سایر منابع:
سایر خبرها
آیا کسی منجلابی را که در آن گرفتار بودم، دید؟/ روحانی را دوست ندارم
راه کجی را نخواهم رفت. به نظر می رسد مشکلات گذشته همچنان روح و روان شما را آزار می دهد. حدود 11 سال در اردوهای تیم ملی به عنوان سرمربی و مربی بودم و فقط هفته ای یک بار پنجشنبه ها به کرج می رفتم و مجدداً جمعه بعدازظهر به اردو باز می گشتم. 10، 12 سال زندگی من این گونه بود. زمانی که دکتر پسرم مقابل مردم آن حرف ها را به من زد خیلی ناراحت شدم، اما واقعاً حق داشت. هر آدمی مقابل زن و ...
وقتی لاجوردی دستور قصاص زندانبان را داد
آنقدر از کار خودش مطمئن بود که به راحتی بدون محافظ و با یک دوچرخه در بازار جلوی چشم مردم کار می کرد. اگر چند نفر مثل او در دادستانی بودند بسیاری از حوادث رخ نمی داد. ** مشروح گفتگو: * به عنوان سوال اول بفرمایید شما متولد چه سالی هستید و چطور شد که جذب سازمان مجاهدین خلق شدید؟ من متولد سال 40 هستم و در هنگام پیروزی انقلاب، 17 ساله بودم. خیلی سیاسی نبودم، ولی جسته و ...
حاجی فیروز های تحصیل کرده!
...، بلکه مردم بابت خبر خوشی که می دهد به او انعام و پاداش می دهند. به گزارش روابط عمومی شهرداری منطقه 13، حق شناس نوروز را مظهر بهار، مظهر اعتدال و مظهر تمام شدن زمستان و آغاز رویش دانست و اظهار کرد: اگر از این منظر نگاه کنیم، بزرگ ترین فلسفه را پشت سر نوروز و حاجی فیروزمان داریم و آیا باید او را با بابانوئل که می خواهد از سوراخ دودکش وارد خانه شود و به شما هدیه بدهد، مقایسه کرد!؟ وضعیت ...
قتل عام خانوادگی در 210 دقیقه
برسانم و سر و گوشی آب دهم. همین که وارد حیاط شدم بهزاد ، پسر بزرگ خواهرم را دیدم که میله آهنی خونی در دستش بود. او به طرف من حمله کرد و من هم مجبور به دفاع شدم و او تسلیم من شد. وقتی سراغ پدر و مادر و برادر 12 ساله اش را گرفتم او گفت آنها را به قتل رسانده و اجسادشان را داخل چاه انداخته است. کشف اجساد در چاه بدین ترتیب مأموران به بازرسی چاه فاضلابی که کنار حیاط بود پرداخته و ...
محمد شریعتمداری از بیکاری، کارمندان بانک و فضای مجازی سخن گفت
همه امور آن حساب و بقیه حساب ها را به همسرم داده ام. در واقع واریز به این حساب که اتوماتیک است، اما از برداشتش خبر ندارم! به طوری کلی امور مالی خانه ما در اختیار همسرم است. آخرین بار هم در شعبه یک بانک که به تازگی افتتاح شده بود حاضر شدم. ولی در طول دوران زندگی حساب های متعددی در بانک ها به ویژه شعب بانک ملی که پدرم مسئول آن ها بود باز کرده ام و البته از سرنوشت آنها خبری ندارم. دفترچه های پس انداز ...
کارگردان "زنانی با گوشواره های باروتی": حداقل 3 بار با مرگ حتمی روبه رو شدیم
که چه قدر بهتر است. تو کار خودت را انجام می دهی، از تخصصت استفاده می کنی و کارگردانی می کنی و نگران هیچ چیز نیستی. برای مثال در مورد مدیر تولید، در این پروژه مشکلی نداشتیم اما در پروژه های قبلی خودم این کار را می کردم. مصطفی سیفی در این مستند این کار را انجام می داد و به من می گفت که من همه اش را انجام می دهم، تو نگران هیچ چیز نباش و کارت را انجام بده. آن کمپی که تصویربرداری کردیم، کمپ ...
ماجراجویی های جناب سفیر
به عنوان سفیر آلمان در ایران با طیف گسترده ای از موضوعات روبه رو می شوید که در آلمان از زاویه دیگری به آنها نگریسته می شود. در پایان سال 2016 استوارنامه ام را به جناب آقای رئیس جمهوری روحانی تقدیم کردم و از همان زمان در تلاشم تا گفت وگوهای بین دو کشور را تقویت کنم. من به خوبی با این منطقه، توانمندی ها و مشکلاتش آشنا هستم، چراکه پیش از این، به عنوان سفیر در یمن و سرکنسول در اسراییل و سرزمین های ...
کسری بودجه؛ از سخنان روحانی تا آمار بانک مرکزی/ افزایش انتشار پول پرقدرت توسط بانک مرکزی/ بازگشت به ...
هموطن استیضاح شد. حالا هم سقوط هواپیمای تهران- یاسوج بار دیگر در حوزه راه تراژدی آفرید ولی وزیر راه و شهرسازی حاضر به عذرخواهی نشده است. عباس آخوندی این بار پا را فراتر گذاشته و در مقام یک مدعی حاضر شده و با حمله به استیضاح کنندگان آنها را خطاب قرار داده که از کجا می دانید من مقصر سقوط هستم؟ اما بر خلاف اظهارات آخوندی، در دنیا مرسوم است که مدیران در صورت بروز چنین حوادث تکان دهنده ای در ...
گلدوزی، اینستاگرام و باقی قضایا!
واقعاً کنکور هم شرکت کردم پرستاری قبول شدم اما اینقدر ادعا داشتم می گفتم فقط پزشکی نخواستم بروم کنکور هنر شرکت کردم فکر می کنم 21، 22 ساله ام بود. اصفهان مرمت آثار باستانی قبول شدم ولی باز هم شرایطی که بتوانم بروم آن جا پیش نیامد آخرش البته در آخر چندسال قبل به دانشگاه رفتم. به اینجا که می رسد ریحانه با شوق و ذوق ادامه می دهد: من و مامان با هم رفتیم دانشگاه. مامان معدلش تا آخر 19 و 75 ...
جدیدترین مجموعه شعر تبریک عید نوروز - سال نو مبارک
نوروز از شاعران بزرگ برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز سعدی ✦✦✦✦✦✦✦ مبارک تر شب و خرم ترین روز به استقبالم آمد بخت پیروز دهلزن گو دو نوبت زن بشارت که دوشم قدر بود امروز نوروز سعدی ✦✦✦✦✦✦✦ نوروز رخت دیدم ...
طنز؛ بمیرم برای تنهاییت محمود
پوریا عالمی در ستون طنز روزنامه شرق نوشت: محمودجان، من گفتم این آخر سالی از تو عذرخواهی کنم و رسما بگویم بمیرم برایت. واقعا در طول تاریخ جهان من تنهاتر و غریب تر و سنگ رو یخ شده تر از تو ندیدم. بمیرم الهی. هشت سال رئیس جمهور مملکت بودی (می دانم خودت و مردم باورشان نمی شود ممکن است رئیس جمهور کشور بزرگی مثل ایران باشی، اما واقعا هشت سال بودی. الان که خوب است؛ من نگرانم 20 سال دیگر که توی کتاب ...
از عدم شرکت کاندیداهای معترض تا تهدید به افشای مدارک پشت پرده
سفارش نمی کنم به چه کسی رای دهد. رئیس مجمع انتخاباتی استان هرمزگان تعداد اعضای مجمع را 17 نفر اعلام کرد که 9 نفر از اعضای قبلی و تنها 8 نفر را اعضای جدید مجمع انتخاباتی هیات ژیمناستیک هرمزگان دانست.در ادامه سرپرست هیات ژیمناستیک استان هرمزگان در این مجمع با بیان اینکه طی این چند روز شاهد یکسری اتفاقات بودم اما سیاست سکوت را پیشه گرفتم و سعی کردم به حاشیه نپردازم، افزود: اگر قرار است ...
به اجبار پای سفره عقد نشستم که آن بلای شوم سرم آمد!
تامل به همه خواستگارانم پاسخ منفی دادم و با شور و شوق خاصی وارد دانشگاه شدم. آن زمان خواستگاران بهتری به سراغم آمدند که برخی از آن ها با معیارهای من برای زندگی همخوانی داشتند اما من که احساس می کردم دنیای دیگری به رویم گشوده شده است با دلایلی واهی آن ها را نیز رد کردم. در نهایت چند سال دانشگاهم به پایان رسید و من با شرکت در یک آزمون استخدامی در یکی از ادارات دولتی مشغول به کار شدم. در آن سال ها ...
روایتی ناگفته و ناب از آخرین لحظات حیات آقا مهدی باکری
وقف پاسداری از حریم اسلام نموده و امروز راوی ساعات آسمانی شدن آقا مهدی شده است؛ بخشی از گفت وگوی تفضیلی حاج بهزاد پروین قدس با این رزمنده ی بسیجی که مربوط به لحظات شهادت آقا مهدی باکری است، برای نخستین بار منتشر می گردد: لطفا خودتان را معرفی کنید: رضا لطفی هستم متولد 1346 در شهرستان اهر که از اوایل سال 1361 وقتی که 14 سال سن بیشتر نداشتم به جبهه های حق علیه باطل ...
پلنگ های کافکا؛ درباره یک نویسنده بی تکرار
ترجمه کرده ام، پس از انتشار نمی خوانم. اما پلنگ ها... را پس از انتشار تا امروز دو بار خوانده ام و هر بار خندیده ام. بماند که دوبار هم قبل از ترجمه خوانده بودمش. در طول ترجمه هم که ناگزیر از خواندنش بودم. این را هم کتمان نمی کنم که اسم کافکا در عنوان کتاب و نقش او در داستان بی تاثیر نبود. تا پیش از ترجمه این کتاب شناختی از اسکلیر در اینجا وجود نداشت. شما چطور با او و داستانش آشنا شدید ...
پاسخ محسن هاشمی به ژست انتخابات آزاد تاج زاده/ روایت پوتین از رباعیات عمر خیام/ بازارگرمی جهانگیری برای ...
ملی و کنار هم قرار گرفتن مسئولان مانند لویی جرگه افغانستان شد و گفت: اما اگر این شرایط فراهم نشود و گفت وگوی ملی شکل نگیرد، طبیعتاً مشکلات بغرنج تر خواهد شد و با عدم حل آنها و عدم حرکت رو به جلو شاهد انباشت مشکلات و مطالبات خواهیم بود. باید زبان گفت وگو با همدیگر را تعریف کنیم و به دغدغه های همه طرف ها احترام بگذاریم. این که مدام به همدیگر بگوییم من خادم هستم و تو خائن؛ در چنین فضای گفتمانی مشکلات ...
زنان مدافع حرم؛ ایستادند همچون سرو/آرزویم دیدار با رهبری است
، خیلی خوشحال شدم، به او گفتم: خوش می گذره، حسین جواب داد: در محضر سیدالشهدا(ع) هستم و چیزی جز شهادت به دردم نخورده است . با این حرفش خیلی تعجب کردم، چراکه هیچ وقت نماز شبش ترک نمی شد اما حسین گفت: همه آن اعمال برای دل خودم بوده و اگر به شهادت نمی رسیدم، دستانم در محضر اهل بیت(ع) خالی بود . بلدید در ادامه گفته های خود با اشاره به توصیه همسرش به دخترشان زینب، تصریح کرد: ایشان قبل از رفتن ...
بیژن ترقی و راز خلق ترانه های ماندگار
انتشار دیوان صائب تبریزی با مقدمه جامع جناب فیروزکوهی دست می زند و این تلاش با چاپ اشعار شاعران دیگری چون کلیم کاشانی به دلیل علاقه اش به شاعران سبک هندی ادامه پیدا می کند. همین دغدغه ها و ارتباط ها پشتوانه او را در عرصه ادبیات کلاسیک و موسیقی قوی و قوی تر می کند و میان آثار به جا مانده از او می توان علاوه بر ترانه های ماندگار و خاطره انگیز، غزل های قوی و طنزهای خیلی خوبی را هم مشاهده کرد. ...
پیام تسلیت فوت پدر (رسمی، صمیمی و ادبی)
پدرت رو تسلیت عرض می کنم. ان شاء الله روحشون شاد باشه. خدا به تو و خانواده ت صبر بده. 〰*〰*〰*〰*〰*〰 پدر ستون خانه است. تنها تکیه گاهی که در ذهن انسان ریشه دارد نه در بود و نبودش . غم نبودنش را با هیچ جمله ای یارای تسلی نیست. آرزو دارم خداوند صبر نبودشان را به شما عطا کند. 〰*〰*〰*〰*〰*〰 ... جان، تصویر لبخندهای بابای مهربونت در برابر چشمانم قرار دارد و احساس ...
24 ساعت دلهره
.... (ساواک سلطنت آباد یعنی اداره ای که به دردسرهای! مطبوعاتی رسیدگی می شد!). هرگز در زندگی آدم سیاسی ای نبودم، به همین دلیل خیلی ناراحت شدم. ناراحت از این که قدر کارم را که ندانسته اند هیچ، حالا برای گناه ناکرده باید مجازات هم بشوم. پشت میز کارم نشستم و سرم را توی دستانم محکم نگه داشتم. بیش از همه از این که نمی دانستم چه شده و چه خواهد شد، در رنج بودم. سردبیر این بار با اسم صدایم کرد. فکر کردم ...
به هوش که آمدم فهمیدم مصطفی از آزار شیطانی من فیلم گرفته است
خواستم فیلم را ازاو بگیرم تا دیگر نتواند مرا تهدید به آبروریزی کند ولی پیشنهاد بی شرمانه را مطرح کرد و من برای دفاع از خودم ناچار شدم یک ضربه چاقو به او بزنم. چطور دستگیر شدی؟ وقتی جنازه او پیدا شده بود پلیس تلفن همراهش را بررسی کرد.من و چند نفر از کارگران کشتارگاه که او با او تماس گرفته بودیم همگی بازداشت شدیم. چند روزی سکوت کردم، اما بالاخره ناچار شدم حقیقت را بگویم. ...
خانه تکانی
چشمم را بستم. این بار مادر خیلی محکم و جدی گفت: مگه نمیگم پاشو، کلی کار داریم. دیدم انگار راهی دیگر جز اطاعت از فرمان مادر ندارم. با اکراه بلند شدم و همانطور نشسته کش و قوسی به خودم دادم و با مشت به سینه ام کوبیدم و گفتم: حالا نمیشه یه کم دیگه بخوابم؟ مادر در حال خارج شدن از اتاق گفت: نه سهیل همه بیدار شدن. زود باش پاشو دست و صورتت رو بشور زود بیا سر سفره، صبحانه رو که خوردیم میخوایم شروع کنیم ...
درب اتاق بخشدار برای حل مشکلات مردم همیشه باز است/ اتفاقی که بخشدار آق قلا پزشک نشد!
باشیم و امورات و کار های مردم بهتر و آسان تر از قبل انجام می شود خوشحال هستم. وی در ادامه به چند سوال خبرنگار اسپی دژ نیز پاسخ گفت. جناب آرخی مردم بخش مرکزی شما را شخصی میدانند که در اتاقتان همیشه به روی مراجعین باز است و پاسخگوی مردم هستید این ویژگی از کجا نشات میگیرد؟ از زمانی که مسئولیت نداشتم و به ادارات و ارگان های مختلف مراجعه میکردم و می دیدم که وارد شدن به ...
روایتی از دیدار با هوشنگ گلشیری
نویسد به من پیشنهاد کرد چند تا از داستان هایم را بردارم و ببرم پیش هوشنگ گلشیری. با یک ساک برزنتی مشکی که تویش چند دست لباس و انبوهی داستان داشتم سوار قطار شدم که به تهران بیایم و هوشنگ گلشیری را ببینم. دیدن مردی که در آن زمان معروف ترین نویسنده زنده ایران بود کار خیلی ساده ای بود. جلوی میز کارش نشستم و هوشنگ گلشیری از بین انبوه داستان هایی که از ساک برزنتی مشکی در آورده بودم کوتاه ترین ...
زندگینامه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
وارد جلسه درس شدند، گفتم چرا؟ از پاسخ امتناع داشتند، با اصرار من جواب دادند که دیشب ولی عصر سلام الله علیه را خواب دیدم به من فرمود: ناصر تو از ما استفاده خواهی کرد. تشویق ها و عنایت های حضرت امام (رحمه الله) این بخش را با تشویق ها و عنایت هایی که آن پیر مراد، امام راحل (قدّس سرّه) نسبت به استاد داشته اند پایان می بریم، استاد خود در این رابطه چنین می گوید: اگرچه من ...
کتاب اربعین میردامادی منتشر شد
بهبهانی تلمذ کردم. باقر میردامادی در 25 سالگی از اصفهان برای فراگیری بیشتر علوم حوزی به قم سفر کرد. 7 سالی هم آنجا بود. با توجه به بار علمی ای که داشت برای طلبه های سطح پایین تر شرح لمعه را تدریس می کرد. باقی داستان زندگی اش را این گونه بازگو می کند: بعد از 7 سال از قم دوباره به اصفهان بازگشتم. مدتی هم در شهر خودم بودم تا اینکه مسجدی به اسم امام رضا(ع)، در خیابان نفیس ساختند و به ...
نارسیسم و تازه به دوران رسیده خود گم کرده!
همان خانه قدیمی جنوب شهر زندگی می کند. اصلاً این طور که تو تصور می کنی نیست. من اکنون با او تماس می گیرم و گله گذاری تو را با او در میان می گذارم. شماره تلفن دفترش را گرفت. باز آن منشی بادمجان دورقاب چین سرخط آمد، رفیق ما تمام مشخصات خود را گفت. مدتی سکوت برقرار شد. طرف رفت و با جناب مدیر جزء (مدیرکل نبود اگر بود پشت بند نامش می آوردند) مکالمه کرد و سر خط آمد و گفت: ناهار تناول می کنند ...
24 ساعت دلهره در قلب کوه های زاگرس
می شد!). هرگز در زندگی آدم سیاسی ای نبودم، به همین دلیل خیلی ناراحت شدم. ناراحت از این که قدر کارم را که ندانسته اند هیچ، حالا برای گناه ناکرده باید مجازات هم بشوم. پشت میز کارم نشستم و سرم را توی دستانم محکم نگه داشتم. بیش از همه از این که نمی دانستم چه شده و چه خواهد شد، در رنج بودم. سردبیر این بار با اسم صدایم کرد. فکر کردم مجازاتم را تعیین کرده اند و کار را جلو انداخته اند! اما حدسم درست نبود ...
لک لک ها به گیلانغرب بازگشتند! +عکس
جنگی بود که هیچ کدام از مردمش در گیرودار جنگ، شهر را ترک نکرده بودند. مردم زیر آتش خمپاره زندگی می کردند. یادم هست روی یکی از ستون های بلند شهر یک جفت لک لک لانه داشتند. من هر وقت وارد شهر می شدم به این لک لک ها سلام می دادم. زمانی که حمله های هوایی به شهر زیاد شد، لک لک ها از شهر رفتند و بخش ناراحت کننده اش این بود که جوجه هایشان در لانه بودند! جالب این که 30 سال بعد از جنگ که به گیلانغرب رفتم ...
تغییر مسیر سام درخشانی از مدلینگ تا محبوبیت
یکی دوبار زیادتر اتفاق نمی افتد. اما نخستین باری که همسرم را نگاه کردم نخستین بار بود که عاشق گردیدم و از آنجایی که عشق دوست داشتن بی منطق هست، اساس زندگی این را نمی پذیرد که بدون منطق وارد یک زندگی دراز مدت شوید. عشق به مرور زمان مبدل به دوست داشتن گردید. به جرات توان دارم بگویم وقتی که برای نخستین بار چشمم به دخترم افتاد به پهنای صورت اشک می ریختم و تازه متوجه شدم عشق در یک نگاه یعنی چه. الان ...