سایر منابع:
سایر خبرها
این مرد 11 زن صیغه ای دارد / عروس 7 روزه راز او را فهمید
، اما او با چرب زبانی و چاپلوسی گفت: باید به فکر آینده فرزندان مان هم باشیم یک ساعت بعد پیامک برداشت همه موجودی ام برایم ارسال شد وقتی به خانه بازگشت به او مشکوک شده بودم که در پی یافتن کارت عابر بانک، 10صیغه نامه دیگر در کیفش پیدا کردم تازه فهمیدم او سرباز فراری است و نه تنها زن و فرزند دارد بلکه زنان مطلقه و پولدار را در سایت های همسریابی شناسایی و از آنان اخاذی می کند و ... ...
مشهدا ناگفته های رزمنده مشهدی از عملیات بیت المقدس/همه با غسل شهادت به منطقه رفتیم
قشنگی از آن سال دارم. مدرسه ما دبیرستان هدایت و در محله عیدگاه بود آن زمان مدرسه ما، بخاری چکه ای داشت و در تاریخ 26 دی ماه 1356 بود که هنگام زنگ تفریح بخاری کلاس ما آتش گرفت. ما را به خانه فرستادند و گفتند بعدازظهر برگردیم. همان موقع دو نفر از بچه ها گفتند که بعدازظهر نیاییم اما من چون مقرراتی بودم رفتم ولی سرراه جلوی ما را گرفتند و خط و نشان کشیدند و خلاصه به خانه برگشتیم. فردا صبح که ...
اصفهان| حاج احمد کاظمی بعد از آزادسازی خرمشهر چه گفت/ قصه خرمشهر مثل داستان دو کشتی گیر بود
گفت وگو نشستیم تا روایت فتح خرمشهر را از زبان او بشنویم. تسنیم: حضور شما در عملیات بیت المقدس شما چگونه بود؟ سجاد: در عملیات بیت المقدس در لشکر امام حسین (ع) به عنوان آرپی جی زن در گردان بودم، در جاده اهواز خرمشهر محور گردان ما بود که به سمت خرمشهر صبح سوم خرداد حرکت کردیم. تسنیم: عملیات بیت المقدس را چگونه در خاطر دارید و هنگامی که به یاد این حماسه می افتید چه در ...
سه جنایت به خاطر سوء ظن به همسر
کمک به اسباب کشی به خانه برادرزنم رفتم در کمال ناباوری حمید - خواستگار - را آنجا دیدم. بشدت شوکه شدم. از او خوشم نمی آمد به همسرم گفتم بلند شو برویم خانه. در بین راه از همسرم پرسیدم چرا این پسر به خانه شما رفت و آمد دارد؟ چرا دیشب که تو خانه مادرت بودی حمید هم آنجا بوده؟ همسرم قیافه حق به جانبی گرفت و گفت: تو به من شک داری؟؟؟ سر همین موضوع باهم مشاجره کردیم و بعد او قهر کرد و رفت خانه ...
دام شیخ نشین میلیاردر برای تصاحب دختر ایرانی در حجله !
باشم از جایم بلند شده و با عصبانیت به اتاقم رفتم و در را محکم پشت سرم بستم... بتول نامادری ام بود. دوازده ساله بودم که مادرم در یک حادثه رانندگی فوت کرد و دو سال بعد پدرم با بتول ازدواج کرد. بتول هر چند زن مهربان و باگذشتی بود و در برابر همه رفتارهای زشت من همیشه صبوری می کرد، اما من دوستش نداشتم وهمیشه دلسوزی هایش حرصم را درمی آورد. اما او بی توجه به بدخلقی های من تلاش می ...
تهران| روایت جانباز 70 درصد عملیات بیت المقدس از آزادسازی خرمشهر ؛ روی دشمن را کم کردیم +فیلم
، خداروشکر که بعد از آن شرایط که در سال 61 مجروح شدم، سال 66 ازدواج کردم که ایثارگری همسرم از من بالاتر است که یک عمر باید ایثارگر باشند و سختی های ما را تحمل کنند. ایثارگر واقعی همسران جانبازان هستند من همواره به بچه های بنیاد می گویم که "از ما تشکر نکنید بلکه از همسران جانبازان باید تشکر کنید که ایثارگر واقعی آن ها هستند، ما با تلاش این هاست که زندگی می کنیم و ادامه حیات می ...
سناریوی عاشقانه برای قتل نجمه
آرامی است اما گاهی اوقات با همسرم سرناسازگاری دارد. من بعد از مرگ مادر بچه هایم با زن دیگری ازدواج کردم. چند روز قبل متوجه شدم دخترم به پسری علاقه مند شده و من با این موضوع بشدت مخالفت کردم. آن روز نجمه حرفی به من نزد اما رفتارش با همیشه فرق کرده بود. دیشب زمانی که خواب بودیم دخترم پنهانی از خانه خارج شده است. نمی دانم او کجا رفته. از شما می خواهم که دخترم را پیدا کنید. سکانس دوم ...
مرد متاهل ساعت 3 بامداد، دختر 14 ساله همسایه را به خانه اش برد
شرایط خانه نشان از آن داشت که امیر زن و بچه دارد و در این مدت من بازیچه حرفهایش شده بودم. وی گفت: با دیدن این صحنه تصمیم گرفتم از خانه خارج شوم که امیر مانع من شد و سپس با تهدید مرا هدف آزار و اذیت قرار داد و وقتی درباره همسر و بچه اش پرسیدم ادعا کرد که آنها به خانه مادربزرگشان رفته اند. قصد داشتم با مراجعه به پلیس از امیر شکایت کنم که امیر گفت: آلوده به ویروس ایدز است و من نیز ...
شکارچی دختران و زنان پایتخت در تله پلیس
پارک قیطریه می رفتم. در 5 سالی که با فرانک دوست بودم او مرا عاشق خودش کرد البته نخستین بار او مرا با شیشه و پایپ آشنا کرد و باعث شد تا به مواد مخدر معتاد شوم. می خواستم با او ازدواج کنم اما به من خیانت کرد و با پسر دیگری دوست شد. کینه بدی از او به دل گرفتم.اما نمی خواستم از او انتقام بگیرم. از همه دخترها متنفر شدم و تصمیم گرفتم تلافی کنم. بعد از آن ماجرا به سراغ فرانک نرفتی؟ هرگز. سوژه ...
چند روایت ناگفته درباره امام جمعه فقید ارومیه
دیشب و صبح آن روز صادر گردید. به جای اعدام، ملزم شده بودم در ازای آزادی از زندان، مبلغ پانصد تومان به عنوان جریمه به زروبیگ پرداخت نمایم. در آن زمان با این مبلغ می شد یک قصبه کوچک خریداری کرد. ما با این که دارای ملک، باغ، باغچه و اثاثیه منزل بودیم، اما این قدر پول نقد نداشتیم. ریش سفیدان تلاش کردند حدود 200 تومان گیر آوردند و من بعد از 24 ساعت اسارت، بالاخره به خانه و زندگی خود بازگشتم. باقیمانده ...
بازگشت زائر خردسال به آغوش خانواده
از خادمان فرش حرم رفته و دقایقی با او بازی کرده است. با به دست آمدن این سرنخ خادم فرش احضار شد و در شرح ماجرا گفت: در حال انجام کار بودم که پسربچه سراغم آمد. تنها بود و فکر کردم گم شده است. چند دقیقه ای او را نگه داشتم و با او بازی کردم تا اینکه مردی سراغم آمد و گفت زن جوانی را دیده که در پی یافتن پسرش بوده است و شاید این پسر، فرزند همان زن باشد. چند لحظه بعد زنی که آن مرد از آن صحبت می کرد سراغم ...
روزگار غمبار کلونی های شادآباد
با یک تبعه می گوید: پدر و مادرم فوت کردند. ندار بودیم. اولین خواستگارم بود و بله را گفتم. او حالا مادر 2 فرزند است که عکس هایشان را روی دیوار خانه نشانمان می دهد: یک پسر 14 ساله دارم و یک دختر 9 ساله. 8سال است اینجا زندگی می کنیم. همسرم کارگر یک کارگاه کوچک تولیدی است و 800 هزار تومان حقوق می گیرد. او و فرزندانمان شناسنامه ندارند. برگه هویت دارند. دفترچه بیمه نداریم و فقط من یارانه می ...
ماجرای دیالوگ حاجی سیدتو کشتن!
فیلم را برایم در نظر گرفته است؛ یک خواننده ایتالیایی بود به نام دومینو مدیچی. البته درباره فامیلش مطمئن نیستم. به هر حال برای اولین بار بود که رل اول را می گفتم و خیلی هول شده بودم، اما ژاله کاظمی خیلی کمکم کرد. به من می گفت: بگو پسر! تو می تونی! فکر کردی این ها کی هستن؟ فکر نکن این ها آدم های گنده ای هستن! خودت را کوچک نبین! اگر خودت را حقیر ببینی از کار حذف می شی ها! * ژاله کاظمی بعد ...
راز قتل در خانه ای با چراغ روشن!
اما در حالی که چراغ های منزل پسرش روشن بود، هیچ کس در خانه مجردی او دیده نمی شد. مادر نگران در همان نیمه شب با ماموران آتش نشانی تماس گرفت و موضوع را به آن ها اطلاع داد اما جست و جو در منزل مجردی، بی فایده بود و ماموران امدادگر آتش نشانی، محل را پس از ارائه گزارش به نیروهای انتظامی ترک کردند. گزارش خراسان حاکی است: چند روز بعد از این ماجرا، زن میان سال دوباره به منزل پسرش بازگشت تا اطلاعی از ...
امام زمان از منظر آیات و روایات
چرکین شود و بگویی: من قرائتی را دوست داشتم، حالا دیگر دوستش ندارم. البته اینکه دوستش نداریم باید مبنا داشته باشد. گاهی وقت ها الکی با کسی دوست هستیم. الکی هم کینه کسی را داریم. یک بنده خدایی رسید گفت: آقای قرائتی، من تو را دوست داشتم. عقیده ام از تو هم رفت. گفتم: می شود بفرمایید چرا. گفت: آقازاده شما چنین کرده، چنین کرده، خوب که گفت: پسرم چه کرده، گفتم: اصلاً زن من پسر نزاییده است. بچه های من همه ...
زن و دختر تهرانی قربانی مسافرکش قلابی
مشخصات متهم تحت تعقیب گفتند او آنها را مورد آزار و اذیت قرار داده است. یکی از آنها دختر جوانی بود که به خاطر حادثه ای که برایش اتفاق افتاده بود دچار تب و لرز و مشکلات روحی شده بود. او گفت: به عنوان مسافر سوار خودروی متهم شدم اما چند لحظه بعد او برایم چاقو کشید و با تهدید مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. آن روز من روزه بودم و به او التماس کردم که رهایم کند اما فایده ای نداشت و او بی توجه به ...
مادر معصومه ابتکار: از خدا خواسته ام با لبخند بمیرم
. با همسرم مشورت کردم و در نهایت با توجه به عشقی که در وجودم نسبت به این بچه ها حس کردم، این مسئولیت را قبول کردم. تمام سال هایی که به مراکزی از این دست سر می زدم، به این واقعیت پی برده بودم که این بچه ها محتاج محبت اند، چون وقتی یکی از آنها را در آغوش می گرفتم یکی، دونفر دیگر هم خودشان را به من می چسباندند. او شرایط کار در این مراکز را بسیار سخت توصیف می کند و می گوید: بیشتر از تعداد بچه ها پرسنل در ...
معاون خاتمی: ماجرای مخالفتهای خاتمی و تاجزاده با آزاد سازی "ویدئو"
نماینده شدند ولی در آنجا من هر دو را اداره می کردم یعنی موسس این دو بودم و بعد برگشتم. سال 60 که مسالۀ ترورها پیش آمد گفتند بچه های انقلابی کم کم بیایند داخل کشور که من برگشتم ایران و ابتدا در خبرگزاری به عنوان روابط عمومی خبرگزاری ایرنا بودم -در زمان کمال خرازی- عضو ستادِ تبلیغات جنگ هم بودم که آقای صادق خرازی هم آنجا بود. بعد از آن آقای کمال حاج سیدجوادی به من پیشنهاد کرد به وزارت ارشاد بروم چراکه ...
روایت هایی جذاب از عکاسی جنگ در عراق، لبنان و بوسنی
، عکسی گرفتم که به نظر خودم خیلی عکس دردناکی است. این عکس مربوط به روزی بود که بغداد سقوط کرده بود و همه به غارت آنچه بود می پرداختند. به جز یکسری مراکز دولتی مثل وزارت نفت، پالایشگاه ها، سازمان اطلاعات و... که آمریکایی ها به محض غلبه کردن بر بغداد، آنها را گرفته بودند، باقی شهر در آشوب و غارت به سرمی برد. من روی یک پل ایستاده بودم که به دو پسر بچه برخوردم، گاری دستی پیدا کرده بودند و هرچه در شهر ...
تذکر علیخانی به وزیر امور خارجه آمریکا/ ناگفته های دو پزشک از زندگی پرفراز و نشیب خود
مجبور شدم در رستوران ها کار کنم؛ البته من در کنار کار درس می خواندم و بعد از مدتی انتخاب کردم که کارهای خیرخواهانه انجام دهم. شاید دلیل ورودم به پزشکی کارهای خیرخواهانه ای بود که انجام داده بودم. البته دوره هایی بود که من حتی پول برای خرید نان نداشتم اما برای اینکه خانواده ام نگران نشوند به آنها می گفتم خانه و شغل خوب دارم و کادو برایشان می خریدم اما می توانم بگویم سختی بسیاری کشیدم. وی ...
حاتمی کیا ی به وقت شام همان حاتمی کیا ی آوینی است
و از آژانس تا بادیگارد و امروز به وقت شام ، مسأله هنوز یکی است و این وفادارترین یار سینمای انقلاب، هنوز که هنوز است دغدغه انقلاب دارد. شکاف های نسلی و گفتمانی موجود بین اقشار جامعه هر بار به نحوی در آثار حاتمی کیا عیان می شود. سوژه ها تفاوت می کند، اما مسأله، همان است. یک روز در موج مرده منقاشات فرمانده با فرزند، یک بار دیگر در به رنگ ارغوان و بار دیگر در آژانس و بعد در بادیگارد و... . مسأله، حل ...
به ایرانی نگو باید!
بر اینکه این حرف ها کادوی عروسی دخترت بود؟ پاسخ داد: فقط به فکر این بودم که مواد صنعتی را مصرف کنم و چهار سال تمام غرق در اعتیاد بودم. در ادامه فاطمه توضیح داد: مادرم اجازه نمی دادند کسی متوجه شود. حتی از فامیل. اما همسرم بسیار در این مدت کمکم کرد. حتی پدر همسرم خیلی خوبی کرد در زماتی که خانه آنها بودم پدر داشتن را کنارشان تجربه کردم. من نمی توانستم از پدرم دست بکشم همیشه به ...
مرد متجاوز با شلوار زنانه!
بزرگی از زیر پایش برداشت و به پهلویم گذاشت. از ترس دست و پایم به لرزه افتاده بود و راننده هم مسیرش را تغییر داد تا اینکه دقایقی بعد در خیابان خلوتی توقف کرد و مرا با تهدید چاقو مورد آزار و اذیت قرار داد. خواهرم را با تهدید چاقو از پارکینگ خانه مان ربود دختر جوان دیگری روز جمعه 21 اردیبهشت ماه خبر ربودن خواهر جوانش را به مأموران پلیس خبر داد. وی گفت: ساعتی قبل با خودروی بی ام و گرانقیمتم ...
ماجرای مخالفتهای سنگین خاتمی و تاجزاده با "ویدئو
: چرا تفکیک بود ولی آنجا گفتند یک نفر مسئول هر دو باشد که من خبرگزاری آنجا را راه انداختم. بعداً دو نماینده شدند ولی در آنجا من هر دو را اداره می کردم یعنی موسس این دو بودم و بعد برگشتم. سال 60 که مسالۀ ترورها پیش آمد گفتند بچه های انقلابی کم کم بیایند داخل کشور که من برگشتم ایران و ابتدا در خبرگزاری به عنوان روابط عمومی خبرگزاری ایرنا بودم -در زمان کمال خرازی- عضو ستادِ تبلیغات جنگ هم بودم که آقای ...
اصفهان| وقتی پای فوتبال پایه در اصفهان لنگ می زند+فیلم
... به اینها اضافه کنید رشد قارچ گونه مدارس فوتبال را که به گفته حسین چرخابی از مربیان سازنده فوتبال اصفهان در بهترین حالت تنها می توانند پرکننده اوقات فراغت بچه ها باشند. تمامی مشکلاتی که برشمرده شد تنها گوشه ای از معضلات فوتبال پایه است. نگاهی به اتفاقات و معضلات مطرح شده ما را به این نتیجه می رساند که زنگ خطر در فوتبال پایه اصفهان خیلی وقت است که به صدا در آمده است. مسئولان فوتبال ...
اجازه ندادند به جنازه فرزندم نزدیک شوم/ زنان کُرد برای انقلاب مصائب فراوانی کشیده اند
گروهک ها مانع شدند، با کمک اقوام و فامیل پیکرش را به روستای برقلعه بردیم و دفن کردیم. بعد از شهادت حسن، گروهک ها عرصه را بر ما تنگ کردند، هر شب به خانه ما حمله می کردند و شوهر و دو پسر دیگرم را تهدید می کردند، شوهرم مجبور شد منزل خود را ترک کند و در منزل یکی از دوستانش مخفی شود. در این مدت سعی می کردم که هم روحیه شوهرم را حفظ کنم و هم روحیه هفت بچه را، تلاش های فراوانی کردم تا توانستم ...
خاطراتی ازشهدای پلدختردرعملیات فتح خرمشهر
داریم به چه سمتی می رویم فقط به ستون یک حرکت کنیدوپشت سرمن بیاییدتا ببینیم چه می شود.بنده که برای اولین باربوددرجبهه شرکت می کردم با خودم گفتم بگذارمن آخرین نفرستون باشم تا اگرخبری شدویا خواستیم اسیر شویم راه فراری باشد. همه آن نیروهاکه شایددرحدیک گروهان بودندازروی یک کانال پریده وبه راه خودادامه می دادند.من و مجتبی جودکی که آخرین نفرات ستون بودیم،وقتی که به کانال رسیدیم ناگهان ...
پایان گروگان گیری 2 میلیاردتومانی
دو برادر که مردی پولدار را با انگیزه باج گیری دو میلیاردتومانی گروگان گرفته بودند، دستگیر شدند. تحقیقات پیرامون این پرونده از شامگاه دوشنبه و زمانی آغاز شد که زنی با مرکز فوریت های پلیسی استان اصفهان تماس گرفت و خبر داد شوهرش توسط افراد ناشناسی ربوده شده است. به گزارش شرق، کارآگاهان بعد از اطلاع از موضوع بلافاصله وارد عمل شدند. زن جوان به آنها گفت: شوهرم مثل همیشه سر کار رفته بود اما ...
تیتر بزنید؛ همه سوالات را با خنده جواب داد
در دهه 60 یکی از پرکارهای تلویزیون و سینما بود اما این روزها که در دنیای تصویر کمتر حضور دارد، فعالیت خود را در تئاتر متمرکز کرده و بدون هیچ گلایه و شکایتی به کارش ادامه می دهد و می گوید، تئاتر خانه اولم بود و از بازگشت به خانه ام بسیار راضی هستم. سعید امیرسلیمانی 76 ساله بسیار پرانرژی و خوشحال از زندگی و حرفه اش راضی است.فرزندان او؛ کمند و سپند هر دو بازیگرند و سال هاست آنها را در ...
فقط یک الله اکبر احتیاج بود تا دشمن فرار کند
بیارش اینجا برای بچه ها صحبت کنه. من هم کلاس گذاشتم و گفتم: سرش شلوغه؛ اما ببینم چی می شه. روز بعد برای دیدن ابراهیم به مقر اطلاعات عملیات رفتم پس از حال واحوالپرسی و کمی صحبت گفت: صبر کن برسونمت و با فرمانده شما صحبت کنم. بعد هم با یک تویوتا به سمت مقر گردان رفتیم. در مسیر به یک آبراه رسدیم. همشه هر وقت با ماشین از آنجا رد می شدیم، گیر می کردیم. گفتم: آقا ابراهیم برو از بالاتر بیا ...