سایر منابع:
سایر خبرها
90 دقیقه بی پرده با "سعید علی حسینی مردی که می ماند"
. * ولی خیلی اشک ریختید؟ اینکه بعد از این همه سال که باعث خوشحالی خانواده شدم و ای کاش های زندگی ورزشی ام هم تا حدودی برطرف شد خیلی خوشحال کننده است. آدم بغض می کند. یاد آن لحظه افتادم که با خیلی موانع روبرو بودم .همه از جلوی چشمانم رد شد . * در صحبت هایتان اشاره کردید با سه ماه تمرین به مسابقات جهانی رفتید، واقعا دانش وزنه برداری ما بالا است یا استعداد زیادی داریم که ...
پذیرایی امام زمان(عج) از مسافر مکه
کردم که چیزی همراه نداشتم و به هر شکلی بود خودم را به مدینه رساندم. موقعی که با دوستانم برخورد کردم، مرا بر ورود امام زمان (عجّ) بشارت دادند و به ساختمانی راهنمایی کردند که حضرت در آن جا ساکن شده بود، نزدیک آن ساختمان رفتم و منتظر ماندم تا هنگام نماز مغرب و عشاء فرا رسید، نماز را خواندم و بعد از سلام نماز، مشغول دعا و راز و نیاز با خدای خود شدم که بتوانم مولایم را زیارت کنم. ...
اهالی ورزش از شب زلزله تهران و دلهره در پایتخت می گویند
صبح هم خواب بودم و خدا را شکر مشکلی هم به وجود نیامد. محمد پنجعلی/ کاپیتان سابق پرسپولیس من در زمان زلزله مشغول دیدن بازی بایرن مونیخ و بوروسیا دورتموند بودم که همان لحظه بایرن گل زد، من یک لحظه لرزش را حس کردم اما فکر کردم بچه های همسایه طبقه بالا هستند که برای زدن گل شادی کرده اند. اما همان موقع سجاد پسرم خواب بود و بیدار شد و همسرم هم گفت زلزله آمده، بیرون را که نگاه کردم، دیدم همه ...
جنایت هولناک پسر سلاخ
پنهان کرده بود. او مرد بدنامی بود که بعد فهمیدم چند پسر افغان دیگر را هم آزار داده است. اگر او مرد بدنامی بود چرا همراهش برای تفریح به بیرون از شهر رفتی؟ آن زمان حرفی درباره او نشنیده بودم. بعد از این که اولین بار مرا آزار داد این ماجرا را به یکی از دوستانم گفتم. آن موقع بود که فهمیدم چند پسر نوجوان افغان دیگر نیز به دام او افتاده اند. چرا همان موقع از او شکایت ...
گزارش مکتوب؛ بهای سنگین یک لحظه عصبانیت
چه مربوطه؟ مگه تو مدعی العمومی که دخالت می کنی؟ من کوتاه نیامدم و دوباره جلو رفتم تا میانجیگری کنم اما داوود کلمه رکیکی در مقابل همه نثارم کرد. اصلا یادم نمی آید که چطور یک لحظه کنترل خودم را از دست دادم و با کف دست به سینه او کوبیدم و تا به خود آمدم دیدم همه دور او جمع شده اند و خون از سرش روی زمین ریخته است. کم کم جمعیت اطراف ما زیاد شد، یکی می گفت زنگ بزنید اورژانس و دوست علی ...
احمد چند سالی از من بزرگتر بود با او به پارتی شبانه می رفتم تا اینکه یک شب خودم را در اختیار او گذاشتم و!
چقدر خوشحال بودم و سر خوش و شاد، با هم سن و سال های خودم سرگرم بازی بودم. هیچ خاطره ای قشنگ تر از چند سال اول دوران کودکی خود ندارم، تا زمانی که خواهرم به دنیا آمد و همه چیز به هم ریخت. پدرم بیمار شد، مادرم توان نگهداری از او را نداشت و مدام نگران آینده خود و فرزندانش بود و از زندگی خسته شده و آن قدر مشکلات زندگی او را تحت فشار قرار داده بود که مدام می گفت: ما بدبختیم و از این زندگی خسته شده ام ...
دست هایی که آنها را فلج کرد
اتفاق کمر پدر و مادرم را خم کرد. هیچ امدادگری نبود که بیاد کمکمون. همه می ترسیدن باز زلزله بیاد. آخر سر شوهر خواهرم دستمو گرفت از زیر آوار کشید بیرون. همون موقع بود که نخاعم قطع شد. تا مدت ها بهش می گفتم ازت بدم میاد تو منو به این روز انداختی ولی خب اون که تقصیری نداشت. نمی دونست باید چی کار کنه . پس از اینکه از زیر آوار بیرون آمده درد تا مغز استخوانش را سوزانده و فریادش روستا را پر کرده ولی ...
محمدرضا خرسندنیا : مشکل من با مشکی پوشان نه فنی بود و نه مالی بلکه مشکل، خودم هستم
. من این فصل تنها سه بازی فیکس بودم و دو بازی آخر نیم فصل هم اصلا بازی نکردم. الان احساس می کنم نمی توانم به مشکی پوشان کمک کنم و به درد این تیم نمی خورم. من بعد از جدایی از استقلال انتخاب خوبی نداشتم و باید رو به جلو حرکت می کردم که چنین اتفاقی رخ نداد و در همه موارد هم خودم مقصر هستم و کسی را مقصر نمی دانم. هافبک تدافعی نیم فصل اول تیم مشکی پوشان د رخصوص مقصد آینده اش و اینکه چرا هنوز ...
پسرم وقت دلتنگی، قاب عکس پدر را بغل می کند
بعد از نماز صبح تماس گرفتم، باهم صحبت کردیم و گفتم که خواب دیدم شهید شدی، تعریف کرد که همان صبح عملیاتی داشتند که باید به منطقه ای مین گذاری شده می رفتند اما عملیات کنسل شد. اما برای رفتن به سوریه با اینکه خانواده مخالف بودند عزمش را جزم کرده بود که هر طور شده برود. فقط چند نفری از خانواده هایمان به علاوه خودم مخالف رفتنش نبودند وگرنه مابقی همه مخالفت می کردند. قرار گذاشته بود اگر رفتنی ...
روش های رضایت گرفتن شهید دهه هفتادی برای رفتن به سوریه
...، جماعت بخوانیم. می گفتم برای جماعت باید سه نفر باشیم که می گفت یکی هم من، قبول نیست؟ که گفتم قبول است سه نفره جماعت می خواندیم. بعد از مدتی پدرش گفت حالا که این طور است، نماز خواندن را یاد بدهیم. که خیلی خوب یاد گرفت و نماز می خواند. چه سالی و کجا دنیا آمد؟ دی ماه سال 76 در قم و لحظه اذان صبح به دنیا آمد. لحظه تولد، پزشکم گفت لحظه اذان صبح است و فقط برای فرج امام زمان دعا ...
ناگفته های تلخ اولین خبرنگاری که بعد از زلزله وارد بم شد
... مشغول جمع کردن مدارک از داخل کمد بودم که خانم ایزدی نسب خبر زلزله در شهر بم را به من داد و گفت تا این لحظه اخبار دقیقی از زلزله در دست نیست، اما خبرهای پراکنده حکایت از فاجعه ای بزرگ در شهر بم دارد. ایشان از من خواستند که اگر آمادگی دارم فورا به بم بروم در حالی که هنوز قضیه را جدی نگرفته بودم آقای پیش بهار نیز بر گفته ایشان صحه گذاشت و مطالب بیشتری درباره زلزله بم به من اطلاع داد ...
زخمی که هرگز التیامی نخواهد داشت
14 سال است حسرت نبودن پسرش در دلش مانده است اما هم چنان توکلش به خداست و می گوید قسمتم بود که پسرم، عروسم، نوه ام از من گرفته شوند اما من توکلم به خداست و صبورم... دردهایی بر دلم دارم اما من صبورم... این تنها حرفی است که از زلزله بم از او می شنویم... این تنها بخشی از خاطرات پیرزنی است که در زلزله بم فرزندش را از دست داد... چنین مادرهایی، پدرهایی، خواهرهایی، برادرهایی در کرمان کم نداریم که داغدار عزیزانشان هستند. یک روز در یکی از ادارات تنها منتظر نشسته بودم هیچ کس در اداره نبود همه کارمند ...
کاهش وزن 40 کیلویی بازیگر زن! + عکس
به گزارش شبکه خبری تهران نیوز ، بهاره رهنما در توییتر اعلام کرد که 40 کیلو وزن کم کرده است. بهاره رهنما تصویری در اینستاگرام منتشر کرد و در توضیح آن نوشت: بعد چهل کیلو کاهش وزن خودمم الان خصوصا تو عکسا برا خودم غریبه ام. بهاره رهنما (زاده 10 آذر 1352 در اراک [2] ) نویسنده و بازیگر زن ایرانی است. او دارای دو لیسانس ادبیات و حقوق قضایی و دو فوق لیسانس ادبیات نمایشی و فیلمنامه نویسی ...
ابر و باد و مه و خورشید و فلک انتقام می گیرند!
آخر سر از آلوده کنندگان هوا یعنی خودروها به همان ها پناه بردیم. من جای محصولات سایپا و ایران خودرو بودم می گفتم؛ هان شما که این قدر بد ما را می گفتید، چطور الان برای فرار از زلزله خوب و ایمن هستیم؟ جالب تر این که ما 6نفر بودیم و یک خودرو برای فرار داشتیم. حین بحث که چه کسی سوار نشود، یکی مان به خاطر ایستادن در هوای آلوده حالش بد شد و او را رساندیم بیمارستان و 5نفری دور دور کردیم. نیم ساعت بعد یکی دیگرمان حالش بد شد و او را با نفر اول جابه جا کردیم و هر نیم ساعت مثل نگهبان ها تغییر دادیم و اینطوری هم خودمان را از زلزله احتمالی مصون نگه داشتیم و هم مضرات آلودگی هوا را درمان کردیم. ...
گفت و گو با سارادونا ، خانم گل فوتبال ایران
.... پارسال از فوتبال خودم راضی نبودم و بعد از 12 سال از تیمم جدا شدم و دلم می خواست پرفروغ تر باشم، ولی متأسفانه آن طور نشد، ولی وقتی گلم در برنامه 90 پخش شد، خیلی خوشحال شدم چون پنج سالی که من خانم گل شده بودم و 12 سالی که در فوتبال حضور داشتم صحنه های گل هایم پخش نمی شد. از این جهت هم خوب شد تا آقایان فوتبال ما را ببینند و نگویند خانم ها هم مگر فوتبال بازی می کنند! آن ها حرف های بدی درباره ما ...
روایت میرسیدی از اجرا هنگام زلزله/ سکوت همه جا را فرا گرفت!
...> فتحعلی فاخری، که نیم ساعت بعد از زلزله به همراه عبدالرضا بوالی، مدیر شبکه خبر، خود را به رسانه ملی رسانده بود، ادامه داد: در لحظات اولیه وقوع زلزله، به همه کارکنان و خبرنگاران شبکه خبر فراخوان دادیم تا خودشان را به شبکه برسانند و خبرنگاران هم در سطح شهر مستقر شوند و با تلفن همراه، تصاویر و فیلم های خبری خود را برای شبکه ارسال کنند. وی با بیان اینکه در همان لحظه های اول، پوشش خبری ...
تازه عروس بودم که زنی وارد زندگیمان شدو...
نوآوران آنلاین - با این وجود من خوشحال بودم که قبل از آغاز زندگی مشترک پی به فریب کاری ها و حیله گری های نامزدم بردم واز او طلاق گرفتم. البته اگر خانواده ام موضوع تحقیق درباره نامزدم را جدی می گرفتند شاید امروز مهر طلاق بر شناسنامه ام خودنمایی نمی کرد و ... به گزارش گروه حوادث Accidents رکنا، دختر 21 ساله در حالی که رای غیابی طلاق را در دست داشت و بیان می کرد نمی دانم چرا ...
میزبانی شبکه یک از وزیرکشور
خبر آن را اعلام کرد و در همان برنامه با علی مرادی، از مرکز زلزله شناسی کشور ارتباط برقرار کردیم. فتحعلی فاخری، که نیم ساعت بعد از زلزله به همراه عبدالرضا بوالی، مدیر شبکه خبر، خود را به رسانه ملی رسانده بود، ادامه داد: در لحظات اولیه وقوع زلزله، به همه کارکنان و خبرنگاران شبکه خبر فراخوان دادیم تا خودشان را به شبکه برسانند و خبرنگاران هم در سطح شهر مستقر شوند و با تلفن همراه، تصاویر و ...
همه دارایی های یک مادر شهید + عکس
رازش را دلش نگه دارد و به او گفت که به سوریه رفته : به من گفت که الان دمشقم، گفتم سجاد آنجا جنگ است ، آنجا چکار می کنی؟ گفت من به عنوان یک سپاهی وظیفه دارم که از مرزهای اسلام دفاع کنم، الان اینجا مرز اسلام است، هرجای دیگری هم باشد می روم. آن موقع من چون تنهایی از این موضوع با خبربودم ، خیلی نگران سجاد بودم، ختم قرآن نذر کرده بودم که سجاد سالم برگردد ، حتی بعد از برگشتن سجاد به من گفت که یک بار تیر ...
ورود عملیاتی شعر به مناطق زلزله زده
...> یک روز پیش از وقوع زلزله، به نمایشگاه کتابی در کرمانشاه دعوت شدم. دوستان برایم بلیت گرفته بودند، اما من گفتم دوست دارم با ماشین شخصی بیایم. همان شب خبر زلزله آمد. صبح راه افتادم. نزدیک همدان بودم که رفقا زنگ زدند و گفتند با خودت هر قدر می توانی آب بیاور. ماشین ال نودم را با سیصد بطری آب معدنی پر کردم و مستقیم بردم سرپل. شب را در سرپل بودم و از فردای آن روز به دیگر نقاط سر می زدم. روز بعد دوستان ...
6 ماه است که به کیش نرفته ام/ در زمان زلزله، تهران و در حال رصد شرایط بودم
شهردار تهران در پاسخ به شایع پراکنی های اخیر پیرامون عدم حضورش در ستاد مدیریت بحران در هنگام وقوع زلزله گفت: گفته بودند که در هنگام وقوع زلزله در جزیره کیش بودم اما 6 ماه است که به کیش نرفته ام و روز پنج شنبه با قرارگاه خاتم الانبیاد جلسه داشتم. به گزارش خبرنگار موج، محمد علی نجفی در حاشیه جلسه ستاد مدیریت بحران شهر تهران درباره شایعه سفر خود به کیش در روزهای آلوده تهران با بیان این ...
برانکو: عیبی ندارد که سیدجلال نخواست پنالتی بزند/ اجازه دادم خود بازیکنان تصمیم بگیرند
انتخاب کنند؟ به این شکل نه ولی در فوتبال حرفه ای ضربات پنالتی شرایط خاصی دارد. باید اجازه بدهی هرکس آماده تر است پشت توپ بایستد. آن لحظه هم من چنین چیزی گفتم. متأسفانه دچار بدشانسی شدیم و حالا همه می گویند اشتباه کردیم در حالی که در ضربات پنالتی همه چیز پنجاه- پنجاه است. راستی وقتی زلزله آمد شما کجا بودی؟ در آپارتمانم بودم. مهمان داشتم و بلافاصله بعد از رفتن او زلزله آمد ...
رقص دسته گل عروس بم در باد
نخوابند فکر می کردم ممکن است زلزله لوستر یا سایر وسایل را بیندازد. بالاخره همه خوابیدیم ساعت حدود پنج و 26 دقیقه صبح روز جمعه پنجم دی ماه، پتو را کاملا دور سر و بدنم پیچانده بودم که صدایی مهیب مرا به خود آورد به محض اینکه اراده کردم از جایم بلند شوم، زمین لرزید و سقف فروریخت، کمی بعد هیچ صدایی به گوش نمی رسید حالا من بین پتو زیر خروارها خاک زنده زنده دفن شده بودم، زمان می گذشت و من گاهی از هوش ...
قصه فوزیه و کژال
از مربیان تیم حمایت روانی گیلان پیام داد که ای کاش بتوانیم برای این دو بانوی نجیب باصلابت که پا به ماه هستند، کاری کنیم! از آنجایی که چند سالی است خانم دستینه و سابقه کاری اش را می شناختم که همیشه داوطلبانه به هلال احمر کمک می کند، بدون مزد و منت همه جا و همه وقت همراهمان است، در سختی، برگزاری دوره آموزشی و در حوادث تلخ یکی از بهترین مربیان استان گیلان است و مدت 10 روز بعد از وقوع زلزله در دالاهو ...
مسئولان ورزش گلستان من را بی انگیزه کردند/ ایران را ترک می کنم
مسئولان دفتر ایشان گفتم من از راه دوری آمده ام و فقط می خواهم 10 دقیقه با آقای طیبی صحبت کنم که با گذشت دو ساعت این اتفاق رخ نداد و این رفتار خیلی من را ناراحت کرد. جعفرنسب ادامه می دهد: حتی یکی از ملی پوشان کبدی هم در همان روز کنار من نشسته بود تا با آقای طیبی دیدار کند اما وی هم نتوانست با ایشان دیدار کند و خیلی ناراحت شده بود. من یک بار دیگر هم برای دیدار با مدیرکل وررش و جوانان به گرگان ...
مهرداد جماعتی : با وجود یکی، دو پیشنهادی که داشتم نمی خواستم از سپیدرود بروم
و گفتم که دیگر به تمرینات بازنخواهم گشت. از آن ها تشکر کردم و نیم فصل نیز قراردادم را فسخ کردم. مهرداد جماعتی در ادامه گفت: صحبت های بسیاری بعد از جدایی ام شنیدم اما باید بگویم که هیچ یک از آنها صحت ندارد و به زودی به یکی از تیم های مدنظرم خواهم پیوست. درست است مدتی مصدوم بودم و پیش از آمدنم به سپیدرود حرف وحدیث های بسیاری درباره ام گفته شده است اما من فقط دو، سه ماه مصدوم ...
مزاحمت سه جوان به خواهر زاده ام
نداشتم هیچ وقت پایم به دادگاه کشیده نمی شد.من هیچ سابقه کیفری نداشتم و حتی پایم هم به کلانتری نرسیده بود. سپس خواهرزاده نوجوان متهم به عنوان شاهد روبه روی قضات ایستاد و گفت: ما در پارک نشسته بودیم که مقتول و دو دوستش به سوی ما آمدند. انها مست بودند و حال طبیعی نداشتند. مقتول ناسزا گفت و با دایی ام درگیر شد.او حتی سنگی را برداشت تا به سمت ما پرتاب کند. همان لحظه بود که دایی ام چاقو را از ...
داستان شگفت انگیز زندگی خانم سلبریتی/تصاویر
با این همه زیبایی و استعداد برای حضور در یک نمایش جواب منفی بشنود. اما خیلی زود این نه ها به بله تبدیل شد. وی به شدت به تلاش های خود ادامه داد و موفقیت را در تئاتر فیلیپ استریت در سیدنی بدست آورد. 4- بازیگری و ازدواج کیدمن در همان اوایل دهه سوم زندگی خود به موفقیت در دنیای سینما دست یافت و مدتی بعد برای بازی در فیلم روزهای تندر (Days of Thunder) با تام کروز همبازی شد. وی ...
زلزله روز قیامت و روز رستاخیر عظیم است/اساس این عالم از بین رفتن و فنا است
انسان خودش را پیدا میکند، و اتفاق دیگر این است که متوجه به مبدأ اعلا می شود. وقتی که زلزله آمد من تهران نبودم، اما جایی که بودم هم مبتلا به این لرزه بود، تصاویری که بعدا پخش شد نشان داد که انسان وقتی که خطر جانی احساس کند و نفسش در خطر باشد، همه تعلقات را رها میکند که جانش را نجات دهد. آدم هایی که خانه های بزرگ و ثروت و موقعیت داشتند، وقتی زمین شروع به لرزیدن کرد حواسشان به این ...
مرضیه برومند :در زلزله به آموزش نیاز داریم
ایران آنلاین /از طریق تماس های تلفنی و تلگرامی فهمیدم زلزله شده، از آنجایی که تنها زندگی می کنم اغلب افرادی که تماس می گرفتند نگران این بودند که نکند حالم خوب نباشد. راستش وقتی متوجه زلزله شدم اصلاً به خودم فکر نمی کردم چراکه چندان از این قبیل اتفاقات نمی ترسم. تنها دغدغه ام این بود که حالا در این شرایط چه اتفاقی ممکن است بر سر مردم بیاید، مردمی که بی اغراق همه آنان را چون خانواده ام دوست دارم ...