سایر منابع:
سایر خبرها
روایتی از سفر به موصل، بزرگ ترین شهر جنگ زده ی دنیا
کمربند خنثی شده و اضافه کرد البته احتمالاً. عقب رفتم و پوکه ی یک خمپاره ی 120 ماند زیر پایم. برش داشتم. ردّ جنگ همه جا بود. برگشتم. پشت ستون قرآن های نیمه سوخته ی مسجد را ریخته بودند توی یک گونی بزرگ. مسجد جامع نوری، خمیده و ویرانه همین حالا هم زیبا بود چه برسد به زمان اوج و روی پا ایستادنش. مسجدی که زمان داعش و قبلش یکی از پررونق ترین و اصیل ترین مساجد موصل و عراق بوده. اینجا را هزار ...
گفتگو با رئیس انجمن نساجی| یک کارخانه با 7کیلو چک برگشتی؛ اگر بگذارند 3ساله نساجی را نجات می دهم+ فیلم
... *بزرگترین صادرکنندۀ لباس پلیس به انگلیس بودیم/ تأسیس 8هزار واحد تولید نساجی در کشور تسنیم: یعنی آن زمان هم مردم جنس ایرانی را قبول نداشتند؟ نخیر، قبول نداشتند، چون جنس خوب تولید نمی شد البته که می توانستند تولید کنند کما اینکه بعداً ما به جایی رسیدیم که توانستیم این جنس خوب را تولید و به تمام دنیا صادر کنیم، ما به آلمان و ایتالیا صادر کردیم این در حالی است که ...
شکفتن گل امید در قلب دختران سرزمین آفتاب
برادرهایم در جریان روزهای سختی بودم که بر پدر و مادرم گذشت. به همین خاطر با اینکه 10 سال داشتم، وقتی قرار شد برای بهبود وضعیت زندگی به همراه پدرم به جزیره قشم نقل مکان کنیم تا شرایط شغلی بهتری داشته باشد، من هم مانند مادرم اعتراضی نکردم و به این ترتیب، من، پدر، مادر و سه خواهر کوچکترم راهی جزیره قشم شدیم. تا مقطع پیش دانشگاهی رشته علوم تجربی در همان قشم درس خواندم با این امید که در یکی از شاخه های ...
نقشه ای برای پس از آزادی
فوتبالیست شود. تیم استقلال باشگاه مورد علاقه اوست. برای گزارشش تیتر زده: سرقت گوشی و زندان کجا و بازی در تیم استقلال کجا! آنقدر گزارشش را درست و منطقی و با لغت های خوب نوشته که شگفتزده ام می کند. با غرور می گوید: زیاد کتاب می خونم. روزنامه هم می خونم. همه بچه ها می خونند؛ بیشترصفحه حوادث. آخه می دونی بعضی های مان خبرمان روزنامه ای می شود؟ منظورش خبرهایی است که گاه در صفحه حوادث روزنامه ها درباره آنها ...
ماجرای تلخ فریب خوردن دختر جوان و ازدواج با یک شیاد
.... در آن روز ها که هم غمگین بودم و هم برای دانشگاه دلتنگی می کردم توانست با چرب زبانی هایش مرا به خودش جذب کند. کار های انحصار وراثت باعث شده بود ماه ها در تهران بمانم. مدتی از دوستی ما گذشت تا اینکه تصمیم گرفتم برگردم و به تحصیلاتم ادامه دهم. اما شهریار از من خواستگاری کرد. احساس می کردم نیازی به مال پدری ام ندارد و فقط به خاطر خودم ابراز علاقه می کند. هنوز سالگرد پدر و مادرم نرسیده ...
تحویل سال در بهترین نقطه جهان
بینی و دوست داری مسیرت را ادامه دهی.برای هادی محمودی امدادگری همه چیز است؛ هم کار، هم تفریح،هم درس و هم زندگی. همین شد که 8 سال تمام سال تحویل و نوروز را در پایگاه امداد و نجات جاده ای و در کنار همکارانش گذراند. هادی محمودی امدادگر جوانی که تحصیلاتش هم مدیریت بحران است از همان دوران دانشجویی با علاقه و داوطلبانه وارد جمعیت هلال احمر شد. هر چند که در دوره های آموزشی چندین بار از اینکه این کار سخت ...
دستمان را بستند و تی تاپ هایمان را خوردند!
سوم راهنمایی بودم که تصمیم گرفتم به جبهه بروم. البته دوبار هم اقدام کردم اما پدرم متوجه شدند زیرا شرایط سنی کم از سویی و اینکه پسر بزرگ خانواده بودم و کمک حال پدر در کشاورزی و دامداری از سویی، بنابراین مادر و پدر به شدت مخالف رفتن من به جبهه بودند. پدرم انسان کم حرف بودند اما جذبه بسیاری داشتند. بار اول که به سپاه برای ثبت نام رفتم یکی از بچه ها گفت پدرت آمده، دانستم که اگر بخواهم کمترین مقاومتی ...
استادم همسن پدرم بود او من را به اتاقش برد و پیشنهاد عجیبی داد
دو سال پیش که دانشجویی سال اول کارشناسی بودم یکی از اساتید دانشگاه که انسانی با وقار و بسیار مبادی آداب بود با حالتی پریشان وارد کلاس شد و نگاه همه ما را به سمت خود جلب کرد. همه ما مبهوت و متعجب که چه اتفاقی افتاده است، کنجکاو بودیم اما کاری از دست مان برایش ساخته نبود. تمام ذهنم درگیر استاد بود تا اینکه در پایان ساعت درسی مرا صدا زد و از من خواست که بمانم. تعجب ام دو چندان شده بود. چه کارم داشت ...
آموزش و پرورش در ضعف سواد قرآنی دانش آموزان دخیل است/معلم مؤثرتر از کتاب
دنبال می شود؟ یعنی این آموزش ها و این کتاب موفق بوده است؟ من هم معلم قرآن در مدارس بودم و هم در خارج از مدرسه کلاس های آموزش قرآن داشتم که این دو قابل مقایسه با هم نیستند، برای اینکه کسانی که خودشان اقدام به ثبت نام می کنند انگیزه بیشتری برای آموزش و فراگیری قرآن دارند و آموزش در مدرسه، شکل تکلیفی و مؤظفی دارد و شاید همه دانش آموزان متقاضی و علاقه مند به آموزش درس مورد نظر به ویژه قرآن ...
مادر دهه هفتادی می خواهد مثل مادر امریکایی صاحب 19 فرزند شود
برایم جالب بود. وقتی خاطرات قدیمی ها را می شنیدم که هشت تا ده تا بچه داشتند. مادربزرگ پدریم که خدا رحمتشان کند. من ایشان را ندیده بودم اما از مادر پدرم زیاد تعریف شان را شنیدم که سیزده شکم زایمان کرده بود و یازده تا از بچه ها زنده مانده بودند. ماجرای نان پختن ایشان، شستن لباس ها در لب جو و ملای مکتب بودنشان از داستان های مورد علاقه من بود و می دیدم که پنج تا از عمو ها و پنج تا از عمه هایم به چه جاهای ...
حامد حدادی استقلالی است یا پرسپولیسی؟
... بچگی فوتبالیست بودم من شدیدا فوتبالی هستم و در اهواز که محل تولدم بود نیز همه فوتبال را دوست داشتند. بچه که بودم، فوتبال بازی می کردم؛ اما بیشتر از اینکه گلر باشم، می خواهم گلزن باشم. البته وقتی پنالتی برای تیم حریف می شد، می رفتم درون دروازه و توپ را می گرفتم. یک بار معلم مدرسه ام گفت به خاطر قد بلندی که داری، اسمت را برای تیم بسکتبال بده. من هم اصلا نمی دانستم بسکتبال چیست و پستم ...
مروری بر اخبار معارفی رسانه ها/ اعلام زمان افتتاح نمایشگاه بین المللی قرآن کریم
خلوصش نیز سبب شد تا اوج بگیرد و پرواز کند. همین اخلاص و ایمان هاشم به جایی رسید که در دوران هشت سال دفاع مقدس در حالیکه در لباس پرافتخار ارتش خدمت می کرد؛ در مقطعی به عنوان پاسدار افتخاری به جبهه رفت و بدون دریافت حقوق و مزایا به مناطق جنگی اعزام شد. هاشم در طول زمانی که در جبهه حضور داشت، نامه های متعددی برایم ارسال می کرد و آنقدر متواضع بود که همه ما را شیفته خود کرده بود؛ به طور مثال در ایام ...
گزارشی از نخستین اردوی وزنه برداری زنان آهنین ایران!
خانواده ورزشکاری که دارد اشاره کرد: من اهل مازندران هستم. پدرم خودش قبلاً وزنه بردار بود و در حال حاضر هم در رشته پاورلیفتینگ فعالیت می کند. ضمن اینکه عموی من هم عباس حاج کناری کشتی گیر سابق تیم ملی است. وی ادامه داد: من چون در یک خانواده ورزشی بوده ام، خودم هم ورزش می کردم و قبلاً در رشته های ژیمناستیک و تکواندو فعالیت داشتم. ضمن اینکه به کشتی و وزنه برداری هم علاقه داشتم و مردد بودم که کشتی را شروع ...
پای درس شهید قرآنی| متخصص هواپیمای اف 4 ؛ پاسدار افتخاری جبهه های نبرد/ ماجرای دعای امام(ره) برای قاری ...
این شرایطی که بسیاری از ارزش های جامعه درحال از بین رفتن است اینگونه دیدارها جای تشکر و قدردانی دارد. هفت ساله بودم که پدرم شهید شد. درک درستی از پدرم ندارم و در تمام این سال ها عموهایم به ویژه عمو عباس اجازه ندادند تا خلأ نبود پدرم را در زندگی ام احساس کنم. در طول این سال ها کار پدرم را درک کردم که رفتن به جبهه را یک تکلیف برای خود دانست و جان خود را فدا کرد. در همه بخش های زندگی ام ...
تعلیم قرآن؛ به زبان انگلیسی با زبان هنر
. در همین بین من به بچه ها گفتم حالا بیایید یک کاری کنیم، من آیه های قرآن را به شما می گویم و شما آن را نقاشی کنید. از حجت الاسلام موسوی پرسیدم کسی مانع این نوع آموزش نشد و ادامه داد: خیر، مدیر مدرسه هم کاملا مشتاق بود و دوست داشت که در این مدرسه هنر اسلامی آموزش داده شود، من هم هرچه در اینترنت سرچ کرده بودم، یک سری مقاله های عجیب و غریب و سنگین نتیجه داد و من هم تصمیم گرفتم همان چیزی که ...
از توصیه آیت الله شاه آبادی تا اشتغال روحانیت در شماره جدید خیمه
کمی و کیفی به مراتب بیشتر از یک کارشناس ناشناخته است. روحانی دیگری که کارشناس بینایی سنجی است و با عبا و عمامه به مطب می رود، می گوید؛ لباس خودش یک تبلیغ است، من به عنوان تبلیغ این لباس را می پوشم و این لباس را مقدس می دانم. امروز چند سؤال شرعی از من پرسیدند. این سؤال پرسیدن ها نشان دهنده این است که افراد در همه فضاها می توانند کار کنند. اوایل من به خاطر تبرکش از بعضی اساتیدی که دوست داشتند ...
در 29 اسفند نفت فقط روی کاغذ ملی شد/نفت با انقلاب ملی شد
انقلاب بر سر قبر مصدق سخنرانی تاریخی کرد و در آنجا گفت که فدائیان اسلام دو اقدام تاریخی کردند؛ یکی در ماجرای هژیر بود که در واقع فدائیان اسلام بودند که وکلای واقعی مردم را به مجلس فرستادند. منظور آیت ا... طالقانی هم، همان زدن هژیر بود که باعث رفتن وکلای مردم به مجلس شد که البته آنها بعدا تبدیل به جبهه ملی شدند و اقدام انقلابی دیگری هم که فدائیان اسلام انجام دادند، زدن رزم آرا بود. ** در ...
با خاطرات کیوان ساکت؛ از شجریان تا مشکاتیان
به بعد مجوز حضور من در این جمع شده بود تهیه داروهایی که دوستان سفارش می دادند. یک شب از همان شب ها، منزل دکتر کمالی، دوست پدرم که متخصص قلب و نوازنده سنتور بود، دعوت شدم. دکتر کمالی مطبش کنار داروخانه ما بود و صبح که می خواست به مطب برود به داروخانه می آمد و با هم حال واحوال می کردیم. صبح همان شبی که از سوی جواد آذر منزل ایشان دعوت شده بودم، طبق معمول به داروخانه آمد و گفت کیوان خبر خوب دارم و ...
سال های دور از آشیانه
شان در شهرستان می فرستند تا پس از شست و شو دوباره از طریق پست یا اقوامشان برایشان بفرستند. واحد های مسکونی خوابگاه دانشجویی جلال آل احمد فاقد شیرآب ویژه ماشین لباسشویی است بنابراین ساکنان خوابگاه بیشتر وقت ها با تشت و لگن، لباس های کثیف شان را می شویند. در این سال ها ساکنان خوابگاه دانشجویی به این وضعیت عادت کرده اند و البته بیشتر از همه دستانشان. سپیده حسین زاده، دانشجوی رشته حقوق است و همراه ...
شهر بازی در خیابان
استیشن می شود. من در اینترنت جست و جو می کنم و عکس بازی های قدیمی مثل گرگم به هوا، لی لی و بالا بلندی را به پسرم نشان می دهم و حتی در خانه با او بازی می کنم. دلم می خواهد او بازی های حرکتی انجام دهد و سلامت و شاد باشد. جشنواره امروز خیلی خوب است. فضایی فراهم می کند تا بچه ها در کنار هم بازی های گروهی را تجربه کنند. امیرعلی هم که کلی بازی کرده، می گوید: هم لی لی بازی کردم، هم پینگ پنگ. آن طرف رفتم ...
پس از شهادت فرزندانم سفره هفت سین نچیدم
، دیدم تحمل ندارم یکم سر و صدا کردم که متوجه حضورم شود و سریع از جایش بلند شد، بهش گفتم پسرم اینجا چکار می کنی گفت تشنه بودم اومدم آب بخورم و در دلم گفتم تو می خواهی آب شهادت بنوشی و می دانستم که او یک روزی شهید خواهد شد. مادر از نذر چندین ساله اش که برای پیروزی انقلاب، نذر انعام و ختم قرآن کرده بود گفت که هر هفته در خانه اش برگزار می کرده است؛ که با همان کلام قرآن بچه هایش را تربیت کرده ...
دردسر ارتباط پنهانی با خواهر یک تبهکار در زندان / فرار از مشهد و گرفتار شدن در تهران!
پیچ ساغروان مشهد به دنیا آمدم و تا کلاس پنجم ابتدایی تحصیل کردم اما به درس و مدرسه علاقه نداشتم و کودکی درس خوان نبودم. به همین دلیل ترک تحصیل کردم و در یک صافکاری مشغول کار شدم. به خاطر علاقه ای که به کارهای فنی داشتم خیلی زود فوت و فن این کار را آموختم اما در حالی که به سن نوجوانی رسیده بودم خیلی از پدرم می ترسیدم. او چگونگی رفتار با فرزندانش را نمی دانست و برای تربیت من که نوجوانی ...
نقشه ای برای پس از آزادی
درست و منطقی و با لغت های خوب نوشته که شگفتزده ام می کند. با غرور می گوید: زیاد کتاب می خونم. روزنامه هم می خونم. همه بچه ها می خونند؛ بیشتر صفحه حوادث. آخه می دونی بعضی هایمان خبرمان روزنامه ای می شود؟ منظورش خبرهایی است که گاه در صفحه حوادث روزنامه ها درباره آنها منتشر می شود. محمد دوست دارد بعد از آزادی به مشهد برود، به زیارت آقا امام رضا(ع). سفر آن طور که نوشته، مهم ترین خواسته اوست. به قول ...
رویا دارم آرزو نه!
آنجا رفتیم و من از مسئول ثبت نام پرسیدم اینجا چه رشته هایی دارید؟ مسئول ثبت نام مرا چپ چپ نگاه کرد، چون همه بچه هایی که به دنبال رشته های هنری بودند از قبل آمادگی داشتند. فکر می کنم به دلیل این که با پدرم بودم مرا بیرون نینداختند. عناوین رشته ها را که گفت، دیدم از بازیگری خوشم نمی آید و از نام سینما هم یاد سینمای فارسی خودمان افتادم و دیدم دوست ندارم، همین طور اسامی را گفت تا رسید به ادبیات دراماتیک ...
به مناسبت روز مادر /علی دژمان
فرزندانش متوجه نشوند مادر گرسنه است. مت یکی از این عشایرم، در فرهنگ عشایری ما رسم بود خانواده های گله دار یکی از فرزندان ذکور خود را به مدرسه نفرستند تا یار و کمک کار پدر باشد، شغل پدرم دامداری بود اگر چه چوپان گله داشتیم ولی پدرم خیلی اذیت بود. سالی که دوم دبستان بودم ،یک روز که رفته بودم خونه عمه م متوجه شدم یکی از پسرانش که هم کلاس من بود ترک تحصیل کرده و به عنوان چوپان از ...
تجلیل از جایگاه قرآنی عصمت هاشمی
من نیز در این زمره بود. دعایی در ادامه داستان زندگی اش گفت: مادرم از امام حسین(ع) خواست که فرزندی به او عنایت کند که اگر چنین شود، فرزندش را در راه خدمت به آرمان های آنان تربیت می کند و نامش را حسین می گذارد. پس از روی دادن اتفاقاتی در آن زمان، مادرم از محمدحسین متقی جدا شد. وی افزود: پدرم روحانی بود و در یزد با برنامه عمامه برداری رضاشاه مخالفت کرد و در همین اثنا به کرمان تبعید شد و ...
اگر درس نخوانی...
که نمونه جمله معروف خواستن توانستن است؛ از روزهای کودکی و دستفروشی و کار در رستوران اینگونه گفت: فرزند دوم خانواده هستم. پدرم نقاش ماشین بود و بعد از سال ها کارمند وزارت راه شد. از همان کودکی سعی کردم روی پای خودم باشم. از 8 سالگی تابستان ها با بامیه فروشی آغاز کردم و بعداز آن شانسی می فروختم. کمی که بزرگ تر شدم به پدرم در نقاشی ماشین کمک می کردم و انعام می گرفتم. وقتی پا به سن 14 سالگی ...
شاگرد مغازه بودن در قدیم نوعی کارآفرینی بود/ واردات اجناس بنجل تولید داخلی را ویران کرده
لازم است که افراد اگر علاقه مند به این حرفه باشند هم حداقل 5تا10 سال در این محیط کار کنند، ولی تأمین اجتماعی بنا به فشاری که برای بیمه کردن بچه ها می آورد با توجه به اینکه آموزش آن ها سودی به دنبال ندارد باعث شده است کسی سمت این کار نیاید و درنتیجه رو به فراموشی است. **شاگرد مغازه بودن در قدیم نوعی کارآفرینی بود در زمان های قدیم شاگرد مغازه بودن مرسوم بود یعنی همه شاگرد ...
در حاشیه حوزه/ ماجرای آیت الله شاه آبادی و کرکره قهوه خانه/ طلبه ای که مبلغ پفک نمکی شد/ اعتراض طلاب ...
من را ببخشید وقت تان را گرفتم و سرتان را درد آوردم. یکی از همان آقایان بلند شد گفت حاج آقا خیلی ناشکری! من تا آن شب که منزلتان آمدم سر به سجده حق نگذاشته بودم ولی از آن شب نماز خوان شدم، نه تنها من فلانی هم همینطور، با اسامی مختلف و القاب خودشان یکی یکی صدایشان میکرد و اعتراف میکردند و من اشک می ریختم.../ سیره علما طلبه ای که مبلغ پفک نمکی می شود سید محمدحسین ...
ایکنا یزد؛ میزبان بانوان فرهیخته قرآنی در روز ولادت حضرت زهرا(س)
تلاوتشان بالا برود و با توجه به علاقه ای که داشتم به صورت خصوصی نزد اساتید این رشته می رفتم و آموزش می دیدم . اعتماد به نفس در حفاظ پایین است/لزوم ایجاد محافلی برای جمع خوانی بتول حیدری حافظ و بانوی نخبه قرآنی و 39 ساله نیز در این نشست گفت: حفظ قرآن را از سال 80 شروع کردم و وقتی در دانشگاه پیام نور مشغول به تحصیل بودم به پیشنهاد یکی از دوستانم جمعه ها به کلاسی می رفتم، جلسه اول ...