سایر منابع:
سایر خبرها
الکی زندگی را سخت گرفتیم
می گذاشت. ما زمانی در طبقه پایین خانه پدر بزرگم زندگی می کردیم، آنجا یک اتاق اضافه داشت که من برای خودم انتخابش کرده بودم. این اتاق تراسی داشت که تمامش اقاقیا بود. به طوریکه در بهار این تراس بنفش می شد و بقیه سال هم برگ داشت وخب گل نداشت. نمی دانم ولی همه این عوامل در کنار هم باعث شد که دوست داشته باشم یک تراس گلکاری شده داشته باشم. همین شد که در تراس خودم این کار را کردم؛ یعنی آن زمانی ...
برایان کلاف به قلم برایان کلاف (23)؛ سقوط، نوشته ای غلط برای سنگ قبر
فصل بیست و سوم: روزی که، روز من نبود پس از هجدهم می 1991 باید بازنشست می شدم. روزی که شاهد بدترین قضاوت در چهل و چهار سال حضورم در فوتبال بودم. فینال جام حذفی بود. تنها فینال جام حذفی که با ناتینگهام فارست به آن رسیدم و حریف، تاتنهام بود. پل گاسکوئین در آن بازی دو خطای نفرت انگیز در همان دقایق ابتدایی انجام داد. در اولی، پایش را آنقدر بالا آورد که به سینه هافبک ما جری پارکر کوبید. دومی ...
زندگی شوم سه زن + تصاویر
نظر مالی نداشتم که دکتر برم و مادر خوندم هم می گفت؛ گناه داره! معصومه الان 1 و نیم سال داره و همه امید من شده سحر می گوید از پاکی اش راضی ست، اما مشکلات مالی امانش را بریده تو خانه خورشید کار می کنم! بالا ترین حقوق رو ماه پیش من گرفتم؛ 165 هزار تومن! حقوقم خیلی پایینه و بیمه هم ندارم... دوس دارم یه سقف مستقل داشته باشم... اگر هنوز موندم تو خونه اون خانواده، دلیلش اینه که دیگه از محیط ...
پرورش شتر توسط یک زن در تبریز
زمین را خریدیم و بقیه پول را هم زدیم به کار، اما حالا خانه نداریم و زندگی مان داخل کانکس می گذرد. کانکس انتهای زمین را نشانم می دهد و می گوید: اینجا هنوز برق هم ندارد... این همه از من گفته اند، محض رضای خدا حتی برق هم نداریم... می پرسم که بدون برق توی کانکس چه می کند و می گوید: با نور گوشی تلفن همراه کانکس را روشن می کنیم و روی چراغ خوراک پزی آشپزی می کنم. برای خواب و نظافت گاهی من به خانه مادرم ...
شوهرم هیچ تعهد و مسئولیتی در برابر من ندارد
خواستگاری رفتیم و زن گرفت. مادرم باغ و زمین کشاورزی پدرم را فروخت و برای برادرم خانه زندگی آبرومندانه ای درست کرد. اما او عمرش به دنیا نبود که نوه اش را ببیند. البته یک آرزوی دیگر هم داشت. آن هم این بود که مرا هم در رخت عروسی ببیند. او به علت بیماری فوت کرد. با مرگ مادرم ، تنها و بی پناه شدم. چون در شهر کوچکی زندگی می کنیم، دوست و آشنا عیب می دانستند که یک دختر تنها زندگی کند، و به خانه برادرم ...
توسل به امام زمان(عج) در شب قدر زندگی ام را نجات داد+فیلم
شما می گذشت؟ در شب احیا، شب 23 ماه رمضان، همسرم گفت به مسجد برویم و من مخالفت کردم و گفتم که من در منزل احیا می گیرم. همسرم و مادرم که با ما زندگی می کند به مسجد رفتند و من تنها ماندم و تنهایی احیا را برگزار کردم. نمی دانم چه شد، احساس می کنم آن سیم وصل شد. متوسل به امام زمان(عج) شدم و سیمی که قطع شده بود، وصل شد. قرآن سر کردم و تمام شد. شنبه بیست و سوم پنجشنبه بود. شنبه دو روز بعد، خانم ...
بد و خوب رئیس جمهور شدن یک نظامی
. من با او خانه تیمی داشتم؛ گفتم نکن این کار را. حالا چون ما مدام آقای سلیمانی را برجسته کردیم به دلایل منطقه ای، فکر می کنیم حالا هر چیزی که یک جایی کارآمدی داشته، همه جا به کار می آید. شما یک آچاری داری که این آچار فقط این پیچ را می تواند باز کند، دیگر این آچار به هر پیچی نمی خورد. مصیبتی که ما داریم، هیچ نظامی ای در این رابطه پاسخ مطالبات جامعه امروز ما را نمی دهد و ما خط انحرافی داریم می رویم ...
قتل زن و شوهر جوان به بدترین شکل در بلوار شاهنامه مشهد
اختلافاتی قدیمی داشت برعهده گرفت و بدین شکل بود که این جنایت رنگ و بوی خانوادگی به خود گرفت. حالا 20روز از این جنایت می گذرد و سعید به اتهام قتل Murder خواهر و دامادشان در زندان Prison به سر می برد و مادر این خانواده که سال ها پیش از همسرش جدا شده و با دو جگرگوشه اش زندگی می کرده است 20 روز است که به تنهایی زندگی جدیدش که خالی از عناصر حیاتی شده را مزه مزه می کند و دو دختر دیگرش هم پس از ...
من مهرانم از 3 سالگی معتاد بودم / تریاک را به جای شکلات می خوردم!
.... مادرم کم کم اعتیاد را کنار گذاشت و من به تشویق پدرم، از خانه خاله ام دزدی theft کردم. بعد هم گدایی را تجربه کردم. حتی یک بار پدرم که توهم زده بود می خواست مرا بکشد. این سال ها که با قهر و رفتن مادرم همراه بود به سختی گذشت و من استخوان ترکاندم و بزرگ شدم. از پانزده سالگی به بعد، رسما به جرگه معتادان کارتن خواب پیوستم. یک شب که حالم خیلی خراب بود و گرسنه بودم، یک عده با غذا ...
شوهرم می خواهد با دختر یکی از اقوامش ازدواج کند! / جمشید مرد خوبی است و من به او خیلی بدی کردم!
که با چاقو او را می کشم. بعد هم در یک فرصت بچه ام را برداشتم از خانه فرار کردم. چند روز خانه مادرم بودم. فکر می کردم دنبالم می آید، اما نیامد ودیروز برایم خبر آوردند قصد دارد طلاقم بدهد و وکیل هم گرفته است. من طلاق نمی گیرم و شوهرم را دوست دارم. دو برادر بی عرضه ام را هم دوست دارم. متأسفانه ندانم کاری ها و اعتیاد خانمانسوز آنها سرنوشت من و خواهرم را هم سوزاند و خاکستر کرد. ...
آدم ربایی برای ازدواج!
مزاحمت هایش خسته شده بودم، وقتی پیشنهاد داد یک بار او را ملاقات کنم و بعد همه ماجرا تمام شود قبول کردم. او گفته بود که یکسری عکس و فیلم از خواهرم دارد که می خواهد آنها را به من بدهد. در پارکی نزدیکی خانه مان با او قرار گذاشتم. زمانی که بهمن به محل قرار آمد به دروغ به من گفت فیلم ها در خانه اش است و از من خواست همراه او به خانه اش بروم تا مدارکی را که از خواهرم در دست داشت بدهد. به ناچار قبول کردم ...
روایت زندگی دختر محجبه ای که فرانسه درس خواند/ یک روز با استادی که هم مادر است هم طراح
دانشجویی باشد. شادمهری می گفت: سال اول تحصیل در فرانسه مجرد بودم وقتی به ایران بازگشتم همسرم به همراه خانواده به خواستگاری ام آمد. البته قبل از اینکه عازم فرانسه شوم نیز ایشان را می شناختم چرا که او نیز در همان تشکلی بود که من در آن فعالیت داشتم. در واقع او سردبیر نشریه ای بود که من ستون طنز آن را می نوشتم. ما کلا در 15 روز خواستگاری، نامزدی و عقد را تمام کردیم. وی در خصوص بهترین خاطره خود در ...
ناگفته های خواهرانه از نوحه ممد نبودی
دو ماهش را ندادند. این دبیر از هشتگرد به تهران می آید که پیگیری کند. به او گفتم: چرا این همه راه را می آیید؟ گفت: گرفتارم. با پیگیری تلفنی مشکلم حل نمی شود . راستش خیلی ناراحت شدم . * الان در ارزیابی عملکرد هستید، مسلما شکایت زیاد به شما منتقل می شود، برخورد شما با مراجعه کنندگان چگونه است؟ خب اطرافیان باید بگویند . * شاید بهتر است این شکلی مطرح کنم؛ اگر کسی به شما ...
معروف ترین قاتلان سریالی ایران + عکس
تهرانی ها وحشت داشت. این موج ترس با کشف یک جسد بی سر در شترخان که نام بیابانی اطراف تهران بود آغاز شد. خیلی نگذشت که با کاوش در اطراف همان مخروبه جنازه سلاخی شده یک پسر نوجوان و سر بریده پسربچه کم سن و سال نیز کشف شدند. دو ماه بعد خبر پیدا شدن جمجمه یک پسر جوان در میدان جلالیه سابق که همان پارک لاله امروزی تهران است ترس و وحشت را به جان تهرانی ها انداخت. پنج روز بعد پیدا شدن جسد جوانی 30 ساله در ...
معلمی که زندگی اش را فدای کارش کرده است
به جاهایی رفت که هیچ کوه نورد و سیاحی نرفت و اصلاً از صفحه جغرافیا گم بود. رسم نیست که از او تندیسی برای هویت قوم فداکار لر بسازیم. او حتی ازدواج نکرد چون کسی تحمل زندگی به سبک او را شریک نمی شد؛ ما فراموش می کنیم. اما شاگردان فردایش، او را حتی بزرگ تر از بهمن بیگی خواهند دانست. شک نکنید... لطفاً خودتان را معرفی کنید. به نام خدا. عزیز محمدی منش هستم. در اولین روز مهرماه سال ...
تعصب نسبت به تحصیل دختران هنوز وجود دارد/ آرزویی که برآورده نشد
،مجری، پزشک، پدر، مادر باشد. یک معلم واقعی باید همه چیز باشد . من همیشه سعی کرده ام که برای بچه ها همه چیز باشیم و در قامت و لباس یک معلم ظاهر نشویم و از جنس خود بچه ها شویم . ارتباط تان با دانش آموزانتان چگونه است؟ ارتباط من با بچه ها خیلی خوب است چه زمانی که در روستاهای رازو جرگلان بودم چه الان که در عشایر هستم، دانش آموزان من هم سنگ تمام گذاشتند و سال تحصیلی ...
پدر و مادر از قصاص پسرشان گذشتند
هدایت رنجبر و از قاضی یزدان پور (مستشار دادگاه)منتقل شد. درآغاز جلسه پدرومادر مقتول اعلام رضایت وگذشت کردند وبدین ترتیب متهم 28ساله از نظر جنبه عمومی جرمی که مرتکب شده است تحت محاکمه قرار گرفت. وی با ابراز پشیمانی گفت: من اشتباه کردم زندگی خواهرم را فدای تصمیم عجولانه خودم کردم وتا پایان عمر هرگز خودم را نخواهم بخشید. اگر اسلحه پیشم نبود هرگز قاتل نمی شدم والان سخت پشیمان ام. پس از پایان اظهارات متهم قضات برای صدور رأی وارد شور شدند. ...
ریاضت بیکاری
در تولیدی آنها کار کند. مریم راهی تهران شد به این امید که با کار در تولیدی هم دانشگاهی هایش روزگار بگذراند. شد یکی از ساکنان منطقه خاک سفید: یک سال و نیم هر روز دوازده ساعت توی اون تولیدی کار کردم. تنها چرخکار اونجا بودم. اوایل 400 هزار تومن بهم دستمزد می دادن. بعد از چند ماه محصولات کارگاه مرتب فروش می رفت و همه هم راضی بودیم. حقوق من هم رسیده بود به دو میلیون البته همه اش درحال چرخکاری ...
دستگیری زن شوهردار در خانه مرد غریبه
ها یکی از مشکلات اساسی زندگی ما بود و من برای آن که کمکی به خانواده کرده باشم باید به این خواستگاری پاسخ مثبت می دادم. آن شب مادرم را به آغوش کشیدم و موافقت خود را اعلام کردم. طولی نکشید که طبق آداب و رسوم محلی مراسم خواستگاری و عقدکنان برگزار شد و چند ماه بعد من و حشمت زندگی زیر یک سقف را آغاز کردیم. اما روزی که زرورق (آلات و ادوات استعمال هروئین) را دست همسرم دیدم دیگر همه آرزوهایم به ...
سلام دوباره 2 اعدامی به زندگی +عکس
سال توانست رضایت اولیای دم را جلب کند و به زندگی برگردد. اواخر سال 86 زنی جوان به نام فاطمه هراسان با پلیس مهرشهر کرج تماس گرفت از کشته شدن زن برادرش خبر داد. این زن به پلیس گفت: صبح زود برادرم پیام هراسان به خانه مان آمد و فرزند هشت ماهه اش را به من سپرد. او گفت همراه همسرش برای انجام کاری بیرون می رود. رفتارهای برادرم عجیب بود به همین خاطر من که نگران شده بودم با زن برادرم به نام آرزو ...
شهید غلامعلی پیچک خود را وقف دفاع از انقلاب اسلامی ایران کرد
به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا ، نبأ ، مراسم رونمایی از کتاب چرخ نیلوفری زندگی نامه شهید غلامعلی پیچک با حضور خانواده شهید صبح امروز، 11 اردیبهشت ماه در مجتمع فرهنگی دانشجویی 13 آبان (لانه جاسوسی سابق)، سالن شهید شهبازی برگزار شد. در ابتدای این مراسم متولیان، مدیر هنری معاونت فرهنگی اجتماعی سازمان بسیج دانشجویی درباره فعالیت دبیرخانه کنگره شهدای دانشجو، گفت: این دبیرخانه که از سال 93 ...
نیمه ی شعبان رسید و روز عید // عاشقان را می رسد اینک نوید
...> باران زد وُ هوایِ دلم روبه راه شد خورشید مستِ دیدنِ این قُرصِ ماه شد ای قرصِ ماهِ فاطمه قَدری سخن بگو عجِّل علیٰ ظهورِکَ یابن الحسن بگو روزِ کمالِ دینِ خداوند آمده از دلبرِ زمین وُ زمان یارِ من بگو از آرزویِ تَک تَکِ خدمتگذارها از آخرین ولی وُ یَلِ بُت شِکن بگو از مهربانی نَبی وُ هیبَتِ علی از مادر وُ دعایِ حسین وُ حسن بگو ...
تکنیک شهید مطهری برای ترغیب پسرش به نماز اول وقت
چیزی نگفت. به طرف تهران راه افتادیم. من می دیدم که همراهان ما دارند گریه می کنند و من دلداری شان می دادم که خدا را شکر کنید که فقط زخمی شده اند. به تهران که رسیدیم، سر چهارراهی، روزنامه آیندگان را دست یک پسربچه روزنامه فروش دیدم که با تیتر درشت زده بود: مطهری ترور شد! روزنامه را از دست پسرک قاپیدم و دنیا روی سرم خراب شد! هرگز تصور آن روز را نکرده بودم. و سخن آخر؟ پدرم در ...
فرار دختر جوان از دام مرد مزاحم
هفته گذشته دختر جوانی با حضور در اداره 16 پلیس آگاهی تهران از جوانی به اتهام آدم ربایی شکایت کرد. شاکی به افسر تحقیق گفت: مدتی بود مرد جوانی در اینستاگرام برایم پیام های خصوصی ارسال و به من ابراز علاقه می کرد. پاسخ درستی به او ندادم، اما همچنان برایم ایجاد مزاحمت می کرد. یک روز ماجرای این مزاحمت ها را برای خواهرم تعریف کردم و عکس مزاحم را به او نشان دادم که فهمید او همان پسری است که ...
به یاد صدای مخملین استاد آواز ایران
ایران اکونومیست - به گزارش ایران اکونومیست؛ استاد بنان از 6دانگ تنها از 2 دانگ صدا برخوردار بود اما با همین وسعت محدود، صدایی بسیار گرم و دلنشین داشت و صاحبدلان نرمی صدایش را به مخمل تشبیه کردند، از آن روز این خواننده شهیر به دارا بودن صوت مخملی شهرت یافت. غلامحسین بنان نوری فرزند کریم خان بنان الدوله نوری و شرف السلطنه دختر محمدتقی میرزا رکن الدوله در اردیبهشت ماه 1290 در خیابان قلهک ...
سردار آتش
به گزارش تبریزمن، شهید حسن شفیع زاده مرداد سال 1336 در یک خانواده مذهبی در تبریز متولد شده و تحت تربیت پدر و مادری مومن و مقلد امام پرورش یافت. از همان کودکی در مجالس دینی از جمله برنامه های سوگواری امام حسین (ع ) حضور داشت .در سن 12 سالگی از نعمت پدر محروم شد، چون فرزند ارشد خانواده بود غمخوار مادر فداکار و دلسوز خود شد . با جدیت تمام و احساس مسؤولیت بیشتر از گذشته هم درس ...
برخیز که میر کاروان می آید
السلام) رفتم و ازعلت این دعوت سؤال کردم؟ به من فرمود: عمه جان! امشب پیش ما افطار کن که امشب خدای تبارک و تعالی حجت خود را به دنیا خواهد آورد. پرسیدم: مادرش کیست؟ فرمود: نرجس. گفتم: خداوند مرا فدای شما کند، من کوچکترین اثر و نشانه ای از حمل در او نمی بینم!! فرمود: همان است که گفتم. حکیمه خاتون گفت: وارد اتاق شدم سلام کردم و نشستم. نرجس خاتون سلامم را جواب داد و گفت: بانوی من ...
نگاهی به تولد و زندگی امام زمان حجت بن الحسن
از افرادی احوال پرسی کرد. سپس فرمود: بنشین و پرسید به چه انگیزه ای به این جا آمدی؟ عرض کردم: برای خدمت به شما. فرمود: در خانه ما باش. از آن روز به بعد, با سایر خدمتگزاران در خدمت امام(ع) بودم. گاهی مسؤولیت بازار و خرید اجناس و لوازم, به عهده من بود. مدتی گذشت که با افراد, اُنس گرفتم. روزی از روزها, برامام حسن(ع) وارد شدم و ایشان در اتاق مردان بودند ...
عروسی حاج احمدآقا من خواندم/ در عمرم برای مداحی، طی نکرده ام
سید علی صالحی/ دعبل: در ادامه برنامه گفت و گو با پیرغلامان این بار گفت و گو با حاج علی قصری، از پیرغلامان سرشناس و ستایشگران قدیمی اهل بیت (ع) را بخوانید؛ لطفاً کمی از خودتان برای مان بگویید. متولد 12 اسفند سال 1312 هستم. سال دوازده، ماه دوازده و روز دوازدهم به دنیا آمدم و حدود 85 سال سن دارم. متولد قلمستان، جنوبی ترین منطقة تهران هستم. پدرم بنّا و مادرم عالمه و فاضله بود. در ...
کارآفرین برتر از موفقیت های خود می گوید
؟ یادگاری: رضا یادگاری هستم، 24 فروردین 1357 در تهران به دنیا آمده ام؛ دکترای کارآفرینی را به تازگی از دانشگاه آزاد علی آباد کتول دریافت کرده ام و حدود 20 سال است در حوزه کارآفرینی فعالیت می کنم. چه رازی را عامل موفقیت خودتان می دانید؟ یادگاری: آنچه عامل موفقیت من شد، این بود که آزمون خطا نکنم و مسیر درستی را برای موفقیت انتخاب کردم. داشتن الگو نقش مهمی در این موفقیت ...