سایر منابع:
سایر خبرها
فرشته آرزو، چهارشنبه آخر سال می آید!
فرشته ای است؟ کسانی که مثل من اهل گیلان هستند، از کودکی با این فرشته آرزو که برآورنده آرزوهای مردم است، آشنا هستند. ما آرزوی های مان را به او می گفتیم. او شبیه بابانوئل است با این تفاوت که مرد نیست بلکه زن است و آرزوی همه اهل خانه را برآورده می سازد. به قول یکی از دوستان یکجور ماما نوئل است. هم سعادت و خوشبختی به آدم های دلپاک و خانواده های خانه پاک می دهد و هم بسیار قدرتمند و با ابهت ...
فال روز (21 اسفند -12 مارچ)
گوشزد کنید که همه ی ما گاهی اشتباه می کنیم و آنچه اهمیت دارد این است که اشتباهات خود را تکرار نکنید. امروز مواظب رفتارتان با عشقتان باشید، اگر صبح که بی حوصله هستید با او بدرفتاری کنید تمام خوش اخلاقی ها و قربان صدقه های بعدیتان بی فایده خواهند بود. تیر امروز به اهمیت عشق در زندگیتان خوب فکر کنید. همه چیز در جنگیدن برای به دست آوردن شخصی که دوست دارید و فتح قلب او با استفاده از ...
جفای سینمای ایران در حق زن ایرانی
سماور و ریختن چای، سینی به دست در حال خدمت و پذیرایی، اطاعت بی قید و شرط از مردان حتی فرزندان 12-10 ساله خود، تقلیل یافت. تضعیف حضور زنان در سینمای بعد از انقلاب، سینمای ملی را یک بار دیگر تا آستانه ورشکستگی کامل پیش برد که بدون کمک دولت نمی توانست روی پای خود بایستد. اما تلویزیون با برخورداری از بودجه ملی، در تمامی آثار ارائه شده و در قالب سریال های تلویزیونی این نقش را ادامه و بسط داد. در سریال ...
1000 مادر و همسر شهدا شهرستان ری تکریم شدند
از دست دادید باید بدانید خدا را دارید، چون خداوند جانشین آنان در خانه هایشان هست، به تعبیر و عقیده مقام معظم رهبری که فرمودند: مقام مادران و پدران، همسر شهید اگر بالاتر از خود شهید نباشد کم تر از آن نیست چون مجاهدی که به راه خدا به سمت شهادت می رود در مرحله اول خانواده آن او را راهی جبهه ها کردند و وقتی به لقاح خدا می پیوندد باز همین خانواده آنها هستند که مجاهدتش را ادامه دار می کنند و یک مجاهدت ...
سنگ بنای اباحه گری از کجا گذاشته شد؟/ نقش دولت سازندگی در اوج گیری مدرنیزاسیون
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو ، تحلیلگران جامعه شناسی معتقدند پس از انقلاب اسلامی روند مدرنیزاسیون رو به کاهش گذاشت، اما با پایان یافتن جنگ تحمیلی و روی کار آمدن دولت سازندگی، دوباره این مسیر شدت گرفت و نقطه کانونی این جریان روی فرهنگ عمومی جامعه و سبک زندگی بود؛ جریانی که امروز بعد از بیست و چند سال به عقیده آن ها توانسته تا حدودی اثرگذار باشد و این را می توان در نوع رفتار، پوشش و عمل ...
شهدا به زمین افتادند که ما نیفتیم!
هم که هنوز هست چشم های بسیاری از رفتن هایشان باز مانده است. و مگر می شود حتی در خیالمان قدم بر روی خون هایی بگذاریم که برای استقلال و امنیت امروز ما به زمین ریخته شده است! مگر می شود نفسهایمان از جای گرم در آید و خودمان سردِ سرد باشیم؟ بیست و دوم اسفند، آغازی است برای حرکت و مسیری بی انتها. حرکتی که همه ی سال و سال ها ادامه دارد تا اثبات کنیم که شهدایمان هرگز فراموش نخواهند شد که اگر بشوند ...
فال روزانه 21 / 12 / 1396
آنها به بهترین نحو ممکن تأیید رئیس و همکارانتان را به دست خواهید آورد. این موفقیت ای حرفه ای می توانند پاداش های زیادی از جمله ترفیع رتبه را برای شما به همراه داشته باشند. در اولین ماه از این سال جدید زندگیتان خبرهای بسیار خوبی را از شریک عاطفی خود دریافت خواهید کرد که باعث استحکام بیشتر رابطه ی شما خواهند شد. بهترین ماه های امسال فروردین، خرداد، تیر و شهریور خواهند بود. امروز وقت آن فرا ...
هومن سیدی: بزرگ ترین جایزه، ماندگاری فیلم است نه سیمرغ
هومن سیدی در مسیر تکاملی و جسورانه فیلمسازی اش به مغز های کوچک زنگ زده رسیده که در آن با پررنگ شدن ردپای قصه و عنصر روایت، توانسته نظر طیف بیشتری از مخاطبان را به خود جلب کند، به طوری که منتقدان و مخاطبان در انتخاب این فیلم به عنوان بهترین فیلم جشنواره به نقطه مشترک رسیدند؛ فیلمی که نشان از جهشی مهم در کارنامه هومن سیدی است. ماهنامه هنر و تجربه: هومن سیدی از آن دست بازیگران یاست که هم تجربه موفقی در عرصه بازیگری دارد و هم به موازات آن توانسته در عرصه فیلمسازی هم پله های ترقی را طی کند. او در چهار فیلم قبلی اش، آفریقا ، سیزده ، اعترافات ذهن خطرناک من و خشم و هیاهو تلاش کرده است تا دست به تجربه های تازه ای در فرم و فضاسازی فیلم هایش بزند و با خلاقیت در فرم بصری فیلم هایش، اشکالی از فیلمسازی مدرن را در سینمای ایران به تصویر بکشد. حالا او در مسیر تکاملی و جسورانه فیلمسازی اش به مغزهای کوچک زنگ زده رسیده که در آن با پررنگ شدن ردپای قصه و عنصر روایت، توانسته نظر طیف بیشتری از مخاطبان را به خود جلب کند، به طوری که منتقدان و مخاطبان در انتخاب این فیلم به عنوان بهترین فیلم جشنواره به نقطه مشترک رسیدند. فیلمی که نشان از جهشی مهم در کارنامه هومن سیدی است و چه بسا بهترین فیلم او تا این لحظه. مغزهای کوچک زنگ زده نخستین فیلمی است که سیمرغ بهترین فیلم از نگاه هنر و تجربه را دریافت کرده است؛ سیمرغی که برای سیدی با اما و اگر و سوالاتی همراه بود که در این گفتگو به آنها می پردازیم. مغزهای کوچک زنگ زده در کارنامه شما فارغ از این که یک نقطه عطف محسوب می شود و می توان آن را تکامل و پختگی سینمای هومن سیدی دانست، نقطه مشترک و هم سویی منتقدان و مخاطبان هم هست. به این معنی که اگر خشم و هیاهو را لحاظ نکنیم، فیلم های قبلی شما بیشتر در میان منتقدان و علاقه مندان سینمای مدرن و کسانی که به فرمالیسم و تجربه و ساختارشکنی در فرم یا فضاسازی های انتزاعی علاقه داشتند، طرفدار داشت و البته در بین منتقدان نیز در ارتباط با برخی از آنها مثل اعترافات ذهن خطرناک من ، نوعی دو قطبی هم شکل گرفت که برخی با آن موافق و برخی مخالف بودند اما در مغزهای کوچک زنگ زده تقریبا یک اتفاق نظر جمعی شکل گرفت و همه فیلم را دوست داشتند و این باعث شد که طیف مخاطبان این فیلم نسبت به فیلم های قبلی هم بیشتر شود و هم متنوع تر. شاید رمز این موفقیت را پیش از هر چیز باید پررنگ شدن عنصر قصه و قصه گویی در این فیلم و چرخش آن از لحن و موقعیتی انتزاعی به لحن و روایتی رئالیستی دانست؛ گویی شما به نوعی روایت های سینمای کلاسیک رجوع کرده اید با حفظ همان ذهنیت و جهان سینمایی شخصی، چقدر با این تحلیل موافقید؟ - به نظرم تحلیل درستی است و عنصر قصه گویی در این فیلم برجسته تر شده، اما این به این معنی نیست که من در فیلم های قلی به قصه گویی بی تفاوت بودم و صرفا دغدغه فرم داشتم. من همیشه فکر می کردم در حال قصه گفتن هستم و اتفاقا برای این که متهم به این نشوم که فیلم هایم فاقد قصه است، خیلی تلاش می کردم که به این مولفه توجه کنم و همیشه بر این باور بودم که در فیلم های قبلی نیز در حال قصه تعریف کردن هستم. اساسا من با سینمایی که قصه ندارد مشکل شخصی دارم. به نظرم هم در آفریقا و هم در سیزده در حال قصه تعریف کردن هستم. در اعترافان ذهن خطرناک من هم گمان می کردم دارم قصه ای را تعریف می کنم، منتها یا الکن بود یا به هر دلیلی مخاطبش خاص تر شد و همه نتوانستند با آن ارتباط برقرار کنند. در خشم و هیاهو هم کاملا با یک فیلم قصه گو روبرو می شویم. واقعیتش این است که قبلا وقتی کسی از من می پرسید فلان جای قصه چی شد؟ من در درونم شاکی می شدم که خب یک ذره تلاش و فکر کنید تا متوجه داستان شوید. بعد از خشم و هیاهو بسیاری از این سوالات که از من پرسیده می شد، اوایل عصبانی می شدم و آنها را پیش پا افتاده و عامیانه می دانستم. اما از یک جایی به بعد تسلیم شدم و فکر کردم که این مشکل از من کارگردان است که نتوانستم به این سوالات در درون فیلم پاسخ دهم و مخاطب نتوانسته جواب پرسش های خود را از متن و قصه فیلم بگیرد. این مسئله موجب شد که تمام تمرکزم را روی داستان گویی گذاشتم و به قصه بیش از گذشته توجه کردم. حالا تفاوت در چه بود؟ ببینید، مثلا من در خشم و هیاهو می گفتم که فلان مسئله یا موقعیت لزومی ندارد که پرداخته شود، چون روشن و معلوم است و نیاز به شرح و بیان نیست اما در مغزها... برعکس، این روش را در پیش گرفتم و حتی در طول ساخت فیلم برخی از دوستان اهل فن که با من همراه بودند، می گفتند مثلا فلان صحنه را چند بار می گیری، یا فلان دیالوگ را نباید آورد، اما تجربه به من ثابت کرده بود ه آن اطلاعات یا موقعیت ها و دیالوگ ها باید در فیلم گنجانده شود یا روی آن تاکید بیشتری شود و پرداخت بیشتری داشته باشد. حتی یک جاهایی می گفتم دست از سر من بردارید. اصلا من می خواهم یک فیلم سطحی بسازم. نمی خواهم حرف عمیق و ویژه ای بزنم. فقط می خواهم یک داستان تعریف کنم و آن را به درستی تعریف کنم که وقتی مخاطب آن را می بیند، درگیر سوالات متعدد نشود و پاسخ آن را در خود فیلم و قصه آن دریافت کند و در نهایت از تماشای فیلم لذت ببرد. شاید برای تان این حرف عجیب باشد، اما برای اولین بار بود که برای ساخت فیلمی، داستان نداشتم، فقط دلم می خواست یک فیلم مفرح بسازم. یا این که برخی ناهنجاری هایی که در جامعه می دیدم، مرا آزار می داد و دوست داشتم درباره آنها فیلم بسازم. نه این که ذهنم خالی از هر ایده ای باشد، اما داستانی از پیش تعیین شده یا طراحی شده در ذهنم نبود. تمام داستانی که اتفاق می افتد، بعد از شروع فیلم اتفاق می افتد، بدون این که سیناپسی وجود داشته باشد. اگرچه 16، 17 تا رونوشت اساسی از قصه داریم، اما شخصیت ها و کنش و ری اکشن های آنها و در نهایت کاراکتری که شکل می گیرد، در خود فیلم و فرایند آن متولد می شود. فارغ از این که مصالح داستانی این فیلم پرملات تر از فیلم های قبلی است، خود موقعیت، شخصیت ها و آدم های قصه و تجربه تلخ و دردناکی که در قصه به تصویر کشیده می شود نیز نسبت به آثار قبلی، ملموس تر، عینی تر و چه بسا تاثیرگذارتر است و تعداد بیشتری از مخاطبان می توانند با حرف و لحن فیلم ارتباط برقرار کنند. - البته من در این مورد با شما مخالفم. در خشم و هیاهو هم همین موقعیتی که ترسیم می کنید، در قصه ای دیگر بیان می شود و عموم مخاطبان با داستان آن درگیر می شوند. موافقم، ولی خشم و هیاهو را باید از جنس و ساختار کارهای قبلی شما منفک کرد چون اساسا یک فیلم قصه گوی متعارف است و زبان و روایت لاسیکی دارد. اما مغزها... با فیلم هایی از جنس اعترافات ذهن خطرناک من و سیزیده و ... جهان سینمایی هم سوتر و هم سنخ تاری دارد، با این تفاوت که در اینجا هم قصه پررنگ تر است و هم عامه فهم تر است و برای همین من فکر می کنم شما قصه را به فرم تجربه گرایانه سینمای تان اضافه کردید و این رمز موفقیت بیشتر مغزها... در کارنامه شما شده است. - بله. اعترافات ذهن خطرناک من تجربه گراتر و فرمالیستی تر بود و اصلا به همین دلیل در سینمای هنر و تجربه اکران شد و فروش بسیار کمی داشت. اگرچه در فیلم های هنر و تجربه، فروش خوبی داشت. با این حال با توجه به این که فیلمی متناسب با استانداردهای مدیوم سینما ساخته شده بود و به نسبت هزینه هایی که برای ساخت آن صرف شد، راضی کننده نبود. واقعیت این است که من در فیلم مغزها... ، تجربه ای که کسب کردم و در واقع هدفی که داشتم، این بود که به فضای رئالیست نزدیک شوم، حتی در بازی ها؛ اما در کلیشه ای ترین حالتش، به این معنا که یک فیلم تیپیکال بسازم، کاراکترهای تیپیکال خلق کنم و آنها را به شخصیت بدل کنم و از این نترسم که آدم های خاص، تیک و رفتار خاصی داشته باشند. در واقع تلاش کردم در بستر و اتمسفر همان فیلم های قبلی و ساختارش، ادبیات رئالیستی را به متن و فضای قصه تزریق کنم. این را هم بگویم که ترسیم و خلق این شخصیت ها و قصه روی کاغذ کمی ترسناک به نظر می رسید، به این معنی که اگر کسی آن را می خواند، پیش خود فکر می کرد این فیلم چگونه قرار است ساخته شود و این آدم ها و تجربه های شان چطور ممکن است در یک بستر و زبان رئالیستی جان بگیرند، چون به شدت این خطر وجود داشت که آنها و حتی دیالوگ های فیلم به شدت اغراق آمیز و اگزجره شوند و اساسا از زندگی و آدم های واقعی فاصله بگیرند و باورپذیر نباشند. نه تنها این شخصیت ها و کاراکترها در دام کلیشه های تیپیکال قرار نگرفتند، که نوعی تشخص دراماتیک هم پیدا کردند، که این مسئله هم جاذبه های شخصی و فردیت آنها را بیشتر و برجسته تر کرد و هم یک هویت ریشه دار و اجتماعی پیدا کردند که اگرچه به ظاهر ضدقهرمان یا شخصیت های منفی بودند، اما تماشاگر آنها را در کسوت یک قهرمان یا دست کم یک قربانی می بیند و می پذیرد و آنها را پس نمی زند. در واقع اگرچه این شخصیت ها آدم های حاشیه نشین هستند، اما در فیلم به مرکزیت فیلم بدل می شوند و مخاطب را با خود همراه می کنند. - واکنشی که من هم از تماشاگران در جشنواره داشتم، همین طور بود. مسئله این است که دیگر سالیان سال است که شخصیت پردازی دو قطبی سیاه و سفید یا مثبت و منفی در سینما کم رنگ شده و به ویژه در یک فیلم رئالیستی که اساسا این مرزبندی های دو قطبی فاقد منطق است. بنابراین شخصیت های خاکستری هم با واقعیت منطبق تر است و هم با مخاطب و روانشناسی مخاطب سازگارتر. در این فیلم هم همان طوری که می بینیم، همین حاشیه نشینان در درجه اول یک انسان اند؛ انسان هایی که مثل بقیه خطا می کنند، اشتباه دارند و جامعه و خانواده و محیط روی آنها تاثیر می گذارد. این که مخاطب این شخصیت ها را که در ظاهر خلافکار یا معتاد هستند، به قول شما پس نمی زند، برای این است که ریشه های رفتار و منش آنها را در فیلم می بیند و محیط و فقر و فلاکتی که بر زندگی آنها حاکم است، لذا به جای انگ زدن یا گارد گرفتن، آنها را درک می کند و با آنها همدلی و همدردی می کند. با این وجود در برخی از برنامه ها یا مطالبی که درباره فیلم نوشته شده بود، برخی گفته بودند که این آدم ها از کجا آمده اند، یا نمونه های مثل آن را در جامعه نمی بینیم. و این خیلی برای من جای تعجب داشت! همان روزی که این حرف را می زدند، فردی با قمه به نهاد ریاست جمهوری حمله می کند، یا در اخبار تلویزیون گاهی گزارش هایی از دستگیری اراذل و اوباش پخش می شود که من از یکی از آنها در خود فیلم هم استفاده کردم. بعد عده ای می گویند چنین آدم هایی در جامعه ما وجود ندارد. نمی دانم اینها در این جامعه زندگی نمی کنند، یا اخبار و حوادث را دنبال نمی کنند! احتمالا این عده همان هایی هستند که فیلم را متهم به سیاه نمایی می کنند و حرف هایی از این دست... - من که به شدت از این فضاها گریزانم و به نظرم این نگاه ها بیشتر بحث های چرک سیاسی است که من اصلا آدم این حرف ها نیستم و این حرف ها مال من فیلمساز نیست که به دنبال برخی مقاصد سیاسی و جناحی بخواهم قصه ای را تعریف کنم که از اساس واقعیت نداشته باشد. من، هم به عنوان یک شهروند و هم فیلمساز، دغدغه های خود را در قالب فیلم و به زبان تصویر بیان می کنم و آنچه در مغزهای کوچک زنگ زده می بینیم، یک قصه خیالی و فانتزی نیست، بلکه بازتابی از آن چیزی است که در بخشی از جامعه ما وجود دارد. اتفاقا یکی از ویژگی های فیلم این است که شخصیت اصلی فیلم، شاهین، از دل همین نکبت و تباهی به آستانه رستگاری و نجات می رسد و دچار تحول درونی می شود؛ تحولی که باورپذیر است و ناگهانی و بی منطق اتفاق نیفتاده است. چطور فیلمی می تواند سیاه نمایی باشد، در حالی که پایان آن با امید به اوضاعی بهتر و برخاستن و اراده کردن برای نجات دادن خود از آن تباهی و فلات رقم می خورد. - کاملا همین طور است. جالب این که از ستاد مبارزه با جرایم و اعتیاد با ما تماس گرفتند و با لطفی که داشتند، قرار شد از این فیلم به همین دلیل تقدیر شود. واقعیت این است که ما نمی توانیم صورت مسئله را پاک کنیم و بگوییم در یک وضعیت گل و بلبلی زندگی می کنیم. آنچه در فیلم می بینیم، بخشی از واقعیت جامعه در مناطق حاشیه نشین شهر و حتی در دل خود شهرهاست که مختص جامعه ما هم نیست و در همه کشورهای دنیا وجود دارد. خب ما که خودمان نمی توانیم خودمان را گول بزنیم. اصلا کار سینما این است که افکار عمومی را متوجه یک خلأ، یک اشکال و ناهنجاری در جامعه بکند و نسبت به آن آگاهی و حساسیت به وجود آورد. آگاه کردن جامعه را که نمی توان نامش را سیاه نمایی گذاشت. اتفاقا این عین روشنگری است. من در همین مدت نقدهایی از روانشناسان و جامعه شناسان درباره فیلم خواندم که برای من خوشایند بود. نقدهایی که از منظر علمی به وجوه مثبت این آسیب شناسی ها در فیلم اشاره داشت و این که ساخت چنین فیلم هایی می تواند به افزایش آگاهی مردم درباره جرایم و ناهنجاری ها و کاهش آنها در جامعه کمک کند. من چون تا حالا درباره این فیلم با جایی مصاحبه نکردم، در جواب دوستانی که فیلم را مصداق سیاه نمایی می دانند، یا معتقدند آدم های قصه در واقعیت جامعه وجود ندارند، بگویم که این یک رفتار پوپولیستی است برای تخریب و تحقیر فیلمسازان و هر هنرمندی که دارد کار حرفه ای خود را انجام می دهد. کاملا در اشتباه اند و پشت مردم و دفاع از مردم پنهان نشوند. ما باید کارکردها و حد و مرزهای اثربخشی هر چیزی را در جامعه درست تشخیص دهیم و افکار عمومی را متشنج نکنیم. مثلا وقتی فیلم اعترافات ذهن خطرناک من در گروه هنر و تجربه اکران شد، ما اعتراضی نکردیم، چون ماهیت و سطح آن فیلم را برای برخی مخاطبان خاص سینما می دانستیم نه لزوما همه مخاطبان اما وقتی فیلمی با موضوعی عمومی و اجتماعی ساخته می شود که مردم آن فیلم را دوست دارند، یا از آن تاثیر مثبت می گیرند، این حرف ها و تحلیل، نوعی خودویران گری و ضایع کردن خود است، یا برای این که فیلم مورد نظر و پسند خود را بزرگ کنید، به تحقیر و تخریب فیلم دیگری می پردازید که این، هم دور از اخلاق حرفه ای است و هم اخلاق انسانی. من از این عده از دوستان خواهش می کنم با پیش فرض های بدبینانه خود، مردمی را که قرار است این فیلم را ببینند، دچار سوءتفاهم نکنید. اعترافات ذهن خطرناک من (هومن سیدی - 1392) یکی از ویژگی های مغزهای کوچک زنگ زده که به نقطه قوت فیلم هم بدل می شود، که اتفاقا نقطه ضعف بسیاری از فیلم های سینمای ایران است، مسئله ریتم آن است. ریتم و ضرب آهنگ تند فیلم که با فضای ملتهب قصه منطبق است، به کشش دار شدن و جذابیت آن کمک کرده است و تماشاگر را جای خود می نشاند. چقدر نسبت به ریتم فیلم فکر کرده بودید و ایده داشتید؟ - جالب است که این فیلم باعث شد من یک بار دیگر به دوران نوجوانی ام رجوع کنم و یاد کلاس های فیلمنامه نویسی و کتاب هایی که در این باره خواندم، بیفتم. یک بار دیگر آنها را خواندم و جزء به جزئش را بررسی و مطالعه کردم و دیدم که چقدر درست درباره قصه و ریتم آن سخن گفته اند و اگر آدم طبق همین الگوهای کلاسیک جلو برود، می تواند تماشاگر فیلمش را پای فیلم بنشاند و او را با خود همراه کند. شما از ریتم حرف زدید. من می گویم و معتقدم اگر فیلمنامه کشش لازم را برای روایت نداشته باشد، حتی فیلمی با ریتم بالا هم بسازید، نمی تواند مخاطب را جذب کند. درست است که در اینجا ریتم فیلم بالاست، اما به نظرم مهم تر از آن، خود فیلمنامه و قصه و شخصیت پردازی هاست که در درجه اول، مخاطب را سر جایش می نشاند و با فیلم همراه می کند. در واقع آنچه بیش از هر عامل و عنصر و فرمی و روایی دیگر تماشاگر را مجذوب می کند و فیلم می تواند روی پای خود بایستد، داستان است. اگر فیلمی قصه جذاب و پرکششی نداشته باشد، ریتم به آن کمکی نمی کند و حتی می تواند باعث خستگی و عصبیت تماشاگر شود. مثلا همین فیلم Cityh of God که می گویند فیلمت به آن شباهت دارد، با تمام شگفتی هایی که فیلم دارد، از دقیقه 40، 50 خسته کننده می شود، در حالی که ریتم فیلم بالاست. اما فیلم هایی وجود دارند مثل فیلم های میشائیل هانکه که با وجود این که ریتم آرام و پایینی دارند، اما قصه آن به قدری تکان دهنده است که تماشاگر را میخکوب می کند. به نظر من قلب تپنده یک فیلم برای این که بتواند تماشاگر را مجذوب و میخکوب کند، عطف های به موقع آن است. اندازه درست و دقیق عطف ها کمک می کند نه فیلم خسته کننده شود، نه خودش را لو دهد. بنابراین برای من درک درست نقاط عطف فیلم خیلی مهم تر از ریتم آن بود و چه بسا همین عامل هم به در آمدن ریتم مناسب به قصه کمک کرده است. یکی دیگر از تفاوت های این فیلم ها با آثار قبلی شما در نوع استفاده از لوکیشن است. در مغزها... لوکیشن محدود است، اما تنوع پلان و سکانس و تعدد رخدادها بیشتر شده است. شاید این مسئله هم به ریتم بالای کار کمک کرده است. - موافقم. مثلا ما سکانسی داریم مثل زندان که در آن ملاقات شاهین و شکور را می بینیم که حرف های شان پینگ پنگی است و به دلیل محدودیت و منطق اتاق ملاقات در زندان خیلی نمی توانند مانور بدهند، مثلا قدم بزنند یا درگیر شوند، و باید در یک نقطه ثابت روی صندلی با هم گفتگو یا جر و بحث کنند. در واقع دکوپاژ این سکانس خیلی دشوار بود و دست ما به دلیل منطق موقعیت بسته بود، بنابراین مجبور بودیم از تنوع پلان استفاده کنیم که تماشاگر دچار خستگی نشود، یا این صحنه که صحنه مهمی هم بود، بتواند تاثیرگذار و جان دار از کار دربیاید یا میزانس ها باید خیلی مویرگی باشد تا بتوان روایتی رئالیستی از آن مکان را به تصویر کشید. به همین دلیل تصویربرداری و برداشت از سکانس زندان سه روز طول کشید. و چقدر این سکانس، سکانس بی نظیر و تاثیرگذاری شده و چه بازی خیره کننده ای از فرهاد اصلانی در این صحنه می بینیم. به نظرم شما در انتخاب بازیگر هم خیلی ریسک کردید و جسارت به خرج دادید؛ چه در استفاده از خانم لادن ژاوه وند و چه در نقش مکمل ها و کوتاهی که از هنرجویان کلاس بازیگری خودتان بودند. خوشبختانه نتیجه کار خیلی خوب از کار در آمد. کمی درباره انتخاب بازیگران جنبی فیلم هم توضیح دهید. به نظرم شاگردان کلاس های خودتان به دلیل شناختی که از جهان ذهنی و سینمایی شما داشتند، از این امتیاز برخوردار بودند که به درک درست و دقیقی از نقش ها برسند. - درست است ولی این مسئله مثلا درباره خانم ژاوه وند جواب نمی دهد و ایشان خیلی غریزی و حسی بازی کردند و نتیجه کار هم خیلی رضایتبخش بود. ایشان هم خیلی باهوش بود و هم انگیزه خیلی بالایی برای ایفای این نقش داشت و با این سن و سال، انرژی بالایی داشت. جالب این که ایشان در لحظه آخر به فیلم پیوستند. من اصرار داشتم که یک نابازیگر این نقش را بازی کند که موفق نشدیم آن را پیدا کنیم و قرار شد یک بازیگر برای این نقش پیدا کنیم که به نتیجه نرسیدیم و در نهایت محمد کارت خانم ژاوه وند را از کمپینی که در آن مستند ساخته بود، به ما معرفی کرد و وقتی ایشان را دیدم، همانی بود که در ذهنم بود و به اصطلاح اصل جنس که با کمی تمرین و راهنمایی به درستی نقش را فهمیدند و بازی کردند. وقتی ایشان بازی می کرد حتی بچه های پشت صحنه می خندیدند، نه این که ایشان حرف های خنده دار بزند یا بد بازی کند، بلکه برعکس از این که چطور ایشان بدون هیچ گونه سابقه بازیگری توانسته این قدر خوب نقش بازی کند. البته من کمی نگران بودم و به بچه های پشت صحنه می گفتم که در تعریف و تمجید خودتان از بازی ایشان مراقب باشید که خدای نکرده این مسئله باعث نشود نقش و راکورد بازی را فراموش کند، که خوشبختانه این اتفاق نیفتاد و ایشان خیلی مسلط این نقش را بازی کردند ولی در ارتباط با بچه های کلاس بازیگری و هنرجویان با شما موافقم و شناختی که از سینمای من داشتند، یا نوع نگاهی که من به بازیگری دارم، کمک کرد تا آنها بتوانند خوشبختانه به خوبی از پس نقش بربیایند، به ویژه نوید پورفرج و خانم مرجان اتفاقیان که امیدوارم بعد از این شاهد موفقیت های بیشتر آنها در عرصه بازیگری باشیم. این نشان می دهد جسارت تجربه گرایی شما بالاست و البته در جایی هم اشاره کردید که روند تجربه گرایی خود را حفظ می کنید و خود را مجاب می کنید که تجربه نوینی ارائه دهید. مغزهای کوچک زنگ زده را هم می توان با توجه به نکاتی که گفتید، ادامه روند تجربه گرایی شما در سینما و فیلمسازی دانست و شاید اهدای سیمرغ بهترین فیلم هنر و تجربه به فیلم شما را بتوان در همین راستا معنا کرد. با این حال انگار در شب اختتامیه از دریافت این سیمرغ متعجب شده بودید؛ چرا؟ - واقعا جا خوردم و حالا توضیح می دهم که چرا. قبلش فقط این نکته را بگویم که من با هیچ شخص خاصی مشکلی ندارم. این را به این دلیل نمی گویم که آدم میانه رویی هستم، نه اتفاقا آدم تندی هستم و حرفم را می زنم! منظورم از این که با هیچ شخصی مشکل ندارم این است که نه با داورهای محترم مسئله دارم، نه با مدیریت جشنواره چون فکر می کنم هر جشنواره ای قوانین خاص خود را دارد که یا کسی از آن خوشش می آید، یا نمی آید. این موضوعی نیست که آدم بخواهد بابت آن ناراحت باشد. وقتی من فیلمم را به جشنواره ارائه می دهم، باید قوانین آن را بپذیرم و به داوری های آن احترام بگذارم. تعجب من بابت ابداع و خلق یک جایزه ای بود که می توانست من را به هم بریزد و حتی ادامه مسیر حرفه ای ام را تحت تاثیر خودش قرار بدهد. شوک بنده به خاطر این بود که در سینمای ایران معنی هنر و تجربه نوع دیگری از سینما را در ذهن مخاطب تداعی می کند، که فیلم مغزهای کوچک زنگ زده با آن فاصله دارد یا منطبق با آن تعریف و تصویر نیست. این به این معنا نیست که هنر و تجربه مقوله بی اعتباری است. اتفاقا من از این سینما به خاطر فیلم اعترافات ذهن خطرناک من جایزه ای دارم که آن را با افتخار در کتابخانه شخصی ام قرار داده ام و برای من اعتبار آرتیستیک دارد اما قبل از این و شروع اختتامیه یک چیزهای دیگری به ما گفته بودند و برای آن ما را به اختتامیه فرا خواندند که نمی خواهم وارد جزئیات آن شوم اما روی سن و در شب اختامیه اتفاقات دیگری رخ داد، که برای من قابل درک نبود و مرا به هم ریخته بود. ضمن این که برای من جای این سوال پیش آمد که اگر داوران فیلم مرا در بخش هنر و تجربه دیده اند و جایزه داده اند، آیا به این معنی است که فیلم باید در سیستم سینمای هنر و تجربه به نمایش در بیاید؟! این به نظرم متناقض به نظر می رسد که اگر این اتفاق بیفتد، به نظرم جفا به خود هنر و تجربه است. این الصاق درستی نیست. ضمن این که تصور کردم این جایزه را ابداع کردند و به فیلم ما دادند تا به اصطلاح زحمات ما نادیده گرفته نشود اما من می گویم چرا برای به دست آوردن دل ما باید چنین جایزه ای را ابداع کرد. من که احساس نیاز به سیمرغ نکرده بودم و برای من بهتر بود که این سیمرغ را نمین گرفتم. اگر این فیلم شایسته هیچ جایزه و سیمرغی نبوده که خب نباید اهدا می شد و این برای من خوشایندتر بود تا این که جایزه ای را ابداع کنیم تا دل کسی یا گروهی را به دست آوریم. حرف من این است که سیمرغ یا جایزه من باید در جای خود اهدا می شد. البته هیچ کدام از این حرف ها به این معنا نیست که من به جشنواره آمده بودم که سیمرغ ببرم یا اگر نمی گرفتم فاجعه رخ می داد. هرگز! چون سیمرغ هنر و تجربه تاکنون وجود نداشته و برای نخستین بار ابداع شده، من فکر می کردم که آن را به فیلم امیر می دهند، به دلیل این که ساختار و جنس این فیلم به مولفه های فیلم هنر و تجربه نزدیک تر بود. این که این سیمرغ به فیلم من داده شد، حس کردم که نوعی به دنبال نخود سیاه فرستادن آن است. بر همین اساس برای من جایزه نگرفتن ناراحت کننده نبود. این که در پس ابداع یک جایزه، فیلم در بستر واقعی خودش دیده نشود، ناراحت کننده بود. با این حال همه داوران جشنواره اساتید من هستند و رأی آنها برای من قابل احترام است. شاید شب اختتامیه فرصت اندکی بود برای این که برخی حرف های تان را بزنید. اگر فکر می کنید حرفی از این فیلم و سیمرغش جا مانده، اینجا بگویید. - من فقط یک حرف دارم. همه دوستان اهل سینما، از کارگردان و تهیه کننده و بازیگر گرفته تا نویسندگان و منتقدان همه اصنافی که عضوی از خانه سینما هستند، تلاش کنیم که خودمان داستانی درست نکنیم که خشونت و نامهربانی در سینما رواج پیدا کند و اختلاف نظرها و سلیقه ها بخواهد همدلی بین ما را کم کند، یا از بین ببرد. حاشیه ها را کم کنیم و به متن سینما بپردازیم. باور کنید گاهی به جایی می رسم که دلم می خواهد بی خیال سینما شوم و آن را رها کنم. این شرایط بدی است که اگر حرفی زدیم که به ذائقه کسی خوش نیامد، از فردا دشمن هم شویم، یا علیه هم رفتار کنیم. من به مخاطب و مردم کاری ندارم که آنها همواره عاشق سینما و سینماگران بوده و هستند اما خودمان داریم عشق به این کار را فراموش می کنیم. واقعیت این است که سیمرغ ها فراموش می شود و این فیلم هاست که در خاطره ها می ماند. همه ما شاید الان یادمان نیست که فیلم هامون برای کدام بخش جایزه گرفت، ولی هامون از یادمان نرفته. یادمان نیست که خسرو شکیبایی برای چه فیلمی سیمرغ گرفت، ولی خود او همواره در ذهن و قلب ماست. بزرگ ترین جایزه، ماندگار شدن یک فیلم در خاطره مردم است، نه سیمرغی که در دست داریم. ...
سریال'دلیران تنگستان'درامتداد حماسه جنوب است
به گزارش ایرنا، سعید زرین فر یکشنبه یکشنبه شب در آیین بزرگداشت کارگردان فقید سریال 'دلیران تنگستان' افزود: ساخت سریال یاد شده در دهه 50 بواسطه تاثیرگذاری فراوانش حماسه ای در حد و اندازه ای حماسه دلیران تنگستان است. وی بیان کرد: کار بزرگ خانواده شهنواز که باعث تدفین همایون شهنواز در دلوار شد اقدامی ارزشمند در راستای تحقق آرزوی این کارگردان فقید است. زرین فر ادامه داد: همایون شهنواز ...
هیئت های مذهبی از تفکرات عوام گونه فاصله بگیرند
حسینی وار برگزار کرد. وی با بیان اینکه برخلاف لذت های مادی که زودگذر و لحظه ای هستند، لذت و عشق موجود در معنویات ماندگار و همیشگی است، تصریح کرد: امیدوارم جلساتی که دور از فرهنگ ایرانی و اسلامی ما است، هیچ گاه برگزار نشود. امام جمعه اصفهان با اشاره به دعای تحویل سال آن را یکی از زیباترین دعاها خواند و افزود: در بهار، زمین و درخت زنده می شود و به طبیعت خود باز می گردد، انسان ها نیز باید ...
نمایندگان به دنبال خانه تکانی در پاستور هستند
...: همین چند ماه پیش بود که ربیعی، آخوندی و حجتی در همین صحن علنی با بیش از 160 رای کرسی ای را در هیات دولت به دست آورده بودند اما گویی در فاصله چندماهه نظر نمایندگان درباره رای اعتمادشان تغییر کرده است. از سوی دیگر جای سوال است که چرا اصلاح طلب ترین وزرای دولت بر لبه تیغ قرار می گیرند؟ یک هفته بیشتر به پایان سال 96 باقی نمانده و بهارستان نشینان به یاد خانه تکانی در ساختمان ...
بدترین درد از دست دادن هویت است
هم مدام برایمان شعر می خواند و توصیه های اخلاقی و دینی می کرد. برای هر رویدادی چندین شعر می دانست؛ در آن فضا بزرگ شدم. به خاطر علاقه پدرم دیپلم ریاضی گرفتم و بعد از سربازی و استخدام و بیش از سه سال دوری از درس مدرسه، همزمان در رشته مهندسی کشاورزی و علوم سیاسی قبول شدم. در نهایت لیسانس علوم سیاسی را دریافت کردم و با یکی از همکلاسی هایم که به شدت عاشق کتاب و مطالعه و ادامه تحصیلات عالی بود ازدواج ...
آیت الله جوادی آملی: آنکه روسری خود را بر سر چوب کرده است با قرآن مقابله می کند
منکر کنیم قطعاً بی حجابی از بین خواهد رفت و همه علما نیز گفته اند که نهی از منکر چهار مرحله دارد، دو مرحله وظیفه مردم است و دو مرحله وظیفه حکومت؛ مرحله اول انزجار قلبی است، مرحله دوم قول یا فعل ظاهری است، یعنی فرد بی حجاب با همین چشم غره و نگاه بی تفاوت ما مواجه شود، اگر چنین فردی با بی اعتنایی و نگاه تحقیرآمیز ما مواجه شود خود را جمع می کند. استاد برجسته حوزه علمیه قم ادامه داد: مراحل ...
ضیافت شام ژن خوب برای رفقا/ حداقل مجازات مدیران حرام خوار/ یک وزارت خانه پژوی 200 میلیونی می خرد
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: روزنامه ها در لابه لای گزارش ها و سرمقاله ها، قسمتی از صفحات خود را به اخبار روزهای گذشته یا اخبار ویژه اختصاص می دهند که مشرق در ادامه به آنها اشاره می کند. ******** کیهان انفصال از خدمت حداقل مجازات مدیران حرام خوار عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام تاکید کرد انفصال از خدمت، حداقل مجازات مدیران حرام خوار است. به گزارش الف چند هفته ای است ...
حسینیه یهودی های لندن/ ساز و کار فرقه شیرازی در لندن چیست؟
خوب فراهم کرده است. به من خانه داده اند. گاهی وقت ها که کاری ندارم، به آن ها(به رابطین MI6!؟) و از آن ها کمک مالی می گیرم. 700 پاوند در هفته. همه خانواده ما از این سهم می برند، به بچه ها پول تعلق می گیرد. خدمات درمانی مجانی است و این باعث می شود که من نسبت به آن ها متمایل شوم و نسبت به آن ها غیرت داشته باشم. " به بیان دیگر، از این صریح تر نمی شد که سردمداران این جریان انحرافی(که با هدف ...
مهم ترین علت ناامیدی جامعه دولت است
کشور کمتر کسی است که به فاجعه آمیز بودن خسارت محض برجام اذعان نداشته باشد. توافقی که قرار بود به بهای سنگین قربانی کردن دستاوردهای عظیم هسته ای همه تحریم ها ، مشکلات ، اقتصادی ، اجتماعی ، محیط زیست و...را بالمره حل کند اما امروز به واسطه نقض عهدهای مکرر شیطان بزرگ، با گذشت بیش از 2 سال از اجرای همه تعهدات از سوی ایران، هنوز امکان باز گشایی یک حساب بانکی در کشورهای اروپایی برایمان میسر نشده و حتی سر سخت ترین حامیان برجام هم امروز به خسارت بار بودن و بی فرجام بودن آن معترفند. ...
محمود احمدی نژاد متهم است نه قاضی!
تا دوراول به لطف تعدد نامزدهای اصلاح طلب که حاضر نبودند به نفع یکدیگر کنار بروند به دور دوم راه پیدا کند و با شعارهای ضد اشرافیت و دهن پر کن،حریفانش را که بیشتر از بانیان انقلاب اسلامی بودند شکست دهد. در انتخابات از همه مسائل و همه کس سخن گفت، به یاران تاثیر گذار ابتدای انقلاب که عمری در آن سپری کرده بودند تاخت تا بگویید او ناجی و به عبارتی مرد هزاره سوم است. ماجرای افشاگری های توخالی ...
جشن سینمایی گاوچران ها
باز هم توجه بسیاری از سینمادوستان در جهان به سالن کداک لس آنجلس جلب شد تا –به اصطلاح- برترین های سینمای جهان را از نگاه آکادمی علوم و هنرهای سینمای آمریکا ببینند. برخلاف جشنواره فجر که به مرور بیشتر آثار مهمی که قرار است در طول سال آینده به نمایش در آید می پردازند و به نوعی سال جدید سینمایی در ایران را آغاز می کند، مراسم اسکار پایان دهنده سال سینمای آمریکاست و در آن به مرور آثار یک سال قبل می ...
رنجنامه یک جانباز
به همرزم خود چیزی بگویم، یک آن ضربه شدیدی به صورتم خورد و دیگر چیزی نفهمیدم. زنده ماندنم با نصف صورتی که از دست داده بودم خواست خدا بود. بودند افرادی که با اصابت یک گلوله اما به علت خونریزی شدید جانشان را از دست داده بودند. نخستین عمل جراحی را در ایران در بیمارستان طالقانی اهواز انجام دادم که موفقیت آمیز نبود و پزشکان ابراز کردند امکان عمل وجود ندارد. پس از آن تا دو سال با صورت زخمی که ...
سرک کشیدن به یک ویترین هنری ملی/ صنایع دستی مد می شود؟
دوزی های ماشینی، تهدیدی برای ما به حساب نمی آید چراکه همه زنان بلوچ، َ توان مالی ندارند و طبیعی است که به سمت کارهای ماشینی می روند و هیچ کدام از این کارها، رقیب سوزن دوزی های دستی به شمار نمی روند. به گفته ایرندکانی لازم است یک فضای دائمی در تهران و شهرهای بزرگ در اختیار سوزن دوزی بلوچ قرار بگیرد و از این هنر حمایت شود. سیاه و سپید نمایشگاه صنایع دستی غرفه خانه و ...
جشنواره گلستان خوانی در اقلید برگزار شد
در حوزه ابتدایی این بود که هر مدیر باید کاری پایدار در مدرسه انجام دهد اظهار داشت: آثار ماندگاری از مدیران در هر مدرسه باید به جای بماند. علی عسگر جمشیدی از قدمت کتاب گلستان، تدریس آن در مکتب خانه ها به همراه قرآن و نگارش، قداست و حرمت آن سخن گفت و با اشاره به اینکه در گذر زمان فاصله ایجاد و این کتاب ارزشمند کمی فراموش شد، به تلاش برای برجسته کردن دوباره آن اشاره کرد. وی گفت ...
کسری بودجه؛ از سخنان روحانی تا آمار بانک مرکزی/ افزایش انتشار پول پرقدرت توسط بانک مرکزی/ بازگشت به ...
به گزارش مشرق، در حالی که حسن روحانی حدود یک ماه پیش از نبود کسری بودجه در سال جاری خبر داده بود، روز گذشته بانک مرکزی در جدیدترین آمار خود از کسری نزدیک به 33 هزار میلیارد تومانی بودجه (فقط در 10 ماهه امسال) پرده برداشت. * وطن امروز - بازگشت به سیاست ارزی سال 1390 وطن امروز از آخرین وضعیت بازار ارز پس از دستورات جدید بانک مرکزی گزارش داده است: طی ماه های اخیر ...
هشدار آیت الله اراکی از تحریف مرجعیت / باستان شناسان به اماکن مذهبی هشدار دادند/ لکه های ننگ رسوایی جنسی ...
، مدنیت معاصر معماری ایران منتشر شده که با توجه به آن، افسانه نقش معماران آمریکایی و فرانسوی در طراحی این مجموعه، از بین می رود.بهروز مرباغی معمار و سرپرست گروه تحقیق کتاب در این باره گفت: امروز با اطمینان می توانیم بگوییم طراح معماری بلوک های فاز یک شهر فریدون آذری و رحمان گلزار شبستری است که هردو زنده و فعال هستند و طراح معماری بلوک های فاز دو نیز معماری کره ای به نام کیم سوو گئون است که در سال ...
از کوزه شکستن تا قاشق زنی برای مشتلق
عمومیت دارد. یکی از رسومی که هنوز هم در گیلان بخصوص در رشت رایج است. بیرون انداختن دختران دم بخت از خانه است. در این رسم زنان بزرگ خانواده دخترانِ دم بخت را غروب چهارشنبه سوری با جارو می زنند و از خانه بیرون می اندازند به این امید که تا سال بعد ازدواج کنند. آتیل ماتیل چارشنبه / چارشنبه بالالاری از آداب کهن تبریزی ها که از سده های پیش همچنان باقی است گرامی داشتن نوروز ...
استاندار : نباید سخن از بابلی ،قائم شهری و یا ساروی کرد
توجه قرار گیرد و تصدی گری دولت در استان باید مورد توجه قرار گیرد. اسلامی با اعلام اینکه در توسعه فناوری ارتباطات و اطلاعات شاهد کاهش تصدی گری استان هستیم، گفت: در این حوزه مازندران رتبه نخست را کسب کرده است. وی با اعلام اینکه بیکاری امروز دغدغه بزرگ خانواده ها است، ادامه داد: همه باید نسبت به معضل بیکاری اهتمام داشته باشیم و با فکر و برنامه و ممارست دقیق زمینه رفع بیکاری قابل ...
برای 7سین امسال ماهی قرمز بخریم؟
به گزارش جهان نیوز به نقل از جام جم، معمولا اعضای بزرگ تر، مسن تر و تحصیلکرده تر هر خانواده که شاید با قسمت های احساسی نوروز ارتباط کمتری برقرار می کنند و ماجرا را از دریچه عقل و منطق می بینند، در پاسخ به این سوال ابروها را بالا می دهند و می گویند: گناه دارند این ماهی ها... می خریم و دو روز بعد می میرند. عده ای هم که بیشتر به فکر اجرای رسم و رسوم سنتی و اصیل نوروز هستند از زاویه دیگری ماجرا را نگاه می کنند و می گویند اصلا ماهی قرمز چه ارتباطی دا ...
سلبریتی های حاشیه ساز سال96
به گزارش جهان نیوز ، به طور متوسط هر ماه یک خبر نادرست معمولاً از هنرمندان در فضای مجازی منتشر می شود. با توجه به اینکه فضا های مجازی این روز ها بخش بزرگی از زندگی مردم را در برگرفته تأثیر این خبر ها می تواند گاهی بسیار ناخوشایند باشد. اما در میان همه اخبار و شایعات شنیده شده برخی افراد بودند که خبر های منتشر شده از آن ها سنگین تر بود و حتی تا پایان سال هم ادامه دار شد. تتلو ...
سناریو غرب برای به قدرت رساندن گروه های خاص در ایران/ دو نقطه عطف در سال 96
دوره انتقالی به واسطه آنان انجام شود. از این جهت این الیگارشی هم ضلع سوم و بخشی از این شبکه سلطنتی را تشکیل می دهد. این بخش اگرچه سال 57 در انقلاب علیه سلطنت مشارکت داشت اما امروز در سودای برقراری دولت مطلقه غرب مدار سر از پا نمی شناسد و از هر طریقی که بتواند، زمینه های فعالیت شبکه سلطنتی را در داخل کشور تسهیل و فراهم می کند. آنها در این امید به سر می برند که رابطه با غرب را با محوریت خود از سر گیرند ...
چهره هایی که در سال 96 از دنیا رفتند +تصاویر
سال 1315 در رشت متولد شد. او در سال 1339 به تهران آمد و فعالیت های هنری خود را در اداره هنرهای زیبا و وزارت فرهنگ و هنر آغاز کرد. او در سال 1350 با رادیو ایران همکاری کرد و تا سال 1362 این همکاری ادامه پیدا کرد. نادر گلچین در برنامه های مختلف رادیو، به ویژه برنامه گلها فعالیت چشمگیری داشت. از آثار ماندگار او می توان به تصنیف مرغ سحر ، ناوک مژگان، قصه شهر عشق، مسبب، من دیگه بچه نمیشم و ...
حیف از این همه سال که بودی اما نبودی!
که خیال کنیم سهم کوچکی در سینمای امروز داشته ایم؛ سینمایی که این روزها در مجامع جهانی اعتبار دارد. پیش از انقلاب در 7 جشنواره بین المللی شرکت کردم اما آن روزها هیچ کس سینمای ایران را نمی شناخت در حالی که امروز یکی از افتخارات ایران و مملکت ما سینماست و در خیلی از مجامع اگر پرچم ما بالا می رود بواسطه همین سینماست. حیف است این همه سال باشیم و از هم دور بیفتیم این بازیگر پیشکسوت سینما در ...