سایر خبرها
پلیس انگلیس به نژادپرستی سازمانی دررابطه باقتل بیژن ابراهیمی متهم شد
مسیر عدالت شده است. 48 ساعت پس از نخستین تلفن درخواست کمک بیژن ابراهیمی و پس از بارها درخواست کمک، وی به قتل رسید و پیکر نیمه جانش سوزانده شد. پیش تر قاتل بیژن ابراهیمی حداقل به 18 سال و دستیارش به چهار سال حبس محکوم شده بود، حکمی که موردانتقاد خانواده مقتول قرار گرفت. اروپام ** ه ن **3404**انتشار: محسن اسماعیلی ارتباط با سردبیر newsroom@irna.ir تماس بی واسطه با مسئولین ...
بعد از 2سال و 4ماه پیکر همسرم پیدا شد
من در اولین فرصت دنبال شما خواهم آمد. دو روز بعد از اعزامش به من زنگ زد و گفت این شماره من است اگر مشغول بود یا خاموش نگران نشو من خودم با شما تماس می گیرم. منتظر ماندیم تا اینکه انتظار ما باز هم به مفقودالاثر شدن سیدرضا ختم شد. چه سفارش یا وصیتی داشت؟ همسرم به من سفارش کرد اگر زمانی شهید شدم، پسرم دست تو امانت است. می خواهم مثل یک مرد بار بیاید و در آینده سرش بالا باشد. من گفتم ...
فرماندهی سپاه که مقام نیست
بعد از عروسی تازه عروسش را نزد مادر می گذارد و به جبهه می رود. از عشقش می گذرد تا به عشق وطنش پاسخ دهد. وقتی گفت می خواهم بروم، نگران شدم. گفتم احمدآقا چرا اینقدر زود می روی؟ گفت من خیلی دیر می روم، آقا رحیم صفوی شب پاتختی رفت. خنده ای زد و قول داد زود به زود بیاید. تقریبا 10 روز یکبار، یک روز می آمد و دوباره برمی گشت تا اینکه در یک حادثه، زمانی که مهمات می بردند، ماشین در سردشت چپ کرد، دو نفر ...
کتاب باز یک برنامه انقلابی است/ کسی در تلویزیون به آن معنا دنبال یک برنامه کتابی و فرهنگ مطالعه منسجم ...
مالی خیلی ویژه ای وجود داشت. من اصولاً از نظر مالی خانواده غنی ای دارم و خیلی ها به من پیشنهاد می دادند که بیا در فضای بازار و واردات فعالیت کن. بنابراین طبیعتاً یک وقت هایی به این فکرها می افتم. چون تعهد به زندگی شخصی خیلی به آدم فشار می آورد. همسر من چون خودش هم هنرمند است، خوشبختانه خیلی همراهی می کند. بالاخره آدم قیاس می کند، ولی قضیه تبلیغ مرا گیر انداخته است. اگر هم می خواهم به سینما بروم به ...
مرگ غم انگیز 2 خواهر شیرازی / آن ها در اتاق خوابیده بودند که!
صبح دیروز مرد میانسالی که صدایش از ترس می لرزید، تلفنی با سامانه 125 آتش نشانی شیراز تماس گرفت و کمک فوری خواست. این مرد به کارشناس مرکز فرماندهی آتش نشانی گفت: من و همسرم بیرون از خانه هستیم، اما ازساعتی قبل هرچه با تلفن منزل تماس می گیریم هیچ کس جواب نمی دهد.حالا هم نگران دو دختر خردسال مان هستیم. به دنبال این تماس، حدود ساعت 7:50 دقیقه صبح دیروز بسرعت آتش نشانان ایستگاه 11 راهی ...
مرد جوان در خواب از اقدام شومش گفت و زنش او را تحویل پلیس تهران داد + عکس
بجا بگذارد از محل فرار Escape می کند. خوابی که راز سرقت را بر ملا کرد در حالی که تحقیقات درباره این حادثه Incident ادامه داشت زن جوانی به اداره پلیس رفت و راز سرقت عتیقه های مرد پولدار را بر ملا کرد. وی گفت: چند روز قبل یکی از دوستانم به من گفت که سارقی به کلکسیون عتیقه های خانه پدری اش دستبرد زده است. پدر دوستم، مرد پولداری است که عتیقه های زیادی در خانه اش نگهداری می کند ...
شوهرم که رفت به طبقه بالا رفتم او زیر پتو بود و !/ شب قبل پیامک های بدی برایم فرستاده بود
بود و تا ساعت 12 امروز خودرویش مقابل خانه پارک بود. دیشب صدای جروبحث شوهرم و همسر جدیدش را می شنیدم که به خاطر خرید مبل و لوازم خانه با هم دعوا می کردند. امروز ساعت 15 بود که صدای گریه بچه اش آمد و حدود یک ساعت ادامه داشت. من که نگران شده بودم بالا رفتم و هوویم را دیدم که روی تخت افتاده و نفس نمی کشد. بعد من بودم که به پلیس زنگ زدم. در جست وجوی مرد خانواده با ثبت اظهارات اولیه این زن ...
شوهرم حبس ابدی است و از زندان برایم پیام های شرم آور می فرستد!
روز به روز بدتر می شد. تا اینکه از رانندگی کامیون هم اخراجش کردند. ناچار شدم بروم سر کار و خیلی زود حسابدار یک شرکت کوچک شدم. از آن به بعد دائم می گفت؛ پول زن، خوردن ندارد. کار مال مرد است و از این حرف ها. اما نه کاری بلد بود و نه تحصیلات و تخصصی داشت. رفته بود دنبال کار قاچاق مواد مخدر. اولش نمی دانستم بعد که فهمیدم و التماس کردم دست بردارد گوشش بدهکار نبود. تا اینکه بالاخره دستگیر شد و حکم ...
محاکمه مردی به اتهام قتل زن دوم
. کارشناسان پس از بررسی های تخصصی با آثار کبودی روی گردن این زن روبه روشدند که نشان می داد او قبل از غرق شدگی با فشردن گلویش خفه شده است. به این ترتیب کیومرث -همسر- به عنوان مظنون قتل بازداشت شد. اما او در همه جلسات بازجویی منکراتهامش شد و گفت: آن روز با همسرم به جاده چالوس رفته بودیم. او روزه بود و من رفتم تا کمی تخمه بخرم و برگردم. اما پس از برگشت متوجه شدم ناپدید شده است. بعد ...
ما شهید ندادیم که یخچال بگیریم!
ایام بارندگی شدیدی در کرج اتفاق افتاد و مسلم نگران شد و برایمان نامه ای نوشت و از طریق پدر دوستش ارسال کرد. نوشته بود که نگران است سقف خانه روی سرمان خراب شود. من به او اطمینان خاطر دادم که اتفاقی نمی افتد. شهید برای چه عملیاتی اعزام شده بود؟ همسرم 40 روز در جبهه ماند. عملیات فتح المبین بود. بعد از اینکه رفت یک بار نامه داد. آن زمان ما تلفن نداشتیم و مثل امروز دسترسی ها آنقدر راحت نبود ...
عروس کینه جو نیمه شب روی صورت خواهرشوهرش اسید ریخت + عکس های تکاندهنده
...، مادربزرگ، عمه و پدرشان زندگی می کنند. فاطمه در این حادثه Incident بینایی یکی از چشمانش و زیبایی صورتش را از دست داد. صورت، گردن، گوش و بخشی از بدنش هم سوخت. او بچه کوچکتر، نادیای یک سال و نیمه را در آغوش کشیده. همان برادرزاده ای که برای نگهداری از او به خانه برادرش رفت: این بچه فقط هفت ماهش بود. روز 24 آبان سال قبل. رفتم خانه شان گفت خیلی دیر شده، شب هم بمون. خیلی تأکید می کرد که ...
گرفتن فرزند خوانده، روانشناسی کودک مهم است؟
این سال ها به شدت به من و همسرم شباهت پیدا کرده و این راز همزیستی عاشقانه انسان ها کنار یکدیگر است که گاهی حتی از ژنتیک هم پیشی می گیرد. پویا پسری است که 30 سال قبل وقتی که شش ماهه بود سرپرستی او به یک زوج سپرده شد اما فوت پدرخوانده اش دوسال بعد از این ماجرا زندگی اش را تغییر داد. او که حالا تحت درمان یک روانشناس قرار دارد و از اضطراب بیمار گونه و شدید رنج می برد، گفت: فوت پدرخوانده ام ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (473)
هوا آخرش این چاییا که هنو از سینی گرفته نشده میره تو معده میکشتمون! 33. بابام ساعت 6 صبح بیدار شده بهش میگم چی میزنی این وقت صبح بیداری؟ گفت 2 ماه که بهت پول ندادم میفهمی چی میزنم خلاصه که هوای اون گدای مترو ولیعصر که ماسک و کلاه داره رو بیشتر داشته باشین! 34. به بابا بزرگم گفتم آرزوت چیه گفت قبل از مامان بزرگت بمیرم، مامان بزرگم با گریه از اتاق رفت بیرون بابا بزرگم گفت دروغ ...
پدرم مذهبی بود و من دختری..! - ارتباط با پسر همسایه آخرین اشتباهم نبود
یک هفته بعد از برگزاری مراسم عقدکنان متوجه شدم که همسرم به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد و هنگامی که دچار توهم می شد مرا کتک می زد قبل از ازدواج چشمانم کور شده بود و رفتارهای نامتعارف او را به حساب شوخی و دوست داشتن می گذاشتم. نریمان هم به دلیل موقعیت اجتماعی پدرم با من ازدواج کرده بود تا با کمک پدرم شغل مناسبی پیدا کند. خیلی زود متوجه اشتباهم شدم و درحالی که نزد خانواده ام خجالت زده و ...
روایت ماجرای درخواست "طلاق همسر" یک مرد تاجر
التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم ، وقتی که مشکلات مانند شب تاریک به شما حمله کرد، برای رد مشکلات خودتان فعلیکم بالقرآن . من خیلی از دعواها و خیلی مشکلات مردم را چه در شهرستان و چه در تهران با قرآن حل کرده ام که اگر به دادگستری می کشید، به 10 سال هم حل نمی شد. *ماجرای درخواست طلاق همسر مرد تاجر یک شب نزدیک دوازده شب بود، تاجر محترمی به من زنگ زد و گفت: اگر بیدار هستی، به دنبالت ...
عشقی که مانع وصال شد
چالش بودن یا نبودنش را. پس از سه روز که دو نفر بودن را تجربه کرده بودم؛ هنگامی که به هوش آمدم متوجه فلج بودن کمرم شدم، بسیار درد داشتم تا اندازه ای که آرزو کردم کاش چشمانم را باز نکرده بودم؛ در آن لحظه نخستین کاری که پرستاران انجام دادند این بود که از من خواستند با گوشی تلفن با خانواده ام تماس بگیرم؛ نام خانه که آمد نگران شدم و تازه متوجه شدم کجا هستم؛ همانگونه که پرستاران گفته بودند؛ به طور ...
فقر مطلق در قلعه گنج
جلوی غریبه ها کثیف کند. بلقیس وقتی یک ساله شد و شروع کرد به راه رفتن نمی توانست جایی را ببیند. نتوانست چشم به روشنایی باز کند درست مثل دو برادرش جان محمد 50 ساله و اسلام 35 ساله و خواهرش نارون . بلقیس 15 ساله شد و او را به همسری پیر مرد 80 ساله ای درآوردند. اسلام می گوید: شوهر بلقیس کشاورز بود، زمین داشت. کنجد، ماش و گندم می کاشت. چند سال پیش از دنیا رفت. الآن دیگه نمی تونیم چیزی بکاریم ...
وقتی پایم روی پدال بی حرکت شد
با تو زندگی کنم، حتی اگر هم بروم باز هم برمی گردم؛ در غیر این صورت حتی اگر اینجا هم بمانم ممکن است اتفاقی بیفتد و من از دنیا بروم". با این حال، تنها چیزی که همسرم را راضی به رفتنم کرده بود ایمان به خواست خداوند بود؛ به او می گفتم اگر خداوند بخواهد مرا ببرد در هر صورت خواهد برد؛ به همین خاطر با همراهی همسرم یک راز را تا شب اعزام من به سوریه پنهان نگه داشتیم. حالا قرار است ابوالقاسم ...
شهید مدافع حرم امیر سیاوشی،تکاور نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی/ تک تیر اندازها با قناسه زدنش؛ ...
. هر دو ساکن محله چیذر بودیم. یک محله سنتی و مذهبی. این محله از قبل انقلاب هم همین طور بود. مردمش زمان انقلاب، انقلابی بودند و زمان جنگ هم رزمنده. امیرم متولد 15 خرداد سال 1367بود، به قول خودش روز قیام خونین مردم علیه طاغوت به دنیا آمده بود. همسرم بعد از سه سال تحقیق پیشنهاد ازدواجش را با خانواده من مطرح کرد. امیر خادم امامزاده علی اکبر چیذر بود و من را هم در آستان امامزاده دیده بود. من ...
خدمات الکترونیک و مقاومت در اجرایی کردن آن
از شهروندان که مدتی است تلفن منزل شان قطع شده است به خبرنگار ایرنا گفت: شرکت مخابرات ایران سامانه ای الکترونیکی برای رفع مشکلات تلفن ثابت طراحی کرده است که هفته گذشته و با قطع شدن تلفن ثابت منزلمان با شماره داده شده تماس گرفتم و مشکل اطلاع رسانی شد. حمید نکوئی افزود: چند روز گذشت اما هیچ اقدامی صورت نگرفت و مجدد با شماره 2021 تماس گرفتم که تلفن گویا بود. این شهروند ادامه داد: تلفن گویا ...
"گرانی" گریبان گیر یلدای مشهدی ها شد؛ مانور تجمل در آستانه بلندترین شب سال
این طرح ها در کنار یکدیگر قرار داده شده اند؛ از سبدهای میوه به شکل هندوانه گرفته تا بدلیجات بانوان که الهاماتی از انار و فال حافظ دارند در واحدهای صنفی وجود داشته و به فروش می رسد. در این میان چیزهای جدیدی نیز تبدیل به روال و عادت شده و هر سال با آب و تاب بیشتری نسبت به سال قبل در مراسم یلدای ایرانی ها جای خود را باز می کند که یکی از آنها مراسم بردن هدیه و مهمانی نخستین شب یلدای عروس و ...
پایان 6 سال دلشوره/ یگانه به آغوش مادرش بازگشت
به گزارش خبرگزاری کودک و نوجوان ، یک روز از در مغازه ای در خیابان طالقانی شهرستان خرمشهر رد می شدم که اطلاعیه گم شدنش را دیدم، یک دختر بچه دو ساله گم شده بود، مادرش حال و روز خوبی نداشت حال اطرافیانش هم بد بود، شهر در نگرانی و تشویش بود و همه مردم دلشوره یگانه کوچولوی خانواده یونسی را داشتند به هر حال جستجو ها شروع شد؛ روزها از پی هم می گذشت همه داشتند می پذیرفتند که این بچه آب شده و در زمین فرو ...
جشن تولدی با رنگ و بوی سرطان/از خنده های دردناک شیوا چه می فهمیم؟
بیماری موجب شده که مرگ و میر در جامعه افزایش پیدا کند. بر این اساس شهرستان گچساران در شب گذشته به همت موسسه نیکوی کاری زینب کبری جشن تولد 15 بیمار سرطانی و خاص را برگزار کرد. در این جشن کودکان به همراه والدین و خیرین نیکوکار برای شرکت در این جشن به کافه گرندلوکس گچساران آمده بودند. در میان این بیماران نگاهم به دختری معطوف می شود که چهره زرد رنگ و پریده خود نشان از ...
در معراج شهدا اطلاع رسانی ضعیف است/ عکس را که دیدم شوکه شدم!
را مطرح کرد اما من جوابی برایش نداشتم. چند باری هم خواهرش را فرستاد با من صحبت کند اما من می گفتم باید با خانواده ام صحبت کنید هرچه آنها بگویند من هم قبول می کنم. خواهرش می گفت تو باید یک بله اولیه به ما بگویی که مطمئن قدم برداریم اما من بازهم چیزی نگفتم علی رغم اینکه در دلم می دانستم که دوستش دارم. او هم می گفت الا بلا فقط معصومه. سید رضا اغلب شرایطی که در ذهنم داشتم برای ازدواج را داشت. اهل کار ...
باید دست و پای سردار سلیمانی را بوسید
مدرسه بروم بابا من را برد جلوی آیینه، یک چادر سرم کرد وگفت: ببین چقدر قشنگ شدی، من دوست دارم وقتی می خوای بری مدرسه اینطوری بری . از همان موقع مشتاق پوشیدن چادر شدم. پدرم سخت گیر نبود. وقتی می خواستم از خانه بیرون برم و کمی حجابم مشکل داشت می گفت: زهرا جان خودت برو ببین با این حجاب مناسبه بیرون بری . اجباری نداشت. می گفت نظر خودت چیه؟ پدر از زمانی که داعش تشکیل می شود مرتب از رفتن به سوریه و جنگ ...
روستاهایی با آمار زیاد معلول زایی در کرمان
، چارچوب فلزی کهنه و آفتاب سوخته و سقفی که زمستان ها چکه می کند. خانه ای که حکایتش بی شباهت به داستان جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی نیست. وقتی که مرگان سر از بالین برداشت، سلوچ نبود... . کرم ، شوهر زیاده ، زن و 6 فرزند قد و نیم قدش را رها کرد و رفت. از مسیر خاکی به خانه زیاده می رسیم. سفره روی زمین پهن است. نان، چای و خرما تنها مخلفات صبحانه سجاد و خواهرش سودابه است. اتاق سجاد یک چاردیواری 5 متری ...
افشاگری هولناک یک زن بهایی در باره سران این فرقه ضالّه
بعد صدای گریه قطع شد بعد از حدود دو ساعت مهین بچه را آورد و به من پس داد. آن ها نقش خود را خیلی ماهرانه بازی می کردند که اصلا به ذهنم خطور نمی کرد نیت بدی داشته باشند. من که در یک خانواده مذهبی تربیت شده ام و از چنین چیزهایی بی خبر بودم بعدا فهمیدم که فرزند دلبندم آن شب لعنتی از سوی منصوری مورد تجاوز قرار گرفته است. ماهیت کثیف منصوری او آدم کثیفی است که قبل از انقلاب در خرمشهر به ...
رازگشایی از معمای قتل نخستین کاپیتان تیم ملی فوتبال و زنش
روزهای آخر 28 مرداد که شاه از نوشهر و کلاردشت به بغداد و از آنجا به رم پرواز کرد بیشتر شد. هنگامی که شاه پس از کودتا به تهران بازگشت سرگرد خاتم دیگر محرم راز شاه شده بود. او به عنوان فردی از خانواده سلطنتی با همه رابطه داشت و حتی با روزنامه ها مصاحبه می کرد و چگونگی بردن و آوردن شاه را شرح می داد. او مردی خوش اندام، زیبا و مجلس آرا بود و رفت وآمد به دربار، افکار دور و درازی را در سرش به وجود آورده ...
شوهر خاله ام مرا دوست داشت / شوهرم زنی را گرفته بود که 18 سال از خود بزرگتر بود!
خطرناک می کرد. بعد از ازدواج هم به همین کارها ادامه داد به طوری که آکروبات بازی در مجالس عروسی و مهمانی های بزرگ شغل او شد. با آن که ما هم سن و سال بودیم اما به دلیل نسبت فامیلی زندگی خوبی داشتیم و من همواره به خانواده همسرم احترام می گذاشتم چرا که شوهرخاله ام مرا خیلی دوست داشت اما این زندگی آرام از حدود یک سال قبل چنان به هم ریخت که گویی روی حباب بنا شده بود از آن روز به بعد همسرم به بهانه ...
حالم را پرسید و 2 ساعت بعد شهید شد
... نگران مادر بار آخری که رفت، به جز همسرش هیچ کس نمی دانست. معمولاً قبل هر از مأموریتی برای خداحافظی پیش مان می آمد. شب قبل از رفتن برای خداحافظی با ما آمد و به من گفت: مادرجان کار نداری؟ من دارم میرم مأموریت. زنگ نزنید، خودم باهاتون تماس می گیرم. هر دو، سه روز یک بار هم به ما زنگ می زد و خبر همه را می گرفت. بار آخر هم از من پرسید مادر حالت خوبه؟ چشمت رو عمل کرده بودی بهتر شد؟ همه مواظب ...