سایر منابع:
سایر خبرها
کُردهایی که پیشمرگ رهبر انقلاب شدند
! اما هرکسی پیرو اسلامی که جهاد و مبارزه در آن هست، نمی شود. مجموعه ای از بعد از انقلاب آمدند و از همه چیز خود گذشتند و واقعا پیرو امام زمان خود که در آن زمان امام خمینی بود، شدند و در این راه به شهادت رسیدند. در این مجموعه فرقی میان شیعه و سنی نبود. اهل سنتی که آمدند و جان خود را فدا کردند، شرف داشتند بر شیعیان شناسنامه ای که هیچ لبیکی به امام ندادند و هیچ نقشی در جبهه های جنگ نداشتند ...
مگر محبوبیت داشتن اصلاح طلبان جرم است که باید از آن جلوگیری کرد
نخستین نشست فصلی شعبه تهران حزب ندای ایرانیان روز گذشته با سخنرانی مجید انصاری، آیت الله موسوی تبریزی، سید محمد صادق خرازی و مجید فراهانی، دبیرکل حزب ندای ایرانیان برگزار شد. در دوران انتخابات قبلی ریاست جمهوری در یک از استان ها بودم که تعدادی از طلبه های یک موسسه خاص در قم که فعالیت سیاسی می کند برای تبلیغ کاندیدای مورد حمایت آن موسسه وارد شده بودند و می گفتند ما با اینکه مسافریم اما روزه ...
هفته دفاع مقدس و زنان حماسه آفرین این مرز و بوم
مخاطبان می گذارد.این کتاب زیبا و خواندنی همچنین مزین به تقریظ مقام معظم رهبری است، که به شرح زیر است: کتاب را با احساس دوگانه ی اندوه و افتخار و گاه از پشت پرده ی اشک، خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا، و بر این هنرمندی در مجسم کردن زیبائیها و زشتیها و رنجها و شادیها آفرین گفتم. گنجینه ی یادها و خاطره های مجاهدان و آزادگان، ذخیره ی عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پربار و درسها و آموختنی ...
بمباران قبرستان، اجساد شهدای دفن شده را بار دیگر تکه تکه می کرد/فقط روز اول و دوم 64 زن و کودک دفن کردند
؟ در بیمارستان شریعتی تهران اکیپ جراحی مرا در آی سی یو بستر کردند. بعد از یک هفته شور پزشکی به این نتیجه رسید که صدمه مغزی من جدی است و در صورت بهبود درد زیاد و زمان زیادی را می گیرد، آنها به من گفتند که می توانیم استخوانه های مانده در سرت را خارج کنیم و دکتر عباسیون و دکتر رحمت من را عمل کردند و یک ماه در بیمارستان بستری بودم. دختر 19ساله فلج، اسوه استقامت و روحیه ...
گفتگو با داوود میرباقری درباره دندون طلایش (1)
... خودنمایی می کرد. میرباقری در دفترش منتظر ما بود وبا خسرو دهقان پس از مدت ها دیداری تازه کرد. پیش از گفت وگو از قدیم ها گفتند و البته از سریالی که دهقان درباره جزئیاتش با میرباقری بحث مفصلی کرد. خسرو دهقان: سال ها پیش نمایش دندون طلا را روی صحنه تئاتر دیدم و اتفاقا دو بار آن را دیدم. طوری هم برنامه ریزی کردم که یک شب بازی ستاره اسکندری را ببینیم و یک شب بازی بهناز جعفری، چراکه هر ...
اولین گفتگو با حبیب پس از بازگشت به ایران (1)
. پزشکان گفتند حتما باید عمل کنی و یک درصد احتمال زنده بودنت وجود دارد. عمل کردم و خدا خواست که زنده بمانم. مدتی هم که درگیر بازگشت سلامتی ام بودم، کل سوپرمارکتم از بین رفت و ورشکست شدم. از طرفی در آمریکا مخارج بالا بود. این اتفاق در چه سالی افتاد؟ در سال 1998 این اتفاق افتاد. چطور بعد از آن اتفاق توانستید سرپا شوید؟ در بیمارستان حال و روز خوشی نداشتم؛ مثل یک ...
از رنگ خون خدا عکاسی کردم
.... واقعا تصاویر عجیب و تلخی دیدم. دعوا بود و نمی گذاشتند بروم. می گفتند یک عکاس بیشتر نمی فرستیم. خودم را به زور در هلی کوپتر جا دادم. گفتند یک ساعت عکاسی کنید و برگردید اما من ماندم چند روز بعد برگشتم. تمام بیمارستان ها پر بود. 17 نفر از کسانی را که در اردوگاه های حلبچه عکاسی کردم الان در شبکه های اجتماعی پیدایشان کردم که خدا رو شکر حالشان خوب است. من در کردستان عکاسی های خوبی کردم و مردم کرد هم ...
گفتگو با حبیب بعد از بازگشت به ایران: پسرم در آمریکا قاری قرآن است! +عکس
ادامه می دهد: مشایی خواستند مرا ببینند و گفتند اینجا وطن شماست و اگر برگردید خوشحال می شویم. برخوردشان خیلی خوب بود. وقتی فهمیدند تا سال 62 ایران بودم برایشان جالب بود. آقازاده خزعلی زیر قولش زد... حبیب که طی حضور در ایران قطعه ای دوصدایی با عنوان “محکوم” را با حسین خزعلی فرزند آیت ا.. خزعلی که با نام هنری “سمیر زند” فعالیت می کند خوانده است خاطره خوشی از این همکاری ندارد و ...
برادرم به جرم تضییع بیت المال مرا به داخل هور انداخت
کرد و همواره جلو کاروان بود تا اولین خطرات را به جان بخرد. بسیار برای حفظ بیت المال تلاش می کرد. در مورد اهمیتش در حفظ بیت المال خاطره ای از ایشان در ذهن دارم که برای تان بازگو می کنم: یک بار سوار قایق بودم، هوا به شدت گرم بود، خیلی عجله داشتم. برای همین خیلی به قایق فشار آوردم و گاز زیادی به قایق دادم. جانمحمد از پشت سرم آمد دست زد به پشت من و گفت که بایست. می دانستم می خواهد به من تذکر بدهد و ...
بابک زنجانی یا بابک مرتضی زنجانی متولد 1353 تاجر ایرانی /معمای قرن 21 که قوه قضاییه از آن پرده برداری ...
...> * انفرادی بودید یا بند عمومی؟ – در بند چکی ها جا نبود. از شانس بدم مرا به بند کسانی فرستادند که مرتکب قتل شده بودند یا جرم شان مواد مخدر بود. 18 ماه در آن بند بودم. بعد از آن در بند چکی ها، جا باز شد و مرا به آن بند فرستادند. از آن دوران خاطره بدی داشتم. یادم هست شنبه ها که مادرم به ملاقاتم می آمد، برایم سخت بود. * در زندان فکر نمی کردید که به آخر خط رسیده اید؟ – در آنجا فکری ...
پرزیدنت روحانی مچکریم
شاگردان آقای روحانی در دوران قبل از انقلاب بودم. دکتر روحانی در آن زمان دوران سربازی خود را در سپاه دانش می گذراند و در یکی از روستاهای اطراف نیشابور خدمت می کرد. ما در سخنرانی آقای روحانی شرکت می کردیم. اندکی بعد آقای روحانی به ما گفت شما جوان ها جلسه ای تشکیل دهید تا من مباحث اعتقادی را برایتان مطرح کنم. این جلسات در سال 1354 یا 1355 برگزار می شد. ما 10، 20 نفر جوان مذهبی انقلابی بودیم که در ...
روزهای نامزدی، ازدواج و بازگشت پیکر عیسی؛ "9 دی " های متفاوت همسر یک شهید
عنوان نیروی مخابراتی مشغول بکار شد و بعد مسئول مخابرات گردان امام محمد باقر لشکر 25 کربلا شد. البته با اینکه نیروی مخابراتی بود اما اکثراً بعنوان نیروی رزمی فعالیت می کرد. عیسی و چهار برادرش اغلب در جبهه بودند. حتی برادر کوچکترشان عباس که موقع شروع جنگ 9 سالش بود، 21 ماه جبهه دارد. پدر شوهرم تعریف می کند: بار اولی که عیسی و موسی معروف به "دوطفلان مسلم" به جبهه رفتند، فصل رسیدن پرتقال ها ...
مردم چه نظری درباره رهبر انقلاب دارند؟
به گزارش افکارخبر ، یادم می آید دوشنبه، 17 شهریور 93 در مسیر محلِّ کار بودم که پیامک آمد رهبر انقلاب عمل جرّاحی پروستات کردند و عمل شان موفقیت آمیزبود. بخشِ اول پیامک از بخشِ دوّمش مؤثرتر بود. همین که رسیدم، رفتم به سایت رهبری. به بخش فیلم ها رفتم و فیلم ها را باز کردم. دوربین، در سطح چشم ، آقا را نشان می داد که پشت شان دیوار سفیدی بود؛ رهبری خود توضیح دادند که عمل جرّاحی دارند و جای ...
شهید حقانی در حزب جمهوری اسلامی درس ولایت فقیه می داد
چه می کنم؛ سریع میوه خریدم و بچه ها را خبردار کردم؛ دو تا از دخترهای من در تهران زندگی می کنند؛ وقتی به آنها گفتم که رئیس بنیاد شهید به خانه ما می آید، متوجه موضوع شدند و پشت تلفن خیلی خوشحالی کردند و گفتند که فکر می کنید ما می رسیم و من گفتم توکل به خدا کنید، ان شاء الله می رسید . حتی به داماد برادرم هم زنگ زدم؛ چون یک روحانی ولایی است و بسیار به مقام معظم رهبری ارادت و محبت دارد. بعد از ظهر به ما ...
به مردم بدهکاریم
ما با آنچه خوانده بودیم مغرور بودیم. من حظ می کردم یک آدم روشنفکرِ متجددِ فرنگ دیده در گروه پا بگذارد تا خودم را ارائه کنم. شروع می کردم به پرسیدن سؤال های حرفه ای آکادمیک ، چون می خواستم خودم را ارضا کنم. این نمونه ای از اشتباهات من است. چرا؟ چون بعدها فهمیدم چیزی نمی فهمم. آن زمان می خواستم از خودم نمایش درست کنم. این نگاه امروزم به آن روزهاست. با خودم فکر کردم این که نشد کار! گفتم با دانایی ...
عطف کتاب
؟ یک هیچی گفتم و پتو را کشیدم روی سرم و خوابیدم. هم خوب بود، هم بد. با بغض و درد. دردش مهم نبود. مهم این بود که نشده بود. حتا زورم نرسیده بود حقِ خودم را بگیرم. حقِ بقیه پیشکش. درست نمی دانم کی بیدار شدم. دو سه ساعتی شده بود لابد. چون تلویزیون داشت گم شده ها را پخش می کرد. همان که یک عکس می آمد و می گفتند فلانی از فلان وقت از خانه بیرون رفته و تاکنون مراجعت نکرده است. بعدش برنامه ی کودک می آمد. دل و دماغ نداشتم اما باز کارتون دیدن بهتر از هیچی بود، البته اگر گالیوری، سندبادی چیزی داشت. رفتم زیرزمین. همیشه آن جا مشق هایم را می نوشتم. کسی نبود... . ...
آخرین نفری بودم که حاج همت را پیش از شهادت بوسیدم/ فکر کردند زنده نمی مانم، خبر شهادتم را دادند!
گروه یک پزشک یار شده بودند. آن گروه به کردستان و ما 15 نفر به پادگان الله اکبر تیپ محمد رسول الله(ص) اعزام شدیم. مدتی را آنجا بودم که اعلام کردند، 10 نفر را برای تیپ 210 موقت سیدالشهدا(ع) نیاز دارند. نام سیدالشهدا(ع) را دوست دارم، به همین دلیل داوطلب شدم. از آنجا به سومار رفتم و جزو کادر بهداری شدم. بعد از عملیات رمضان بود و مجروحین زیادی را برای مداوا به اورژانس می آوردند. مدتی ...
هزار نکته غیرحسن بباید تا شجریان شوی...
تالار وحدت اجرا داشتیم که باید هرشب دو ساعت برنامه اجرا می شد. شب اول با استاد ذوالفنون بود، شب دوم با من و شب سوم با استاد محمد موسوی. این برنامه ها قرار بود کاملا به صورت بداهه انجام شود، از این قرار که با هم روی صحنه می رفتیم و بنا به اقتضای زمان و مکان من ساز را کوک می کردم و شروع به نواختن و براساس دستگاه انتخابی من، شجریان با تورق در دیوان حافظ غزل مناسب را انتخاب و شروع به خواندن می کرد. صبح ...
ماجرای نفوذ یک رزمنده لامردی به قلب خاک دشمن
را از دست داده بودم و منتظر مرگ بودم. در حالی که صدای سرازیر شدن آب از دره به گوش می رسید ولی تشنگی بر من غالب شده بود اینجا خدا کمک کرد که در غروب یک روز درگیر شده ایم و هوا رو به تاریکی است و دشمن نمی تواند مرا پیدا کند مگر اینکه از جانوران آموزش دیده استفاده کند. ساعتی از مجروحیت و تنهایی من گذشته بود، در حالیکه سرم روی زمین قرار داشت صدای پای کسی را شنیدم. با خود گفتم ...
خاطره روز اول مدرسه
ادامه از صفحه 3 سریع گفتم مادرم مرا آورده ناظم گفت برو با پدر یا مادرت بیا، دیگر نمی توانستم حرکت کنم تمام حرف های شب قبل در خانه شعرخوانی مادرم و ذوق و شوق خودم برای روز اول مدرسه از جلوی چشمانم رژه می رفت. داشتم آمدنم به مدرسه را در ذهن خودم جلو می بردم. از خجالت و ناراحتی سرم را پایین انداختم. چشمانم فقط موزائیک های دفتر و کفش کتانی را که برای اولین بار پوشیده بودم می دید ...
کادوهای عروسیش را به خانواده های شهدا داد
امام را ندیده بودم. دل توی دلم نبود. منتظر بودیم تا نوبتمان بشود. روی پا بند نمی شدم. در اتاق که وا شد، هر دو از جا پریدیم. نفهمیدم چه طوری خودم را رساندم. گوشه ی چادرم را انداختم روی دست امام. بعد دست امام را سفت گرفتم. می بوسیدم، به سر و صورتم می کشیدم. امام من را نگاه می کرد. سرم را انداخته بودم پایین، ولی سنگینی نگاهش را حس می کردم. خطبه ی عقد را که خواندند، مصطفی گفت آقا ما رو نصیحت کنین. امام ...
راز ماندن "مهدی باکری" در آن سوی دجله چه بود؟
...> رضایی افزود: در نتیجه خودم به آقای کبیری رئیس ستاد لشکر عاشورا گفتم برو به آقامهدی بگو بیاید پشت بی سیم. اما آقای کبیری هم موفق نشده بود او را راضی کند که بیاید پشت بی سیم. در این دجله چه خبر بود؟ مرد مبارزه وی گفت: آقامهدی می دانست که اگر بیاید پشت بی سیم خارج از این که من نماینده امام در جنگ بودم، به دلیل رابطه ی قلبی که با هم داشتیم باید برمی گشت اما نیامد. رضایی در ...
شهید همت در سپاه مظلوم بود
حدود 20 روز بعد آن جریان که سپاه تشکیل شد. چون سپاه زیر نظر خود امام بود، من علاقه مند بودم که در آن شرکت داشته باشم. به مسجد مسلم بن عقیل رفتم و به آقای مشایخی که خدا رحمتش کند و علیرضا موحدی که شهید شد، مراجعه کردم. آنها من را از قبل می شناختند. به آنها گفتم که من نیمه وقت می آیم چون می خواهم درسم را ادامه بدهم. اما ایشان گفتند که نه، اگر می خواهد این طور باشد، پس در همان کمیته فعالیت داشته باش و ...
چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ متوقف نشد؟
خارجه آمده بودم، به خدمت ایشان رسیدم و درمورد سفری که به یکی از کشورهای همسایه و چند کشور دورتر داشتم صحبتی شد. امام گفتند درمورد بقیه کشورها خودتان می دانید اما درمورد کشورهای همسایه بگویید ما می خواهیم با همه شما مسالمت آمیز زندگی کنیم و می خواهیم امنیت و آرامش در کشور شما باشد. قصد مداخله در امور داخلی شما را نداریم. - این سفارش حضرت امام(ره) برای پیش از شروع جنگ بود؟ خیر ...
فرهنگ در رسانه
قرص آورد، بیامرزد. فیلم تمام شد، ایشان حتی تیتراژ فیلم که 7 دقیقه بود را تا آخر دیدند. چراغ ها که روشن شد، برگشتم دیدم که چهره آقا می درخشد و چشم های ایشان یک درخشش خاصی داشت و من آقا را تا به حال اینقدر خوشحال ندیده بودم. بعد از اتمام فیلم ایشان گفتند، آفرین، آفرین، احسنت، ماشاءالله و بعد سمت من نگاه کردند و گفتند: آقای مجیدی! همین الان- ساعت 11 شب بود- اگر یکبار دیگر فیلم را پخش کنند، می نشینم و ...
به احترام اهالی رسانه از فوتبال خداحافظی کردم/ سپاهان رضایت نامه ام را برای تراکتور صادر نکرد/ امیدوارم ...
خراب کردید نظری دارید؟ در آن بازی من یکی از بهترین بازی های ملی ام را انجام دادم. من صد و بیست دقیقه در آن بازی بازی کرده بودم. تفکرات مربی این بود که نفراتی که صد و بیست دقیقه بازی نکرده بودند، پنالتی بزنند و از طرفی بدلیل بارندگی وضعیت جسمانی هم بسیار خسته کننده بود. برخی از بازیکنان هم قبول نکردند که پشت ضربه بایستند. آقای قلعه نوعی با من صحبت کرد که من به وی گفتم که در شرایط زدن ...
حامیان رابطه با شیطان بزرگ
نیست که چه نوشتم. به هرحال موافق نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم. مثلاً در اجتماعات ما مرگ بر بنی صدر شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگویند. مرگ بر بازرگان بود که خواهش کردم نگویند. مرگ بر شوروی بود که گفتم الآن با شوروی مشکل آن چنانی نداریم. درباره آمریکا هم گفته بودم. من ذاتاً با حرف های تند و فحاشی ها مخالفم و آن ها را مفید نمی دانم. [4] هاشمی رفسنجانی ...
سر امام حسین(ع) بالای نیزه نرفت که ما کاسبی کنیم/ آیت الله مجتهدی تهرانی مشوق من در مداحی بود
صبح و بعدازظهر گرفته تا قائم باشک های شبانه، الک و دولک و هفت سنگ که حالا همه آنها به بازی های رایانه ای تبدیل شده اند. سین: مداحی را از چه زمانی آغاز کردید؟ جیم: قبل از انقلاب به مداحی علاقه داشتم و زمزمه هایی داشتم ولی رسماً بعد از انقلاب مداحی ها را شروع کردم و استادی به نام حاج محمد آرونی داشتم که هم اکنون هم کلاس هایی را برگزار می کنند. من ابتدا در کلاس های ایشان شرکت ...
قاطعیت رهبری فتنه 88 را نقش برآب کرد
خلع کنند! این گزارش به تهران رفت و یک روز که برای منبر به جایی نزدیک رفسنجان رفته بودم، مأموران ژاندارمری مرا دستگیر کردند و به رفسنجان بردند. یک شب مرا نگه داشتند و بعد به سرهنگی در کرمان تحویل دادند. برخورد او با شما چگونه بود؟ اتفاقاً نکته همینجاست. تصور می کردم حالا با کسی روبه رو خواهم شد که دستور خواهد داد از من با مشت و لگد پذیرایی کنند، مخصوصاً که در آنجا غریب هم بودم ...
میراث ماندگار
، خلأهای موجود در زندگی بچه ها را پر کنید. خواندن خاطره های رزمندگان می تواند به فرزندان شما کمک کند تا آنان افرادی را در سن و سال خود اما در حال و هوای دیگر و با دغدغه های جدی تر و باارزش تری ببینند و برای زندگی خودشان درس بگیرند. حضور در شب خاطره ها که در این هفته و حتی در طول سال، برپا می شود هم می تواند در این زمینه به شما کمک کند. فرزندانتان را در معرض آدم های خاطره باز از دوران جنگ قرار بدهید. از ...