سایر منابع:
سایر خبرها
فیلم های تلویزیون در تعطیلات/ پخش 171;دل شکسته187; و 171;بوسیدن روی ماه187;
ماجرای چند صندوق طلای مفقود شده در برف مواجه می شوند. ویل و دان به همراه خواهر و برادر خلافکار تصمیم می گیرند به دنبال طلاها بروند. اما در این مسیر به خاطر سرمای زیاد جان خود را از دست می دهند. ویل تنها بازمانده از این سفر است که پلیس او را پیدا می کند. جیمی بامبر، ماری آوگروپولوس و آلیکس پاوانوویک بازیگران این فیلم هستند. ************************************* ...
داستان های عاشقانه عجیب ولی واقعی
یکدیگر ملاقات کردند و در نهایت با هم ازدواج کردند. مارک و زو در سال 2003، زو هر روز برای کار با قطار به لندن می رفت. یک روز مردی که قبلا هرگز متوجه او نشده بود در حال کتاب خواندن در همان قطار بود. زو فکر کرد او بسیار جذاب است و از کتابی که انتخاب کرده بود فهمید باید مرد باهوش و عمیقی باشد. زو چند بار سعی کرد توجه او را جلب کند، اما مرد همیشه آنقدر روی کتابش تمرکز کرده بود که ...
سوالی که مهمان دورهمی از جواب دادن به آن طفره رفت
...> وی در پاسخ به سوال همیشگی مدیری درباره عاشق شدن اظهار کرد: ازدواج به موقع و با آدمی مناسب خوب است. من هم عاشق شدم ولی دوست ندارم خیلی درباره آن حرف بزنم. (اصرار مدیری برای گرفتن جواب درست از مهمانش در این باره نتیجه نداد!) حبیبی با توجه به موضوع برنامه درباره رویاپردازی هایش عنوان کرد: من خیلی آدم رویا پردازی هستم و همیشه در رویاهایم با خانواده ام سیر می کنم. دوست دارم در آینده هم اگر ...
چگونه سازمان سیا اساتید را جذب می کند
قالب یک دانشجو، یک مشاور و یا یک بازدیدکننده حضور یابد. اولین کار او این بود که محافظان را از دور دانشمند دور کند. یک بار، کارکنان اشپزخانه که از سوی سازمان سیا اموزش دیده بودند تا غذای محافظان را مسموم کنند تا به اسهال و استفراغ مبتلا شوند. امید می رفت که محافظان تصور کنند این بیماری به خاطر غذای هواپیما و یا ناسازگاری غذا با معده هایشان است. این افسر اطلاعاتی دانشمند را برای چند دقیقه ...
زن جوانی که برای خودش هوو آورد!
زن جوان با مراجعه به مطب پزشک وقتی فهمید دچار بیماری سرطان شده و مهلت چندانی برای ادامه زندگی با شوهر و فرزندانش ندارد تصمیم گرفت پیش از مرگ برای شوهرش همسری انتخاب کند تا سرپرستی دختر و پسرش را به یک هووی مهربان بسپارد. اما پس از یافتن زنی برای شوهرش سرنوشت، ماجرای [...] زن جوان با مراجعه به مطب پزشک وقتی فهمید دچار بیماری سرطان شده و مهلت چندانی برای ادامه زندگی با شوهر و فرزندانش ندارد تصمیم گرفت پیش از مرگ برای شوهرش همسری انتخاب کند تا سرپرستی دختر و پسرش را به یک هووی مهربان بسپارد. اما پس از یافتن زنی برای شوهرش سرنوشت، ماجرای شگفت انگیزی را برایش رقم زد. زن جوان که به همراه شوهرش پشت در بسته دادگاه خانواده مجتمع صدر به انتظار شروع جلسه محاکمه نشسته با چشمانی اشک آلود زیر لب، خودش را به خاطر آوردن هوو برای خودش سرزنش می کند و مرد سعی می کند همسرش را آرام کند ولی موفق نمی شود. زن با لحن سرزنش باری به مرد می گوید: اگر مرا دوست داشتی پیشنهادم را قبول نمی کردی و زن نمی گرفتی، حالا باید مهتاب را طلاق بدهی وگرنه روی خوش در زندگی نمی بینی. مرد به اعتراض می گوید: من نه تو را طلاق می دهم نه مهتاب را. وقتی اصرار می کردم که لجبازی نکن و از خواستگاری دست بردار به خرجت نمی رفت و پافشاری می کردی تا اینکه دو دستی زندگی من و بچه هایمان را خراب کردی و حتی در حق همکلاسی ات مهتاب و بچه تو راهی اش هم ظلم کردی، حالا مرا کشیدی دادگاه که چه شود؟ چند بار به دست و پایت افتادم تا از زن گرفتن برای من بی خیال شوی اما تو چه کردی حالا وقت عقب نشینی است؟ ریحانه که آرام و قرار ندارد اشک می ریزد و می خواهد هر چه سریع تر وارد دادگاه شود. در همین هنگام منشی شعبه 244 دادگاه خانواده مجتمع صدر نام زن و مرد را می خواند و آنها را دعوت به حضور در دادگاه می کند. قاضی بهروز مهاجری در حالی که به اوراق پیش رویش نگاهی می اندازد از آنها می خواهد تا مشکلشان را شرح دهند.ریحانه 35 ساله _ با اشاره به پیچ و خم های زندگی اش می گوید: 14 سال پیش محمد به خواستگاری ام آمد. از آنجایی که همکارم بود تا حدودی او را می شناختم؛ جوان برازنده و باشخصیتی که در همان برخوردهای اول با خانواده ام خودش را در دلشان جا کرد و ازدواج کردیم. چنان خوشبخت بودم که همه فامیل آرزوی چنین زندگی سرشار از شادی ما را داشتند. با به دنیا آمدن دختر و پسرمان خوشبختی مان تکمیل شده بود تا اینکه با شنیدن یک خبر دنیا بر سرم خراب شد و مسیر زندگی ام تغییر کرد. در حدود سه سال پیش دچار یک بیماری شدم و پزشک معالجم پس از چند آزمایش اعلام کرد مبتلا به نوعی سرطان هستم و مهلت زیادی برای ادامه زندگی ندارم. شنیدن این خبر و دیدن جواب های آزمایش ها شوکه ام کرده بود نمی توانستم باور کنم که خوشبختی ام به پایان رسیده و لحظات زندگی ام مانند ساعت شنی هر ثانیه در حال تمام شدن است. تا مدتی در خودم فرو رفته بودم و با هیچ کس حرفی نمی زدم ولی یک روز به خودم آمدم و گفتم باید کاری کنم تا دختر و پسرم و همسرم که همیشه همدم و مونسم بوده اند پس از مرگم آسیب نبینند، به همین خاطر پیشنهاد ازدواج دوم را به همسرم دادم که ای کاش لال می شدم و هرگز چنین حرفی نمی زدم. مرد که برافروخته است رو به قاضی می گوید: زندگی ام را سیاه کرده بود جناب قاضی. بارها از او خواستم دست از رفتارهای بچگانه اش بردارد ولی گوشش بدهکار نبود. می گفت اگر مرا دوست داری باید هر چه می گویم گوش کنی ولی هر چه می گفتم بی فایده بود و مجبورم می کرد تا به حرفش گوش کنم و هنوز هم نمی توانم ناراحتی اش را ببینم ولی ... آن روزها رفتارش تغییر کرده بود در دنیای خودش بود و از همه حلالیت می طلبید، زندگی مان سرد و بی روح شده بود و نمی دانستم چه کنم؟ ریحانه ضمن سرزنش خود می گوید: درست است آقای قاضی هر روز به محمد اصرار می کردم تا در حضور من همسر دومش را انتخاب کند که بعد از مرگم مراقب او و مادر مهربانی برای فرزندانم باشد. شوهرم از رفتارهایم خسته شده بود ولی من مصمم بودم و وظیفه خودم می دانستم که به فکر آینده زندگی خانواده و جگرگوشه هایم باشم. با اینکه خانواده هایمان بشدت با کار من مخالف بودند ولی من در تصمیمم جدی بودم. بین دوست و آشنا و فامیل می گشتم تا زن وفاداری برای همسرم و مادر مهربانی برای بچه هایم پیدا کنم تا اینکه در یکی از مهمانی ها با همکلاسی ام مهتاب روبه رو شدم. از آنجا که مهتاب را بخوبی می شناختم نور امیدی در دلم تابید. او همانی بود که می توانستم خانواده ام را به او بسپارم. مهتاب مدیر یک مدرسه ربود و با وجود داشتن خواستگارهای بی شمار شوهر نکرده بود. رابطه ام را با او بیشتر کردم و پس از مدتی برای اقامت در هتل مشهد دو بلیت خریداری کردم و از او خواستم مرا همراهی کند تا به گردش و زیارت برویم. مهتاب که از همه جا بی خبر بود با من به این سفر آمد و با یکی از سخت ترین روزهای زندگی ام روبه رو شدم. برایم آسان نبود دو دستی زندگی ام را که لحظه به لحظه برایش زحمت کشیده بودم به دست زن دیگری که قرار بود هوویم شود، بسپارم ولی چاره ای نداشتم و به دلیل علاقه زیاد به محمد و عشق به فرزندانم خودم را کنترل کردم و با مهتاب حرف زدم. ریحانه که با یادآوری خاطرات گذشته غم در چهره اش موج میزد، ادامه می دهد: در آن شب ماجرای زندگی ام و تصمیمی را که داشتم برای مهتاب تعریف کردم و او که نمی دانست زنی که می خواهد برای همسرش زن دوم انتخاب کند من هستم با چنین تصمیمی بشدت مخالفت کرد و گفت به هیچ عنوان تصمیم درستی نیست و باید به آن زن گفت که چنین کاری نکند وقتی مخالفتش را دیدم ناگهان بغضم ترکید و با گریه و التماس همه ماجرا را برایش تعریف کردم و گفتم زنی که در جست وجوی هوویی برای خود است خود من هستم. باورش نمی شد من او را برای همسرم خواستگاری می کنم و از پیشنهادم بشدت ناراحت شد ولی وقتی حال و روزم را دید فرصت خواست تا در موردش فکر کند. محمد حرف های ریحانه را قطع می کند و می گوید: زندگی ام را جهنم کرده بود وقتی از سفر آمد و ماجرا را برایم تعریف کرد همه بدنم یخ کرد، برایم آسان نبود که فکر کنم قرار است او را از دست بدهم و پس از سال ها زندگی مشترک با زن دیگری ازدواج کنم ولی مخالفتم بی فایده بود با اینکه مهتاب دختر برازنده و مهربانی بود راضی نبودم زندگی او را هم خراب کنم ولی از اصرارهای ریحانه عاصی شده بودم، طفلک دختر و پسرمان هم از رفتارهای ما گیج شده بودند و وقتی دیدم راهی ندارم به ناچار تسلیم شدم. این بار ریحانه ادامه می دهد: وقتی جواب مثبت را از هر دویشان گرفتم به تدارک مراسم عقدشان پرداختم. روز ها و شب ها ی سختی بود ولی هر روز که می گذشت حس می کردم به روزهای آخر عمرم نزدیک می شوم، سکوت می کردم و نمی گذاشتم کینه در دلم ریشه کند سرانجام با برگزاری مراسم ازدواج همسرم با مهتاب همه مان در کنار هم زندگی جدیدی را شروع کردیم. روزهای خوب و خوشی را کنار هم داشتیم. گرچه واقعاً دیدن محمد در کنار مهتاب برایم راحت نبود ولی خودم خواسته بودم و نمی توانستم زندگی را برای آنها زهر کنم حتی با بچه هایم صحبت می کردم تا مهتاب را قبول کنند تا اینکه کم کم رابطه شان با مهتاب خوب شد. خوشحال بودم که توانسته ام همه چیز را سروسامان دهم و خیالم راحت بود که پس از مرگم زندگی خانواده ام از هم پاشیده نمی شود ولی افسوس که سخت اشتباه می کردم. ریحانه ادامه می دهد: یک سالی از زندگی مشترک با هوویم گذشت تا اینکه متوجه شدم او باردار شده است، تحمل این واقعیت خیلی برایم سخت بود سعی می کردم خودم را با کارهایم سرگرم کنم ولی هزار فکر و خیال در سرم بود تا اینکه در ادامه آزمایش ها نزد پزشک معالجم رفتم اما او من را به یک پزشک دیگر معرفی کرد. در دلم غوغایی برپا شده بود می خواستم بدانم فاصله ام تا مرگ چقدر است پزشک متخصص پس از انجام چند آزمایش از من خواست نزدش بروم تا خبر مهمی به من بدهد. با بدنی لرزان راهی مطب دکتر شدم و وقتی نتیجه آزمایش را داد انگار گوش هایم نمی شنید و شوکه بودم. دکتر چند بار تکرار کرد و گفت: شما هیچ بیماری خاصی ندارید و مبتلا به بیماری لاعلاجی نیستید آزمایش های قبلی به اشتباه سرطان را نشان داده است . با شنیدن حرف های دکتر به جای خوشحالی غمی به دلم نشست. این بار مرد روبه رئیس دادگاه می گوید: جناب قاضی از آن پس ریحانه هر روز دعوا و جنجال راه می انداخت و به مهتاب بیچاره طعنه می زد من هم مجبور شدم به ناچار برای امنیت مهتاب خانه جداگانه ای فراهم کنم ولی هرگز وجدانم اجازه نمی داد از او جدا شوم، ریحانه باید فکر همه چیز و همه احتمالات را می کرد باید احتمال می داد اگر زنده بماند تحمل این وضع را خواهد داشت یا نه؟ خودش با اصرار مراسم عروسی ما را تدارک دید و حالا چطور زن بی گناه را طلاق بدهم و آواره اش کنم. خوشحالم که ریحانه بیماری ندارد و آزمایش ها اشتباه بوده ولی نمی توانم چشمم را به مهربانی های مهتاب ببندم در حالی که منتظر تولد فرزندش هستیم. من نه حاضرم مهتاب را طلاق بدهم و نه از ریحانه جدا شوم ولی او هر لحظه ما را تهدید می کند و می گوید اگر مهتاب را طلاق ندهم خودش را می کشد. آقای قاضی شما بگویید چه کنم؟ ریحانه با چهره ای برافروخته در جواب شوهرش می گوید: من طاقت این زندگی را ندارم نمی توانم آنها را کنار هم ببینم. من اشتباه کرده ام و تاوانش هر چه باشد می دهم ولی باید بین من و مهتاب یکی را انتخاب کند اگر می خواهد با مهتاب باشد باید همه حق و حقوق و مهریه ام را بپردازد و طلاقم دهد در غیر این صورت من هم نمی توانم حضور هوو را در زندگی ام تحمل کنم. قاضی بهروز مهاجری با شنیدن گفته های این زوج احساس می کند با پرونده عجیبی روبه رو است و گرفتن تصمیم درباره این ماجرا هر چند مشکل به نظر می رسد ولی پرونده را در دستور کارش قرار می دهد تا پس از بررسی های لازم، رأی صادر کند. منبع: روزنامه ایران درج شده توسط : دبیر سرویس خبر میرملاس ...
کل کل اینترنتی باعث قتل شد
به خاطر درگیری لفظی در فضای مجازی اعتراف کرد و در شعبه چهارم دادگاه کیفری یک استان تهران که ویژه رسیدگی به جرایم اطفال است پای میز محاکمه ایستاد. در جلسه دادگاه اولیای دم برای محمد درخواست قصاص کردند سپس محمد در جایگاه ویژه ایستاد و در تشریح جزئیات ماجرا گفت: از مدتی پیش با پسری 17 ساله به نام آرمان در فضای مجازی درگیری لفظی داشتم. من چند بار برای یک دختر نوجوان پیام گذاشته بودم و آرمان ...
پسر ناخلف به مرگ محکوم شد
سال حبس محکوم و هر دو متهم به اتهام رابطه نامشروع به 99 ضربه شلاق نیز محکوم شدند. این حکم به دیوان عالی کشور فرستاده شد، اما از سوی قضات شعبه 37 دیوان نقض و به شعبه همعرض فرستاده شد. بنابراین پرونده بار دیگر در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی بابایی روی میز هیئت قضایی قرار گرفت. در آن جلسه سامان بعد از شرح ماجرا از خودش دفاع کرد. سپس پروین بار دیگر جرمش را انکار کرد و گفت حرف های سامان دروغ و ساختگی است. در پایان هیئت قضایی پسر نوجوان را برای دومین بار به قصاص محکوم کرد و زن جوان از معاونت در قتل تبرئه شد. منبع: روزنامه جوان ...
علی کریمی شجاع دل فوتبال ایران است
. در حالی که یکی به خاطر سفر جام جهانی، آن یکی برای موفقیت تیم باشگاهی اش و دیگری برای دعوت به تیم ملی یا خط نخوردن (!) سکوت کرد، این علی کریمی بود که به تنهایی قیام کرد. کاری به این نداریم که اغلب حرف هایش درست بود یا چند درصدی هم شاید درست نبود اما با سوت پایان برنامه 90 به همه ثابت شد مردان بزرگی مثل علی کریمی نیازی به همبازی یا خبرنگار (با عذرخواهی از هم صنفان خودم!) ندارند. چرا؟ علی ...
حجاب اجباری به قدر قدرت و مصلحت شدنی است
آیا حکومت می تواند به اجبار حجاب را اعمال کند؟ یا لزوم اجباری بودن حجاب ریشه در کجا دارد و چرا معتقدید حجاب باید در جامعه اجبار شود؟ زیبایی نژاد: آنچه فقها مطرح می کنند که کبرای کلی است و بحث ها ابتدائا در آنجا باید مطرح شود، این است که حوزه اختیارات حاکمیت چیست؟ آیا حاکمیت می تواند فعالیت های بازدارنده و مجازات هایی در قبال گناه (محرمات) اجرا کند یا نه؟ چون در شریعت بحث گناه مطرح است نه جرم. در علم حقوق به جرم تعبیر می شود اما در شریعت گناه معنا می شود. آیا حکومت می تواند مجازات و رفتارهای بازدارند ...
اعدام نوعروس خائن / رازی سیاهی که 30 روز بعد از جشن ازدواج لو رفت
، ماجرا به پلیس Police و دادسرا گزارش و تحقیقات قضایی پلیسی برای کشف راز مرگ مرد جوان شروع شد. بررسی ها نشان می داد که مقتول و همسرش در سال 88 به عقد هم درآمده و یک ماه قبل مراسم عروسی شان را جشن گرفته و زندگی مشترکشان را شروع کرده اند. همسر مقتول که زنی 17 ساله بود، گفت: من و همسرم زندگی خوبی داشتیم و شب حادثه Incident او گفت حالش خوب نیست و تعدادی قرص آموکسی سیلین و مفنامیک اسید خورد و بعد ...
10 فیلم برتر تاریخ سینما درباره روزنامه نگاری
بیشتر از حرف این فیلم متناسب با اوضاع و احوال امروزمان باشد . شب بخیر و موفق باشید (2005 ) آندره آ میچل، دبیر بخش بین الملل اخبار NBC و مجری برنامه گزارش های آندره آ میچل در شبکه MSNBC من این فیلم جورج کلونی را به خاطر شیوه ای که برای به تصویر کشیدن استنطاق های دهه پنجاه مک کارتی استفاده می کند، دوست دارم. این فیلم می خواهد نقش انتقادی را که اخبار تلویزیون می تواند ...
بخش خصوصی از تامین مالی خارجی جا ماند/ تعرفه واردات خودرو همچنان در ابهام/ اثر معکوس برخورد فیزیکی در ...
را یکجا به آنها ارزانی داشته! از خلق خوش و مردمداری تا سواد و تخصص و تجربه و پیوند با فرزانگان! حالا حدود 5 سال بعد از آن همه لاف گزاف، یک اتفاق غیر قابل انکار افتاده و آن اینکه دلار 5 هزار تومان را هم رد کرده است! به همین راحتی! رئیس جمهور البته همچنان و بی توجه به آثار مخرب این ماجرا، بر درستی رویه اقتصادی دولت تاکید دارد! اما کارشناسان معتقدند اساسا دولت رویه خاصی ندارد که ...
زندگی بربادرفته با لباس های خارجی
جایی پیدا کرده که درددل کند، نفس بلندی کشید و گفت: من و پری سیما چند سال پیش با هم آشنا شدیم. تازه به استخدام شرکت درآمده بودم تا در بخش انفورماتیک کار کنم. در یکی از مراجعاتم به بخش اداری بود که او را برای نخستین بار دیدم. چند روز بعد به بهانه خراب شدن لپ تاپ به سراغم آمد و آشنایی ما شروع شد تا اینکه یک روز فهمیدیم به هم علاقه مند شده ایم. همیشه به پاکیزگی اهمیت می دادم و سعی می کردم لباس های تمیز ...
ایرانی ها چقدر ورزش را در برنامه ی زندگی خود جدی می گیرند؟
ام 100درصد جفت و جور باشد و همین باعث شده از اولویت های زندگی ام خارج شود. با این حال در این سال ها، تقریبا پنج ماه در سال ورزش منظم داشته ام اما بقیه سال نه. اما محمد با 30سال سن در پاسخ به پرسش ابتکار می گوید: چند باری ورزش کردن را به صورت کوتاه مدت انجام دادم اما من هم حس و حال خوبی دارم و هم اضافه وزن ندارم برای همین ورزش کردن را کاری بی فایده دیدم برای همین دیگر ادامه ندادم. ...
داستان 11 رهایافته ها از قصاص
...، انگار ماجرا قفل شد، هیچ جوره پولش تأمین نشد، وقتی این گروه تشکیل شد، در کمتر از یک هفته مبلغ جور شد و چند ماه بعدش آزاد شدم. محمد چهار سال پیش، در جریان یک درگیری در شهرشان، یکی از بچه های محل را با چاقو کشته بود: اصلا نفهمیدم چطور این اتفاق افتاد، حتی نفهمیدم که من کشتم، این قدر که شلوغ شده بود. هنوز هم نمی دانم چطور آن شخص کشته شد. محمد حالا در کار پخش قطعات موبایل کار می کند: اعضای گروه ...
زندگی تلخ دختری که با پسرهمسایه ازدواج کرد/دخترم عقب مانده ذهنی است چون شوهرم سخت معتاد بود
اخلاقش عوض شد. هر روز جلوی خانه دوستم می آمد و با خواهش و التماس می خواست برگردم. قول داد رفتارش را عوض کند و من هم که بیش از یک هفته نمی توانستم مزاحم دوستم باشم، حرفش را قبول کردم و برگشتم. روزهای اول مهربان شده بود و سر وقت خانه می آمد. بدون من شام نمی خورد و گفت اگر بچه دار شویم اعتیادش را هم کنار می گذارد. من هم به حرف هایش اعتماد کردم و باردار شدم. وقتی خبر بارداری ام را به میثم دادم ...
انگلیسی عیاش، آلمانی سختکوش| یادداشتی بر فیلم شتاب به کارگردانی ران هاوارد
می بیند، نیکی به او می گوید ما دو تا راننده کوچک فرمول سه بودیم. الان بزرگ شدیم. و هر دوتایمان قهرمان فرمول یک شدیم. این جالب نیست؟ بعد به جیمز می گوید موقعی که روی تخت بیمارستان افتاده بودم و داشتند ریه هایم را تخلیه می کردند و من بین مرگ و زندگی دست و پا می زدم تنها چیزی که باعث شد زنده بمانم این بود که از تلویزیون می دیدم تو داری امتیازهای مرا یکی پس از دیگری می گیری. داستان نیکی ...
داستان زندگی دردناک کیانو ریوز ، خاکی ترین ماتریکس دنیا
فرزندانش ندارد و بدین ترتیب ادعاهای سالا کاملاً دروغ و ساختگی از آب درآمد. دو بار افرادی به زور وارد خانه او شدند به فاصله چند روز در سپتامبر 2014 دسته ای از طرفداران او در دو بار مجزا وارد خانه ریوز در هالیوود هیلز شدند. اولین بار ریوز در خواب بود که صداهایی را در کتابخانه اش شنید. ریوز که همیشه آرام و خونسرد است وارد کتابخانه شده و زنی را دید که روی صندلی نشسته و ساکت است. بعد از ...
از دعوا در تلگرام تا نزاع مرگ بار در خیابان
برای دختری که من دوستش داشتم، مزاحمت ایجاد می کرد برای همین تصمیم گرفتم او را ادب کنم و با او قرار دعوا گذاشتم. متهم درباره روز حادثه گفت: روز حادثه با یکی از دوستانم به نام رضا برای درگیری با مقتول و دوستانش به محل نزاع رفتیم که ناگهان مقتول من را به زمین کوبید و درحالی که روی سینه ام نشسته بود، با مشت و لگد مرا کتک می زد. خیلی ترسیده بودم برای همین چاقو را از زیر لباسم درآوردم و یک ضربه به ...
هندوستان؛ همسایه کهن / عباس ملکی
مدارانه و با اقتدار دولت را اداره کرده و هند را به عنوان یک کشور آسیایی در صحنه بین المللی مطرح کند. او با فیروز گاندی، یک ایرانی حقوق دان، ازدواج کرد. ایندیرا از ابتدا به صحنه سیاست روی آورد و نهایتا پس از چند بار نخست وزیری در 1984 در یک انفجار تروریستی کشته شد. دو پسرش سانجای و راجیو هم به صحنه سیاست در هند روی آوردند. سانجای در حادثه هواپیما در 1980 کشته شد و راجیو که در یک دوره به نخست وزیری ...
این پسر 17 ساله بخاطر نامادری وسوسه گر پدرش را کشت!
زن جوان مدام پسر ناتنی اش را وسوسه می کرد تا با قتل پدر یک زندگی رویایی داشته باشند. به گزارش گروه حوادث Accidents رکنا، سعید که پیشتر به قصاص محکوم شده بود، با کمک قانون Law مجازات اسلامی جدید که امتیازی ویژه برای محکومان زیر 18 سال قائل شده، بار دیگرپای میز محاکمه ایستاد. او که حالا 21 ساله است ودر زندگی اش روزنه امیدی به رهایی از قصاص پیدا کرده، می گوید تحت تاثیر حرف های نامادری اش ...
استرالیا: ممنوع شدن رابطه جنسی وزرا با کارمندانشان
...> افشای این مساله در یک هفته گذشته فشار سیاسی زیادی روی کابینه استرالیا ایجاد کرده است. "بارنابی جویس" معاون نخست وزیر استرالیا که 24 سال پیش ازدواج کرده و مردی متاهل است با مشاور سابق مطبوعاتی دفترش رابطه پنهانی داشته و این زن کارمند از آقای معاون نخست وزیر باردار است. جویس کاتولیک دبیر کل حزب ملی گرای استرالیاست که با دولت راست میانه این کشور به رهبری نخست وزیر " مالکوم ...
آخرین استقبال/ بازگشت پیکر 3 دریانورد شهید سانچی پس از 40 روز
به این کار علاقه داشت که دریانورد برتر هم شناخته شد. ما تنها چهار برادر بودیم و خواهر هم نداریم. به خاطر همین به همدیگر وابستگی زیادی داشتیم. هنوز هم باورمان نمی شود که مجید را از دست داده ایم. ما واقعا به هم وابسته بودیم. روزی که خبر این حادثه منتشر شد، همگی در کنار هم بودیم که آشناهایمان تماس گرفتند و خبر تلخ را اعلام کردند. چند ساعت قبل با مجید صحبت کرده بودیم و می دانستیم که او کجاست. برای ...
شیموس هینی شاهدی ایرلندی
احمقانه و انتقام ها،/ تنفرها و بدگویی های آلتینگ،/ دروغ و زن، صلح/ از سر فرسودگی،/ خاطره آبستن از خون های ریخته. حقیقت ملموسی که پشت ایدئولوژی حماسه های وایکینگ پنهان شده، از این قرار است: مبارزه برای پول و زمین، بهره کشی از زنان در ازدواج های وابسته به دودمان، مجموعه ای از خیانت ها، انتقام ها و فریب کاری های بی حاصل. شاید آلتینگ (مجمع عمومی ایسلند) اشاره ای باشد به پارلمان استورمونت که به ظاهر ...
شهیدِ بهائی و بمب گذاریِ تهران!
جنایت بزرگی جلوگیری شد. *با شناسایی نفر دوم مشخص شد نام وی کورش ضرغامی از اهالی شیراز است. کورش نوه یکی از خوانین فارس بود که پدربزرگش در سال های 1330 نماینده مجلس بوده و چند زن داشت، در تهران نیز با زنی ازدواج کرد که از خانواده بهائی سرشناسی از مهاجرین عشق آباد روسیه بود. این سوابق مادری سبب شد که کورش به بهائیت گرایش پیدا کند. *کوروش داوطلب اعزام به جبهه شد. او بعنوان راننده ...
روایتی از دوستی دیرینه رهبری با هنرمندان از دیرباز تا کنون
عمیق پس از درگذشت اخوان نیز ادامه داشت. پس از فوت اخوان، با تصمیم همسر او، این تمایل پیدا شد که به حسب ارادت اخوان به فردوسی، پیکرش در محوطه آرامگاه فردوسی دفن شود و این امر واقعا شدنی نبود. ماجرا چند روز ادامه یافت تا سرانجام با اجازه رهبر انقلاب، اخوان در توس به خاک سپرده شد. حاتمی کیا و رهبری فیلم از کرخه تا راین وقتی به نمایش درآمد،500 صفحه اعتراضیه به دفتر رهبری ارسال ...
می خواهم دوباره باردار شوم، چه زمانی مناسب است؟
مستاجری بهتر است. چند ماهی است همسرم برای ادامه تحصیل هم اقدام کرده تا اوضاع کارش بهتر شود. شغلش، خدماتی است و فرزندمان از شغل پدرش راضی نیست و خجالت می کشد. مدتی است احساس می کنم بد نیست فرزند دیگری داشته باشیم اما هروقت این فکر پررنگ می شود، یاد مشکلات مالی مان می افتم و این که خانه ما خیلی کوچک است و از طرف دیگر تصور می کنم همسرم خیلی بی دست و پاست اما از سوی دیگر تک فرزندی را دوست ندارم و تصور ...
من اولین زن استنداپ کمدین ایران هستم
دارم که سه تا عروسک را همزمان با صداهای مختلف بدون اینکه کات بزنند گویندگی کنم تا اینکه در شهرموش های 2 خانم برومند جای عروسک مجری تلویزیونی را حرف زدم و کار دوبله انجام دادم و چند کارتون و انیمیشن هم دوبله کردم. حالا دوست دارم اگر کار عروسکی کردم یک عروسک باحالی باشد که خودم خیلی دوستش داشته باشم. مثلا عروسک بهادر یک پسربچه بامزه ای بود که وقتی می دیدمش فکر نمی کردم صدای خودم است. فکر می کردم ...
افسانه هزار پایان ادای دین به هزار دستان بود
قسمت 20 به بعد گل می کند. فکر می کنم در همه جای دنیا همین است. خودتان قصد ندارید در فصل های بعدی مقابل دوربین بروید؟ – نه. البته چند بار گریم شدم اما نشد. پشیمان شدید؟ – نه، پشیمان نشدم. من بازیگرم و با بازیگری وارد این حرفه شدم و همچنان دوست دارم که در کنار کارگردانی، بازیگری هم بکنم. اما به خاطر حجم کار و تمرکزی که باید روی کار می گذاشتم، این اتفاق نیفتاد. اتفاقاً ...
نگاهی به اندیشه سیاسی شهید آیت ا... شیخ فضل الله نوری
. آقا سید محمد طباطبایی و آقای سید علی بهبهانی و دو نفر دیگر به منزل من آمدند واز من کمک و استمداد خواستند، من از قصدشان برای این کار پرسیدم، در پاسخ گفتند: که عزل صدراعظم (عین الدوله) و میسونوز بلژیکی و محدود کردن سلطنت مقصود ماست. دیدم حرف درست و قصد صحیحی است از این رو با علما همراه شدم و به طرف قم حرکت کردم. مقاومت و پایداری کردیم تا شاه تسلیم شد و عین الدوله و میسونوز را عزل کرد و ...