سایر منابع:
سایر خبرها
سالروز فتح خرمشهر آینه گویای تاریخ و جغرافیای دفاع مقدس است
...> بعد از عملیات آزاد سازی خرمشهر، به عنوان مسئول ستاد زرهی لشکر نجف اشرف، گردان امام محمد باقر(ع)، فعالیت می کردم. در انتخابات سال 1358به عضویت دوره ی سوم شورای اسلامی شهربرگزیده شدم. همچنین مدت ها به عنوان رئیس اداره ی مسکن و شهرسازی، مشغول به خدمت بودم. در حال حاضر بازنشسته ی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران می باشم. * از حضورتان در عملیات فتح خرمشهر و از همشهریانتان برایمان بگویید ...
سوراخ کردن گوش در مترو بدون درد و خونریزی!
کثیف بود. دو روز بعد هم خودش زنگ زد و گفت گوشم عفونت کرده و باید آنتی بیوتیک استفاده کنم. خب تقصیر من چیه؟ خودش گوشش کثیف بود. گفتم: شما خودت مظهر آلودگی هستی. یک لحظه احساس نمی کنی عفونت را تو به گوش دختر بیچاره وارد کرده ای؟ با ناراحتی از جا بلند شد و گفت: تو از اول هم مشتری نبودی و فقط وقت من رو گرفتی. گوش مفت برای شنیدن حرف هات ندارم. دلت سیره و از حال گرسنه خبر نداری. و سوار متروی ...
از عشق انقلابی تا همراهی دکتر چمران
زیادی رفته بودم. بعد از بهدنیا آمدنش هم بسیار بسیار برای ما عزیز شده بود و آنقدر سر او می ترسیدم که خدا می داند، حتی می ترسیدم زمانی که باد می آید به او بخورد و مبادا مریض شود. زمانی که عباس 2 ساله شد راه افتاده بود و حرف هم می زد اما گویی این بچه از هیچ چیز ترسی نداشت و بسیار شجاع و باهوش بود. کمی هم که بزرگ تر شد بلندنظری و ایمان قوی در رفتار و عقاید او به وضوح مشخص بود به نحوی ...
این سراتو مال منه حق منه
تامین می شد و بعد از سوخت پولش، کارش به اعتیاد کشید. یکی از دوستانم به نام محسن که چندین ماه است بعد از زلزله سرپل ذهاب همراه با زن و سه فرزندش همچنان در چادر زندگی می کنند! علی معدنکاری که زیر آوار معدن مرد و زنش هم با شنیدن خبر شوهرش از غصه دق کرد و کار بچه هایش به پرورشگاه کشید. کشاورزی که محصولش به خاطر خشکسالی از بین رفت و مجبور شد به تهران بیاید و عملگی کند یکی از آشنایانم در اهواز که به خاطر تنفس هوای آلوده به سرطان ریه دچار شده بود و با داشتن دوبچه خردسال روی در نقاب خاک کشید. و....به هر حال... سراتوی احسان علیخانی واس ماست. حق منه ، مال منه ... ...
احمدزاده: ما ضدجنگ ترین آدم های دنیا هستیم
همان طور که کشورهای غربی درباره ادبیات جنگ واقعی شان سال ها بعد به آرامش رسیدند و داستان و رمان و ادبیات جنگ دست شان آمد ما هم باید صبر داشته باشیم. ولی ما خیلی عجول هستیم. خیلی از بچه های جنگ هنوز در دوره ای زندگی می کنند که احساس می کنند دنیا حق شان را به رسمیت نشناخته که عراق متجاوز بوده و فکر می کنند در نوشتن های خودشان باید اصرار کنند که عراق بد بود و ایران خوب بود. ما امروزه دیگر به این درک ...
مصاحبه با اولین فرماندار زن در کهکیلویه و بویراحمد/نگران کنکور و تحصیل بچه هایم هستم
پیگیری ها را خودم انجام می دادم. یک سال و نیم حسابدار بودم و بعد از آن به عنوان معاون سیاسی به کارم ادامه دادم. سه سال و خرده ای به عنوان معاون سیاسی مشغول به کار بودم و بعد از آن هم که الان بالاخره به عنوان فرماندار انتخاب شدم. برای رسیدن به مرحله ای که الان به آن رسیده اید، چه مانعی سخت تر از همه بود؟ به هرحال به عنوان یک زن آن هم در شهرستان ها که شاید بهای کمتری به زنان بدهند، چگونه ...
حاج احمد کاظمی بعد از آزادسازی خرمشهر چه گفت/ قصه خرمشهر مثل داستان دو کشتی گیر بود
نشستیم تا روایت فتح خرمشهر را از زبان او بشنویم. تسنیم: حضور شما در عملیات بیت المقدس شما چگونه بود؟ سجاد: در عملیات بیت المقدس در لشکر امام حسین (ع) به عنوان آرپی جی زن در گردان بودم، در جاده اهواز خرمشهر محور گردان ما بود که به سمت خرمشهر صبح سوم خرداد حرکت کردیم. تسنیم: عملیات بیت المقدس را چگونه در خاطر دارید و هنگامی که به یاد این حماسه می افتید چه در ذهن شما متواتر می شود ...
دور از آپارتمان های تهران، نقد آپارتاید در بوشهر
. این مسائل که شما گفتید همه جزء چیزهایی است که خیلی می شنوم و هر بار به من می گویند، اما من به همه مقدسات قسم می خورم به چنین نتیجه ای نرسیده ام و اگر رسیده بودم می گفتم. تا این لحظه که با شما حرف می زنم جوابم در این رابطه منفی است . جواب تان منفی است یا اینکه نظری و قضاوتی در این باره ندارید؟ منفی است. در مورد همین پاپ سنگ اندازی هایی که از طرف حوزه هنری و ارگان های دیگر برایم ...
می خوای اسم شوهر آینده ت رو بگم؟
. هزینه فال 100 هزارتومان است و کرم ها حدود سه برابر قیمت فال می شود. صحبت مان با زن فالگیر گل می اندازد و می فهمیم شوهرش زمین شناس است و دو بچه مبتلا به هموفیلی در خانه دارد. از اتاق مخصوص فال خارج می شویم. منتظر آژانس می شویم. پرده چهارم؛ اقتصاد فال و زن موقرمز زنی مسن و مضطرب نفر آخر صف فال است. تا ماشین برسد کنارش می نشینم. کنجکاوی ام گل می کند و از او می پرسم برای چی به ...
اصلاح طلبان عینک دودی را هم نماد استکبار می دانستند!
آن زمان بین صدا و سیما و خبرگزاری ایرنا تفکیکی انجام نشده بود؟ عبدخدایی : چرا تفکیک بود ولی آنجا گفتند یک نفر مسئول هر دو باشد که من خبرگزاری آنجا را راه انداختم. بعداً دو نماینده شدند ولی در آنجا من هر دو را اداره می کردم یعنی مؤسس این دو بودم و بعد برگشتم. سال 60 که مسئلۀ ترورها پیش آمد گفتند بچه های انقلابی کم کم بیایند داخل کشور که من برگشتم ایران و ابتدا در خبرگزاری به عنوان روابط ...
ماجرای سرداری که می گفت آشپز مدافعان حرم است
چندمین فرزند شما بود؟ از شرایط آن روز بازگو کنید . 33 یا 34 ساله و متولد آبادان و جبار اولین فرزند من بود که او هم در آبادان به دنیا آمد. دایما حمله هوایی انجام می شد و مردم همه خانه ها را خالی کرده بودند. در جنگ خیلی سختی کشیدیم یادم هست آرد برای پخت نان نداشتیم و من دایما دنبال تهیه نان بودم . جبار چکار می کرد؟ جبار معلمان و بسیجیان شهر را سازمان دهی می کرد و برای ...
3 جسد در کمال شهر کرج پیدا شد/ مرد شکاک در جنون آنی همسرش، مادرزنش و مردی غریبه را کُشت
. مدتی گذشت وقتی برای کمک به اسباب کشی به خانه برادرزنم رفتم در کمال ناباوری حمید - خواستگار - را آنجا دیدم. بشدت شوکه شدم. از او خوشم نمی آمد به همسرم گفتم بلند شو برویم خانه. در بین راه از همسرم پرسیدم چرا این پسر به خانه شما رفت و آمد دارد؟ چرا دیشب که تو خانه مادرت بودی حمید هم آنجا بوده؟ همسرم قیافه حق به جانبی گرفت و گفت: تو به من شک داری؟؟؟ سر همین موضوع باهم مشاجره کردیم و بعد ...
این مرد 11 زن صیغه ای دارد / عروس 7 روزه راز او را فهمید
، اما او با چرب زبانی و چاپلوسی گفت: باید به فکر آینده فرزندان مان هم باشیم یک ساعت بعد پیامک برداشت همه موجودی ام برایم ارسال شد وقتی به خانه بازگشت به او مشکوک شده بودم که در پی یافتن کارت عابر بانک، 10صیغه نامه دیگر در کیفش پیدا کردم تازه فهمیدم او سرباز فراری است و نه تنها زن و فرزند دارد بلکه زنان مطلقه و پولدار را در سایت های همسریابی شناسایی و از آنان اخاذی می کند و ... ...
سه ماه پس از ازدواج عازم جبهه شدم/ شبی که هم سنگرهایم به شهادت می رسیدند هر لحظه اش برایم سال ها می گذشت
رفتند . او ادامه داد: در آن زمان سه ماه بیشتر از ازدواج من نمیگذشت که همسرم با رفتن من به جبهه مخالف بود و میگفت که تنهایش نگذارم اما من به خواسته خود پافشاری کردم ودر جواب خانواده ام به آن ها گفتم من تنها نیستم که به جبهه میروم و خیلی های دیگر که حتی تنها فرزند خانواده هستند به جبهه اعزام می شوند تا شما به آسایش برسید. این خبرنگار پیشکسوت استان ما در ادامه صحبت هایش از حمله ...
دردسرهای که بلندحرف زدن در تاکسی برای زن جوان ایجاد کرد
می دیدم، هر روز بیشتر به سمت او گرایش پیدا می کردم. روابط مان هر روز نزدیک تر می شد. تا اینکه یک روز پا را فراتر گذاشت و پیشنهاد بی شرمانه ای مطرح کرد. من فقط به عنوان یک دوست کنارش بودم و نمی خواستم به شوهر و زندگی ام خیانت کنم. اما او متوجه این حرف ها نبود وقتی با عصبانیت به پیشنهادش پاسخ منفی دادم شروع به تهدیدم کرد و گفت اگر تن به خواسته اش ندهم عکس هایی را که از من در رستوران گرفته برای شوهرم می فرستد. مستأصل شده ام. به خاطر یک اشتباه و تصمیم غلط به دردسر افتاده ام. نمی خواهم زندگی ام را از دست بدهم. کمکم کنید. ...
جولان گدایان سمج در قبرستان
می گوید: 50 هزار تومان . پول را می دهم و گوش به قصه آقا رحمان 65 ساله می دهم: کارگر ساختمان بودم که یک روز از پله ها زمین خوردم و پاهایم شکست. از آن روز به بعد دیگر نتوانستم کار سنگین انجام دهم. زن و زندگی و بچه داشتم و باید کار می کردم. بیکار ننشستم و شروع به دستفروشی کردم. یک روز در بازار تهران و روز دیگر در بازارهای روز محله ها. مدتی هم در مترو. بچه هایم درس خواندند و سروسامانشان دادم ...
میزگرد ویژه سوم خرداد اصفهان|خط شکنان فلاورجانی در مسیر فتح خرمشهر؛ شهیدی 16 ساله سوخت تا معبر رزمندگان ...
: این عملیات در شب دوم عملیات بیت المقدس انجام شد، شب به یادماندنی بود، به خاطر دارم وقتی ما تک را شروع کردیم یکی از گردان های تیپ 2 لشکر 92 زرهی همراه ما بود و کمک می کرد، اینقدر از عراقی ها انهدام گرفته بودیم و خودرو و نفربر زرهی آنان به آتش کشیده شده بود که مثل روز روشن شده بود که حاج احمد کاظمی پشت بیسیم به من گفت فلانی چه خبر؟ گفتم بوی بهشت می آید و بچه ها به خوبی عملیات را انجام می دهند و به ...
شهرکرد|روایتی از "آزادسازی خرمشهر"; اسارت 4 هزار عراقی در یک ساعت
از بچه ها مجروح شدند و یکی ازبچه های آرپیجی زن که حدود 16 سال سن داشت موج بلندش کرد و داخل میدان مین انداخت و همزمان که این انتفاق افتاد عراقی ها هم منور زدند.(وقتی عملیات بود عراق به وسیله منور زدن کل منطقه را روشن می کرد تا طرف مقابل را ببیند). حالا ما در این عملیات یکی از بچه ها در میدان مین بود و با گلوله ها و موشک هایی که داشت آتش گرفت و منجفر شد و هیچ کاری از دست کسی بر نمی آمد ...
شهرکرد| خاطرات تلخ و شیرین رزمنده چهارمحال و بختیاری از عملیات فتح خرمشهر
روز بگوید که چطور بود؟ همتی: بعد از علیات بچه ها همه شادی می کردند و سجده شکر به جای می آوردند که با امکانات کم نظامی و رشادت های رزمندگان پیروز شدیم و دستاورد خوبی بود. البته من چون مجروح شده بودم به بیمارستان اهواز رفتم و آنجا هم مردم واقعا خوشحال بودند و برای مجروحان گل آورده بودند و خیلی به ما لطف کردند. ما هم خوشحال بودیم که خرمشهر که یک گلوگاه مهم کشور است آزاد شد ونجات یافت. ...
جانباز عملیات آزاد سازی خرمشهر: آمده بودند که بمانند!
81 بازنشسته شدم.اوبا بیان این مطلب می گوید: آن روزها 17 ساله بودم و تکاورانی که در محله دربندعملیات انجام می دادند را دوست داشتم و تصمیم گرفتم وارد ارتش شوم. در پادگان لویزان استخدام شدم و با شروع جنگ تحمیلی به همراه همه نیروها به جبهه های جنوب اعزام شدم و تقریبا تا آخر جنگ در جبهه ها بودم. وی با اشاره به اینکه همسران رزمندگان در پیروزی عملیات نقش مهمی داشتند می گوید: همسرم اعظم مرادی ...
اعترافات متهم به آزار شیطانی 6 زن
قیطریه می رفتم. در 5 سالی که با فرانک دوست بودم او مرا عاشق خودش کرد البته نخستین بار او مرا با شیشه و پایپ آشنا کرد و باعث شد تا به مواد مخدر معتاد شوم. می خواستم با او ازدواج کنم اما به من خیانت کرد و با پسر دیگری دوست شد. کینه بدی از او به دل گرفتم.اما نمی خواستم از او انتقام بگیرم. از همه دخترها متنفر شدم و تصمیم گرفتم تلافی کنم. بعد از آن ماجرا به سراغ فرانک نرفتی؟ هرگز. ...
شکایت نوعروس 13 ساله از شوهر 60 ساله / او باعث شد بچه ام سقط شود!
.... من اوایل خیلی افسرده بودم و همسرم با این که سن بالایی داشت اما سعی می کرد من در مسائل زناشویی احساس کمبود نکنم. این روند تا چند ماه ادامه داشت تا این که رفتار های او با من شبیه شکنجه Torture و آزار شد تا جایی که حتی جنینم را در شکم سقط کنم.این در حالی بود که از باردار شدنم اصلا راضی نبودم اما بعد از مدتی حس خوبی به جنین داخل شکمم پیدا کرده بودم و حاضر نبودم به هیچ وجه آسیبی بهش ...
اولین کسی که به خرمشهر پا گذاشت که بود؟
آشنایان منتظر تولد یک پسر بودند، معصومه 4 ماه بعد از شهادت پدرش به دنیا آمد. مادر همسرم گفت "نیره سادات خیلی خوشحالم که این هم دختر شد" من گفتم "مادر اما کاش پسر بود که راه پدرش را در پیش می گرفت" او گفت "بله، اگر پسر بود جای پدرش را می گرفت اما سالیان بعد به دست دشمنان کشته می شد و حال اکنون مرا داشتی". وی ادامه داد: از همان ابتدای ازدواجم با مجتبی زندگی پر مخاطره و پر مبارزه ای را آغار ...
به نجمه داروی خواب آور دادم، نجمه خوابید و من....
با همسرم سرناسازگاری دارد. من بعد از مرگ مادر بچه هایم با زن دیگری ازدواج کردم. چند روز قبل متوجه شدم دخترم به پسری علاقه مند شده و من با این موضوع بشدت مخالفت کردم. آن روز نجمه حرفی به من نزد اما رفتارش با همیشه فرق کرده بود. دیشب زمانی که خواب بودیم دخترم پنهانی از خانه خارج شده است. نمی دانم او کجا رفته. از شما می خواهم که دخترم را پیدا کنید. سکانس دوم: در جست وجوی نجمه ...
قرار بود فقط 2سال زنده بمانم/ با مسئولان حرفی ندارم
به روز کم رنگ تر شد و بعد از رفتنم به آسایشگاه برای همیشه رنگ باخت. روایت سمانه از زندگی اش با رضا بیش از این هاست اما مجالی برای بیان آن نیست؛ در طول مصاحبه هرگز از واژه همسر سابقم استفاده نکرد با اینکه الان دیگر پس از 12 سال می داند همسرش برای همیشه رفته و مشغول ساختن زندگی خودش است. داستان زندگی سمانه و رضا در سال 89 به صورت رسمی پایان می یابد و سمانه با وجود همه سختی هایی ...
مشهدا ناگفته های رزمنده مشهدی از عملیات بیت المقدس/همه با غسل شهادت به منطقه رفتیم
قشنگی از آن سال دارم. مدرسه ما دبیرستان هدایت و در محله عیدگاه بود آن زمان مدرسه ما، بخاری چکه ای داشت و در تاریخ 26 دی ماه 1356 بود که هنگام زنگ تفریح بخاری کلاس ما آتش گرفت. ما را به خانه فرستادند و گفتند بعدازظهر برگردیم. همان موقع دو نفر از بچه ها گفتند که بعدازظهر نیاییم اما من چون مقرراتی بودم رفتم ولی سرراه جلوی ما را گرفتند و خط و نشان کشیدند و خلاصه به خانه برگشتیم. فردا صبح که ...
دام شیخ نشین میلیاردر برای تصاحب دختر ایرانی در حجله !
سفرم رو هم تقبل می کنه! ” پدر کلمه سفر را که شنید اخمی به چهره نشاند و گفت: سفر؟ کدوم سفر؟! من و من کنان گفتم: افسانه می گفت اول باید برم دبی و بعد هم از اونجا برم آمریکا. البته همه این کارها و مراحلش رو خواننده مورد علاقه ام اون هم به صورت کاملا قانونی و با خرج خودش انجام می ده. فقط چون نمی خواد هزینه هاش بره بالا باید تنها سفر کنم! خیالتون راحت باشه چون هیچ خطری من رو ...
تهران| روایت جانباز 70 درصد عملیات بیت المقدس از آزادسازی خرمشهر ؛ روی دشمن را کم کردیم +فیلم
، خداروشکر که بعد از آن شرایط که در سال 61 مجروح شدم، سال 66 ازدواج کردم که ایثارگری همسرم از من بالاتر است که یک عمر باید ایثارگر باشند و سختی های ما را تحمل کنند. ایثارگر واقعی همسران جانبازان هستند من همواره به بچه های بنیاد می گویم که "از ما تشکر نکنید بلکه از همسران جانبازان باید تشکر کنید که ایثارگر واقعی آن ها هستند، ما با تلاش این هاست که زندگی می کنیم و ادامه حیات می ...
مرد متاهل ساعت 3 بامداد، دختر 14 ساله همسایه را به خانه اش برد
شرایط خانه نشان از آن داشت که امیر زن و بچه دارد و در این مدت من بازیچه حرفهایش شده بودم. وی گفت: با دیدن این صحنه تصمیم گرفتم از خانه خارج شوم که امیر مانع من شد و سپس با تهدید مرا هدف آزار و اذیت قرار داد و وقتی درباره همسر و بچه اش پرسیدم ادعا کرد که آنها به خانه مادربزرگشان رفته اند. قصد داشتم با مراجعه به پلیس از امیر شکایت کنم که امیر گفت: آلوده به ویروس ایدز است و من نیز ...
چند روایت ناگفته درباره امام جمعه فقید ارومیه
، یا خود در باغ های اطراف کلبه و مسکن دارند یا بستگان و نزدیکانشان. این امکان خوبی برای آنها بود که شهر جنگ زده را به قصد باغ ها و روستاها ترک کنند و ترک کردند. به فاصله چند روز، آن شهر چند صد هزار نفری به منطقه ای متروکه تبدیل شد. همه مردم که نه ولی اکثرشان شهر را ترک کرده بودند و هر خانه روستایی، گاه پذیرای 5 خانواده شهری بود که از بد حادثه به آنجا پناه برده بودند. در چنان حال ...