سایر منابع:
سایر خبرها
یک بار خواهر شهید شدم و دو بار مادر شهید
حوزه دفاع از کشور رفت. برادرم حمید و پسر بزرگم در خیلی از عملیات ها بودند. هرازگاهی که عملیات نبود به بابل می آمدند. خود شما هم در زمان جنگ فعالیت می کردید؟ من مدام جلسه روضه و مسجد بودم. همسرم خیاط بود. اواسط جنگ پسرم گفت سپاه خیاط لازم دارد تا لباس رزمندگان را بدوزد. حاج آقا جذب سپاه شد. بعد از 20 سال هم بازنشست شد. من از اول در بسیج بودم و در سپاه هم فعالیت می کردم. همه اعضای ...
شوخی های جالب شبکه های اجتماعی (489)
بده یکی ببره که روش بشه! هیچی دیگه تا صبح خودمو کوبیدم تو در و دیوار تا شاید روم بشه! 8. تجربه ثابت کرده وقتی میخوای از خیابون ردشی اگه تو چشم راننده ها نگاه کنی بدتر سرعتو زیادمیکنن پس باید مث گاو سرتو بندازی پایینو مث اسب بدویی! 9. یه سری گفتم بذار گوشی رو چند روز خاموش کنم ببینیم چن نفر نگران میشن،بعد چن روز گوشیم رو روشن کردم دیدم یکی زنگ زده بوده اونم پیام داده بود دستم ...
ساواک چگونه ناخن ها را می کشید؟
.... در آن موقع پیامی از طرف برادرها به من که رابط بودم, دادند و من شخص رو به رو را می دانستم یکی هم قبلا من را می دیدید یکی یک نفر بیشتر نمی توانست بیشتر ارتباط داشته باشند با هم و پیامی که از طریق آن برادر به من داده بودند رساندم من آن موقع نمی دانستم بعد ها که به مرور زمان و از طریق پرونده ای که خوانده شد آدرس رئیس زندان بوده که داده بودند و رسیده به بود به دست گروه و باعث ترور رئیس زندان می شود ...
ارتباط کثیف پسر جوان با زن بابایش+عکس
شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی بابایی و با حظور یک مستشار پای میز محاکمه ایستادند. در این جلسه مسعود به تشریح جنایت پرداخت. وی گفت: آن روز پدرم و مریم بار دیگر با هم درگیر شدند و مریم قهر کرد و همراه دختر و پسرش به خانه مادرش رفت. عصر وقتی پدرم از محل کار به خانه برگشت خواهر و برادر خردسالم را به خانه آورد ولی مریم به خانه نیامد. احساس تنهایی می کردم. به همین خاطر همان روز تصمیم ...
5 داستان کوتاه عاشقانه
روز قبل از اجرا وقتی داشتیم مهمان های ویژه رو دعوت می کردیم از من خواست تا واسه نامزدش اون جلو یه صندلی رزرو کنم، از اون روز به بعد من دیگه یه جوان بیست ساله نبودم، بیست سالگی خیلی زودگذره و پس از اون دیگه چیزی واست تازگی نداره! روزبه معین کنار کشیدن نوجوان که بودم عاشق یک دختری بودم که سال ها از من بزرگ تر بود. من در خیالم روز به روز به او نزدیک تر می شدم و او ...
گمشده 8 ساله، 20 ساله به خانه برگشت
سال خانواده ات را پیدا کنی؟ این ماجرا را برای یکی از دوستانم تعریف کرده بودم. چند روز قبل او گفت دوستی دارم که در نیروی انتظامی کار می کند و می تواند کمکت کند. چند روز بعد دوستش که در پلیس امنیت کار می کند، آمد و با او صحبت کردم و همه چیز را توضیح دادم. او رفت اما یک هفته بعد من را به کلانتری برد و در آنجا مشخصاتم را در سیستم پلیس وارد کرد و توانست پدر و مادرم را پیدا کند. او ...
سازمان پدافند غیرعامل ایران یک سازمان امنیتی است که برای تهدیدات زیستی نیز ورود پیدا کرده است
تبیین کند. بحث امروز بنده، هم بحث قانون و هم بحث علم است. در دو قسمت، گزارش خودم را به محضر شما تنظیم کردم. بخش ابتدایی و مختصر بنده دربارۀ مسئلۀ خطرناک تراریخته ها عبارت است از اینکه یک تخلف قانونی بزرگ توسط دولت جمهوری اسلامی رقم خورده که بعد به آن اشاره می کنم. در بخش دوم هم 5 محور مباحثه راجع به تراریخته ها را تقدیم می کنم. رویکرد در قسمت دوم کاملاً علمی و تبیینی است. اما در بخش اول بنابر سیاست ...
از صحبت های بی ادبانه نماینده آمریکا در دیدار با امام (ره) در نوفل لوشاتو تا خبرنگارانی که فکر می کردند ...
به گزارش خبرنگار احزاب و تشکل های گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان ، متولد رفسنجان است . زمانی که انقلاب اسلامی به ثمر نشست 36 سال داشت. می گوید امام(ره) 117 روز در نوفل لوشاتو بودند که من 114 روز همراه ایشان بودم و خریدهای منزل ایشان را انجام می دادم. هاشمی خاطرات جالبی از روزهای تبعید امام راحل به نوفل لوشاتو تعریف می کند، می گوید آن روزها به دلیل کمبود امکانات فقط تخم مرغ آبپز و ...
امام به دلیل روحیه ضدآمریکایی قهرمان ملت ایران بود/موسوی و کروبی بسیار پست تر از جبهه ملی ...
. سال بعد، علی شریعتی به دانشسرای مقدماتی رفت تا آموزگار شود. در سال های دوم تا پنجم دبیرستان با دکتر کاظم سامی همکلاس و دوست بودم. او در دوره دبیرستان به عضویت حزب ایران و سپس جمعیت مردم ایران درآمد. من از کلاس ششم ابتدایی پای صحبت استاد محمدتقی شریعتی نشستم. سپس از شاگردان وی در کانون نشر حقایق اسلامی شدم؛ دوره تحصیلم در دبیرستان با شور و حال نهضت ملی ایران همراه بود. بنده به ...
انتظار به سبک معمار انقلاب
...: حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی، مفسر قرآن کریم در سخنرانی با عنوان ویژگی های امام خمینی(ره) مطالبی را آورده که بخش دوم آن به حضورتان تقدیم می شود: ویژگی چهارم: تواضع حضرت امام در برابر علماء و مردم مسئله تواضع امام، جوان بودم، شاید حدود بیست و دو، بیست و سه سال. امام قیام کرد. فرمود: من دست مراجع را می بوسم. بعد فرمود: دست بقّال ها و کاسب ها و افراد عادی را هم می ...
آنقدر بیدار و خوابی کشیده بود که لبش کج شده بود/ در حال بالا رفتن از دیوار انجمن ایران و آمریکا به رگبار ...
با او در کوچه همبازی بودیم و به خانه هم رفت وآمد داشتیم؛ البته من رفیق سیدابراهیم، برادر بزرگتر سیداسماعیل بودم که همان اول انقلاب در حادثه تصادف، فوت کردند. ما از دوران کودکی، همدیگر را می شناختیم و با هم بزرگ شدیم. حدودا در فاصله سال های 50 تا 56 که ابراهیم به خاطر شغلش، به تهران رفت، نشست وبرخاست ما با اسماعیل بیشتر شد. بعد از اینکه کوچه مان آسفالت شد، ما بچه ها یک قوطی رنگ و یک چرتکه ...
تنگه ابوقریب، فیلمی در دفاع از شرافت
رود و از شخصیتی به شخصیت دیگر سوییچ می کند تا بتواند تمام آنچه در میدان جنگ در حال رخ دادن است را بازگو کند و هیچ چیز را از قلم نیندازد. اگرچه ما هشت سال از تاریخ مان را درگیر یک جنگ بزرگ بوده ایم اما تاکنون فیلمی با این وسعت میدانی از صحنه جنگ نداشته ایم. سال ها اهالی سینما حسرت هیجانات و در دل حادثه بودن نجات سرباز رایان را در سینمای ایران داشته اند؛ فکر می کنم هر آن کس که تنگه ابوقریب را ببیند ...
داستان زندگی زن کارتن خوابی که همبازی نوید محمدزاده شد
بعد گرمای بیرون از سردخونه بدنم و زنده کرده بود. معجزه شده بود و من به هوش اومده بودم. * لادن از زندان آزاد می شود اما به خانه نمی رود؛ مستقیم به خانه ساقی محل می رود تا یک دل سیر - به اندازه همه سال های حبس - مواد بکشد و دوباره روز از نو، روزی از نو؛ دوباره اعتیاد و به این در و آن در زدن برای به دست آوردن پولی که خرج مواد کند. * با دلالی و جنس فروختن به تازه واردها پول درمی ...
از مبارزات دانش آموزی و دانشجویی تا فرمانداری و تغییر نام همایون شهر به خمینی شهر
حافظ قران بود درحالی که بی سواد بود. دو برادر و دو خواهر داشتم و من کوچکترین فرزند بودم. ورود به مبارزات به دبیرستان صدیق اعلم که نزدیک خانه آیت الله خادمی در خیابان جامی بود می رفتم. در مدرسه معلمی داشتیم که ما را به دیدار دوستان شهید نواب صفوی می برد. سال اول ، دوم دبیرستان بودیم که وارد کار تشکیلاتی اینها شدیم. شهید نواب دورچه ای بود و فامیلش هم میرلوحی بود ...
نسترن 16 ساله برده کثافت کاری های برادر دوستش بود!
مردم نیوز : نسترن که از شیطنت های نامادری اش فراری شده بود در خانه دوستش تسلیم برادر شیطان صفت او شد. 16 سال بیشتر ندارد اما می گوید به اندازه یک کوه سختی کشیده است. دختری که گرفتار نامادری و دوستان شیطان صفت اش شد و روزهایش به تاریکی گرایید. دختر نوجوان صندوقچه دلش را باز و کمی از اسرار زندگی اش تعریف می کند: روزی که مادرم از پدرم جدا شد و به دنبال عشق قدیمی اش رفت، خورشید ...
یک روز در مرکز درمان اعتیاد و بازتوانی مادر و کودک
بعد از زایمان خانه را ترک کردم و به این جا آمدم. مدتی ماندم اما شوهرم و خانواده او همکاری نمی کردند که بچه ام را بیاورند تا ببینم. واقعاً عصبی شدم و از مرکز مرزداران رفتم. بعد از این که فرزندم را دیدم و متوجه موضوعاتی شدم، سعی کردم دوباره به مرکز برگردم. ناامید شده بودم و هیچ پشتوانه ای نداشتم. این که یک ماه خانه این و یک ماه خانه آن باشم برایم سخت بود. مدتی خوابگاه گرفتم. قبلاً 63 روز در ...
از حمله به بانک تا ماجرای مثله کردن ساواکی ها/ کتاب فروشی رعد پاتوق محمدباقر نوبخت نبود/ تظاهرات در رشت ...
دیدشان بازتر می شد و با افکار شریعتی و دیگران آشنا می شدند. انجمن هم روی روابط بچه ها حساس بود. مثلا من با آقای کنعانیان که آن زمان در قزوین سرباز وظیفه بود و بعدها دبیر ریاضی معروف رشت شد، رفیق بودم و کتاب های شریعتی را رد و بدل می کردیم. یک روز انجمن مرا صدا زد و گفت تو دیگر نباید با فلانی رفت و آمد داشته باشی. چون نمی خواهیم وارد سیاست شوی. حالا یا التزام داشتند به رژیم یا این که نسبت به سیاست ...
سفر 69هزار کیلومتری با دوچرخه
تکمیل شد. تا اینکه 12 آذر سال 85 اولین درخت را در مشهد در اداره کل تربیت بدنی کاشتم و بعد عازم سفر شدم. پاکستان مسیر اول من بود. با اتوبوس به بیرجند و سپس زاهدان رفتم و بعد وارد خاک پاکستان شدم. من کاری را در زندگی خود شروع کرده بودم که باید آن را ادامه می دادم. تنها چیزی که مهم بود سر حال نگه داشتن خودم بود. نباید خسته می شدم. وقتی سفر یک هفته است هر اتفاقی بیفتد می گوییم بالاخره به خانه می رویم ...
خاطرات مصطفی محدثی خراسانی از روزهای انقلاب در مشهد؛ حنایی را با ژیان به منزل آیت ا... قومی رساندیم
تشدید می کرد؛ نخست اینکه برادر بزرگ ترم یکی از فعالان انقلابی آن دوران بود که مرا همراه خودش به بیشتر تجمع های مردمی می برد. دومین دلیل هم برمی گشت به علاقه شدیدِ من به عکاسی؛ آن دوران دانش آموز رشته تجربی در دبیرستان امیرکبیر بودم. یک باشگاه عکاسی داشتیم که عکس هایمان را در آنجا چاپ می کردیم. تحولات انقلابی سبب شده بود تا دوربین به دست به خیابان بروم و از حال و هوای مردم شهرم عکس بگیرم. هنوز تعدادی ...
فروغ عباسی و سمانه بیرامی باهر ، دختران المپیکی ایران
زمستانی به شدت رقابتی و سنگین است و چهار سال پیش بعد از مسابقات سوچی تا چند ماه دچار افت عملکرد شدم. مسلما تجربه سوچی در المپیک پیونگ چانگ خیلی به من کمک خواهدکرد. شما یکی از مشعل داران المپیک زمستانی پیونگ چانگ بودید. چطور برای این کار انتخاب شدید؟ شرکت سامسونگ به عنوان اسپانسر اعلام کرد هر کسی داستان زندگی خودش را برای آن ها بفرستد تا بهترین را انتخاب کنند. من هم در نامه ام ...
خاطرات دختران پیشتاز انقلاب از سال های مقاومت/ مرور سرگذشت بانوی انقلابی خوانسار
دفاع مقدس می پرسیم؛ در جوابمان می گوید یادم است سال 62 در سال های ابتدایی دبیرستان بودم، آن قدر به پدرم اصرار کردم تا بالاخره رضایت نامه ای که برای فعالیت در بسیج بود را امضا کرد، دو روز قبل از ایام عید بود که عازم آبادان شدیم و شب عید آبادان بودیم. خاطرم است وقتی در ماشینی که ما را به منطقه می بردند سوار بودیم یکی از پاسدارهایی که مشخص بود تازه دستش مجروح شده برای توجیه درباره منطقه در ماشین ...
حجت الاسلام حسنی؛ مبارز انقلابی و نستوه تاریخ آذربایجان غربی
پیش از آن، نماینده اولین دوره مجلس در این شهر بود. وی در یک خانواده سنتی و مذهبی و البته متمکن بزرگ شد و تحصیلاتش را تا ششم دبستان در روستا ادامه داد، سپس برای خواندن درس عربی و طلبگی نزد ملا مجید اخباری به مکتب رفت. آموزش های ملامجید، غلامرضا را راضی نکرد و وی در 20 سالگی به حوزه علمیه ارومیه و چندی بعد برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم رفت و بعد از 2 سال به کسوت روحانیت در آمد. ...
روایت تنها زنی که با رهبر داعش مصاحبه کرد
. به روشنی مخالف ابویوسف بودم که خلافت را راه حل می دانست. اما این فکر از سرم نمی رفت که جوامع و سیاستمداران غربی در مسیر حل وفصل آن سیاست هایی که مردان جوانی مانند او را رادیکال کرده است چندان قدم برنداشته اند. تأسیس سرویس های امنیتیِ بیشتر، که محدودیت های بیشتری برای مردم ایجاد می کنند، از برخی جهات، او مرا یاد برادر کوچک ترم می انداخت، و احساس یک خواهر بزرگ تر را داشتم که باید ...
عملکرد مردم در بزنگاه ها فوق العاده مطلوب است
رسمی رابط محافل انقلابی تهران و کرمان بودم و این جزء خاطرات خوب من است که در یک سال آخر مانده به پیروزی انقلاب هر هفته از کرمان پس از فراغت کار هفتگی سوار اتوبوس می شدم و مسیر 17 الی 18 ساعته تا تهران را طی می کردم و صبح جمعه به محض آنکه به تهران می رسیدم در محافل انقلابی حضور می یافتم و مجدداً بعد از ظهر با اتوبوس به سمت کرمان حرکت می کردم و به نوعی این برنامه هر هفته من بود و طی این سفرهای ...
روایت روز آتش در بجنورد عنوان اصلی امروز روزنامه خراسان شمالی
.... ارتفاع لوله تانک ها به قدری بود که ما از پشت دیوار لوله و شعله های آتش را هنگام شلیک می دیدیم. یک روز قرار بود راهپیمایی بزرگی در مشهد انجام شود. همه آماده رفتن بودیم که مادرم اعلام کرد دختران در خانه بمانند و من هم مسئول مراقبت از برادر 10 ساله ام شدم. پدر، مادر، دایی و خانواده اش برای راهپیمایی رفتند و غروب بازگشتند. نیم ساعت قبل از آمدن مادر و پدرم، برادرم از خانه بیرون رفت و من تنها ...
آب کم نیست، نیست!
تلویزیون را ببینم و تفریح کنم و سینما بروم که به این جایگاه نمی رسیدم. من 60 -50 سال است که سینما نرفته ام. پسرم چند روز پیش از من می پرسید که چرا در بچگی اش هیچ وقت او را به سینما نبرده ام. گفتم: بچه جان! من استاد بودم؛ نباید مثل درشکه تو را هر جا که می خواستی می بردم . الان 80درصد کتاب هایی که من نوشته ام در رشته تخصصی ام نیست. تخصص من کویر است ولی درباره اکوسیستم، مراتع، آب و... هم کتاب نوشته ام؛ چون ...
حماسه به وقت شام
نشستی که تا اینجا بهترین جلسه پرسش و پاسخ فیلم های این دوره جشنواره بود، هرچند هنوز امسال با کمتر سوال چالشی از سوی اهالی رسانه مواجه بوده ایم و خیلی کم پیش آمده فیلمسازان به سد سخت سوالات برخورد کنند. خجالت نکش ساخته رضا مقصودی و امیر به کارگردانی نیما اقلیما هم دیگر فیلم های به نمایش درآمده در روز چهارم سینمای رسانه بودند. در گزارش پیش روی جام جم، ضمن نگاهی مختصر به این فیلم ها، به مهم ترین نکته ها و گفته های نشست های رسانه ای آنها هم ...
دبیرکل حزب توسعه استان کرمانشاه :سلسله جنبان انقلاب در استان کرمانشاه مرحوم آیت الله جلیلی بود
عرض کردم من سن زیادی آن زمان نداشتم ولی خوب چیزهایی یادم می آید و چیزهای زیادی هم از منابع معتبر خوانده یا از افراد مطلع از نسل اول انقلاب شنیده ام . اما خودم می دیدم زیر تمام عکسهایی که از امام خمینی در دست تظاهرات کننده ها بود نوشته بود: هدیه کتابخانه آیت الله عبدالجلیل جلیلی و بعدا هم که سنم بیشتر شد پی بردم که واقعا سلسله جنبان انقلاب در استان کرمانشاه در وهه اول مرحوم آیت الله عبدالجلیل جلیلی بود ...
این مادر و پسر پس از 12 سال به هم رسیدند
، ماجرای این چند سال را روایت می کند: چی شد که گم شدی؟ من در واقع راه خانه مان را گم کردم. آن روز را کاملا به خاطر دارم. 7 ساله بودم. از مدرسه به خانه برمی گشتم. کمی از دست پدرومادرم عصبانی بودم. برای همین با خودم گفتم چند ساعت به خانه برنگردم. همین طور راهم را کج کردم و رفتم. آنقدر رفتم تا دیدم در یک جای دیگر هستم؛ جایی که اصلا نمی شناختم. خانه مان را گم کرده بودم. خیلی گریه کردم ...
گفتگو با فردی که منشور شاه را در میدان ابوذر پایین کشید/ماجرای قحطی نان در روزهای پایانی حکومت شاه
راهپیمایی روز 7 بهمن در بیرجند، گفت: آن روز من مسئول حمل کردن دستگاه بلندگو که از طریق میکروفن شعار می دادند بودم و زمانیکه ما به میدان شهدا رسیدم صدای تیراندازی را شنیدیم و مردم به محض شنیدن صدای تیراندازی فرار کردند و من چون دستگاه بلندگو روی شانه ام بود نتوانستم فرار کنم و بعد از گذشت چند دقیقه دیدم اطرافم خلوت است و هیچ کسی نیست برای یک لحظه برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم دیدم یک ستون نظامی که در رأس ...