سایر منابع:
سایر خبرها
زن،شوهرش را به قتل پسرشان متهم کرد
صاحبخانه هم موضوع را خبرداده بودم. شب حادثه با پسرم به حمام رفتیم و وقتی بیرون آمدیم حال هر دونفرمان خوب نبود. پدرام می گفت سرش گیج می رود و نمی تواند بخوبی نفس بکشد. به همین خاطرکمی او را ماساژ دادم که بعد هم خوابید. دو ساعتی گذشته بود که سراغ پسرم رفتم که ببینم حالش چطوراست،ولی یکدفعه متوجه شدم بدنش مثل یک تیکه سنگ شده و نفس نمی کشد. سریع با اورژانش تماس گرفتم و به همسر سابقم-مادر پدرام- هم خبر ...
فیلم عرق سرد ؛ خرده تبعیض های فراموش نشدنی
این فیلم بازی کنم، چون شرایط فیزیکیم جوری بود که نقش یه دختر فوتبالیست رو نمی تونستم بازی کنم. من جزو گزینه های سهیل بودم و از سحر ممنونم که سهیل رو مطمئن کرد که این فیلم برای من این انگیزه رو ایجاد می کنه که شرایط فیزیکیم رو براش آماده کنم. می تونم به جرئت بگم که تماس سهیل با من یکی از هیجان انگیزترین تماس هایی بود که توی این سال ها داشتم. راجع به این فیلمنامه قضیه این طوری پیش رفت، اما ...
وقتی قبل امتحان با استاد تسویه حساب کردم
رسیده به چای خوردن در خانه استاد! خیلی گرم و دلی، هم را بغل کردند. داخل نرفتم. از سالن تماشایشان می کردم. کرمانشاهی بود. لهجه داشت. برایش یک جعبه نان خرما آورده بود و گذاشت روی میز. بی مقدمه گفت: آقا به شما نمیاد اشک دانشجو رو ببینید! او در جریان نبود. اتاق رنگ دوستی گرفته بود با طعم نان خرمایی. بارقه های امید به دلم نشست. استاد دستش را گذاشت روی شانه او و به من نگاه کرد. متهم ردیف اول ...
عادت های نویسندگی محمدرضا یوسفی/ جنگ که شد تئاتر خیابانی را کنار گذاشتم و داستان نویس شدم
روایت های نقال ها و پرده خوان ها بودم و علاقه زیادی به این داستان ها داشتم به خانه ما آمده بود، برادر بزرگترم دفتر شعر من را برداشت. آن را زیر جعبه ای در اتاق پنهان کرده بودم. دفتر را به دایی احمد نشان داد. بسیار کم رو و خجالتی بودم. مدام گریه می کردم.خجالت می کشیدم از اینکه برادرم دفترم را به دست دایی داده است. دایی دفتر را باز کرد و مقداری از مطالب آن را خواند.مرا بسیار تشویق کرد. هیچ ...
گزارش وزیر راه به مردم از روز برفی
مستقیم به مرکز مدیریت راه ها رفتم. اکثر همکاران از شب گذشته تا صبح پلک روی پلک نگذاشته بودند ولی، با نشاط و سرزنده بودند. جناب دکتررضایی رییس کمیسیون عمران مجلس نیز تماس گرفت و قرار شد ایشان هم حضور پیدا کنند. چندین بار با پلیس، هلال احمر، مرکز پخش فراورده های نفتی و مدیران استان های درگیر تماس گرفتم و از آخرین وضعیت مطلع شدم و همفکری های لازم را با سازمان های مختلف به عمل آوردم. البته ...
در فاطمیه کامل شدم
رایج است و من هم مانند آن ها فکر می کردم. اما روزی که تصمیم گرفتم مسلمان شوم و خواستم با مانتو و روسری از خانه خارج شوم، خیلی دلهره داشتم. من قبلش با حجاب نبودم و آن روز وقتی از پله ها پایین رفتم، ترسیدم که از خانه خارج بشوم، چون نمی دانستم چه برخوردی با من می شود. اما همین که در را باز کردم، سرم را بلند کردم و لبخندی بر لبانم نشست و راه افتادم. حس می کردم با حجاب از زندان آزاد شده ام، احساس آزادی به من دست داده بود. خیلی احساس شادی به من دست داد. برخلاف آنچه تصور می کردم حجاب نه تنها مرا محدود نکرد، بلکه علاوه بر آزادی، احترام را نیز درپی داشت. ...
اولین دعای پسرم پیروزی جمهوری اسلامی بود/ زائران گلزار شهدا از کرامات سید ابوالفضل می گویند
، اصلا منظور ایشان چنین نبود، نمی خواهم دفاع کنم ولی صادقانه می گویم آقای ظریف چهل سال است که در این نظام کار می کند، در نیویورک و تهران، هم اکنون هم وزیر هستند وهزاران سخنرانی کردند، هزاران ساعت مذاکره کرده است. درست نیست در یک سخنرانی یک موضوع کوچک را از یک متن بردارید و برجسته کنید. من در آن جا بودم، باید قبل و بعد آن را بسنجید. وی اظهار داشت: ظریف بیان کرد که مردم آزادانه انتخاب می کنند و ...
دیر آمدم و آماده بودم راننده غر بزند؛ اما بی حرکت، خیره به جلو، رنگ ش مثل گچ سفید بود... راننده اسنپ، ...
ربع-نیم ساعتی همان جا نشستم. جمعیت کم کم پراکنده شدند. بی سیمی پیداش شد. آمد طرف من: - حاجی گفتن تا کارشون تموم شه در خدمت شما باشیم. رفتیم داخل یک دفتر کار نشستیم. برام چایی آورد. مزمزه کرد فضولی بکند یا نه. آخرش پرسید: جسارتا شما از بستگان حاج فخار هستین؟ - من امروز راننده شون ام. پس اسم ش این جا حاج فخار بود! به هیبت ش می آمد. گفتم: ماشالا حاجی این جا برو بیایی ...
شهید حسن باقری مطهری دفاع مقدس بود
عملیات طریق القدس نیز مسئولیت شناسایی پل سابله را بر عهده داشتم. آن شب نان و پنیر و سبزی داشتیم. نور ساختمان سپاه سوسنگرد که متعلق به ژاندارمی بود با یک موتوربرق تامین می شد و چراغی کم سو در اتاق ما روشن بود. من، شهید زین الدین، شهید احمدی خلج و حسن باقری سر سفره ی شام نشسته بودیم. شهید باقری راجع به آینده جنگ و جبهه ها طوری صحبت می کرد که برای ما قابل هضم نبود. ایشان می گفت ما در این جنگ حتما پیروز ...
یک راهکار ساده برای پیدا کردن رگ خواب همسر
برایم سخت بود. دوست داشتم همسرم بعدازظهرها خانه باشد. کمی هم غر می زدم. شاکی می شدم. اما کم کم با خودم کنار آمدم؛ خوب فکر کردم. دریافتم که دو من درونم دارم که یکی به همسرم حق می دهد و دیگری شاکی می شود. من منطقی می گوید او هم حق دارد، ساعاتی برای خودش باشد. و من خودخواه معترض است که همسرم باید بعد از کار بیرون تمام ساعاتش را در خانه به سر ببرد. برزخی بود این دوران و من بین این دو منِ خودخواه و ...
شکم مرغ یخ زده پر از طلا بود! | عجیب اما واقعی
داخل آن نبود و سپس با خیال راحت عازم سفر شدیم. اما چند روز بعد وقتی از مسافرت و تفریح به خانه بازگشتیم ناگهان دنیا روی سرم خراب شد. همه وسایل باقی مانده در منزل به هم ریخته بود و از دستبرد دزدان حکایت داشت. در این میان چون سارقان چیزی برای سرقت Stealing پیدا نکرده بودند، فقط مواد غذایی داخل یخچال را سرقت کرده بودند. وقتی در فریزر را باز کردم خانه دور سرم چرخید چرا که من طلاهایم را در یک کیسه ...
روز شهادت برشنورد اول طرفداران حکومت با دست و رقص آمدند راهپیمایی!/ قبل از انقلاب روستاها نه برق داشت نه ...
خیلی ضعیفی هم داشتیم، البته کانون خانواده گرمی داشتیم، حتی برای آمدن به شهر صومعه سرا هم مشکل داشتیم با این که کرایه ماشین هم گران نبود و بسیار ارزان بود ولی خب ما پول پرداخت آن کرایه کم را هم نداشتیم. روستای ما هیچ چیز نداشت، نه گاز بود نه برق بود، هیچی نداشتیم، نفت بود اما در اواخر مبارزات گرفتن نفت هم بسیار مشکل بود، نزدیکی های پیروزی انقلاب یه مقدار مشکل شده بود پیدا کردن نفت. ...
بیرون خانه مخفی شدم سهیلا مرد غریبه را به داخل خانه برد و!
داشت در تشریح اختلافات خانوادگی خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: من هم مثل هر پسر دیگری آرزوی ازدواج و تشکیل خانواده را داشتم و در خیال خودم به دنبال زن رویاها و آرزوهایم بودم. هر فردی ملاک هایی را برای انتخاب همسر در نظر دارد من هم مواردی مانند ایمان، صداقت و رعایت حجاب را معیارهای خودم قرار داده بودم تا این که زن عمویم دختری را برای ازدواج به من معرفی کرد. در اولین جلسه خواستگاری وقتی نگاهم ...
تمام تحریم های هسته ای در ژنو برداشته شد/ کماکان در بحث برجام ابهاماتی وجود دارد و باید در این زمینه ...
جمله را آن وسط بکشید بیرون، حتما می شود روی آن تفسیر های دیگر قرار داد. به نظر من این طور نبود، گواهی می دهم منظور این نبود. مجری پرسید آیا چیزی که در برجام امضا کردیم همان چیزی بود که در ژنو توافق کردیم یا عقب نشینی هایی وجود داشت؟ عراقچی: این سوال خاصی است انتظار داشتم بپرسید که در ژنو یا برجام از این برگه چه طور استفاده کردید؟ اگر بخواهیم ژنو را با توافق نهایی در وین مقایسه کنیم ...
زندگی ام را نجات دهید...
به حرف زدن: دختر روستا بودم. پدرم وضع مالی خوبی نداشت و بسختی روزمان را شب می کردیم. دیپلمم را که گرفتم، یاسر به خواستگاری ام آمد. پسر بدی نبود. کار و بار درست و حسابی نداشت؛ اما خانواده آبروداری بودند و همین اصالتشان باعث شد که پدرم به آنها جواب مثبت بدهد. یکی دو سالی از ازدواجمان گذشته بود که ستایش دخترم به دنیا آمد و نور امیدی به زندگی امان بخشید. اما همیشه یاسر می نالید از ...
وزیر راه: برای ایران نگرانم!
نگذاشته بودند ولی، با نشاط و سرزنده بودند. جناب دکتررضایی رییس کمیسیون عمران مجلس نیز تماس گرفت و قرار شد ایشان هم حضور پیدا کنند. چندین بار با پلیس، هلال احمر، مرکز پخش فراورده های نفتی و مدیران استان های درگیر تماس گرفتم و از آخرین وضعیت مطلع شدم و همفکری های لازم را با سازمان های مختلف به عمل آوردم. البته، مراقب بودم که در کار فرماندهی و مدیریت صحنه دخالت نکنم تا آنها بتوانند با توجه به ...
مادر شهید: عباس من برای مردن حیف بود، او باید شهید می شد/ هنگام دفن پیکرش به او گفتم شیرم حلالت که ...
فضای مجازی منتشر شده بود، اما ما چیزی نمی دانستیم. جمعه 4 رمضان بود و ما افطار منزل دخترم دعوت بودیم. شب که برگشتیم، فامیل های دور به خانه ما آمدند. تعجب کردم این وقت شب علت حضورشان چه بوده است؟ چهره غمگین آنها تعجب مرا بیشتر برانگیخت، اما با توجه به ارامشی که پیدا کرده بودم، اصلاً فکر نمی کردم اتفاقی افتاده باشد تا اینکه یکی از اقوام پرسید: می دانید عباس مجروح شده؟ چشمان اشک آلودشان چیز دیگری می ...
کارآفرینی موفق با 300 هزار تومان سرمایه اولیه
شوی من بود. چهار روز بیشتر نبود اما خوب استقبال شد. فروش حضوری برایم خیلی بیشتر از فروش اینترنتی جواب داد. بعد از آن شو، یک سری کار برای عید آماده کردم. بعد تصمیم گرفتم که کالکشن فصلی داشته باشم. بهار، تابستان و پاییز شو گذاشتم. آخر تابستان هم به نمایشگاهی دعوت شدم که یک طرح حمایتی از هنرمندان بود. در این نمایشگاه دست ساخته های هرکس جمع آوری شد. هرکس هر هنری که داشت آورده بود. مثلا زیورآلات دست ...
سارقان برفی تهران به دام افتادند/ مرد شکاک همسرش را 18 ماه در کم ترک اعتیاد حبس کرد/ انهدام باند سارقان ...
مدام از من می خواست برای آشنایی بیشتر در مکانی خلوت با یکدیگر قرار بگذاریم. من هم که حرف های او را باور کرده بودم، به درخواستش پاسخ مثبت دادم اما برادرم که به رفتار و حرکات من مشکوک شده بود، گوشی تلفن همراهم را گرفت و من نتوانستم سر قرار بروم. این در حالی بود که من با اصرارهای زیاد مرتضی تصاویر زننده و خصوصی خودم را برای او ارسال کرده بودم. مدتی بعد وقتی دوباره با او تماس گرفتم عنوان کرد که حتماً ...
روشهای تنگ کردن واژن، سه راه طبیعی
با تمام محصولات مخرب و بسیاری از گزینه های موجود، انتخاب محصول مناسب برای بدن شما می تواند خیلی سردرگم کننده به نظر بیاید. نگران نباشید ما برای کمک اینجا هستیم. پس از چندین و چند تحقیق، من 3 تا از موثرترین روش هایی را که می توانید با استفاده از آن ها واژن خود را سریعا تنگ کنید کنار همدیگر گذاشته ام. بعد از اینکه اولین فرزندم را به دنیا آوردم ، احساس می کردم در اتاق خواب دیگر رابطه جنسی یکسانی در ...
احترام موسیقی رعایت نمی شود
؟سابقه ای از آواز خواندن در خانواده ی شما وجود داشت؟ باوجود تمام تنگناها من در خانه مشوق داشتم؛ خواهر بزرگ من عاشق موسیقی بود.مادرم موسیقی را خیلی دوست داشت و همیشه آوازها و تصنیف های ” قمر” را می خواند. خواهر بزرگ من هم می خواند.به من می گفتند پدرت صدایش خوب بود. ایشان بسیار مذهبی به وند و قرآن را با صوت و تلاوت می خواندند؛ من ارسال 1314 به دنیا آمدم و سه ساله بودم که پدرم از دنیا رفت ...
پیکر علی رامز تشییع شد
دوستش می داشتم. مفید خاطرنشان کرد: زمانی که علی رامز در کانون بود من هنرپیشه سینما بودم اما وقتی پیشنهاد تئاتری به من می شد با هر دستمزدی که بود قبول می کردم و کار می کردم چون عاشق تئاتر بودم اما این تنها به دلیل علاقه ام به تئاتر نبود بلکه به خاطر شما و به خاطر تماشاگرها بود. وقتی نفسم به نفس تماشاگر می خورد زنده می شوم. مفید در پایان با بیان اینکه علی رامز هیچ وقت نمی میرد ...
زنی که نیمی از جانش در سقز جا ماند+ عکس
هنگام باز کردن درِ اتاق، شیشه شکست و انگشت من چند بخیه خورد. او در ادامه از شب ها و روزهایی می گوید که تنها در بیمارستان خلاصه می شد، لحظاتی که حاضر نبود آن شرایط را رها کند و به فکر آرامش خویش باشد. در کل مدت پنج سالی که من آنجا بودم، شاید شش، هفت بار بیشتر به مرخصی نیامدم، هر شش ماه یک بار هم به زور می آمدم و در واقع تمام زندگی من در آن دوران معطوف به بیمارستان بود. شرطم برای ازدواج ...
داستانک/ معلم جغرافی
مهرداد سلطانپور (م.عطارباشی) کلاس اول راهنمایی بودم و هیچکدوم از بچه های کلاس رو نمی شناختم . از شانس خوبم همون روز اول رفتم نشستم پیش عباس و پیمان ، دوتا از شرورترین بچه های مدرسه! از اونجایی که استعداد کشف نشده ای در زمینه شرارت داشتم ، خیلی زود با اون دونفر اُخت شدم و روزهای خوب و خوشی رو توی مدرسه می گذروندیم. یه معلم جغرافیا داشتیم که خیلی آدم بی اعصابی بود ...
کارگزارانی ها اصول فروشی می کنند/امثال نوری زاد، تاجزاده و گنجی ریای خود را بالا می آورند
متقبل نشد و با بودجه شخصی ایشان و فعالیت هایی که ما کردیم، تلویزیون ایجاد شد. البته من قرار نبود که آمریکا بمانم و به ایشان هم گفتم تو الآن می خواهی تلویزیون راه بیاندازی ولی من داخل ایران بیشتر می توانم کمکت کنم. می توانم بروم داخل ایران دفتر و استودیویی بزنم. یوسفی گفت نه؛ دستم تنهاست و اینجا بمان که منجر به ماندن من شد و به آریزونا رفتم. چون در بوستون بودم و دانشگاه هاروارد در آنجا بود، دوره ام که ...
مخترع جوان تبریز: به جایی رسیدم که با خود گفتم بگذار و بگذر!
...> این حمایت ها مستلزم داشتن ارتباط وپارتی بود تا موفق بشوم وام بلاعوض دریافت کنم و در بازپرداختش تعجیل نداشته باشم و با خیال آسوده به کار تحقیق و نوآوری وتولید و فروش بپردازم. شنیده ام عزم مهاجرت دارید. چرا به فکر مهاجرت افتاده اید؟ من بعد از اخذ مدرک ارشد و بی نتیجه ماندن اهدافم در زمینه ی ارتقاء نوآوری هایم، تصمیم گرفتم به حوزه های دیگری وارد بشوم تا شاید به موفقیت هایی دست ...
برخی مدیران کمر به قتل تئاتر در ایران بسته اند
تئاتر دارد اجرا می شود. در سال های پیش هم چنین مدیرانی داشتیم و برای خود من این موضوع صادق بود؛ وقتی که کار نمی کردم خیلی به من احترام می گذاشتند؛ آدم عزیز و محترمی بودم اما هر نمایشی دست می گرفتم تبدیل به عنصر اضافی و موجود مزاحم می شدم! به هرحال خوب و بد دارد. اما به نظر من تئاتر ایران افق روشنی دارد. با چند اتفاق مهم، این افق می تواند روشن تر هم شود. یکی از آنها عدم سخت گیری روی متون ایرانی است ...
آرزوهایی که منقل دودشان کرد
...: ای بابا خدا روشکر از اون وضعیت اومدیم بیرون حالا بقیه شم خدا بزرگه، بی صدا میشه. سیما زن سیاه چهره و چاق که اونم حدودا 40 سالش بیشتر نبود، خیلی بانمک حرف میزنه ، 'دختر ناناز خونه بودم همه چیزم آماده بود، وضع مالیه خانوادم خوب بود و هرچی می خواستم در اختیارم میذاشتن، دو تا داداش داشتم و تو خونه همیشه حرف حرف من بود. 12 سالم بود که خاطرخواه یه پسره شدم و با وجود مخالفت خانواده باهاش ازدواج ...
ماجرای جالب ممیزی دیوان حافظ
منبر رفتن را از سر گرفتم. دو اقدام ساواک علیه من در سال 1357 در نیمه اول سال 1357 یعنی چند ماه قبل از پیروزی انقلاب، دو اقدام توطئه آمیز توسط ساواک علیه من صورت گرفت. مورد اول این بود که وقتی همسرم بیمار شد و پزشکان نظر دادند که جهت مداوا لازم است به خارج برود، یکی از فرزندانم که پزشک بود و تحصیلاتش را در المان انجام داده بود، قرار شد به همراه مادرش جهت مداوا به این کشور ...
تصویر زن در سریال های تلویزیون از زبان یک نماینده
مجلس و شورای شهر تهران می تواند از اولویت بالاتری برخوردار باشد و باید این اکثریتی که با زحمت فراوان رای گرفته اند بدون مشکل وارد مجلس شوند # آیا چنین استدلالی نمی تواند به مخاطب سیگنال دهد که اصلاح طلبان چپ گرا هم تحت فشار محافظه کار می شوند؟ خیر. باور کنید صحبت محافظه کاری نبود. بنده شاهد بودم که آقایان مطهری و عارف تا چه میزان تلاش کردند ولی متاسفانه کارها به نتیجه مطلوب ...