سایر منابع:
سایر خبرها
اقرار به قتل پدر به خاطر 700 هزار تومان
پدرش با همدستی دوست خود به نام ابراهیم اعتراف کرد و گفت: با پدرم اختلاف حساب داشتم. روزی برادرم گفت پدرم به تازگی گوسفندش را فروخته و 700 هزار تومان پول نقد دارد. این حرف مرا وسوسه کرد و شب حادثه برای سرقت پول به خانه اش رفته بودم که با پدرم درگیر شدم. در آن درگیری ابراهیم که همراهم بود با کلنگ به سر پدرم ضربه زد و باعث مرگش شد. به این ترتیب ابراهیم بازداشت شد. او با اقرار به جرمش گفت ...
با همه انتقادها، کارنامه 40 ساله روحانیت مثبت است/ در بسیاری از مباحث فقهی دچار کم کاری مفرط هستیم
سال های دهه 60 را اصلا درک نمی کند. از روز اول انقلاب شرایط اضطراری بود تا پایان جنگ. ممکن است بگویید که جنگ سال 59 شروع شد، اما از همان روز اول ماجرای خلق عرب و خلق ترکمن و ماجرای آذربایجان و کردستان را داشتیم. هر روز یک جا ماجرا و غائله تازه ای بود. در همین تهران در دانشگاه تهران تیراندازی می شد. به یاد دارم گروهای چپ درصحن و اتاقهای دانشگاه سنگربندی کرده بودند. بعد مسئله ترورها پیش آمد. اینها ...
وقتی زلزله را با بمباران اشتباه گرفتم
.... با دلخوری به آن ها گفتم: از روز اول جنگ تا حالا شب و روز کار کردم، نه مرخصی رفتم و نه استراحتی داشتم حالا که شوهرم را می خواهم برای درمان به تهران ببرم شما مانع می شوید؟! بحث مان بالا گرفت.خلبان می گفت که جای اضافه برای شما نداریم. در همین حین صدای مردی از پشت سرم آمد که گفت: اینجا چه خبر است؟ برگشتم. دیدم مرد روحانی پشت سر من ایستاده است. خلبان مشکل را توضیح داد من هم با دلخوری ...
وقتی به خانه زن سابقم رفتم نوید را داخل اتاق در وضعیت بدی دیدم
به مادرش بگوید نوید را تنها نگذارد! چرا که احساس می کردم حالش خوب نیست صبح روز بعد همسر سابقم طبق معمول به سرکارش رفته و نوید را به مادرش سپرده بود مادربزرگ نوید هم برای مدت کوتاهی او را تنها گذاشته و بیرون از منزل رفته بود اما ساعتی بعد مادر زن سابقم با من تماس گرفت و از این که نوید به تلفن هایش پاسخ نمی دهد ابراز نگرانی کرد. وقتی هراسان خودم را به منزل آن ها رساندم پیکر بی جان پسرم را در حالی دیدم که خود را حلق آویز کرده بود و ... اما دو روز بعد از این حادثه مادربزرگ نوید هم بر اثر سکته قلبی جان سپرد. شاید هم او به دلیل عذاب وجدان نتوانست مرگ نوید را تحمل کند. رکنا ...
برای زندگی التماس نمی کنم
داده است که می خوانید. چند وقت است در زندان هستی؟ از سال 88 زندانی شدم، حالا می شود شش سال تمام. همان اوایل به اینکه قاتل هستی اعتراف کردی، چرا رسیدگی به پرونده طولانی شد؟ برای اینکه حرفم را باور نمی کردند. البته اول خودم دروغ گفتم، اما بعد از نزدیک به 20 روز تصمیم گرفتم واقعیت را بگویم. وقتی اعتراف کردم قاتل هستم، باز افسران باور نمی کردند، بعد هم ...
اندر مصائب کارتن خوابی در فصل سرما
را بر خاطر می نشانند، این امنیت شاید سقف زمستانی بی سرپناهان باشد، چهاردیواری که خاطر زمستان نشینان بی خانه مان راکمی آسوده می کند و کمی هم از عذاب وجدان عمیق من و تو هنگامی که سر بر بالینی گرم می گذاریم، می کاهد. سامانی که بی سرپناهان کرجی سه سال گذشته آن را تحت عنوان گرمخانه تجربه کردند. شاید محیطی برای بازگرداندن پدر و مادری از ورطه نابودی اعتیاد باشد. سامان سرا به تعریف حسن مدیرروستا ...
وقتی رفتم خانه دیدم دزد دارد به مادرم تجاوز میکند و ...+عکس
. بلافاصله به سمت اتاق دویدم و صحنه وحشتناکی دیدم. دزد وقتی مرا دید قصد فرار داشت که با او درگیر شدم و با کمک همسایه ها تا زمان رسیدن پلیس او را مهار کردیم. زن تنها که از مشکلات روانی رنج می برد پس از این واقعه هولناک جان باخت. دادگاه این مرد را پس از محاکمه به 9 سال زندان محکوم کرد.
عشق اجباری وجود ندارد
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) ترجمه: مجتبا پورمحسن_املی نوتومب، نویسنده بلژیکی در قسمت نخست گفت وگوی خود با لوموند از خاطرات تلخ دوران کودکی اش گفت. شما را به خواندن بخش دوم و پایانی گفت و گو دعوت می کنیم. - چرا تصمیم گرفتید در رشته زبان شناسی تحصیل کنید؟ پدر و مادرم دیپلمات بودند. به همین دلیل فهمیدم که زبان و ادبیات تنها تکیه گاه من است. در 16 سالگی من به زبان لاتین حرف می زدم. انتخابی شخصی و عجیب که ربطی به خانواده ام نداشت. من فقط چیزهایی را دوست داشتم ...
امام در روزهای سخت، آرامش خود را به دیگران منتقل می کرد
، باز در خدمتشان بودم تا تبعید آن بزرگوار پیش آمد. بعد از هجرت ایشان به نوفل لوشاتو باز به حضورشان رسیدم و این ارتباط وجود داشت تا سالیان پس از پیروزی انقلاب. *ظاهراً شما درروز فاجعه مدرسه فیضیه درکنار امام و شاهد حالات ایشان بوده اید. خاطره آن ساعات را بیان کنید. بله، درآن روز خدمت حضرت امام بودم که خبر آوردند که کماندوها به مدرسه فیضیه حمله کرده اند و دارند طلبه ها را می زنند و ...
قصه یک معجزه دیگر در آوار کرمانشاه
دفن شده است. با این همه خدا را شکر که فرزندانم و همسر و مادرم الان کنارم هستم و عزادار نیستم. در روستا ما معدود خانه ای است که سیاهپوش نباشد. خودت و خانواده ات شب ها کجا می خوابی؟ دو شب اول که شرایط خیلی سخت بود اما روز سوم به ما چادر دادند، با این حال هوا خیلی سرد است؛ در چادر هستیم با چند تا پتو اما سرمای این جا استخوان سوز است. از امدادرسانی و کمک هایی که به شما ...
بیمه عمر برای کودکان زلزله زده
می توان آینده ای مطمئن تر را برایشان رقم زد. اما چند روز پیش که موج زلزله سراسر کشور را در برگرفت، با خبر شدم جوان خیر ما بازهم دست به کار شده و این بار برای زلزله زدگان غرب کشور خود را به منطقه زلزله زده رسانده است. او پیرامون این اتفاق می گوید: در باشگاه مشغول ورزش بودم که دوستم پرسید خبر زلزله را شنیدی؟ گفتم نه و به سراغ تلفن همراهم رفتم تا سایت های خبری را چک کنم. وقتی ...
بدبختی ، مستأجر ثابت این خانه هاست
...! توی همین خیابان نوجوانی است که در 16 سال عمرش هرگز یک کلاس درس را ندیده! دخترها اگر راهشان به مدرسه بیفتد درنهایت تا ششم می روند. چند خیابان آنطرف تر از نگاه خانواده، برای یک دختر بسیار دور است. دختری که برای توالت رفتن مجبور است شب و نصف شب برود پارکی چند خیابان دورتر. خانه تنهایی! هر سه مشکل عقلی دارند ته یک بن بست فرعی! آنقدر کسی سراغشان نمی آید که با دیدن یک غریبه گل از ...
ستاره ای که فرشته نجات مادرش شد
آواربرداری می سپردیم و می رفتیم سراغ خانه بعدی و آوارهای بعدی. کلا چند روز آنجا بودید؟ تا شنبه عصر (27 آبان) که یکی از پاهایم زیر آوار ماند و مجبور شدم برای درمان به کرمانشاه بیایم. چرا زیر آوار؟! باید برای بازدید محوطه ای، از دیواری نیمه خراب بالا می رفتیم. داروهایی که همراهم بود را کنار دیوار گذاشتم و می خواستم از آن بالا بروم که به یکباره چند آجر زیرپایم جابه ...
امین الله رشیدی؛ شناسنامه ی موسیقی رادیو
... رشیدی اولین آوازش را در سال 1327 با تصنیف رنج جدایی ، ساخته استادش موسی خان معروفی با ارکستر رادیو اجرا کرد. حالا حدود هفت دهه است که صدای او از رادیو پخش می شود. در یک روز گرم تابستانی به منزل ایشان رفتیم. مثل همیشه با مهربانی پذیرای ما بود و از گفتن خاطراتش استقبال کرد. هنوز در خانه رشیدی که مانند زادگاهش کاشان گرم است، رادیو حرف اول و آخر را می زند. روی دیوار، کاغذی دیدیم که نظر ...
◄ سلام بر زندگان زلزله
در آخرین یادداشتم، گفته بودم که برای مدتی ارایه تحلیل های اقتصاد سیاسی مربوط به مسائل کلان ملی را متوقف خواهم کرد و به جای آن، هر از گاهی یک کتاب خوب در حوزه توسعه را معرفی خواهم کرد. اکنون می خواهم به احترام هموطنان زلزله زده استان کرمانشاه، نخستین کتابی که معرفی می کنم درباره مدیریت زلزله باشد. و البته شیوه مدیریت بحران در هر کشوری (فرقی نمی کند بحران طبیعی یا اجتماعی یا سیاسی) یکی از بهترین شاخص های ...
برو با صدا و سیما ازدواج کن!
...: ئه حسین تو اون تو چیکار می کنی؟! خلاصه خودم رو تو تلویزیون دیدم و تا صب از خوشحالی خوابم نبرد،انگار عاشق شده بودم بعد هم اضافه می کند این تکه رو ننویس! من واسه دوربین زنده ام، شب که خودم و توی تلویزیون می بینم خستگیم میاد بیرون، قلبم شارژ می شه، اصن یه دنیا عشق داره این کار وگرنه شما نمی دونی که چقدر هزینه داره...! خانومم گفت: اصلا برو با صدا سیما ازدواج کن!این دوست بداری دوربین آقای دوربینی ...
تهران، زندگی بدون توازن
و او آنها را با قیمتی ارزان می فروشد. گاهی اوقات مشتری که گوشی را می خرد بعد از چند روز با توپ پر می آید که گوشی خراب است و با او جر و بحث می کند که باید گوشی را عوض کند یا پولش را پس بدهد. گاه باید با مأموران سد معبر شهرداری وارد مجادله شود و گاه باید مراقب باشد که کسی از بساطش گوشی کش نرود. خودش می گوید: نتوانستم در شهر خودم کار خوبی دست و پا کنم. دیپلم دارم و الان چهار سال است سربازی ام ...
خودم را برای اعدام هم آماده کرده بودم
...: پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR به خاطرات آیت الله العظمی خامنه ای، از زندان های ستمشاهی اشاره کرده که بدین شرح است: من بارها بازداشت شدم. مرا شش مرتبه بازداشت کردند؛ یک بار هم زندان بردند، یک بار هم تبعید شدم. مجموعاً این دوران ها نزدیک به سه سال طول کشیده است. دوره زندگی ما در آن زمانها، برای ایرانیها دوران بسیار بدی بود. 1376/11/14 * یاران انقلاب نسل یاران ...
پایان ترس از آبروریزی؛ دختر جوان همه داستان را برای پلیس گفت
این که پدر و مادرم در جریان این ارتباط شوم قرار گرفتند و من از شدت شرم دچار افسردگی شدم. دیگر خانواده ام اعتمادشان را به من از دست داده بودند و مدام سرزنشم می کردند به طوری که حتی مدتی در خانه زندانی شدم و حق بیرون رفتن و تماس تلفنی را نداشتم. مدتی بعد از این ماجرا سبحان وقاحت و بی شرمی را در حق من تمام کرد و شماره تلفن مرا به همه دوستانش داد. یکی از این افراد پدرام نام داشت که همواره ...
بعثی ها مثل انسان های اولیه با ما برخورد می کردند
؟ گویا این انتخاب مسیر زندگی شما را تغییر داد. سال 1358 من به عنوان رئیس بهداری وارد سپاه شدم. یک روز صبح وقتی به سر کار رفتم دیدم از طرف آقای جواد منصوری و آیت الله لاهوتی به عنوان نماینده امام به من اعلام شد که کاری با من دارند. البته من چند شب قبل خواب دیدم امام خمینی نیروها را تقسیم می کنند و بنده فرار می کردم. به منزل رفتم و دیدم قبل از اینکه وارد منزل شوم، ایشان در منزل هستند. صبح که ...
ماجرای دختر بی حجابی که به لطف امام رضا نماز شب خوان شد/ آنقدر به اردوی زیارتی رفتیم که به مشهدی ها ...
...: امام رضا علیه السلام برای همه یک جور خاصی عزیز است. نمی دانم از چه زمانی و چه طور به ایشان ارادت پیدا کردم اما فکر می کنم که شروع اش از چند سال پیش بود که با شب قدر با دوستانم به حرم رفته بودیم. مدت زیادی بود که وقتی به حرم می رفتم؛ حاجت خاصی را طلب می کردم اما نه تنها آن اتفاق نمی افتاد بلکه بدترش پیش می آمد. من خیلی ناراحت بودم و پیش خودم می گفتم که دیگر به مشهد نمی روم! اما سفر بعدی که پیش ...
قلیان، تفریح 3 هزار تومانی! آری یا خیر؟
...: یادم هست یک شب بعد از پیتزا خوردن با دوستانم، همراهشان به قهوه خانه رفتم. آنجا بچه ها قلیانی سفارش دادند و من هم چند پُک زدم و خوشم آمد. خانواده ام اوایل نمی دانستند اما بعد که فهمیدند شروع کردند به دعوا کردن که نکن، نساز، سرطان می گیری، آسم می گیری؛ اما کو گوش شنوا؟ چند وقت بعد هم که دیدند گوشم بدهکار نیست، برایشان عادی شد. ح. که هر دو نوع قلیان میوه ای و سنتی را مصرف می کند می ...
شهیدی که پا به پای چمران در پاوه می جنگید
زندان اوین منتقل می کنند. او در اوین تا چند ماه به دلیل شدت شکنجه های وحشیانه ساواک به صورت چهار دست و پا حرکت می کرده است. شهید حاج مهدی عراقی تعریف می کرد در اوین گاهی با مارکسیست ها بحث می شد. یک روز، بین اصغر وصالی و مسعود رجوی درگیری لفظی به وجود آمد و اصغر جلو او و دار و دسته اش ایستاد. همسر شهید : خسته بودم و خیلی زود خوابم برد. در خواب دیدم سیدی که عمامه سبز داشت آمد بالای سرم ...
موسیقی آذربایجانی نادیده گرفته شده است
موسیقی فولک فعالیت می کردم. اکثریت خوانندگان آذری زبان در این بخش حضور داشتند استادانی چون حمید عبادی، اباذر اُرنانیان، هوشنگ آذراوغلی ،فریدون فتحی و علی قاسمی اما یک سال بعد از آن به صدا و سیما رفتم. درآن دوران برنامه رادیویی گلها مخاطب بسیاری داشت با این تفاسیر آیا موسیقی آذری هم به همین نسبت مورد استقبال قرار می گرفت؟ علاقه مندان به موسیقی اقوام موسیقی خود را فراموش نمی کنند و ...
حالا من تنها مانده ام
برد روی بلندی که روز گذشته سقف خانه شان بوده. با آرامشی عجیب شروع می کند به توضیح دادن: ساعت 9 یا 9 و نیم شب، دایی و عمه و مادربزرگم خانه مان میهمان بودند. خانه مان برای چند لحظه لرزید، من و خواهر و دختر دایی ام ترسیدیم ولی بزرگترها گفتند چیزی نیست. سر سفره شام بودیم که چند دقیقه بعد زمین لرزید و دیوار و سقف ها افتاد روی سرمان. انگار ما را انداخته بودند توی ماشین لباسشویی! صدای مادر و ...
گفت و گو با یک دانشجوی روانشناسی که 16 ساعت زیر آوار بود!
که حتی فرزندم را هم از دست نداده ام. با خودم می گفتم حتما او مرده است ولی ما همگی زنده ایم و سالمیم. از اعضای خانواده مان هم هیچ کس فوت نکرده است. شما هم درس می خوانی؟ بله. من دانشجوی رشته روانشناسی هستم. چند وقت بود در این خانه زندگی می کردید؟ من که سه سال است. از وقتی که ازدواج کردم. ولی خانواده شوهرم چندین سال است که در این خانه زندگی می کنند. ما هم رفت وآمد ...
مسافرکشی برای معاش پس از سه دوره نمایندگی مجلس!
عنوان مستمری بازنشستگی دریافت می کردم. با این وجود باید دو خانواده را هم سرپرستی می کردم. به دلیل این که این حقوق کفایت نمی کرد، شب ها با ماشینم مسافرکشی می کردم. وقتی این خبر پخش شد، آقا (رهبر معظم انقلاب) خیلی ناراحت شده بودند و فرمودند: خرج این سه خانه را بنده می دهم و شما دیگر حق ندارید مسافرکشی کنید. وی درباره دیدارش با گورباچف، اظهار کرده بود که بنده مسؤولیت زندان ها را داشتم و وارد ...
چند سال دیگر ممکن است جوان ما حافظ و مولانا را نشناسد
واقع بحث این است که نمونه های زیادی داریم که افت استانداردها و افت معیار فرهنگی در آن رخ داده است. به دلیل اینکه گروه های مرجع در آن تضعیف شده اند، این نه تنها در دانشگاه صادق است بلکه در عرصه های دیگر مانند هنر، موسیقی و ... هم صادق است. چند سال دیگر ممکن است که جوان ما با مراجع فکری تاریخی شان قطع ارتباط کند. یعنی می خواهم بگویم که مثلاً حافظ و مولانا را نشناسند، چون کجا این ها آموزش داده می شود ...
انتقاد تند یک استقلالی از حسن روحانی!
. خواهرم چادر نداشت ولی من از طریق دوستانم اول به خانواده های دیگر چادر دادم. چرا خانواده ات را از این منطقه خارج نمی کنی؟ من 100 بار گفته ام ولی خانواده ام خودشان نمی آیند؛ دل شان نمی آید. به مادرم هزار بار گفتم ولی او می گوید ما از مردم جدا نیستیم و نباید در این شرایط شهر را ترک کنیم. در این چند روز که در مناطق زلزله زده بودی چه چیزی خیلی تو را ناراحت کرد؟ زلزله ...
شهید عدیل از ثمرات نهضت امام بود
...، نزدیک اذان صبح به شهادت رسید. تاریخ شهادتش اول صفر مصادف با 21 آبان سال 1394بود. کی از شهادتش مطلع شدید؟ یکی از برادرانم در جایی فعالیت فرهنگی دارد. یک روز دو نفر از دوستانش با هم صحبت می کردند که گویی در عملیات اخیر چند نفر از بچه های لشکر زینبیون به شهادت رسیده اند و نام یکی از آنها عدیل است. برادرم آنجا متوجه شهادت عدیل شده بود. بعد از پیگیری متوجه شدند که خبر درست است. برادرم ...