سایر منابع:
سایر خبرها
قتل والدین برای تصاحب ارثیه
مادرم در خانه تنها بودم، به او قرص خواب آور خوراندم و بعد با همدستی اشکان و با استفاده از شال، مادرم را به قتل رساندم. متهم درباره دومین قتل گفت: چنددقیقه گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد و پدرم وارد شد. او جسد را ندید و من چند قرص داخل شربت انداختم و به پدرم دادم. او بعد از نوشیدن شربت بی حال شد و درست در همین زمان بود که اشکان شال را دور گردن پدرم انداخت و او را خفه کرد. بعد از آن ...
در دولت امینی، هنرستان موسیقی نابینایان را تعطیل کردند/در 73 سالگی، مسئولان 17 سال بیمه ام را نادیده می ...
ها بردند. بعد از معاینه بسیار، راننده برایم ترجمه کرد و گفت اینها می گویند شاید چشم راست تو معالجه شود ولی تو باید 14 – 15 سالت باشد و در این سن مداوای قطعی امکان ندارد. خلاصه بعدها ماموریت آن فرد آمریکایی در ایران تمام شد و رفت و من دیگر هرگز بینایی ام به دست نیاوردم. وقتی به خیابان سهروردی آمدیم ما همسایه ای به اسم خانم غروی داشتیم. ما و خانم غروی دوست مشترکی به نام خانم ژاله صدری افشار داشتیم که ...
این زن، باغ می بافد
سانتی متر و 30 سانتی متر در 30سانتی متر بود. من صد تا از این پرتره ها آماده کردم و بعد به پیشنهاد استادم قرار شد اینها را به هم وصل کنم، اول چسب زدم اما خوب از آب درنیامد بعد شروع کردم به دوختن اینها با دست کنار همدیگر. دوباره یک کار مشابه همین انجام دادم، اما چون خودم وقت نداشتم تکمیل شان کنم، به هم وصل کردنشان را سپردم به مادرم. بعد از چند روز وقتی برگشتم کار را تحویل بگیرم، دیدم مادرم پرتره ها ...
دفاع با گریه از قتل پدر و مادر
به گزارش مشرق ، هر شب خواب مادرم را می بینم. من از شرم سرم پایین است، اما او دست محبت روی سرم می کشد و می گوید ناراحت نباش! این آخرین دفاع پسر نوجوانی است که برای فرار از نصیحت های پدر و مادرش با همدستی دوست نوجوانش آنها را به قتل رساند. دو متهم روز گذشته در جلسه محاکمه جزئیات بیشتری از حادثه را شرح دادند. بیشتر بخوانید: ارجاع عامل شهادت 3 مامور ناجا به شعبه 9 دادگاه کیفری ...
جایی بین نوشتار و گفتار می ایستم
.... قرار را موکول کردند به فردای آن روز. خیلی غمگین و دلتنگ شدم و ناخودآگاه شروع کردم به زمزمه آهنگی که ایشان دوست داشتند روی شعری از سعدی: ای گنج نوشدارو بر خستگان گذر کن، مرهم به دست و ما را مجروح می گذاری... ناگهان به فکرم رسید از همراه ایشان بپرسم که دسترسی به تلگرام دارند یا خیر. گفتند که دارند و من ترانه را با صدای خودم ضبط کردم و فرستادم. ما با این ترانه از سال های دور خاطرات بسیار زیبایی ...
داستان پسران میدان انقلاب/ می خواستم سردبیر باشم
هم از برقِ نداشته چشمانم فهمید که انگیزه بودن در نشریه را، با شرایط جدید ندارم. برای همین، از جایی به بعد دیگر اصرار نکرد و با سکوتش بهم فهماند که همه چیز دارد تمام می شود. پیاده شدم و درِ پراید مشکی اش را بستم. یک دستم ظرف میوه پر از ته مانده خیار و پرتقال بود و یک دست دیگرم، کتاب ده روز با داعش . اسکلت روی جلد کتاب، پوزخند ترسناکش را به سمت من نشانه رفته بود و من، داشتم به نشریه بدون خودم فکر ...
خواب های آشفته یک قاتل 17ساله
داروی بیهوشی تهیه کردیم. من دارو را به آنها دادم که پس از خوردن بیهوش شدند. بعد هر دو را خفه کردیم. رد زخم روی دستم هم مربوط به مقاومت آنهاست. وقتی از مرگشان مطمئن شدم، شیر گاز را باز گذاشتم و از خانه بیرون رفتم. می خواستم با صحنه سازی، مرگ آنها را بر اثر گازگرفتگی جلوه دهم. با اعتراف این پسر 17ساله، همدست او هم بازداشت شد و به جرم خود اعتراف کرد. آنها صحنه جنایت را هم بازسازی کردند و ...
زن جوانی که به دلیل خیانت همسرش معتاد شد
. با او چگونه آشنا شدی؟ کنار خیابان منتظر ماشین بودم که ایستاد و سوار شدم. سر موضوعی صحبت با او را آغاز کردم و همان روز به او گفتم که شوهرم قصد ازدواج مجدد دارد. این درد دل ها در دیدارهای بعد که همگی در خیابان و ماشینش بود، تکرار شد و به تدریج فهمیدم که نمی توانم فضای خانه را تحمل کنم! طبق نقشه مهریه ام را اجرا گذاشتم و تقاضای طلاق کردم. واکنش شوهرت چه بود؟ ...
خاطره بازی از جنس محله برو بیا و سلطان و شبان
بهبودی می رفتیم. روزهای اول خیلی جدی می گرفتیم، یک بار همه خانواده حضور داشتند و صدای آژیر آمد همه بیرون رفتند ولی من نرفتم و وقتی آنها برگشتند من را دیدند که ناخودآگاه به زیر میز رفته بودم و با نور شمع در حال نوشتن بودم چون باید متن را صبح به گروه می دادم. شاید این اتفاقات داخل برنامه نمی افتد ولی ربط پیدا می کرد آن هم به دلیل مسئولیتی بود که آنتن ایجاب می کند. بیرنگ در ادامه خاطره ...
کارگردان ستارخان : دیگر سریال تاریخ معاصر را نمی سازم
پروژه ستارخان را متلاشی کردند. ورزی: هنر نمایش با کتاب تاریخ تفاوت بسیاری دارد ورزی ادامه داد: نکاتی که مطرح کردید مربوط به سال های قبل از دوره ای است که سریال ما ساخته شد. مثل نصب پرچم روسیه در سر در خانه ها و... بود. من بعد از این جلسه چند منبع تاریخی برای شما نام می برم که تمام این ها را نقض می کند که متوجه شوید من این ها را از خودم در نیاورده ام. وی در ادامه بیان ...
نفس کشیدن همسرم برای زندگی ما کافیست
به گزارش ایثار واحد خراسان رضوی، محمد چترسیمین همسر صدیقه دشت زن جانباز 70 درصد قطع نخاعی و پدر شهیده آذر چترسیمین در گفتگو با خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی ایثار رضوی گفت: هنگامی که همسرم مجروح شد بالای سرش ایستادم و به او گفتم نفس تو برای زندگی من و فرزندانم کافی است. محمد چتر سیمین در سفر به مشهد مقدس در حاشیه این اردو به خبرنگار ایثار رضوی گفت: قبل از ازدواج با صدیقه خانم، یک بار او را ...
به محمدحسین گفتم به خیابان پاسداران نرو/ فکر نمی کردم پسرم اینطور بی رحمانه شهید شود
خدا می رفتم، زیرا اصلاً متوجه نبودم انقلاب یعنی چه، اما در تظاهرات نه تنها شرکت می کردم، بلکه شعارهایی را که از طریق بزرگترها می شنیدم، سریع به خانه می آمدم و در دفتری یادداشت می کردم. خیلی کودک بودم، هنوز زمانی بود که نمی شد به راحتی نام امام را آورد، شعارها را در این دفتر می نوشتم تا نگه دارم. عکس امام را هم پیدا کرده بودم که نمی دانم از کجا، اما می پرستیدم. یک روز به مسجد رفتم و وقتی برگشتم دیدم ...
تجربیات تبلیغی همسر یک طلبه (بخش نخست)
قم مشغول تحصیل می باشد و سفرهای تبلیغی به شهرهای شیراز، ساری، خمین و کیاسر داشته است. * یک ماه در مدرسه امروز 27 خرداد آخرین امتحانات جامعۀ الزهرا را هم دادم و با شادی و خوشحالی به سمت خانه روانه شدم؛ اما این شادی دیری نپائید؛ چون وقتی رسیدم، با خانه ای همچون ارض خالیه مواجه شدم که شخم زده اند و این همه حاصل زحمات موجودی عجیب و غریب الخلقه بود به نام محمد سجاد، پسر 5 ساله ام ...
نیمه شب پس از دعوا با شوهرم، فرشاد تماس گرفت و من حسابی خودم را باختم!
تماس های بی جواب آن مرد گذشت، تا این که من هم احساس کردم با این همه گرفتاری و به بن بست رسیدن نیاز به هم صحبت دارم. این طور خودم را قانع کردم و بالاخره به تماسش جواب دادم. خودش را فرشاد معرفی کرد و گفت متاهل است و قصد خیانت Cheat به همسرش را ندارد. گرفتار است و مشکلات مالی امانش را بریده و ممکن است به همین دلیل همسرش را از دست بدهد. من هم شروع کردم به درددل کردن، ولی بر خلاف او تا می ...
ادعای تازه در پرونده قتل پیرمرد ثروتمند
و مدارک داخل گاوصندوق خانه اش نیز سرقت شده است. با آغاز تحقیقات، کارآگاهان به تحقیق از خدمتکار مقتول پرداختند که این شخص در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: مدتی است به عنوان خدمتکار به منزل مقتول رفت وآمد دارم و به همین علت، دسته کلید خانه وی را در اختیار دارم و بعدازظهر هر روز برای انجام کارهای خدماتی از قبیل نظافت، دادن غذا و... به خانه مقتول می رفتم و در روز کشف جسد نیز طبق روال همیشگی ...
خرید خانه سخت شد، تا قبل از سال 97 بخرید
این عوامل رشد نرخ مسکن هم متغیر خواهد بود. اما آنچه درحال حاضر می توان گفت این است که در سال آینده نرخ رشد نرخ مسکن بیش از نرخ تورم بومی خواهد بود. حرف دل مردم در شرق تهران، نرخ خانه خیابان به خیابان متفاوت است. به عنوان نمونه یک واحد مسکونی در منطقه نارمک تهران و خیابان برادران صادقی به طور میانگین متری 10 میلیون تومان است، اما در خیابان کناری افت 2 تا 3 میلیون تومانی وجود دارد ...
برای طلبه شدن نه خوابی دیدم؛ نه برایم جذابیتی داشت/ مهریه همسرم 3500 تومان است
، جاذبه مسجد و کلاس و دوستان و برنامه های آن مسجد که اردوی روز جمعه هم داشت، همه و همه دست به دست هم داد که هم مذهبی و مسجدی شدیم و هم حقیر کم کم به فکر ادامه تحصیل افتادم و پدرم هم از این پیش آمد خوشحال بود. * از نخستین سالهای طلبگی تان چه خاطراتی دارید؟ در کدام مدرسه شروع کردید؟ دقیقا چند ساله بودید؟ از نخستین تجربه های درسی و استادان؟ راضی تان می کرد؟ ابهاماتی که در ذهنتان پدید می آمد؟ ...
سرقت بنز به خاطر کادوی ولنتاین
زمان سرقت حضور نداشته است. پژمان -متهم اصلی- در گفت و گو با خبرنگار ایران ازنحوه سرقت و انگیزه شان گفت. چه شد که تصمیم گرفتید سرقت کنید؟/ همه این مصیبت ها برمی گردد به خواسته های دخترمورد علاقه ام. البته من متأهل هستم ولی یکسالی می شود که همسرم خانه را ترک کرده و من با دختر جوانی ارتباط دارم. روز حادثه با افشین – یکی از همدستانم- بودم که او گفت دختر مورد علاقه اش پرسیده، کادوی ولنتاین چه ...
عادت های نوشتن اسدالله شعبانی/ وقتی بهار پنجره ام را گشود
های شاهنامه، همچنان به کتاب خواندن ادامه دادید؟ من حدودا10- 12 ساله بودم شعرهای خیام را زیاد می خواندم. در روستا هم که بودم کتاب های روستایی درباره کشاورزی برایمان فرستاده می شد که آن ها را می خواندم. هیچکس هم به من راه و چاه را نشان نمی داد، مثلا بگوید در این سن باید این کتاب ها را بخوانی. حتی در بچگی هم کسی مرا مدرسه نفرستاد و من خودم مدرسه رفتم و ادامه تحصیل دادم و هزینه تحصیلاتم را خودم ...
وقتی وارد اتاق خواب کیومرث شدم خشکم زد | او شب ها با زنان خیابانی بود
تحت بازجویی قرار گرفت. این مرد 53 ساله که خودش را از مرگ دوست صمیمی اش غمزده نشان می داد در بازجویی های بعدی به اجیر کردن کارگرش برای کشتن Killing دوست پولدارش اعتراف کرد و پرده از این جنایت Crime برداشت. حسین گفت: چون می دانستم کیومرث پولدار است نقشه قتل Murder او را کشیدم و برای اجرای نقشه از کارگرم به نام علی کمک گرفتم. من کلید خانه کیومرث را در اختیار علی قرار دادم و او ...
ماجراهای من و دوچرخه
این باعث شده بود خیلی بیشتر توی چشم باشم. ترم سوم یک روز صبح وقتی از جلوی کلانتری خیابان شریعتی بابل که درست سر راهم از خانه به دانشگاه بود، رد می شدم، دو نفر از مسئولان کلانتری با داد و هوار متوقفم کردند و گفتند که بروم توی کلانتری. می خواستند دوچرخه ام را ضبط کنند که نگذاشتم و زنگ زدم به همخانه ام تا بیاید دوچرخه را ببرد، چون خودم باید می رفتم سر کلاس. از آن روز به مدت پنج ماه برای ...
چندتا دُخیِ تُخس و شیطون!
شهاب نبوی/طنزنویس هر روز صبح کلی فحش های حداقلی تا حداکثری بار خودم می کردم که چرا قبول کرده ام سرویس مدرسه بشم. همه چیز این کار سخت بود. اولینش ساعت 6 صبح بیدار شدن؛ از همان دوران مدرسه هر ساعتی که قرار بود بیدار بشم، ساعت را برای دو ساعت قبلش کوک می کردم. بعد هم که ساعت زنگ می زد، دایم به خودم امید می دادم که آخ جون هنوز کلی وقت دارم بخوابم و خر ذوق می شدم. این تنها کاری بود که از ...
زورگویی به مردم، توجه نکردن به خواست مردم و ...
.... همین الآن اگر همه کارگران کارخانه ها را بدهند بیمه و مالیات را سخت نگیرند، کارخانه ها راه می افتد. من معتقدم میوه ایران سه بار صادر و سه بار وارد می شود و در دست خود مردم است. چهار نفر نیروی پنهانی پیدا می کنیم و می گوییم اینها مردم هستند. اینها مردم نیستند. مردم می فهمند. همین بحث خصوصی سازی که اصطلاحا می گویند خصولتی می شوند؛ نه خصوصی سازی. واقعا خصوصی سازی ...
هرجا فضول باشی ها کمترند،حجاب خانم ها بهتر است/بسیج مردمی را برای مقابله با مردم استفاده کردن و مردم را ...
هر جایی که حمله ورها و حمله کننده ها کمتر هستند، حجاب خانم ها هم بهتر است. مردم فهمیده هستند؛ این همه مسجد و هیأت سینه زنی می روند، کسی به آنها چیزی می گوید؟ وقتی در خیابان می دود و یکی را می گیرد، ماشین گشت به زور می برد، او هم بالا می رود و چارقدش را علم می کند. دارد لج بازی می کند؛ به همین دلیل که چارقد(روسری) سرش بوده و از خانه بیرون آمده است. اگر می خواست بی حجاب باشد از همان خانه روسری خود را در می آورد. ...
سرنوشت فرمان امام خمینی برای بسیج نیروهای چریکی، پارتیزانی و مقاومت مردمی قبل از جنگ چه شد؟ / مانور ...
...> گفتند: ببرید دست ایشان را پانسمان کنید. در همین لحظه خانم دکتر زهرا مصطفوی از کسی پرسید: مسیح کجاست. مسیح پسر ایشان است که امروز از فضلای قم است و بسیار خوب درس خوانده است. و از اساتید حوزه محسوب می شوند. همین که این را گفت؛ امام آشفته شد؛ گفت: همه این بچه هایی که بیرون وایستادن مسیح اند. فرقی نمی کند. خون بچه تو از آن ها رنگین تر است. چرا سراغ می گیرید؟ منم نباید ...
فوتبالیستی که لقب بدشانس ترین بازیکن دهه 70 گرفت/ روند روزافزون افول فوتبال در کردستان
سبب شد پس از چهار دوره تمرینات سه روزه و انتخاب نفرات اصلی من را به عنوان کاپیتان تیم ملی معرفی کنند. پس از آن در مسابقات مقدماتی نوجوانان آسیا که در تهران برگزار شد، حضور یافتم در آن دوره بازیکنانی چون علی کریمی، حامد کاویانپور و رسول خطیبی خط خوردند و یا ذخیره بودند. پس از مسابقات نوجوانان آسیا بود که یک روز دکتر بیژن ذوالفقارنسب را دیدم و به من گفت که بازیکنی مثل تو برای ...
سرقت بنز برای تفریح روز ولنتاین
. چه شد که تصمیم گرفتی سرقت کنی ؟ روز ولنتاین بود که با ایرج تصمیم گرفتیم خودروی مدل بالای را سرقت کنیم و پس از خریدن کادوی ولنتاین برای دختران مورد علاقه مان با خودروی مدل بالا به تفریح برویم. توضیح بده ؟ شب قبل از سرقت به خانه ایرج رفتم. در حال کشیدن قلیان بودیم که دختر مورد علاقه ام به من پیام داد که فردا روز ولنتاین است. او سؤال کرد که چه کادویی برایش خریده ام و ...
آیت الله خامنه ای در رهبری نظیر ندارند/ مواضع کروبی از روی بغض و عدم تعادل است
های تندی علیه رژیم داشتم. جمعیت زیادی در مسجد شرکت می کردند. مسجد کوچک بود و مردم بیرون از مسجد نیز می نشستند. این مسجد یکی از پایگاه های اصلی انقلاب بود و کل تظاهرات این منطقه از این مسجد شروع می شد. در دهه های محرم سخنران هایی را مشخص می کردیم اما آن ها به خاطر تهدیدات ساواک و... برای سخنرانی نمی آمدند و خودم سخنرانی می کردم. دو بار هم من توسط ساواک دستگیر شدم؛ یک بار آن وقتی که وارد دفتر ...
خاطرات اعجاب انگیز حشمت مهاجرانی
این شکل نبود. 6 ماه قبل از بازی با استرالیا چمدانم را جمع کردم و به ملبورن رفتم، بازی استرالیا را هم از نزدیک دیدم و همان هتلی را رزرو کردم که قرار بود در آن اردو بزنیم همه چیز را چک کردم حتی راحتی تخت خواب ها، ترافیک اطراف محل هتل و سر و صدایی که وجود داشت. یادم هست وقتی با تیم ملی وارد ملبورن شدیم تفاوت زمانی را با قرص حل کردیم تا بازیکنان ساعت 9 بخوابند و اتفاقات 1974 تکرار نشود. دلیل اصلی ...
پرنده های همیشگی بر بام دوچرخه
که هنوز بعد از بیش از یک دهه، همه با هم هستیم و دلمان برای هم می تپد... 17سالگی ات مانا باد دوچرخه ی دوست داشتنی ما و همراه کشف و شهودهای دوران ناپختگی. نوجوان بمانی همیشه... محمدمهدی اسماعیل نتاج: تولدت مبارک عشق جان! دوچرخه مون دیگه کم کم داره از نوجوونی درمی آد. دیگه داره بزرگ می شه. مثل خودم که نوجوونی ترین لحظاتم رو با دوچرخه جان گذروندم. اگه بدونید چه قدر دلم واسه دوچرخه جانم تنگ ...