سایر منابع:
سایر خبرها
از بله عروس تا بله شهادت
واژگون می شود و احمد در آب به شهادت می رسد . زمان خیلی زود برای من می گذرد و مادر و خواهرها و برادر هم حرف های زیادی برای گفتن دارند، خاطراتشان از احمد زیاد است. مادر خاطره ای از زمان قبل از حضور احمد در جبهه تعریفمی کند؛ زمانی که احمد راننده شرکت نفت بود، ماجرایی شبیه داستان حضرت یوسف و زلیخا برایش اتفاق می افتد که احمد از آن آزمایش الهی سربلند بیرون می آید. مادر می گوید، زمانی که ماجرا را ...
ماجرای بازداشت حبیب در گیلان تا راز مجوز سه روزه از دولت احمدی نژاد!
برگردید خوشحال می شویم وی ادامه می دهد: مشایی خواستند مرا ببینند و گفتند اینجا وطن شماست و اگر برگردید خوشحال می شویم. برخوردشان خیلی خوب بود. وقتی فهمیدند تا سال 62 ایران بودم برایشان جالب بود . سمیر زند زیر قولش زد حبیب که طی حضور در ایران قطعه ای دوصدایی با عنوان محکوم را با حسین خزعلی فرزند آیت ا.. خزعلی که با نام هنری سمیر زند فعالیت می کند خوانده است خاطره خوشی از ...
دولت سعودی باید به صدها چرا پاسخ دهد تا به "بی کفایتی" آنها بسنده کنیم
کرده است. * تسنیم: نظر مقام معظم رهبری درباره شهید حاتمی چه بود؟، توصیه خاصی به شما نداشتند؟ حضرت آقا فرمودند که برای ایشان خیلی خوب شد بعد از طواف و پشت مقام ابراهیم و در چنین فضا و شرایطی ایشان به لقاء الله پیوست. به هر حال ایشان محرم شده، عُمره شان را انجام دادند و مانده بود که حج تمتع را انجام دهند و ایشان به مقامات بالا رسیدند. ایشان فرمودند که سختی این موضوع برای ماست و ...
رییس جمهور روحانی مچکریم
تکمیل مدارک بعد از چند روز ویزای تحصیلی چهار ساله گرفتم. سخنرانی و بازداشت در مسیر نیل به انقلاب حسن روحانی از جمله شخصیت های کشور است که از جان گذشتگی های زیادی برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی کرد و در این مسیر هزینه های زیادی هم متحمل شد و سختی ها کشید. او از همان ابتدا و در آغاز جوانی، از نزدیک در جریان وقایع نهضت اسلامی و مبارزات سیاسی قرار گرفت و فعالیت سیاسی خود را با ...
نظر مردم درباره رهبر معظم انقلاب
...، پسرخاله شدن برق آسایی می گوید: اگر به عیادت می رفتم، بعد از عیادت حضرت آقا، کل کمپوت های داخل یخچال شان را نیز می خوردم. حس بی واسطه دلم لرزید را صدها نفر نوشته اند. برخی هم هق هق شان را نوشته اند و گفته اند گریه امان شان نمی دهد که بیش از این بنویسند. آرامشی داشته اند این مردمِ گریان که قرار است پرچم به دستِ صاحبش برسد. جمله ای که البته نباید بسیار بر آن تکیّه کرد. نوشته ...
مگر محبوبیت داشتن اصلاح طلبان جرم است که باید از آن جلوگیری کرد
نخستین نشست فصلی شعبه تهران حزب ندای ایرانیان روز گذشته با سخنرانی مجید انصاری، آیت الله موسوی تبریزی، سید محمد صادق خرازی و مجید فراهانی، دبیرکل حزب ندای ایرانیان برگزار شد. در دوران انتخابات قبلی ریاست جمهوری در یک از استان ها بودم که تعدادی از طلبه های یک موسسه خاص در قم که فعالیت سیاسی می کند برای تبلیغ کاندیدای مورد حمایت آن موسسه وارد شده بودند و می گفتند ما با اینکه مسافریم اما روزه ...
بمباران قبرستان، اجساد شهدای دفن شده را بار دیگر تکه تکه می کرد/فقط روز اول و دوم 64 زن و کودک دفن کردند
؟ در بیمارستان شریعتی تهران اکیپ جراحی مرا در آی سی یو بستر کردند. بعد از یک هفته شور پزشکی به این نتیجه رسید که صدمه مغزی من جدی است و در صورت بهبود درد زیاد و زمان زیادی را می گیرد، آنها به من گفتند که می توانیم استخوانه های مانده در سرت را خارج کنیم و دکتر عباسیون و دکتر رحمت من را عمل کردند و یک ماه در بیمارستان بستری بودم. دختر 19ساله فلج، اسوه استقامت و روحیه ...
از رنگ خون خدا عکاسی کردم
.... واقعا تصاویر عجیب و تلخی دیدم. دعوا بود و نمی گذاشتند بروم. می گفتند یک عکاس بیشتر نمی فرستیم. خودم را به زور در هلی کوپتر جا دادم. گفتند یک ساعت عکاسی کنید و برگردید اما من ماندم چند روز بعد برگشتم. تمام بیمارستان ها پر بود. 17 نفر از کسانی را که در اردوگاه های حلبچه عکاسی کردم الان در شبکه های اجتماعی پیدایشان کردم که خدا رو شکر حالشان خوب است. من در کردستان عکاسی های خوبی کردم و مردم کرد هم ...
بابک زنجانی یا بابک مرتضی زنجانی متولد 1353 تاجر ایرانی /معمای قرن 21 که قوه قضاییه از آن پرده برداری ...
...> * انفرادی بودید یا بند عمومی؟ – در بند چکی ها جا نبود. از شانس بدم مرا به بند کسانی فرستادند که مرتکب قتل شده بودند یا جرم شان مواد مخدر بود. 18 ماه در آن بند بودم. بعد از آن در بند چکی ها، جا باز شد و مرا به آن بند فرستادند. از آن دوران خاطره بدی داشتم. یادم هست شنبه ها که مادرم به ملاقاتم می آمد، برایم سخت بود. * در زندان فکر نمی کردید که به آخر خط رسیده اید؟ – در آنجا فکری ...
روزهای نامزدی، ازدواج و بازگشت پیکر عیسی؛ "9 دی " های متفاوت همسر یک شهید
عنوان نیروی مخابراتی مشغول بکار شد و بعد مسئول مخابرات گردان امام محمد باقر لشکر 25 کربلا شد. البته با اینکه نیروی مخابراتی بود اما اکثراً بعنوان نیروی رزمی فعالیت می کرد. عیسی و چهار برادرش اغلب در جبهه بودند. حتی برادر کوچکترشان عباس که موقع شروع جنگ 9 سالش بود، 21 ماه جبهه دارد. پدر شوهرم تعریف می کند: بار اولی که عیسی و موسی معروف به "دوطفلان مسلم" به جبهه رفتند، فصل رسیدن پرتقال ها ...
شهید حقانی در حزب جمهوری اسلامی درس ولایت فقیه می داد
چه می کنم؛ سریع میوه خریدم و بچه ها را خبردار کردم؛ دو تا از دخترهای من در تهران زندگی می کنند؛ وقتی به آنها گفتم که رئیس بنیاد شهید به خانه ما می آید، متوجه موضوع شدند و پشت تلفن خیلی خوشحالی کردند و گفتند که فکر می کنید ما می رسیم و من گفتم توکل به خدا کنید، ان شاء الله می رسید . حتی به داماد برادرم هم زنگ زدم؛ چون یک روحانی ولایی است و بسیار به مقام معظم رهبری ارادت و محبت دارد. بعد از ظهر به ما ...
عطف کتاب
؟ یک هیچی گفتم و پتو را کشیدم روی سرم و خوابیدم. هم خوب بود، هم بد. با بغض و درد. دردش مهم نبود. مهم این بود که نشده بود. حتا زورم نرسیده بود حقِ خودم را بگیرم. حقِ بقیه پیشکش. درست نمی دانم کی بیدار شدم. دو سه ساعتی شده بود لابد. چون تلویزیون داشت گم شده ها را پخش می کرد. همان که یک عکس می آمد و می گفتند فلانی از فلان وقت از خانه بیرون رفته و تاکنون مراجعت نکرده است. بعدش برنامه ی کودک می آمد. دل و دماغ نداشتم اما باز کارتون دیدن بهتر از هیچی بود، البته اگر گالیوری، سندبادی چیزی داشت. رفتم زیرزمین. همیشه آن جا مشق هایم را می نوشتم. کسی نبود... . ...
آخرین نفری بودم که حاج همت را پیش از شهادت بوسیدم/ فکر کردند زنده نمی مانم، خبر شهادتم را دادند!
گروه یک پزشک یار شده بودند. آن گروه به کردستان و ما 15 نفر به پادگان الله اکبر تیپ محمد رسول الله(ص) اعزام شدیم. مدتی را آنجا بودم که اعلام کردند، 10 نفر را برای تیپ 210 موقت سیدالشهدا(ع) نیاز دارند. نام سیدالشهدا(ع) را دوست دارم، به همین دلیل داوطلب شدم. از آنجا به سومار رفتم و جزو کادر بهداری شدم. بعد از عملیات رمضان بود و مجروحین زیادی را برای مداوا به اورژانس می آوردند. مدتی ...
ماجرای نفوذ یک رزمنده لامردی به قلب خاک دشمن
را از دست داده بودم و منتظر مرگ بودم. در حالی که صدای سرازیر شدن آب از دره به گوش می رسید ولی تشنگی بر من غالب شده بود اینجا خدا کمک کرد که در غروب یک روز درگیر شده ایم و هوا رو به تاریکی است و دشمن نمی تواند مرا پیدا کند مگر اینکه از جانوران آموزش دیده استفاده کند. ساعتی از مجروحیت و تنهایی من گذشته بود، در حالیکه سرم روی زمین قرار داشت صدای پای کسی را شنیدم. با خود گفتم ...
کادوهای عروسیش را به خانواده های شهدا داد
امام را ندیده بودم. دل توی دلم نبود. منتظر بودیم تا نوبتمان بشود. روی پا بند نمی شدم. در اتاق که وا شد، هر دو از جا پریدیم. نفهمیدم چه طوری خودم را رساندم. گوشه ی چادرم را انداختم روی دست امام. بعد دست امام را سفت گرفتم. می بوسیدم، به سر و صورتم می کشیدم. امام من را نگاه می کرد. سرم را انداخته بودم پایین، ولی سنگینی نگاهش را حس می کردم. خطبه ی عقد را که خواندند، مصطفی گفت آقا ما رو نصیحت کنین. امام ...
راز ماندن "مهدی باکری" در آن سوی دجله چه بود؟
...> رضایی افزود: در نتیجه خودم به آقای کبیری رئیس ستاد لشکر عاشورا گفتم برو به آقامهدی بگو بیاید پشت بی سیم. اما آقای کبیری هم موفق نشده بود او را راضی کند که بیاید پشت بی سیم. در این دجله چه خبر بود؟ مرد مبارزه وی گفت: آقامهدی می دانست که اگر بیاید پشت بی سیم خارج از این که من نماینده امام در جنگ بودم، به دلیل رابطه ی قلبی که با هم داشتیم باید برمی گشت اما نیامد. رضایی در ...
شهید همت در سپاه مظلوم بود
حدود 20 روز بعد آن جریان که سپاه تشکیل شد. چون سپاه زیر نظر خود امام بود، من علاقه مند بودم که در آن شرکت داشته باشم. به مسجد مسلم بن عقیل رفتم و به آقای مشایخی که خدا رحمتش کند و علیرضا موحدی که شهید شد، مراجعه کردم. آنها من را از قبل می شناختند. به آنها گفتم که من نیمه وقت می آیم چون می خواهم درسم را ادامه بدهم. اما ایشان گفتند که نه، اگر می خواهد این طور باشد، پس در همان کمیته فعالیت داشته باش و ...
چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ متوقف نشد؟
خارجه آمده بودم، به خدمت ایشان رسیدم و درمورد سفری که به یکی از کشورهای همسایه و چند کشور دورتر داشتم صحبتی شد. امام گفتند درمورد بقیه کشورها خودتان می دانید اما درمورد کشورهای همسایه بگویید ما می خواهیم با همه شما مسالمت آمیز زندگی کنیم و می خواهیم امنیت و آرامش در کشور شما باشد. قصد مداخله در امور داخلی شما را نداریم. - این سفارش حضرت امام(ره) برای پیش از شروع جنگ بود؟ خیر ...
فرهنگ در رسانه
را ببینم چون درست کنار ایشان بودم و اگر می خواستم صورت ایشان را ببینم، باید کامل برمی گشتم. همینطور صلوات می فرستادم تا در یک موقعیت مناسب ببینم چه می شود. نمی توانستم برگردم و پشت سرم را هم نگاه کنم، برگردم بگم چی! همه اعضای دفتر پشت سرم نشسته بودند. نیمه های فیلم گذشته بود، دیدم که حضرت آقا دستشان را حرکت دادند، دست که حرکت کرد من برگشتم و دیدم که برای ایشان قرص آوردند و حضرت آقا برای گرفتن قرص ...
حامیان رابطه با شیطان بزرگ
نیست که چه نوشتم. به هرحال موافق نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم. مثلاً در اجتماعات ما مرگ بر بنی صدر شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگویند. مرگ بر بازرگان بود که خواهش کردم نگویند. مرگ بر شوروی بود که گفتم الآن با شوروی مشکل آن چنانی نداریم. درباره آمریکا هم گفته بودم. من ذاتاً با حرف های تند و فحاشی ها مخالفم و آن ها را مفید نمی دانم. [4] هاشمی رفسنجانی ...
قاطعیت رهبری فتنه 88 را نقش برآب کرد
خلع کنند! این گزارش به تهران رفت و یک روز که برای منبر به جایی نزدیک رفسنجان رفته بودم، مأموران ژاندارمری مرا دستگیر کردند و به رفسنجان بردند. یک شب مرا نگه داشتند و بعد به سرهنگی در کرمان تحویل دادند. برخورد او با شما چگونه بود؟ اتفاقاً نکته همینجاست. تصور می کردم حالا با کسی روبه رو خواهم شد که دستور خواهد داد از من با مشت و لگد پذیرایی کنند، مخصوصاً که در آنجا غریب هم بودم ...
واکنش رهبری به برنامه شناسنامه آیت الله خزعلی
طلوع یزد: امروز شناسنامه ای را که با حضرت آیت الله خزعلی (ره) ضبط کردیم دوباره بازپخش شد یاد تقریبا دو سال پیش افتادم که با تلاش بسیار توانستم ایشان را برای این گفتگو راضی کنم البته از حق نگذرم که سرکارخانم دکتر خزعلی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی در این مسیر بسیار کمکم کرد و باعث شد زحمات بیش از یکساله ام به ثمر نشیند اما خاطره ام از این مرد معنوی ... گفتگویمان وقتی تمام شد حاج آقا فرمودند می شود ...
جبهه مصداق عینی روضه ها بود
مقدماتی فراگرفتم. به گونه ای که وقتی به مدرسه حاج آقای مجتهدی رفتم نیازی به آموختن جامع المقدمات و بخشی از سیوطی نداشتم. **آقای مجتهدی به من گفت برو سیکلت را بگیر! جالب است که برایتان از اولین روزی که به حوزه آقای مجتهدی رفتم و با ایشان دیدار کردم بگویم؛ آن روز پنجم ابتدایی بودم و وقتی آقای مجتهدی به من نگاه کردند، گفتند برو سیکلت را بگیرد و بعداً بیا! من هم از روی علاقه زیاد به ...
بنی صدر خائن نبود!/ سال 88 به کروبی رای دادم/ حرف بزنم خیلی جاها به انقلاب صدمه وارد می شود
وقت هم تمایل پیدا نکردید که عضو شوید؟ به هر حال بعد از سال 41 بازار این احزاب داغ شده بود؟ از همان زمان دعوای من با محمد حنیف نژاد سر همین بود. امثال او می خواستند یک تمرکز دموکراتیک درست کنند و من جزو مخالفان این تز بودم. من می گفتم که شما موفق به انجام این کار نمی شوید، اما به هر حال با هم رفیق بودیم و کار می کردیم. قبل از سال های 41 و 42 مشخص ترین فعالیت سیاسی تان چه بود ...
کسی که تو را خیلی دوست داشت شهید شد!/هرچه منتظر ماندم شهید نشدم+عکس
و در منطقه می ماندم، اما چند مرتبه به اجبار به عقب باز گشتم، در اولین مجروحیتم که در عملیات آزاد سازی خرمشهر بود ،زمانی که تیر و ترکشم به بدنم اصابت کرد بر روی زمین نشستم سن زیادی نداشتم و تصور می کردم هر کسی مجروح شود شهید می شود(با خنده) بقیه همرزمانم هم همین تصور را داشتند و به این احساس شهید شدن من دامن می زدند و به من می گفتند سلام ما را به حضرت زهرا(س) برسان، من هم منتظر شهادت بودم اما هر چه ...
ملت ایران تا آخرین لحظه با امام شان ماندند
عقب نشستند که تعدادی از تانک های شان جا ماند و نفرات شان فرار کردند. نیروی زمینی دشمن که کم آورد، هواپیماهای شان شروع کردند به بمباران کردن منطقه اما بچه ها به این راحتی ها میدان را به حریف وانگذاشتند. چند بار مجروحیت ظهر روز بعد از شروع عملیات با شلیک گلوله مستقیم توپ دشمن مجروح شدم. یکی از برادرهای امدادگر سرم را با باند بست. باز در منطقه ماندم و صحنه را ترک نکردم. با یکی از ...
یکی از دغدغه های من سینمای سیاست است
پای مرا ندیدند. البته من به آن ها هم حق می دهم که گفتند این حرکت در شان یک هنرمند نیست که فریاد بزند ولی در شان یک انسان هست که وقتی کمرش در حال شکستن است فریاد بزند و این حق طبیعی اش است. اگر نگاه کنید این روند حق خوری ها همیشه بوده و هیچ وقت هم به جایی نرسیده است و نهایتا هنرمندان در یکی دو تا از مطبوعات سینمایی اعتراض کرده اند و همیشه در حد یک نق زدن باقی مانده است ولی به صورت عملیاتی که شورای ...
تاکتیک های کلیدی روح الله(ره)
عقیده داشتم و لذا دلم قرص شد. همان هواپیماهایی که قرار بود بعد از پنج با شش روز به کلی از کار بیفتند، هنوز هم دارد در نیروی هوایی ما کار می کند! 14 سال از سال 59 می گذرد؛ هنوز دارند کار می کنند. (مصاحبه با برنامه روایت فتح. 23 مرداد 73) تاکتیک سوم؛ تقویت شجاعت احتمالا با همان محاسبات مبتنی بر ایمان بود که امام(ره) هیچگاه و در برابر هیچ شیطنتی صحنه را خالی نگذاشتند و اجازه ...
همه چیز از مصرف شیشه شروع شد
شیشه می کشم. از سال 81 شروع شد، اوایل قرص می خوردم بعد که شیشه آمد بچه ها گفتند حال می دهد رفتیم با بچه ها شیشه زدیم. چرا سرقت می کردی؟ شیشه که می کشیدم دچار جنون و توهم می شدم و می رفتم، این کار را می کردم. آیا برای درمان این رفتارت اقدام کردی؟ بله، به اصرار خواهرم پیش یک روان پزشک در قیطریه رفتم اما بعد از دو سه جلسه دوباره مصرف شیشه را شروع کردم و بعد دیگر پیش روان پزشک ...
دردی که تا استخوان امیرمحمد را می سوزاند
کنار بزنم ولی این را خوب خاطر دارم، چیزی که آن روز من دیدم صحنه ای تکان دهنده بود که هرگز فراموشم نمی شود. وی گفت: خدای من از بچه چیزی پیدا نبود، فرزندم در لایه ای از پوست مانند پیله پیچیده شده بود، خیلی ترسیده بودم چه اتفاقی می افتاد این چه روزگاری است، چرا؟!!! آن روز اشک ریختم و ناله زدم، نمی دانستم این چه مصیبتی است که به سرم آمده تا آن زمان چیزی در مورد چنین بیماری نشنیده بودم ...