرم. من به او گفتم: نگران نباش، همه چیز درست می شود. من اینجا هستم. هر وقت بخواهی، می آیم و به اتاقت سر می زنم. روز بعد ساعت هشت صبح که بیدار شدم، او مرده بود. چیزی که بیشتر از همه من را ...
هوای رفتن
می گفت دلم می خواهد بچه ها دور و برم باشند. حتی وقتی دانشگاه قبول شدیم، رضایت نداد برویم شهرستان. گفت یا همین جا درس بخوانید یا اصلا نخوانید. می گفت خانه را بدون شما نمی خواهم. اصلا خانه به این بزرگی، وقتی شما نباشید به چه درد من می خورد؟ دلش می خواست صدای ما همیشه توی خانه بپیچد. با محبت نگاهمان می کرد و می گفت یادتان باشد یک پدر به عشق بچه هایش نفس می کشد. نفس من، به نفس شما دو تا بند است ...
من پشت درم
خورده بود تاریک شده بود؛ شارژش داشت تمام می شد. یا باید جواب پدر را می داد که با عصبانیت مدام می گفت چقدر گفتم نرو، همه جا تعطیله... یا جواب مادر را که شب برو خونه دوست خاله ات... من چیکارکنم با تو دخترک زبون نفهم! آخر سر هم همان حرف مادر شد؛ نه کسی از خوابگاه جواب تماس های مکرر ملیحه را داد و نه مسافرخانه چی ای پیدا شد که به یک دختر تنها اتاق بدهد. راننده اما بی حرف و بی جدل پا به رکاب بود تا بلکه ملیحه شب بی جا و مکان نماند. به در خانه دوست خاله اش که رسیدند هم منتظر ایستاد تا ببینند مسیر و مقصد را درست آمده اند یا نه. پول زیادی هم نخواست. گفت: مهمان من؛ عیدی ات . ...
درباره بغض های نارس مجموعه شعر فرنگیس شنتیا/ شرح جراحات آخرالزمانی
های تفنگ خالی می کنند/ و دختران نابالغ / با خون برادرهای خود ناخن هایشان را رنگ می زنند.(30) دنیایی که به تعبیر بانو شنتیا مردم امروز در آن به سر می برند و سهم زنان نیز از درد و رنج و مصیبت، از مردها به مراتب بیشتر است، دنیای زرین پیشرفت و تکامل آدمی نیست،دنیای مکاشفات وحشتناک یوحناست: پس آن فرشته داس خود را برزمین آورد و موهای زمین را چیده، آن را درچرخشت عظیم غضب خدا ریخت. ...
گاهی سینه سپر می کرد و برای بچه ها رجز می خواند. چند ساعت بیشتر به عملیات نمانده بود. آنجا که نگرانی و ...
...، برادرش حسین را در جنگ از دست داده بود. به او می گفتم: حاج محمد! بیشتر مراقب باش، نباید تو بشی دومین شهید خانواده ت. به فکر مادر داغ دیده ت باش! میگفت: اگه من شهید بشم، تازه می شیم مثل پسر عموم، اصغر! اصغر می گفت: من اگر شهید بشم، می شیم سه تا! شهادت، آن شهد شیرینی بود که طرح آن حتی به شوخی، دور از عقل می نمود، اما اینجا بحث عشق و جانبازی بود. با اطمینانی که ...
بهناز جعفری از کار و زندگی شخصی اش گفت
.... البته منفی چندان واژه درستی نیست که به کار می بریم. من همیشه سعی می کنم با وجود توضیحات کارگردان، وجوه دیگری از کاراکتر را هم نشان دهم که مثبت است و دلسوزی و همذات پنداری مخاطب را برمی انگیزد. چندبار پای تان برای تست دادن به دفاتر سینمایی باز شد؟ در آن دوره ده ها بار تست دادم. چه برای کارهایی که مرا معرفی می کردند مثل دندون طلا و عشق طاهر و چه وقت هایی که خودم به دفاتر ...
مداحی را بیشتر از فوتبال و شعر دوست دارم
. هفته بعد شعر اجتماعی گفتم. اصلا فضای شعر را عوض کردم. تا مدت ها هم شعر عاشقانه نمی گفتم و همه هم می گفتند در فضای اجتماعی چقدر موفق تر هستی و بهتر شعر می گویی.این بحث نقد خیلی خوب است. آنقدر چکش می خوری تا بالاخره آن چیزی که می خواهی درست می شود. وی در مورد تحصیلات دانشگاهیش گفت، مهندسی صنایع می خوانم و در کنا آن نیز حدود 65 شعر را برای کتابم کنار گذاشته ام اما می دانم برخی شعرها ممیزی ...
تهمینه میلانی: از حکم پرونده عباس کیارستمی خون گریه کردم
فیلم های من را دوست دارند. می گویند تو ضد مرد هستی؟ من ضد مرد هستم!؟ من با بهترین مرد دنیا زندگی می کنم و بهترین برادرهای دنیا و همکاران فوق العاده خوب را دارم. وقتی ملی پروانه ساخت گرفت، همان فیلمنامه خودت را ساختی و همه تغییراتی که گفته بودند را اعمال نکردی ؟ بله، فقط تغییراتی که به کارم صدمه نمی زد را اعمال کردم. بگذارید برایتان کمی از پروانه نمایش ...
مجموعه جملات پرمعنای زیبا
خاموشی بهتر از سخن از راز دل خبر می دهد./ گوته اگر پیوسته و بدون درنگ کار کنید، توان داوری خود را از دست می دهید./ لئوناردو داوینچی انسان ها هرچه حساس تر باشند، رنج بیشتری می کشند./ لئوناردو داوینچی اجازه نده کسی نزد تو بیاید، مگر اینکه هنگام بازگشت، شادتر و خوشحال تر باشد./ مادر ترزا عشق عینک سبزی است که با آن انسان کاه را یونجه می بیند./ مارک تواین ...
باید شعر و مدح مطابق با نیازهای اسلام باشد/ آقا گفتند با خواندن شما دلم باز شد
به شما بدهم." اما یک کتاب ارتباط با خدا به من داد و گفت: "از من قبول کنید." کتاب را که باز کردم، عکس یک شهید را در ابتدای آن دیدم به انضمام یک وصیت سه چهار خطی از آن شهید بزرگوار. باور کنید تا هواپیما بنشیند ، نزدیک سی ، چهل بار بار آن فراز وصیت را خواندم. خیلی تکان دهنده بود. به حدی که اشکم را درآورد. پیرزن گفت: این پسر من است." گفتم: "امشب آستان قدس برنامه دارم؛ ان شاء الله همه جلسه را به یاد ...
گفت و گوی جالب و جنجالی تهمینه میلانی از معضلات اجتماعی تا حجاب و ازدواج سفید
شدم که نسبت به بسیاری از خانواده های ایرانی، از شرایط مناسب تری برخوردار بود. منظورم این نیست که مثلا پدر و مادرم تئوری های روانشناسی را حفظ بودند و در تربیت فرزندان به کار برده اند، اما شاید بتوان گفت صدمه کمتری نسبت به بسیاری از بانوان هم نسل خود دیده ام. طبعا به همین دلیل، رنجی که زنان فیلم هایم می کشند را تجربه نکرده ام. از سوی دیگر در تشکیل زندگی مشترک هم آزادی انتخاب داشتم و ازدواج من با عشق ...
عشق زمینی را به عشق آسمانی بخشیدم
روشن شده است که می گوید: با این فراز دعای جوشن کبیر همه زندگی ام و وابستگی هایم را بخشیدم، دیگر حاجت دنیایی ندارم و از این به بعد هر قدم را برای رضای خدا برمی دارم، انگار همه دنیا دست به دست هم داد و من به خدای خودم رسیدم و عشق به خدا در تمام وجودم زبانه می کشد. اولین کاری که کردم نگین دندانم را درآوردم، دکترم 5 بارم پرسید، مطمئنی؟؟؟ گفتم شک نکن گفت تو کسی نبودی که هم چین کاری کنی؛ عکس ...
بسته شعری شهادت امام سجاد (ع )
سلامش را تا عزاداریش شروع شود دیدن شیرخواره ای کافی ست تا صدایش به گوش ما برسد دیدن گوشواره ای کافی ست وقت افطار کردنش هر شب تا که چشمش به آب می افتاد تشنگی ضریح لب هایش یاد طفل رباب می افتاد من نمی دانم این که خاکستر چه به روز سر امام آورد زیر زنجیر پیکر زردش معجزه بود اگر دوام آورد گیرم از دست کوفه ...
جزئیات قتل وحشتناک دانشجوی دختر پزشکی
زیبا را دوست داشتم و همسرم بود و هیچ وقت تصمیم به قتل نگرفتم. هنوز باور نمی کنم که همسرم را کشتم. روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟ ظهر سه شنبه بود که خودروی سمند مادرم را گرفتم و به دنبال همسرم رفتم. جلوی دانشگاه منتظر ماندم تا زیبا کلاسش تمام شد و از دانشگاه خارج شد. همسرم سوار بر خودرو شد اما از همان اول شروع به بهانه گیری کرد که تو کار مناسب نداری، سربازی نرفتی و لباس برایم نمی خری ...
سجاده گشوده به سمت خدا، سلام
سر من ای کاش نمیزاد مرا مادر من محمدسعید میرزایی ای داغدار آینه کربلا سلام معنای صبر و داغ و سجود و دعا سلام سجاد، ای صحیفه تو مصحف شهود سجاده گشوده به سمت خدا سلام ای نورِ صادر از صدفِ پنج تن، درود ای وارث حقیقت آل عبا، سلام جان داده با تمام شهیدان حسین را سجاد، ای شهادت بی انتها، سلام ای عزّتت چنان که شهیدان کربلا دادند ...
ونورا: اگر یک روز دیرتر به بیمارستان می رفتم، ممکن بود زنده نمانم؛ دونده زن؛ از مالاریا تا المپیک در 10 ...
کنم یاد بیماری ام می افتم که تحملش از حد تصور هم برایم سخت تر بود. تبم خیلی بالا بود، مدام استفراغ می کردم، دل درد و سردرد شدید داشتم. بدنم به طور ناگهانی گرم و سرد می شد، لرز می کردم و بدون این که بدانم دلیلش چیست خیس عرق از خواب بیدار می شدم. وقتی مالاریا را تشخیص دادند، تبم به 40 درجه هم می رسید. گفتند: باید تو را در تشت یخ بگذاریم. اما من نمی توانستم حرکت کنم و حتی به سختی نفس می ...
مامان شوکت، عشق و دیگ سمنو...!
، اوایل انقلاب رفت پنیر بخره وقتی اومد گفتم مادر پنیرها کو، گفت یکی پنیر نداشت، دادمش. عجیب وابستگی به مال دنیا نداشت، هر وقت درآمدی داشت، می ذاشت لب طاقچه و می گفت هرکس نیاز داره برداره هفده سالش که بود، رفت... مادر طبق نذرش از همان ابتدا در قطره های شیر او، نام حسین را زمزمه کرده بود، خود او هم به دنیا وابستگی نداشت پس تعجبی ندارد اگر از جان و عزیزانش دل می کند و در مسیر شهادت قدم ...
3 ویژگی کسانی که حق تلاوت قرآن را رعایت می کنند
، فریاد نزنید، داد نزنید، در دهانش نزنید و حق را قبول بکنید! چند وقت پیش من از یک منبری پایین آمدم، خیلی هم شلوغ بود، داشتم بیرون می آمدم، یک آقایی خیلی محترمانه آمد و به من گفت: شما این آیه را در این منبر اشتباه نخواندید؟ گفتم: آیه چه بود؟ روی موبایلش زد و سوره آمد، قرآن آمد، زد آیه آمد، گفت: این آیه را ببینید، شما روی منبر خواندید. گفتم: من اشتباه خواندم، این تواضع در مقابل حق است. این فرد ...
جملات سنگین فلسفی از بزرگان
بدون نفوذ خارجی برای رسیدن به هدفش کوشش کند، سرانجام، طبیعت تسلیم او شده و دنیا به او روی می آورد./ رالف والدو امرسون حلقه ای که خانواده حقیقی تو را بهم می پیوندد، هم خونی نیست، بلکه احترام و شادمانی است که نسبت به زندگی یکدیگر دارند./ ریچارد باخ مخالفت، به ناچار، دشمنی نیست، بلکه به عنوان بهانه ای برای دشمنی مورد سوء استفاده قرار می گیرد./ زیگموند فروید خانه، بدلی ...