سایر خبرها
دروغ های تازه عروس 47 ساله برای ازدواج با کامران 31 ساله
به گزارش مشهد فوری ، با آن که همسرم به مواد مخدر اعتیاد دارد و هنگامی که دچار توهم می شود مرا زیر مشت و لگد می گیرد و مدعی است که به خاطر ثروت تن به ازدواج با من داده است اما من هم به دلیل دروغ هایی که پی در پی به او گفتم تا این ازدواج سر بگیرد عذاب وجدان دارم چرا که از قدیم گفته اند خانه ای که براساس دروغ ساخته شود مانند خانه ای بر روی آب است و ... زن 47 ساله ای که هنوز چند ماه بیشتر از ماجرای ازدواجش نمی گذشت و از رفتارهای همسرش ...
تجاوز وحشتناک به زن برادر
هوش آمدم و متوجه شدم برادر شوهرم مرا تهدید کرد، او گفت اگر ماجرا را به کسی بگویم فیلم تجاوز را نشان خواهد داد... من بسیار ناراحت بودم برای همین موضوع را به شوهرم گفتم او گفت اگر می خواهی حرف هایت را اثبات کنی باید برادرم را بکشی، برای همین او اسلحه ای خرید و به من آموزش تیراندازی داد. شب حادثه لباس مردانه پوشیدم و به خانه پدر شوهرم رفتم. من هفت سال است که به اتهام قتل در زندانم ...
وصیت نامه و زندگینامه شهید علی اصغر رضایی
بروم و دنبال علی اصغر بگردم و پیدایش کنم و او را با خود برگردانم. به خاطر بچه ها مخالف این کار بودم اما بعد از مدتی رضایت دادم و بعد از رفتن غلامحسین در سال 1361 خبر مقودالاثر شدن برادرم را در منطقه عملیاتی پاسگاه زید آوردند و بعد از اینکه سه مرتبه غلامحسین رفت جبهه دیگر برنگشت و در سال 1363 نیز خبر مفقود شدنش را در منطقه عملیاتی بدر آوردند. گفتنی است شهرستان کلات که 145 کیلومتر با مشهد فاصله دارد 211 شهید، 185 جانباز و 10 آزاده تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی کرده است. زهرا امین پناه خبرنگار ایثار رضوی در کلات ...
این همه رفتی خوزستان چه کار کردی؟
هستند / عصرانه بالاترین رکورد را در شبکه افق دارد این همه سال فکر می کردم اگر زمان جنگ بودم حتماً یک خبرنگار جنگی شده بودم. یا اینکه چقدر جای من توی جنگ بوسنی خالی بوده! اما جنگ سوریه آمد و تمام شد من حتی رنگ دمشق را ندیدم. همین نوروز هم که آق قلا و بعد پلدختر سیل آمد داشتم حسرت می خوردم که ما افتاده ایم توی زندگی و نمی توانیم کاری کنیم. با خودم گفتم: تمام شد مهدی! دیگر نمی شود. بی خیال ...
دختر فوتبالیست روایتگر فاجعه پلدختر(ویژه)
بابت ناراحت. خوشحال بودم که به ما توجه کرده بودند اما ناراحت هم شدم، گفتم نکند که بعضی ها فکر کنند من خودم ژست گرفته ام تا عکس بگیرند. کی خبر سیل به شما رسید و به کمک رفتید؟ من با بچه های کوهنوردی لرستان، کوهنوردی هم می کنم و در برنامه های امدادرسانی استان هم هستم. چند روز قبل از سیل خبر رسید که قرار است باران شدیدی بیاید و احتمال سیل هست. به ما گفتند مردم را بیدار کنید که ...
مرد آن است که پس از مرگ نامش زنده بماند
لیبرالیست سخن می گفتند. تاآنجاکه من می دانم، هیچ وقت سیاست روز را قاطی درس نمی کردند. حتی یک بار من اشتباه کردم گفتم سقراط در دادگاه فرمایشی آتن محکوم شد. آن موقع در روزنامه ها دادگاه فرمایشی برای مصدق زیاد به کار می رفت. من چون مصدقی بودم، می خواستم از این واژه استفاده کنم. ایشان شدیداً پرخاش کردند و گفتند در آتن دادگاه فرمایشی نبود. دادگاه دموکراتیک بود و با نظام دموکراسی حاکم در آتن آن روز، سقراط را ...
به دکتر گفتم پرده گوشم را پاره کن تا صدای سوت را نشنوم
...: 20071 || تاریخ:22 فروردین 1398 روزنامه خراسان رضوی: بهبودی نیا- از در آسایشگاه که وارد می شویم، چندنفر از جانبازان با لباس های آبی رنگ روی جدول های داخل حیاط آسایشگاه نشسته اند. هنوز چند قدم نرفته ایم که یکی از آن ها با عجله جلو می آید و با حالتی خاص می گوید: به خانواده ام بگویید به من سر بزنند، دلم برایشان تنگ شده،یادتان نرود حتما بگویید به من سر بزنند. 20 روز است که من را آورده اند این جا. دلم تنگ شده است. این جانباز که این روزها دوران کهنسالی اش را پشت سر می گذارد، بعد از گفتن همین چند جمله به سمت دیگری از حیاط آسایشگاه می رود... این جا آسایشگاه جانبازان اعصاب و روان واقع در خیابان شهید رستمی مشهد است، محلی که تعداد زیادی از جانبازان اعصاب و روان در این مرکز نگهداری می شوند و بنا به اعلام یکی از مسئولان این آسایشگاه با وجود تمام دوندگی های چندساله شان هنوز از سوی علوم پزشکی مجوزی برای فعالیت آن صاد ...
قتل همسر به خاطر زن صیغه ای
کردم با حرف آرامش کنم که شروع به فحاشی کرد و عصبانی شدم. از عصبانیت او را ناخواسته کشتم. در حالی که به سمت آشپزخانه می رفت روسری را دور گردنش انداختم و خفه اش کردم. در لحظات آخر هم سعی می کرد به من ثابت کند که آن زن برای اموالم با من ازدواج کرده اما عصبانی بودم و هیچی نمی فهمیدم. بله، دو فرزند دارم که در زمان قتل مدرسه بودند. نیم ساعت بالای سرش نشستم و گریه کردم ...
این8نفردر40سال سپاه را فرماندهی کردند
برای انتخاب فرمانده سپاه قصد داشتم انتخابات برگزار کنیم. ابوشریف افزود: به همین خاطر بنی صدر روزی به فرماندهی سپاه آمد. در حالی که من در جبهه ها بودم، وی انتخابات را به شیوه خود برگزار کرد. در این انتخابات عده ای به جلال الدین فارسی و گروهی به دوزدوزانی و برخی هم به غرضی رأی دادند؛ اما من بیشترین آرا را بدست آوردم و بدین ترتیب به عنوان فرمانده سپاه انتخاب شدم، اما بنی صدر در حکم خود این گونه نوشت ...
تنهایی یک دونده سینما / در تلویزیون و سینما این بالا کیه؟!
ماجرای عجیب یکی از بازماندگان نسل کشی حلبچه
با خانواده اش راهی مرز های ایران شدند، اما در یکی از بیمارستان های کرمانشاه از مادرش جدا شد و سرنوشت دیگری برایش رقم خورد. او بزرگ شد، مدرسه رفت و دانشگاه قبول شد، در همه این سال ها، اما از سرگذشت عجیبش بی اطلاع بود. تا این که فردای روز ازدواجش یک نامه همه زندگی اش را زیرورو کرد. محمد امین بعد از سال ها تازه فهمید که اصالتی کرد دارد و از عراق به ایران آمده است. اما این که چطور یک بچه 8 ...
سکه های گمشده، بهانه آدم ربایی
به گزارش خبرنگار جنایی ایران ، چند روز قبل مرد جوانی به پلیس مراجعه کرد و از ربوده شدنش خبر داد. او گفت: دو هفته پیش با همسرم دعوایم شد و خانه را ترک کردم. چون جایی برای ماندن نداشتم به مسافرخانه ای در جنوب تهران رفتم. چند روزی آنجا بودم که ناگهان یکی از دوستان دوره خدمت سربازی ام را داخل میهمانپذیر دیدم. شهرام برایم تعریف کرد که برای کار به تهران آمده است. یک روز که از میهمانپذیر بیرون رفته بودم ...
ماجرای شفا گرفتن شهید کاظمی در اورژانس
و تا وقتی زنده است به کسی نگویم. همرزم شهید احمد کاظمی ادامه داد: احمد در توضیح این سوال که چرا آن روز در اورژانس گریه می کرد، گفت: زمانی که من مجروح شدم و در درد و فشار روحی بودم، یک سید بزرگواری در هاله ای از نور وارد چادر شد و رو کرد به من و گفت: چه شده؟ چرا گریه می کنی؟ ؛ گفتم: من برای خودم گریه نمی کنم، من برای بچه های مردم و 16 گردان نیرویی که وارد عمل کردم و این ها دارند پرپر می شوند، گریه می کنم ؛ ناگهان دستی به صورت من کشید و گفت: بلند شو و برو، تو هیچ مشکلی نداری! و سپس این نور از پنجره خارج شد . انتهای پیام/ ...
جنایت خانوادگی هولناک به دلیل رابطه پنهانی زن با دوست شوهر
افتاد و من شلواری را که در گوشه اتاق افتاده بود داخل دهان او فرو کردم و از خانه خارج شدم. می خواستم خودکشی کنم و به این زندگی پایان دهم اما دلم برای پسرم سوخت. می دانستم او هم زندگی خوبی نخواهد داشت به همین خاطر به خانه رفتم و سیم برقی را که از قبل برای خودکشی خودم تهیه کرده بودم به انگشت شست پسرم بستم. پسرم داشت زجر می کشید برای همین زودتر او را خفه وب عد هم خودکشی کردم. پنج روز از این ...
داستان زندگی یک نقاش
هنرمندانی که در بین ما هستند و می توانند روایت های دست اولی را از زندگی و کارشان تعریف کنند. از آنجا که علاقه مند و پیگیر جریان مدرن هنر ایران بودم تصمیم گرفتم از این نقطه شروع کنم. محسن وزیری مقدم دور بود و این امکان به راحتی میسر نمی شد. به سراغ محمدابراهیم جعفری رفتم و گفتم من می خواهم زندگی تان را به شکل داستان بنویسم. آقای جعفری و همسر ایشان، خانم محمدی به من اعتماد کردند و اجازه دادند وارد ...
اعتماد بیجا، هزینه بردار شد
معاون اجتماعی پلیس فتا ناجا ضمن تشریح یک مورد برداشت غیر مجاز اظهار داشت : هر چند وقت یکبار نسبت به تغییر رمز های کارت های عابر بانک اقدام کنید و مسئولیت هر نوع استفاده خلاف از کارت بانکی به عهده کسی است که کارت به نامش صادر شده است . پیرمردی هستم که دیگر [...]
بمب انرژی
های قلبی اش شده اما روح او آرامش عجیبی از ارتباط خوبش با همسرش دارد. می گوید: همپای جانباز جان باختم اما عیبی ندارد چون در راه خدا بود و برای من بودن در کنار این مرد افتخار است. عقیده قرص پدر شهید استوارترم کرد پس از این سخنان همسر، سروی ماجرای زندگی اش را این گونه دنبال می کند: در همان سال های نخست پس از مجروحیت در روستاهای توابع احمدآباد که خدمت می کردم اعزام به جبهه را عهده دار بودم ...
خاطره بازی با مهدی باقربیگی ؛ مجیدِ قصه ها
رفتم بچه ها گفتند چرا دیروز نیامدی؛ ما رفتیم و تست دادیم. متوجه شدم که من اشتباه کرده بودم و باید دیروز برای تست می رفتم. خلاصه تصمیم گرفتم باز هم شانسم را امتحان کنم و همان روز ساعت 4 بعدازظهر به آدرسی که داده بودند رفتم و آقای پوراحمد هم تست گرفتند و قبول شدم. برای بازی در نقش مجید چه تستی دادی؟ در مدرسه یک تئاتر کار کرده بودم و قسمت هایی از همان نقشم را برایشان بازی کردم ...
ربودن دوست دوران سربازی برای اخاذی 10 میلیون تومانی
ام به نام اردشیر را دیدم که برای کار به تهران آمده بود و او هم اتاقی را برای زندگی اش اجاره کرده بود. چند روزی با او بودم و درباره زندگی مان با هم حرف زدیم. من به او گفتم که وضع مالی ام خوب است و به خاطر اینکه با همسرم درگیر شده ام برای چند روزی به این مسافرخانه آمده ام. چند روز بعد با همسرم آشتی کردم و به خانه ام برگشتم تا اینکه ساعتی قبل دوستم همراه دو پسر جوان ناشناس داخل خیابان راه مرا سد ...
اللهیار صیادمنش : اگر قسمت باشد و خدا بخواهد حتماً قهرمان هم می شویم
اللهیار صیادمنش این روز ها باز هم با بدبیاری مواجه شده و در شرایطی که از نظر بدنی مشکلی برای همراهی استقلال در مصاف با ماشین سازی نداشت، به دلیل سرماخوردگی شدید حتی با تیم تمرین نکرد. او از وضعیت خود و تیمش گفت. *کم کم همه فراموشت می کنند! کجایی؟ اللهیار صیادمنش: متأسفانه بد آوردم. فکر کنم آخرین بار که حرف زدم، تازه مصدوم شده بودم و گفتم قسمت من این گونه بوده است ...
خودکشی قاتل پرونده را مختومه کرد
خفه اش کردم و از خانه خارج شدم. به قصد خودکشی به خانه رفتم اما ترس از آینده پسرم باعث شد تا سیم برقی را که از قبل برای خودکشی خودم تهیه کرده بودم به انگشت شست پسرم وصل کنم. اما پس از برقراری جریان برق دیدم او زجر می کشد بنابراین برق را قطع و او را خفه کردم. سپس دست به خودکشی زدم. با اعتراف های تکان دهنده این مرد، پلیس به جست وجو در خانه وی پرداخت و یک فلش کشف کرد که حاوی فایل صوتی 7 ...
همه سربازها برای فداکاری سر از پا نمی شناسند
مراسم تشییع پیکر محمد طاها شرکت کنم و به همین دلیل تصمیم گرفتم شب تحویل سال جدید در کنار مزار او باشم. خودم را به میمه رساندم و همراه با خانواده محمد طاها لحظه تحویل سال کنار مزارش بودیم. لحظه تحویل سال تصویر لحظاتی که پیکر غرق در خون او را در آغوش گرفته بودم و می دویدم مقابل چشمانم قرار داشت. بعد از بازگشت به اهواز و شروع سیل در استان خوزستان به کمک مردم سیل زده رفتم. دیدن سربازان و ...
آسیا بان
دو سال شاگردی به حجره پدرش رفت که آن زمان 20 درصد غلات تهران را تامین می کرد. خود او در گفت وگو با روزنامه دنیای اقتصاد با اشاره به اینکه بازار برایش مثل دانشگاه بوده، گفته است: از پیش دایی رفتم پیش پدرم تا به او کمک کنم. تمام کشاورزان اطراف تهران و جاهای دیگر، گندم هایشان را به پدر می دادند و پدرم گندم ها را بین آسیاب های آبی و سنگی تقسیم می کرد. جو و حبوبات را هم برایمان می فرستادند و ...
دشمن بر رفتار احمدی نژاد تاثیر گذاشت و منحرف شد
بوسنی به ایران برگشتم اینقدر که صحنه های دلخراش از قتل عام مسلمانان دیده بودم تا مدتی تعادل روانی ام بهم ریخته بود. قاسمی افزود: مسلمانان انقلابی بوسنی مصداق تهاجم فرهنگی جمهوری اسلامی به غرب بودند. وی در بخش دیگری از سخنانش نیز گفت: چند سال بعد از جنگ بوسنی، برای کمک به حزب الله لبنان به عنوان نیروی مستشاری به این کشور رفتم و یکی از بهترین دوران زندگی ام حضور در لبنان و آشنایی ...
ویلچرنشینی به خاطر نبود اقلام درمانی
هم این مشکلات بوده است، من قبلا راه می رفتم و الان 2 سال در انتظار مَفصل زانو هستم و همین باعث شده است که ویلچرنشین شوم. بودجه برای تامین این اقلام به بنیاد شهید داده شده است؛ اما ترتیب اثر داده نمی شود. یک بار در جلسه ای گفتم که همه ارگان ها باید آن دنیا پاسخگوی خانواده ایثارگران باشند، ما تا زمانی که جوان بودیم از جوهر خود مایه می گذاشتیم و برای مشکلات مان می دویدیم، ولی الان پا به سن گذاشتیم و ...
می خواستم مخاطب چگونگی هست شدن ها و نیست شدن ها را کشف کند
پور ویراستار فقید کتابم وقتی با من تماس گرفت، اولین جمله اش این بود که چه رمان خوبی نوشتی همشهری! با تعجب گفتم شما مگر قمی هستید؟ گفت: مگر تو جنوبی نیستی؟! وقتی فهمید که من قمی هستم، خیلی از روایت جنوبی و اقلیمی رمان، تعریف کرد و این برایم خیلی خوشحال کننده بود. آبتنی کرد و خیس نشد، یا نباید دنبال این نوع سوژه ها می رفتم یا باید کامل وارد گود می شدم و طوری رفتار می کردم که خواننده برای ...
حواله ای که ورزشکار کبدی را بین 2 استان حواله داده است
راحله نادری چهارشنبه در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: قبل از بازی های آسیایی به مدت یک سال در لیگ برتر برای فارس بازی کردم در حالی که رسما ورزشکار عضو استان البرز در بازی های آسیایی بودم و مدال طلایم مربوط به این استان است. وی نامه پانزدهم شهریور 97 اداره کل ورزش و جوانان فارس را یادآور شد و گفت: در این نامه آمده است که نظر به موفقیت حضرتعالی در مسابقات آسیایی 2018 جاکارتا، حواله 15 سکه ...
پاسخ بهنوش بختیاری به توهین مجری من وتو | روایت بختیاری از مناطق سیل زده + فیلم
هست که در فیلم ها می بینیم و واقعا هیچ چیزی در زندگیشان وجود ندارد؛ آب قطع است، برق خیلی جاها قطع است و جا برای خواب و حتی دستشویی رفتن ندارند. خانم بختیاری بفرمایید شخصیت های مطرحی چون شما چطور می توانند از این ظرفیتشان برای کمک رسانی استفاده کنند؟ این اتقاق از دست من هنرپیشه بر نمیاد. من به عنوان یک هنرمند که هوادارانی دارم تنها می توانم به آنها بگویم من رفتم دیدم مشکلات و ...
رویای بی زباله من
زباله در انزلی –از سوی مردم و گردشگران- و این که زمین مناسبی برای دفن زباله در گیلان وجود ندارد، همه اینها باعث شد دنبال این کار بروم. زباله همیشه معضل ما بوده و شهرداری ها هم کارایی لازم را برای بازیافت و مدیریت آن ندارند. این معضل اگر توجهی به آن نشود، روز به روز بزرگتر خواهد شد. سال ها پیش از بازنشستگی وبلاگی داشتم و آن جا نوشته بودم که آرزوی من داشتن شهر بی زباله است. من به دنبال ...
آرزوی قلبی مادر شهید "قدیری" چیست؟ + فیلم
تکفیری عاجزانه و به صورت کاملا ناجوانمردانه دست به عملیات های تروریستی زده و اگر توانایی داشتتد به صورت رودرور وارد عمل می شدند؛ برادرم در زمان جنگ تحمیلی 8 سال دفاع مقدس به شهادت رسید و بنده نیز تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم پای انقلاب ایستاده ام و امیدوارم توفیق شهادت نصیبم شود. تسنیم: شهید قدیری قبل از اعزام به منطقه عملیاتی جنوب شرق به عنوان ماموریت پایانی چه صحبت های با شما انجام ...