سایر منابع:
سایر خبرها
دولت افغانستان خانواده شهدای مدافع حرم را زندانی می کند/ داعش ماهی 12 میلیون به هر فرد می دهد! + عکس
حمید سوریه باشد. حمید مدت یک سالی که در سوریه حضور داشت دو یا سه بار برگشت. البته به افغانستان نیامد فقط سری آخر ملاقاتی با خاله و مادر بزرگش داشت که برای زیارت به ایران آمده بودند.در آن ملاقات خیلی به حمید گفته بودند که برگردد و یک سال جنگیدن کافی است، ولی حمید قبول نکرده بود،منتهی بعد از اصرارهای خیلی زیاد حمید گفته بود: (( این باررا هم بروم،بعد بر می گردم کنار خانواده....)). که این ...
دردسر بو
روغن نباتی ورامین 2 روزگار ندارند. سر کلاس درس و کتابخانه، هر جا که می روند این بو دنبال آنها است؛ محمدرضا سر درد می گیرد و دوستش حالت تهوع و حالا این پسران جوان حتی خراب کردن امتحان خود را هم بر گردن این بو می اندازند. آنها البته خیلی این جا ماندگار نیستند و نهایت چهار سال، هفته ای دو سه بار مجبور به تحمل این شرایط ند اما کسانی که این اطراف خانه و زندگی دارند، شب و روز ندارند، به آن عادت ...
امید جدید در دل خانواده ستایش قریشی؛ نیایش!
...، امید جدید خانواده قریشی است که 10 روز است به دنیا آمده و حال و هوای خانه را عوض کرده است. به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از خبرآنلاین، نیایش، امید جدید خانواده قریشی است. نوزادی که 5،6 ماه بعد از نبودن ستایش همدرد تلخی های مادرش شد و 16 ام بهمن به دنیا آمد. کودکی که 9 ماه با استرس، ترس، ناامیدی و غم بزرگ شد و حالا شده امید. امیدی برای صفیه، نفیسه، منیر احمد، الیاس و پدرش. دختربچه ...
درهای این مسجد شبها باز است/ نشانی ما را به کارتن خواب ها بدهید
...، شبشان را صبح می کنند؛ لباس های گرم تر و بهتری می پوشند، موهایشان را آنجا اصلاح می کنند و در این چند روز سرما، غذاهایی بهتر از همیشه می خورند. همه این ماجراها در مسجد محله وحدت اتفاق می افتد؛ مسجدی که چند وقتی است آدرسش بین مردم می چرخد تا شاید به دست اصل کاری ها برسد. پناه شب های سرد شب هایی که هوا خیلی سرد است، دما زیر صفر است و برف و باران می بارد، درب مسجد به روی کسانی ...
رهبری مجوز بازشماری تمام آراء را هم دادند، اما موسوی پای کار نیامد
...؛ آن داستان خودش را دارد. من این کار را نمی کردم، پیش آمد. اینجور شد که به جایی رفتم و به من گفتند این چیزی است که می زنید، خودش رنگ می کند. من هم قبول کردم. کسی هم نبود و من کمی زدم و فکر کردم خودکار همه کاری می کند. رنگ بی ربط مزخرفی بود و اینقدر اوضاع را خراب کرد که ماندم چه کنم. بعد کمک گرفتم که چه کنم. حنا گذاشتم و خراب تر شد. نمی توانستیم از خانه بیرون بیاییم. به بنده ...
"برای تئاتر فاتحه بخوانیم"
آفتاب نیوز : سال های زیادی از روزهایی که دانشجو بود گذشته است. از همان روزهایی که استاد دانشگاه به جوان های شر و شور، کپی برداری و اقتباس از کارهای نمایشنامه نویسان خارجی را دیکته کرده بود. به گزارش آفتاب نیوز؛ آن روز شاید خیلی از هم کلاسی هایش خوشنود بودند. مست باده جهانی دیگر؛ با تکیه کلام ها و واژه هایی که کش می آمد و نشان از برتری داشت. انگار هنوز زنگ صدای استاد توی سرش است ...
مادر مُرد! از بس که جان ندارد
هیچ خبری از خود به نسرین و فرزندانش نمی دهد، تا آن زمان خانه ای در همین محله را اجاره کرده بودند، زندگی شان با کار کردن رمضان می گشت. حالا ستایش و امیرحسین شناسنامه و به طبع آن یارانه ندارند، کارت یارانه نسرین هم دست صاحب خانه برای اجاره است. ستایش زرنگ است اما تا کِی؟ در طول هفته، یکی دو روز بچه ها را به در و همسایه می سپارد و می رود برای گدایی و جمع کردن ضایعات ...
حاتم تویی
ها این که می گویم آجر به شکم می بستیم شبیه قصه به نظر بیاید یا داستان، ولی برای من اینطور نیست! عین واقعیت بود. خانواده پرجمعیتی بودید؟ بله. هشت نفر بودیم. مادرم وقت هایی که بعد از دو سه روز دیگر امیدی برای مهیا کردن شام نداشت، ما را می برد دور میدانی به اسم عدل پهلوی و می گفت بعضی از علف های دور این میدان خوردنی هستند! درواقع بچه هایش را می برد چرا! برای این که شب از زور گرسنگی توی ...
اتفاق اصلی برجام باز شدن بانک و تجارت بود که رخ نداد/ اغنیاء از عدالت "اقتصاد مقاومتی" خوشحال نمی ...
کنید؟ من این کار را نمی کردم، پیش آمد. اینجور شد که به جایی رفتم و به من گفتند این چیزی است که می زنید، خودش رنگ می کند. من هم قبول کردم. کسی هم نبود و من کمی زدم و فکر کردم خودکار همه کاری می کند. رنگ بی ربط مزخرفی بود و اینقدر اوضاع را خراب کرد که ماندم چه کنم. بعد کمک گرفتم که چه کنم. حنا گذاشتم و خراب تر شد. نمی توانستیم از خانه بیرون بیاییم. به بنده خدایی زنگ زدیم و ...
مردان کوچک با آرزوهای بزرگ
این محله بودند که در کوچه بازی می کردند و توانستیم با معرفی خود به آنها کاغذ های مربوط به معرفی موسسه را بین خانه ها پخش کنیم و بعد از آن شاهد استقبال مردم بودیم. وی همچنین ادامه می دهد: البته در ابتدا به علت معضلات موجود در خانواده های محله شاهد رفتارهایی مثل لگد زدن به در و بعد فرار کردن، اذیت کردن بچه هایی که داخل حیاط بودند و... از سمت بچه ها بودیم، اما کم کم با ایجاد رابطه ای صمیمانه این ...
موسسه اوج چگونه به غول سینمای ایران تبدیل شد؟
1390 فعالیتش را آغاز کرد؛ سازمانی که توانست بعد از شش سال نبض تولیدات سینمایی ایران را در دست بگیرد و با تاسیس ده ها خانه و موسسه و سازمان کسب و کار عریض و طویلی راه اندازد. راه اندازی هشتاد زیر مجموعه در شش سال سازمان هنری رسانه ای اوج به عنوان یک سازمان غیردولتی در سال 1390 فعالیت هنری و رسانه ای خود را آغاز کرد. بنا به گفته احسان محمد حسنی مدیرعامل موسسه فرهنگی اوج با اینکه ...
من اولین زن استنداپ کمدین ایران هستم
آید این است که نقش مسواک بازی کردم. این شیطنت ها به دوره دبیرستان هم کشیده شد؟ مزاحم درس خواندنتان نبود؟ خانواده با این همه فعالیت غیر درسی مشکلی نداشت؟ دبیرستانی که شدم سراغ موسیقی و آواز رفتم. از آن دخترها که یکی روی میز و نیمکت می زد و یکی هم می خواند و حسابی شلوغ می کردم. بعد رفتم نوازندگی گیتار را یادم گرفتم. یک روز دیدم یکی از بچه ها در مدرسه کیبورد آورده و دارد می زند ...
زمین مرکز عالم است!
مقدمه وقتی در کشوری، انقلابی مانند انقلاب مشروطه رخ می دهد، پیداست که این انقلاب، باید زمینه های فکری پیشین داشته باشد، و درست وقتی که انقلاب شد، در بحبوحه آن، باید افکاری برای تبیین آن، نیز جهت دهی به آن عرضه شود. درست از روزهای پس از انقلاب، تحلیل هایی درباره چگونگی آن رخداد، دلایل آن، جنبه های مثبت و منفی، ریشه ها و مسائل دیگر آن صورت گرفته و رسائلی نوشته می شود. این جریان ادامه دارد، و این بار، تاریخ نگاری آن هم به تدریج مسأله می شود، تا عصر و زمان آن به انتها برسد، و تحول و رخداد دیگری، با گرایش دیگری رخ دهد. این روند، در کشورهایی که هر چند دهه یک تحول عمده سیاسی فکری دارند، عادی است و در انقلاب مشروطه هم، از سه چهار دهه پیش از آن، تا یکی دو دهه بعد از ...
از هر شش کودک در جهان یک نفر در مناطق جنگی زندگی می کند
کنند به مدرسه و خدمات درمانی دسترسی ندارند. بیشتر کودکانی که در جمهوری دموکراتیک کنگو متولد شده اند تنها چیزی که در خاطر دارند جنگ و خونریزی است. گروه های شبه نظامی، مدارس و خانه های آنان را در مناطق مختلف نابود کرده اند. سازمان ملل می گوید هزاران کودک به زور لباس رزم پوشیده و در میدان های نبرد نقش سرباز را ایفا کرده اند. کودکان را نجات دهید از جمله نهادهایی است که تلاش می کند قربانیان ...
حجاب اجباری به قدر قدرت و مصلحت شدنی است
آیا حکومت می تواند به اجبار حجاب را اعمال کند؟ یا لزوم اجباری بودن حجاب ریشه در کجا دارد و چرا معتقدید حجاب باید در جامعه اجبار شود؟ زیبایی نژاد: آنچه فقها مطرح می کنند که کبرای کلی است و بحث ها ابتدائا در آنجا باید مطرح شود، این است که حوزه اختیارات حاکمیت چیست؟ آیا حاکمیت می تواند فعالیت های بازدارنده و مجازات هایی در قبال گناه (محرمات) اجرا کند یا نه؟ چون در شریعت بحث گناه مطرح است نه جرم. در علم حقوق به جرم تعبیر می شود اما در شریعت گناه معنا می شود. آیا حکومت می تواند مجازات و رفتارهای بازدارند ...
حاج رضوان،معمایی که 25 سال برای آمریکا بی پاسخ ماند/ رزمنده خالصی که تبدیل به الگوی مقاومت شد/فیلم+تصاویر
علاقه ای به کسب مدارج سیاسی در حزب الله نداشت و عضو شورای رهبری هم نبود. بعد از سال ها و اصرارهای مکرر سید حسن به وی مبنی بر شرکت در انتخابات شورای رهبری پذیرفت که نامزد شود. اما در دل راضی نبود و هیچ تلاشی برای کسب آرا نکرد. رای گیری که انجام شد، بالا ترین رای را آورد پس از نصرالله. همه جا بود و هیچ جا نبود. مثل ماهی ای بود که در دست نمی آید. هر جا که می خواست حضور پیدا می کرد بدون آن که کسی پی به ...
استفاده از این دستمال توالت ها ممنوع!
ناحیه تناسلی بچه ها، لباس زیر آنها را شب به شب عوض کنید و لباس های زیر نخی و سفید برایشان بپوشید. جایگزین های دستمال کاغذی برای خشک کردن ناحیه تناسلی، به جای دستمال های آلرژن توالت ، می توان از چند جایگزین استفاده کرد. اولین راه، استفاده از حوله های سفید و نخی در خانه است. شما می تواندی خودتان را در منزل با این حوله ها خشک کنید و شب به شب آنها را برای استفاده روز بعد، بشویید ...
زندگی و مرگ در شهر ممنوعۀ اپل
...، اما، سال های متمادی، آن زمانی که آیفون به پرفروش ترین محصول دنیا تبدیل شد، عمدتاً در کارخانۀ اصلی فاکس کان به مساحت 3.6 کیلومتر مربع در حومۀ شنژن مونتاژ می شد. این کارخانۀ پت و پهن روزگاری خانۀ نزدیک به 450 هزار کارگر بود. امروز این رقم کمتر شده است، ولی اینجا همچنان یکی از بزرگ ترین کارگاه هایی از این دست در دنیاست. اگر اسم فاکس کان به گوشتان خورده است، لابد به خاطر آن است که خبر خودکشی ها ...
نقشه کثیف خواهر شوهر برای عروس/شوهردومم من را در شرایط بدی دید و ..!
.... شوهرم هم به خاطر این سرقت ها اعتراضی نداشت چون با پول سرقت لباس ها موادش را تامین می کرد. چرا اعتیادتان را کنار نمی گذاشتید تا به خاطر آن دست به سرقت نزنید؟ هر بار که خواستم اقدام کنم اتفاقی می افتاد و به سوی مواد کشیده می شدم. بعد از این که به خاطر زورگیری و کتک کاری فرد غریبه به زندان افتادم اعتیادم را ترک کردم. زمانی که در زندان بودم شوهرم به همراه پسرم برای زندگی به ...
معلوم نشد چه کسی در کوی دانشگاه، دانشجویان را زد
بعد از انتخاب شدن، محکم صحبت کردند، هرچند برخی پیش خودشان گمان می کردند و می گفتند که بگذار این حرف ها را بزنند اما ما کار خودمان را می کنیم. بنابراین این قضیه نه از دهه 70 که از همان سال 68 شروع شد. ** چپی ها در دولت هاشمی راست عمل کردند * دقیقا چه افراد شاخصی در این روند دخیل بودند؟ چون این صحبت بیشتر از همه نام آقای هاشمی را به ذهن متبادر می کند. این مسائل ...
درمان بی قراری نوزاد، وقتی گریه میکند
ها در می تواند نتیجه بلع هوا باشد.” تا زمانی که نوزاد گریه می کند و شما مطمئن نیستید که چرا او ناراحت است او را به پشت برگردانید. "سپس سمت چپ و پشت ران را مالش دهید. معمولا بعد از دو یا سه بار تلاش اروغ می زند. همه ما در حال حاضر برای کودک حسی هستیم . ممکن است از اطرافیان مثل خاله ها و عموها در یک مهمانی خانوادگی یا همراهی در فروشگاه مواد غذایی . به یاد داشته باشید: اگر خیلی او را ناراحت کنید ممکن ...
علی خمینی: بعضی از افراد تصور می کنند هرکسی که روحانی است به حکومت وصل است
سیدعلی خمینی در همایش روحانیت و انقلاب گفت: : بعضی از افراد تصور می کنند هرکسی که روحانی است و عمامه به سر دارد به حکومت وصل است و وضعش خوب است و از داخل خبر ندارند. ضعیف ترین اقشار جامعه امروز هم جامعه روحانیت است که با سیلی صورت خود را سرخ نگه می دارند و مشکلات اقتصادی و معیشتی دارند اما مردم درک نمی کنند؛ تعدادی روحانی را می بینند و فکر می کنند همه اقشار روحانیت هم مانند هم هستند. ...
روایت رزمندگی یک چریک+تصاویر
سر پل ذهاب از شهر رفته بودند؟ اکثر مردم، از شهر رفته بودند و در خانه ها و مغازه ها باز بود و تمام وسایل همانطور رها شده بود و بچه های ما، از شهر و خانه ها محافظت می کردند. بچه های ما مسلح بودند، مجوز داشتند که در تمام شهر گشت بزنند و کنترل شهر در اختیار بچه های ما بود. مقر داشتند که این مقر را دشمن مرتب با خمپاره می زد. بعضی خانواده ها حتی شناسنامه های خود را لب طاقچه گذاشته بودند که ...
این خانه سپید است
به گزارش پیک نکا ، رد پای لاله زار دیروز و امروز، عکس هایی از تارعنکبوت ها که سال های خالی ماندن یک خانه را روایت می کنند، دورهمی نخاله ها، یک دست لباس سپید بخت، یک کمد با چند دست لباس، کارنامه های دوران مدرسه، همه و همه از زیرزمین خانه ای پیدا شده اند که سال ها خالی بوده و حالا سبک زندگی آدم های 70 سال پیش را حکایت می کنند؛ حکایتی که اشک کم انسان هایی را درنیاورده است. تنها موجود نیمه ...
ماجرای من و نامم (ازعلی پایدار تا علی) / قسمت اول
بخش نخست علی گودرزیان ع _ پایدار (این که این روزها توی فضای مجازی هرکس مرا به نامی می خواند، نه این که سرشوخی داشته باشند، عیب کاراز جای دیگری است که ما هرچند سالی نامی داشته ایم! ) درهنگامه های چله ی بزرگ آن گونه که بیان می کنند، حوالی دی ماهِ سالی [...] بخش نخست علی گودرزیان ع _ پایدار (این که این روزها توی فضای مجازی هرکس مرا به نامی می خواند، نه این که سرشوخی داشته باشند، عیب کاراز جای دیگری است که ما هرچند سالی نامی داشته ایم! ) درهنگامه های چله ی بزرگ آن گونه که بیان می کنند، حوالی دی ماهِ سالی برفی و سرد، پدر و مادرمن صاحب پسری می شوند. ازبس که پیش از این پسر، یکی دو پسر دیگر می آیند و تلف می شوند و خانواده ای شش نفره(پدر و مادر و چهارخواهر) داغدار می شوند اهالی روستا و نزدیکان یک صدا، این پسر را علی پایار صدا می کنند! “پایار” نامی بومی و به معنای مانا و ماندگاراست از آن روی که پیش ازاین پسرانِ آمده، ناپایدار و رفتنی بوده اند به نوعی نام علی پایار استغاثه ای است به درگاه مولای مومنان که این فرزندرا درپناه خودنگه دارد! روزگار چنین خواست، پایار که من باشم از آبله و سرخک و خروسک و سوختگی و... جان سالم به درببرم و بمانم و شناسنامه بگیرم و مدرسه بروم! درست یادم است نخست روزی که به مدرسه رفتم، اول مهربود! پنج سال داشتم ، مادرم مرا به پسرعمویم علی نصرت سپرد. از روستای القاص آباد تا مدرسه ی ما در کمرسیاه، کمتراز یک کیلومتر فاصله بود. علی نصرت کلاس پنجم بود. من از بس که بعدازچهاردختر زنده و یکی دو بچه ی تلف شده آمده بودم عزیزخانواده و به نوعی عزیزروستا هم به حساب می آمدم. انگارهمه برای مدرسه رفتن من روزشماری می کردند: “سرِآخر “الحمدالله” فلانی هم صاحب بچه ای شد که به مدرسه می رود!” هنوز برای مدرسه رفتن، نوبت را به پسران می دادند. دختران را به مدرسه نمی فرستادند، خواهران من بزرگ شده بودندو سه نفرشان به خانه ی بخت رفته و یکی که مانده بود، درگیر زندگی پدرو کمک حال مادربود. صبح بودو لباس نویی برما پوشاندندو با دفتری و قلمی که دست علی نصرت بود، مارا به مدرسه فرستادند. نام شناسنامه ام علی پایدار فرزند علی راست، متولد 1349 بود اما توی آبادی به من پایار می گفتند! معلم نامم را پرسید و من گفتم نامم پایار است! علی نصرت شناسنامه را به معلم داد و گفت نه آقا توی شناسنامه علی پایار است! مختصر! با علی پایدار نام نویسی کردم اما همه مرا پایار صدا می کردند! یادم هست درهمان روز، که نخستین روز مدرسه ام بود، معلم درختی را روی تخته سیاه کشید و گفت: این درخت را نقاشی کنید! من درخت را عینهو معلم نقاشی کرده بودم، وقتی معلم همه ی نقاشی هارا دید نوبت به نقاشی من رسید دیدم توی دفترمن چیزی نوشت که علی نصرت و همه ی همکلاسی هاش خیلی خوشحال شدند. معلم به من نمره ی بیست داده بود، ولی من هیچ درکی از بیست نداشتم به همه التماس می کردم که: بیست یعنی چه؟ کسی نمی توانست پاسخ پرسشم را بدهد! آن روز تعطیل شدیم و به خانه برگشتیم و علی نصرت با یکی دو نفر از بچه ها آمدند و به مادر و پدر گفتند: ” پایار بیست برده است!” معلم، چیزهای دیگری به علی نصرت گفته بود که به پدرو مادربگوید ازجمله این که: این بچه-یعنی من- زرنگ است اما چون سن شناسنامه اش قانونی نیست نمی تواند درس بخواند باید شناسنامه اش بزرگترشود! بعداز ظهرهمان روز، زیر آفتاب کم رمق پاییزی سر یک دیوارچینه ای پهن، شلال افتاده بودم و به “مستمی آزا” فکر می کردم. گویا معلم به علی نصرت گفته بود اگر شناسنامه اش را درست نکنند می تواند به شکل”مستمع آزاد” درکلاس حضور پیدا کند و من هم یک جوری از دهان علی نصرت شنیدم ، اما دقیق نمی دانستم که مستمع آزاد چیست!؟ حالم خوش نبود و پدر وقتی اشتیاق مرا برای مدرسه رفتن دیدتصمیم گرفته بود شناسنامه ام را دوسال بزرگتر کند. چندروز گذشت و پدر به اداره ی “ثبت احول الشتر” رفته و یک شناسنامه ی جدیدی برای من گرفته بود. نمی دانم چرا پدر تصمیم گرفته بود نامم را هم عوض کند کارمند ثبت احوال گفته بود: ” نامش را چه بنویسم؟” پدرگفته بود: ” بنویسید علی یار !” پدرکه سواد نداشت و خواندن و نوشتن بلد نبود شناسنامه را تا می کندو درجیب می گذارد. شب که پدرخانه آمد گفت: ” پسرم شناسنامه راعوض کردم. سنتان هم دو سال بزرگتر گرفتم. حالا می توانی مدرسه بروی اما نامت را عوض کردم ازاین به بعد نام شما علی یار است.” فردای آن شب با بچه هابه مدرسه رفتم بعداز چندروزی که به شکل”مستمع آزاد” مدرسه رفته بودم زبانم بازشده بود انگشتم را بلند کردم و گفتم: ” آقااجازه!؟ مادرم گفته اسم من، علی یار است!” معلم ازمن شناسنامه نگرفت دقیق یادم است توی دفترکلاس علی پایدار را خط زد و نوشت: آقای علیارگودرزیان القاصاباد متولد 1347حالا من دوسال بزرگتر وهفت ساله شدم. ادامه دارد..... درج شده توسط : دبیر سرویس خبر میرملاس ...
تبعات اجتماعی اسکان مهاجران لهستانی در ایران بر پایه اسناد
گرفته بود، اما بر پایه برخی اسناد هر روز در سطح شهر کامیون هایی دیده می شد که به طور غیرقانونی از محل ارزاق عمومی شهروندان ایرانی، برای لهستانی ها خواروبار حمل می کردند. علاوه بر این، از آن جا که کمبود قماش برای تولید لباس نیز در مدت زمان استقرار آنها در تهران به وجود آمده بود، احتمالا نقش آنها در این زمینه بی تاثیر نبوده است. بر پایه یکی از اسناد به دست آمده، مقدار زیادی پارچه از سوی سرپرست ...
پسرانم از گود کشتی وارد معرکه نبرد شدند
.... خلاصه بعد از کمی صحبت موضوع حل شد، اما موسی گفت من در جایی که به امام توهین شود درس نمی خوانم و برای ادامه تحصیل به مدرسه طالقانی ساری رفت. از همین ولایتمداری و شور انقلابی هم خودش را به جبهه رساند؟ بله، موسی یک بسیجی فعال بود. می گفت می خواهم لباس بسیجی به تن کنم. بعد از درس و مشق همه وقت خود را در بسیج و مسجد می گذراند، اما وقتی دید که رزمنده ها به جبهه اعزام می شوند خودش هم ...
بازارهای عجیب وغریب اسپانیا را بشناسید / ببینید
در محله مدرن شهر برپا می شود. راجع به فروش دستبند و انگور چینی و انواع مد ریش صورت صحبت می کنیم. ولی نگران نباشید، اینجا فقط برای کسانی که علاقمند به مد روز هستند جذاب نیست، بلکه خانواده ها و زوج های جوان نیز آن را دوست دارند. این بازار حس دوست داشتنی ای دارد. فضای این بازار صنعتی و در عین حال سبز است. شما بین جواهرات، لباس ها، کالاهای هنری که بین درخت ها قابل مشاهده اند سرگردانید. می توانید در ...
دانشگاه قبول شدم، یواشکی رفتم جبهه!
زشتی ها و پلیدی های قبل از انقلاب و نه آنقدر که متوجه شرایط نباشیم و می دانستیم تقریباً اوضاع چگونه است. فاش نیوز: درس می خواندید؟ چه رشته ای می خواندید؟ - بله درسم خوب بود. سال سوم دبیرستان درس می خواندم در رشته ریاضی و فیزیک. هر سال هم نمره ام از بقیه بیشتر می شد. من بچه دوم خانواده بودم. فاش نیوز: چقدر امام را می شناختید؟ آن موقع که می رفتید کارهای انقلابی و ...
زنی با افکاری آزاد
...> روز خاک سپاری فروغ، خواهر بزرگ فروغ گفت: این بچه اصلاً عاطفه ندارد، نبریمش؛ و من ماندم تنها با بابوشکا، سگ خانه؛ و از ترس چسبیده بودم به سگ و جنب نمی خوردم. آن هم در خانه ای که چند روز تمام پر آدم بود و همه هم عزاداری می کردند. بالاخره آن قدر تنها ماندم تا برگشتند. بعد از فوت فروغ پیش خانم جان ماندم تا وقتی که در 1975 برای تحصیل و زندگی به اروپا آمدم. در آن زمان فروغ زنی بود با عقاید ...