سایر منابع:
سایر خبرها
می خوای اسم شوهر آینده ت. رو بگم؟
من آن ده دقیقه تحت تاثیر جریان کائنات زن مو قرمز بودم. نوبت دوستم می شود و من منگ و متعجب جای خودم را به او می دهم. از دوستم می پرسم به نظرت درست می گه؟ دوستم که چند روزی است یک رابطه بی فرجام را تجربه کرده و درصد زیادی از امید به زندگی اش را از دست داده در گوشم می گوید: بستگی به اعتقادت داره. اگه اعتقاد داشته باشی به کائنات حتما درسته. پرده سوم؛ تنوع خدمات زن موقرمز با فنجانی ...
دردسرهای که بلندحرف زدن در تاکسی برای زن جوان ایجاد کرد
شاید شوهرم شماره جدیدم را پیدا کرده و قصد دارد مرا امتحان کند. با همین فرضیه ها برای اینکه به دردسر نیفتم تلفنم را چند روز خاموش کردم. تصورم این بود که هر کس باشد بعد از این مدت دست برداشته و می رود اما وقتی گوشی را روشن کردم همان شماره ناشناس، پیام تهدیدآمیزی برایم فرستاد. نوشته بود: خودت خواستی، هر بلایی سرت بیاید حقت است . خیلی ترسیده بودم اما چون شوهرم خانه بود جرأت نکردم با او تماس بگیرم ...
شکایت نوعروس 13 ساله از شوهر 60 ساله / او باعث شد بچه ام سقط شود!
بزنم .اما شوهرم که به خاطر مصرف مواد مخدر Drugs و مشروبات الکلی مست و نئشه بود، از من درخواست های نامربوط کرد و وقتی قبول نکردم عصبانی شد و مرا زیر باد کتک و ناسزا گرفت که باعث شد جنینم سقط شود. دکتر پس از سقط شدن فرزندم به من گفته بود که به خاطر سن پایینم بارداری برایم خطرناک بود اما حالا اتفاقی که افتاده و باید برای مادر شدن در آینده تحت نظر پزشک Doctor باشم. این دختر رو به ...
سه قتل به خاطر سوء ظن به همسر
ضربه به او زدم بعد همسرم رادیدم. او را هم با چاقو زدم وبعد حمید از داخل خانه بیرون آمد که او را هم زدم. متهم پس از شرح ماجرا گفت: من پشیمانم. خون جلوی چشمانم را گرفته بود والان سخت پشیمانم. الان چند سال است که در زندان با کابوس سه جنایت روز ها وشبهایم سیاه شده است. همیشه به همسرم خدمت می کردم. حتی وقتی دو سال قبل از این ماجرا دست به خودکشی زد سعی کردم رعایت حالش را بکنم وهمه جوره مراقبش بودم، اما وقتی پیامک هایش را با این مرد غریبه دیدم نتوانستم کنار بیاییم ودستم به خون آلوده شد. پس از پایان جلسه هیأت قضایی وارد شور شدند. انتهای پیام/ ...
اولین کسی که به خرمشهر پا گذاشت که بود؟
آشنایان منتظر تولد یک پسر بودند، معصومه 4 ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. مادر همسرم گفت "نیره سادات خیلی خوشحالم که این هم دختر شد" من گفتم "مادر اما کاش پسر بود که راه پدرش را در پیش می گرفت" او گفت "بله، اگر پسر بود جای پدرش را می گرفت اما سالیان بعد به دست دشمنان کشته می شد و حال اکنون مرا داشتی". وی ادامه داد: از همان ابتدای ازدواجم با مجتبی زندگی پر مخاطره و پر مبارزه ای را آغار ...
به نجمه داروی خواب آور دادم، نجمه خوابید و من....
با همسرم سرناسازگاری دارد. من بعد از مرگ مادر بچه هایم با زن دیگری ازدواج کردم. چند روز قبل متوجه شدم دخترم به پسری علاقه مند شده و من با این موضوع بشدت مخالفت کردم. آن روز نجمه حرفی به من نزد اما رفتارش با همیشه فرق کرده بود. دیشب زمانی که خواب بودیم دخترم پنهانی از خانه خارج شده است. نمی دانم او کجا رفته. از شما می خواهم که دخترم را پیدا کنید. سکانس دوم: در جست وجوی نجمه ...
قرار بود فقط 2سال زنده بمانم/ با مسئولان حرفی ندارم
به روز کم رنگ تر شد و بعد از رفتنم به آسایشگاه برای همیشه رنگ باخت. روایت سمانه از زندگی اش با رضا بیش از این هاست اما مجالی برای بیان آن نیست؛ در طول مصاحبه هرگز از واژه همسر سابقم استفاده نکرد با اینکه الان دیگر پس از 12 سال می داند همسرش برای همیشه رفته و مشغول ساختن زندگی خودش است. داستان زندگی سمانه و رضا در سال 89 به صورت رسمی پایان می یابد و سمانه با وجود همه سختی هایی ...
این مرد 11 زن صیغه ای دارد / عروس 7 روزه راز او را فهمید
، اما او با چرب زبانی و چاپلوسی گفت: باید به فکر آینده فرزندان مان هم باشیم یک ساعت بعد پیامک برداشت همه موجودی ام برایم ارسال شد وقتی به خانه بازگشت به او مشکوک شده بودم که در پی یافتن کارت عابر بانک، 10صیغه نامه دیگر در کیفش پیدا کردم تازه فهمیدم او سرباز فراری است و نه تنها زن و فرزند دارد بلکه زنان مطلقه و پولدار را در سایت های همسریابی شناسایی و از آنان اخاذی می کند و ... ...
مشهدا ناگفته های رزمنده مشهدی از عملیات بیت المقدس/همه با غسل شهادت به منطقه رفتیم
قشنگی از آن سال دارم. مدرسه ما دبیرستان هدایت و در محله عیدگاه بود آن زمان مدرسه ما، بخاری چکه ای داشت و در تاریخ 26 دی ماه 1356 بود که هنگام زنگ تفریح بخاری کلاس ما آتش گرفت. ما را به خانه فرستادند و گفتند بعدازظهر برگردیم. همان موقع دو نفر از بچه ها گفتند که بعدازظهر نیاییم اما من چون مقرراتی بودم رفتم ولی سرراه جلوی ما را گرفتند و خط و نشان کشیدند و خلاصه به خانه برگشتیم. فردا صبح که ...
اصفهان| حاج احمد کاظمی بعد از آزادسازی خرمشهر چه گفت/ قصه خرمشهر مثل داستان دو کشتی گیر بود
تمام مردم دنیا باقی خواهد ماند. شیرینی آن آنقدر برای ما بزرگ است که همه ساله این روز را جشن می گیریم و به یاد شهدایی که در آن عملیات حضور داشتند و شهید شدند را گرامی می داریم و باید قدر دان جانبازانی باشیم که امروز زنده و کنار ما هستند. مصطفی سجاد از فرماندهان جنگ و از رزمندگانی که امروز به عنوان روایتگر دفاع مقدس فعالیت کرده و یاد حماسه های آن روزها را زنده نگاه داشته است. با او به ...
دام شیخ نشین میلیاردر برای تصاحب دختر ایرانی در حجله !
باشم از جایم بلند شده و با عصبانیت به اتاقم رفتم و در را محکم پشت سرم بستم... بتول نامادری ام بود. دوازده ساله بودم که مادرم در یک حادثه رانندگی فوت کرد و دو سال بعد پدرم با بتول ازدواج کرد. بتول هر چند زن مهربان و باگذشتی بود و در برابر همه رفتارهای زشت من همیشه صبوری می کرد، اما من دوستش نداشتم وهمیشه دلسوزی هایش حرصم را درمی آورد. اما او بی توجه به بدخلقی های من تلاش می ...
تهران| روایت جانباز 70 درصد عملیات بیت المقدس از آزادسازی خرمشهر ؛ روی دشمن را کم کردیم +فیلم
، خداروشکر که بعد از آن شرایط که در سال 61 مجروح شدم، سال 66 ازدواج کردم که ایثارگری همسرم از من بالاتر است که یک عمر باید ایثارگر باشند و سختی های ما را تحمل کنند. ایثارگر واقعی همسران جانبازان هستند من همواره به بچه های بنیاد می گویم که "از ما تشکر نکنید بلکه از همسران جانبازان باید تشکر کنید که ایثارگر واقعی آن ها هستند، ما با تلاش این هاست که زندگی می کنیم و ادامه حیات می ...
مرد متاهل ساعت 3 بامداد، دختر 14 ساله همسایه را به خانه اش برد
شرایط خانه نشان از آن داشت که امیر زن و بچه دارد و در این مدت من بازیچه حرفهایش شده بودم. وی گفت: با دیدن این صحنه تصمیم گرفتم از خانه خارج شوم که امیر مانع من شد و سپس با تهدید مرا هدف آزار و اذیت قرار داد و وقتی درباره همسر و بچه اش پرسیدم ادعا کرد که آنها به خانه مادربزرگشان رفته اند. قصد داشتم با مراجعه به پلیس از امیر شکایت کنم که امیر گفت: آلوده به ویروس ایدز است و من نیز ...
شکارچی دختران و زنان پایتخت در تله پلیس
پارک قیطریه می رفتم. در 5 سالی که با فرانک دوست بودم او مرا عاشق خودش کرد البته نخستین بار او مرا با شیشه و پایپ آشنا کرد و باعث شد تا به مواد مخدر معتاد شوم. می خواستم با او ازدواج کنم اما به من خیانت کرد و با پسر دیگری دوست شد. کینه بدی از او به دل گرفتم.اما نمی خواستم از او انتقام بگیرم. از همه دخترها متنفر شدم و تصمیم گرفتم تلافی کنم. بعد از آن ماجرا به سراغ فرانک نرفتی؟ هرگز. سوژه ...
چند روایت ناگفته درباره امام جمعه فقید ارومیه
دیشب و صبح آن روز صادر گردید. به جای اعدام، ملزم شده بودم در ازای آزادی از زندان، مبلغ پانصد تومان به عنوان جریمه به زروبیگ پرداخت نمایم. در آن زمان با این مبلغ می شد یک قصبه کوچک خریداری کرد. ما با این که دارای ملک، باغ، باغچه و اثاثیه منزل بودیم، اما این قدر پول نقد نداشتیم. ریش سفیدان تلاش کردند حدود 200 تومان گیر آوردند و من بعد از 24 ساعت اسارت، بالاخره به خانه و زندگی خود بازگشتم. باقیمانده ...
بازگشت زائر خردسال به آغوش خانواده
عصر روز یک شنبه 30 اردیبهشت ماه بود که مرد جوانی همراه همسر و دو فرزند 16 ماهه اش محمدپرهام و پسر شش ساله اش محمدپارسا راهی حرم رضوی شد. اعضای این خانواده که چند روز قبل از شهرستان یزد برای زیارت راهی مشهد شده بودند در صف نمازگزاران قرار گرفتند و منتظر اذان شدند تا اینکه زن جوان گم شدن ناگهانی محمدپرهام را به شوهرش خبر داد. او گفت: من درحال نماز خواندن بودم که متوجه شدم محمدپرهام گم شده است. زوج ...
روزگار غمبار کلونی های شادآباد
با یک تبعه می گوید: پدر و مادرم فوت کردند. ندار بودیم. اولین خواستگارم بود و بله را گفتم. او حالا مادر 2 فرزند است که عکس هایشان را روی دیوار خانه نشانمان می دهد: یک پسر 14 ساله دارم و یک دختر 9 ساله. 8سال است اینجا زندگی می کنیم. همسرم کارگر یک کارگاه کوچک تولیدی است و 800 هزار تومان حقوق می گیرد. او و فرزندانمان شناسنامه ندارند. برگه هویت دارند. دفترچه بیمه نداریم و فقط من یارانه می ...
ماجرای دیالوگ حاجی سیدتو کشتن!
فیلم را برایم در نظر گرفته است؛ یک خواننده ایتالیایی بود به نام دومینو مدیچی. البته درباره فامیلش مطمئن نیستم. به هر حال برای اولین بار بود که رل اول را می گفتم و خیلی هول شده بودم، اما ژاله کاظمی خیلی کمکم کرد. به من می گفت: بگو پسر! تو می تونی! فکر کردی این ها کی هستن؟ فکر نکن این ها آدم های گنده ای هستن! خودت را کوچک نبین! اگر خودت را حقیر ببینی از کار حذف می شی ها! * ژاله کاظمی بعد ...
راز قتل در خانه ای با چراغ روشن!
از او خبری می گرفتم تا این که چند روز قبل یکی از همسایگان با من تماس گرفت و گفت: لامپ منزل پسرم روشن است اما او را ندیده اند. من هم به موضوع مشکوک شدم و به محل آمدم ولی مدتی بعد از آن که ماموران آتش نشانی چیز مشکوکی در خانه او ندیدند با خودم گفتم حتی اگر او را کشته باشند، مرا که نمی کشند. باید به داخل خانه بروم چرا که خیلی به وضعیت موجود مشکوک بودم! گزارش خراسان حاکی است: بررسی های میدانی ...
امام زمان از منظر آیات و روایات
چرکین شود و بگویی: من قرائتی را دوست داشتم، حالا دیگر دوستش ندارم. البته اینکه دوستش نداریم باید مبنا داشته باشد. گاهی وقت ها الکی با کسی دوست هستیم. الکی هم کینه کسی را داریم. یک بنده خدایی رسید گفت: آقای قرائتی، من تو را دوست داشتم. عقیده ام از تو هم رفت. گفتم: می شود بفرمایید چرا. گفت: آقازاده شما چنین کرده، چنین کرده، خوب که گفت: پسرم چه کرده، گفتم: اصلاً زن من پسر نزاییده است. بچه های من همه ...
زن و دختر تهرانی قربانی مسافرکش قلابی
...> انگیزه ات از ربودن زنان چه بود؟ از تمام زنان نفرت داشتم و دلم می خواست از آنها انتقام بگیرم. چرا؟ 5سال بود که با دختری دوست بودم و می خواستیم با هم ازدواج کنیم. با او در اکیپ دوستانه آشنا شده بودم. خودم بچه قلهک هستم و به همراه دوستانمان برای تفریح به پارک قیطریه می رفتیم. مریم از آشنایان یکی از دوستانم بود که گاهی برای تفریح به پارک می آمد. 5سال پیش با او آشنا ...
مادر معصومه ابتکار: از خدا خواسته ام با لبخند بمیرم
داده اند. بعد از یک سال کار به این شکل به این نتیجه رسیدیم که در زمینه تربیتی و اخلاقی بچه ها نتوانسته ایم تغییر محسوسی ایجاد کنیم، برای همین پیشنهاد دادم پرسنل با شرط دریافت حقوق در خانه بمانند و پرسنل دیگری جای آنها را بگیرند که موافقت نشد، پس تصمیم گرفتم 30 نفر از بچه های 6 ساله را با خودم ببرم تا به سبک درست تربیتی روی آنها کار شود. در مشورت با روانشناس ها چیزی که به من توصیه می شد این بود که ...
معاون خاتمی: ماجرای مخالفتهای خاتمی و تاجزاده با آزاد سازی "ویدئو"
نماینده شدند ولی در آنجا من هر دو را اداره می کردم یعنی موسس این دو بودم و بعد برگشتم. سال 60 که مسالۀ ترورها پیش آمد گفتند بچه های انقلابی کم کم بیایند داخل کشور که من برگشتم ایران و ابتدا در خبرگزاری به عنوان روابط عمومی خبرگزاری ایرنا بودم -در زمان کمال خرازی- عضو ستادِ تبلیغات جنگ هم بودم که آقای صادق خرازی هم آنجا بود. بعد از آن آقای کمال حاج سیدجوادی به من پیشنهاد کرد به وزارت ارشاد بروم چراکه ...
روایت هایی جذاب از عکاسی جنگ در عراق، لبنان و بوسنی
، عکسی گرفتم که به نظر خودم خیلی عکس دردناکی است. این عکس مربوط به روزی بود که بغداد سقوط کرده بود و همه به غارت آنچه بود می پرداختند. به جز یکسری مراکز دولتی مثل وزارت نفت، پالایشگاه ها، سازمان اطلاعات و... که آمریکایی ها به محض غلبه کردن بر بغداد، آنها را گرفته بودند، باقی شهر در آشوب و غارت به سرمی برد. من روی یک پل ایستاده بودم که به دو پسر بچه برخوردم، گاری دستی پیدا کرده بودند و هرچه در شهر ...
تذکر علیخانی به وزیر امور خارجه آمریکا/ ناگفته های دو پزشک از زندگی پرفراز و نشیب خود
مجبور شدم در رستوران ها کار کنم؛ البته من در کنار کار درس می خواندم و بعد از مدتی انتخاب کردم که کارهای خیرخواهانه انجام دهم. شاید دلیل ورودم به پزشکی کارهای خیرخواهانه ای بود که انجام داده بودم. البته دوره هایی بود که من حتی پول برای خرید نان نداشتم اما برای اینکه خانواده ام نگران نشوند به آنها می گفتم خانه و شغل خوب دارم و کادو برایشان می خریدم اما می توانم بگویم سختی بسیاری کشیدم. وی ...
حاتمی کیا ی به وقت شام همان حاتمی کیا ی آوینی است
و از آژانس تا بادیگارد و امروز به وقت شام ، مسأله هنوز یکی است و این وفادارترین یار سینمای انقلاب، هنوز که هنوز است دغدغه انقلاب دارد. شکاف های نسلی و گفتمانی موجود بین اقشار جامعه هر بار به نحوی در آثار حاتمی کیا عیان می شود. سوژه ها تفاوت می کند، اما مسأله، همان است. یک روز در موج مرده منقاشات فرمانده با فرزند، یک بار دیگر در به رنگ ارغوان و بار دیگر در آژانس و بعد در بادیگارد و... . مسأله، حل ...
دختر 10 ساله مامور آماده کردن بساط نشئگی پدر معتاد
می شود؛ یک زن بی پناه که بخاطر بی سرپناهی تا کنون به صیغه چند نفر درآمده و از 3 نفر از آن ها بچه دار شده است و دو فرزند اولش در بهزیستی نگهداری می شوند. ملیحه گفت: هر دو برادرم مجید و منصور، در حال حاضر به دلیل دعوا و درگیری سر مواد با دو نفر از دوستانشان، هم اکنون در زندان به سر می برند و مریم خواهر بعد از خودم، صیغه مردی میان سال شده است و با او زندگی می کند و آتنا کوچکترین عضو ...
به ایرانی نگو باید!
بر اینکه این حرف ها کادوی عروسی دخترت بود؟ پاسخ داد: فقط به فکر این بودم که مواد صنعتی را مصرف کنم و چهار سال تمام غرق در اعتیاد بودم. در ادامه فاطمه توضیح داد: مادرم اجازه نمی دادند کسی متوجه شود. حتی از فامیل. اما همسرم بسیار در این مدت کمکم کرد. حتی پدر همسرم خیلی خوبی کرد در زماتی که خانه آنها بودم پدر داشتن را کنارشان تجربه کردم. من نمی توانستم از پدرم دست بکشم همیشه به ...
مرد متجاوز با شلوار زنانه!
بزرگی از زیر پایش برداشت و به پهلویم گذاشت. از ترس دست و پایم به لرزه افتاده بود و راننده هم مسیرش را تغییر داد تا اینکه دقایقی بعد در خیابان خلوتی توقف کرد و مرا با تهدید چاقو مورد آزار و اذیت قرار داد. خواهرم را با تهدید چاقو از پارکینگ خانه مان ربود دختر جوان دیگری روز جمعه 21 اردیبهشت ماه خبر ربودن خواهر جوانش را به مأموران پلیس خبر داد. وی گفت: ساعتی قبل با خودروی بی ام و گرانقیمتم ...
ماجرای مخالفتهای سنگین خاتمی و تاجزاده با "ویدئو
: چرا تفکیک بود ولی آنجا گفتند یک نفر مسئول هر دو باشد که من خبرگزاری آنجا را راه انداختم. بعداً دو نماینده شدند ولی در آنجا من هر دو را اداره می کردم یعنی موسس این دو بودم و بعد برگشتم. سال 60 که مسالۀ ترورها پیش آمد گفتند بچه های انقلابی کم کم بیایند داخل کشور که من برگشتم ایران و ابتدا در خبرگزاری به عنوان روابط عمومی خبرگزاری ایرنا بودم -در زمان کمال خرازی- عضو ستادِ تبلیغات جنگ هم بودم که آقای ...