صیغه امیر شدم، او از من کرایه ماشین نمی گرفت
سایر منابع:
سایر خبرها
اداره کشور با اداره مسجد فرق دارد
که اینها به من چسبیده. او هم هر وقت جایش رسیده این کار را کرده. وقتی 40 سال یک نفر را مورد این آزارها قرار دهید معلوم است بعد از 40 سال اگر قرار باشد جایش عوض شود بلاهای بدتری سر طرف مقابل بیاورد. من می گویم الان این مقایسه شما چندان منصفانه نبود. نه، الان هم هست. طرف چند روز پیش در توئیتر نوشته من آنقدر بغض دارم که دیروز داشتم رد می شدم و آخوندی را دیدم که میوه ...
جوان عاشق، دختر موردعلاقه اش را کشت
بود که رکسانا را تعقیب می کرد و می گفت: او را دوست دارد. رکسانا به خاطر اینکه پسر جوان افغانستانی بود و وضعیت خوبی نداشت و همچنین اطمینان داشت که پدر و مادرش هم به ازدواج آن ها رضایت نمی دهند از آن پسر خواست تا دیگر به او زنگ نزند، اما او راضی نمی شد و مرتب با رکسانا ارتباط برقرار می کرد و به تلفنش زنگ می زد. من نمی دانم کریم در این قتل نقش داشته یا نه، اما تنها کسی که این اواخر رکسانا ...
چهره ام در رسانه هست ولی شرعا گذاشتن عکس در پروفایل مجازی ام را درست نمی دانم
حتی نزدیک بود گریه هم بکنم. آنقدر این حالت تاثر در من زیاد بود که بعد از خبر متوجه شدم در اتاق فرمان همه همکاران نگران شده بودند که خدا را شکر بخیر گذشت. شما در فضای مجازی هم فعالیت دارید؟ فقط در اینستاگرام صفحه ای دارم که خیلی معمولی به آن می پردازم اما به شدت به تاثیرگذاری فضای مجازی معتقدم و تاثیر آن بر تحولات جامعه را بسیار زیاد می دانم؛ متاسفانه در این بخش جامعه مذهبی کم ...
فریبا را ماهی 200 هزار تومان صیغه کردم!
رضایت دادند و بالاخره بعد از 10 سال از زندان آزاد شدم درحالی که همسرم نیز طی این سال ها به طور غیابی طلاق گرفته بود و فرزندم در خانه پدرم زندگی می کرد. مدتی بعد از آزادی با زن دیگری ازدواج کردم در این جا بود که تصمیم گرفتم همه چیز را از نو شروع کنم با توجه به مهارتی که قبلا در پخت نان داشتم در حاشیه شهر مشهد نانوایی اجاره کردم و همراه همسرم و چند کارگر به تولید نان پرداختم. ...
خواستگاری به وقت افطار
313 سکه را قبول کنید، من هم قول میدهم بعد از عقد مهریه ام را ببخشم. نمی توانستم با خودم کنار بیایم. حرف من این نبود که ازدواجم ارزان تمام شود. من دوس داشتم بعد از ازدواج، هر کسی از من می پرسد که مهر شما چقدر بوده بگویم به نیت چهارده معصوم 14 سکه تمام بهار آزادی. نه اینکه کلی سکه مهر کنیمُ بعدش بخشیده شود. دلم نرم نمی شد. هر چه با خودم کلنجار رفتم راضی نمی شدم. به عروس خانم گفتم طبق ...
زندگی سیاه یک زن در محله کفتارها / تجاوز 8 مرد
ام از روزی که با یک مرد بی بند و بار و لاابالی ازدواج کردم به لجن کشیده شد. 14 سال بیشتر نداشتم که با اصرار پدرم با پسر همسایه مان ازدواج کردم و بعد از مدتی متوجه شدم که اعتیاد دارد. از طریق یکی از دوستان قاچاقچی همسرم در باتلاق مواد مخدر صنعتی سقوط کردم و با دست و پا زدن، بیشتر در لجن زار اعتیاد فرو می رفتم. زن نادم با نگاهی پر از حسرت تعریف می کند: دیگر در دام شیشه افتاده بودم. 7ماهه ...
حجاب همان گم شده من بود/ ماجرای لجبازی با آیت الله بهجت!
.... الهه تنها و منزوی شده بودم. فکر می کردم، چون مومن شدم، باید از آن ها دور باشم. در حقیقت یک بُعد دین را فقط درک کرده بودم. نمی توانستم با دیگران ارتباط برقرار کنم. زمانی که با گروه رگا آشنا شدم، اعتماد به نفسم برگشت. متوجه رفتار اشتباهم شدم. من فکر می کردم همه باید شبیه من محجبه شوند، اگر محجبه نیستند، نمی شود با آن ها دوست شد. رگا دوباره شادابی گذشته را به من برگرداند. دوستانی پیدا کردم که ...
ایرانی ها رکورد دار جراحی پلاستیک بینی در جهان
برای بار دوم و سوم زیر تیغ جراحی بروم اما هر بار که به امید زیبا شدنم برا باز کردن چسب دماغم مراجعه می کردم با صحنه ای مواجه می شدم که هر لحظه نا امیدم می کرد و اکنون پس از گذشت ماه ها من روحیه خودم را باخته ام به حدی که از دانشگاه انصراف داده ام . پس از صحبت های سارا تصمیم گرفتم تا برای ادامه گزارشم از مطب خارج شده و با پزشک زنجانی در حوزه عمل های زیبایی مصاحبه کنم. متاسفانه ...
زن جوان پس از شکایت از هکر موبایلش با پسرخاله اش روبروشد!
کمتر با من همکلام می شد. گاهی بارها دست هایش را می شست و در خانه مدام به خودش عطر و ادکلن می زد. حتی نمی گذاشت لباس هایش را بشورم. کارهای شخصی اش را خودش انجام می داد. سکوتش از همه آزار دهنده تر بود. رفتارش عجیب شده بود هر چه بیشتر پیگیر علل این رفتارش می شدم کمتر جواب می گرفتم و او از من دورتر می شد. دیگر طاقتم طاق شده بود. بعد از مدتی از سر بی حوصلگی سراغ گوشی ام رفتم و همه گروه های ...
به خاطر کرایه ماشین ازدواج کردم!
...: یک سال از ازدواج پنهانی و موقت ما گذشته بود که فهمیدم باردار شده ام. نمی دانستم باید چه کار کنم. می ترسیدم مادرم بفهمد و نفرینم کند. بالاخره بعد از دو ماه به خاطر تغییر حالت و ویارهای شدید بارداری مجبور شدم به دکتر بروم. از بخت بدم روزی که به دکتر رفتم دوست مادرم آنجا بود و از طریق منشی دکتر که دخترخاله اش بود ماجرای بارداری مرا فهمید. دیگر رسوای خاص و عام شده بودم... در همین ...
ماشین مکان
داود نجفی طنزنویس من هم مثل شما تا همین چند وقت پیش آرزوم این بود که یک ماشین زمان داشتم. اصلا هم نمی خواستم من را به صد سال عقب تر ببرد. کلا آدم طمعکاری نیستم همین که برای چند ساعت به پارسال می رفتم و برمی گشتم، کافی بود. الان از هیچکس پنهان نیست از شما چه پنهان که من 10میلیون تومان پس انداز داشتم و اگر با احتساب هر دلار 3600 تومانِ پارسال، 2700 دلار خریده بودم الان با نرخ دلاری که من ...
پسرانم فدای حضرت زینب (س)
دیدن پدر عزیز خود را چشیدند و چند سال با او همراه بودند، اما وقتی حرف از پسر سوم می شود، صدای ناله مادر چهارستون خانه را می لرزاند، وقتی می گوید محسن بعد از شهادت پدر به دنیا آمده و همراه لحظه های دلتنگی او ماکت چوبی از پدر است. 'افشین ذورقی بحری' جوان گرگانی بود که با اصرار فراوان به مسوولان ذیربط ،بالاخره آنها را راضی کرد تا او را به سوریه و جنگ با داعش و تکفیری ها بفرستند. همسر این ...
مادری به نام "ماما"
تبِ بعد از زایمان، در امر تولدِ نوزاد به "ماماها" کمک می کرد، به گونه ای که آن ها، وی را "مادربزرگِ مرد" می نامیدند. اولین مدرسه مامایی در "انگلیس" به همت "ژان مائو دری" در سال "1725" میلادی تأسیس شد. در سال "1881" به منظور شناسایی "ماماها" انجمنی به این نام تشکیل شد و در سال "1902" قانون مامایی به تصویب مجلس رسید که دارای محتوای تعلیماتیِ پیشرفته تری برای "ماماها" بود. قدمت ...
حکایت جانباز نابینایی که تا "پایان جنگ" در جبهه ماند
سر و صورتم داشتم. گمان کردم که این بار به قافله دوستان شهیدم پیوستم. می خواستم اشهدم را بخوانم، ولی قادر به بیان کلمات نبودم. در آن لحظه چهره مادر و پدرم را بعد از شنیدن خبر شهادتم تصور کردم و دلتنگ پدر و مادرم شدم. نمی دانم چه زمانی از حال رفتم. ترکش به چشم، جمجمه، گوش راست و صورتم اصابت کرده بود. در نهایت چشمان خود را در اثر اصابت ترکش، از دست دادم و نابینا شدم؛ نابینایی ام نتوانست ...
اعترافات هولناک زن شیشه ای شوهرکش ! / زن قاتل: صدایی به من گفت شوهرت رابکش
ادامه بدهم به همین دلیل شروع به اصرار کردم و بالاخره خانواده ام ناچار به موافقت شدند، اما شرط گذاشتند قبل از هر چیزی محمود باید شغلی پیدا کند . متهم به قتل ادامه داد: محمود بعد از حدود یک سال جست وجو بالاخره به عنوان پیک موتوری در یک شرکت خدماتی مشغول به کار شد و بعد از آن ما با هم عروسی کردیم اما هنوز مدتی زیادی از ازدواج مان نگذشته بود که محمود را اخراج کردند. آن زمان بود که فهمیدم ...
گفت وگو با دختر قربانی تعرض
.... پدرم بازنشسته است و حقوق بازنشستگی اش کفاف زندگی مان را نمی دهد. به همین خاطر تصمیم گرفتم کار مناسبی پیدا کنم و برای خودم منبع درآمد داشته باشم. حدود 6 ماه. ابتدا به استهبان رفتم. آنجا به صورت خصوصی به بچه های مدرسه ای ریاضی درس می دادم ولی چون درآمد کافی نداشتم به توصیه یکی از دوستانم به تهران آمدم. یک آپارتمان کوچک در شهر پرند اجاره کرده بودم تا کار مناسبی ...
توهم ارتباط تازه عروس با مردان غریبه !
پرس و جو با اولین خواستگارم ازدواج کردم تا کمی از مسئولیت مادرم بکاهم. با آن که غلام مردی مهاجر بود و ما 15 سال با یکدیگر اختلاف سنی داشتیم اما تندخویی و بدبینی هایش زندگی را به کام من تلخ کرده بود. با وجود این مجبور بودم همه رفتارهای او را تحمل کنم تا مادرم متوجه مشکلات زندگی من نشود. در همین روزها بود که غلام دفترچه خاطرات دوران تحصیلم را پیدا کرد ولی نام خانم معلمی که از علاقه ام به او نوشته بودم ...
طلاقگاه پسر ننه
پیشه کن دخترم. وامی بهش نشون بدم که مؤسسه ثامن به مشتریاش نشون نداد! مادر داماد از جایش بلند می شود: آقا این دختر زندگی کن نیست. من سه سال خونه پدرشوهر زندگی کردم. پدر مرحوم شوهر مرحومم هم چهار تا زن داشت! زندگی نکردم؟ خدابیامرزه پدرشوهرمو. تو سه سال مجبور شد چهار تا ختم بگیره! قاضی نفس عمیقی می کشد و از دختر می پرسد: بچه که ندارید ان شاءا... تعالی؟! دختر با سر اشاره ...
دیروز خواهر شهید بودم و امروز مادر شهید شدم
آمد و گفت: خواب دیدم دو آقای نورانی از آسمان، مقامی در دست به وسط حیاط خانه آمدند و گفتند این مقام که در آن فرزند توست به تو امانت داده می شود، این را به تو امانت داده ایم و خودمان هم یک روز آن را از تو می گیریم. خواهرم از من پرسید تو باردار نیستی؟ گفتم نمی دانم. پدر و مادرم نذر کرده بودند اگر خدا فرزند پسری به آن ها داد، اسمش را داوود بگذارند. کمی بعد برادرم داوود به دنیا آمد، با تولد داوود برکت و ...
شوکه شدن پدر بیچاره وقتی مرد غریبه را در خانه اش دید !
مشورت با فرزندان دیگرم به نام او سند زدم. بعد از این ماجرا کم کم ورق برگشت و نرگس با بی اعتنایی و بی مهری هایش مرا آشفته و دلسرد کرد و همیشه با ابراز خستگی از رسیدگی به امور منزل از من می خواست که دیگر فرزندانم کارها را انجام بدهند و حتی موقع بیماری نیز مجبور بودم که برای درمان به منزل دیگر فرزندانم بروم و مدتی را در آن جا بمانم. مشکلاتم روز به روز بیشتر می شد تا این که یکی از دخترانم از من خواست ...
ورود نسلِ امیدوارِ تازه نفس به دانشگاه ها/ خواستن را از اینها بیاموزید
خبرنگار علمی و دانشگاهی خبرگزاری فارس با اشاره به ساعات مطالعاتی آمادگی برای کنکور سراسری گفت: از تابستان سال گذشته با برنامه مشاوره مدرسه پیش رفتم، چندین ماه هر روز مدرسه بودیم، از صبح تا شب درس می خواندیم و ساعت مطالعه ام به روزی حدود 11 ساعت هم می رسید. وی بیان داشت: حقیقتاً بعد از کنکور فکر نمی کردم رتبه ام زیر 10 شود اما قبل از برگزاری کنکور سراسری با توجه به تست هایی که زده بودم و ...
وقتی گنده لات محله عاشق دختر همسایه شد
های روی بدنم از من حساب ببرند. مادرم دیگر تحمل رفتار و کردارهای خشن و خلاف پدرم را نداشت و بعد از طلاق من و یکی از خواهرانم را به پدرم سپرد و زندگی اش را با دو خواهر دیگرم ادامه داد. من که پدرم را خیلی دوست داشتم و از زندگی در کنار او لذت می بردم اما در این بین خواهرم به شدت از زندگی با ما ناراضی بود به همین خاطر با پلیس تماس گرفت و پدرم به جرم نگهداری مواد مخدر دستگیر و روانه زندان شد. ...
مادرشوهر حسود زندگی عروسش را از هم پاشید
پیدا شده بود، اما همه آن ها را رد کردم. این موضوع، نگرانی پدر و مادرم را هم به همراه داشت و باعث شد تا چند جلسه ای نزد مشاور بروم. دو سال و نیم بعد، تمام مشکلاتی که با آن درگیر بودم از بین رفت و در همان شرایط بود که فرهاد وارد زندگی ام شد. او فوق العاده آرام بود و به کسی کاری نداشت. بعد از فوت پدرش، مادرش چهار فرزند را از آب و گل درآورده و آن ها را سر و سامان داده بود. سه خواهر او همگی ازدواج کرده ...