سایر منابع:
سایر خبرها
روایت هاشمی رفسنجانی از انتخابات 84
زانو میزند. آن موقع نمی فهمیدم "زانو می زند" یعنی چه. چون هیچ وقت به خاطر توانی که داشتیم، حال و روز افراد بزرگتر را درک نمی کردیم که در راه رفتن زانو می زدند. اما این بار وقتی خواستم راه بروم و خودمان را به شهر برسانیم، متوجه شدم که راه رفتن سخت شده است. در آنجا یک نفر افغانی را دیدیم که با حیوان برای باغی که آن بالا بود، نان می برد. از او خواهش کردیم که ما را برگرداند. سوار حیوان شدیم و کم کم پایین آمدیم. بعد از آن کم می روم. ...
معیارهایی برای ازدواج که رو به زوال می رود
...: "حسن، ارتشی بود و بعد از عقد باید برای گذراندن دوره، می رفت اهواز. بنا بود بعد از دوره اش، بیاید تهران و مراسم عروسی را برگزار کنیم. هر چهارشنبه برای هم نامه می نوشتیم. هفت روز انتظار برای یک نامه. خیلی سخت بود. بالاخره صبرم تمام شد. دلم طاقت نمی آورد؛ گفتم: من می رم اهواز. پدرم قبول نمی کرد؛ می گفت: بدون رسم ورسوم؟! جلوی مردم خوبیت نداره. فامیل ها چی می گن؟! گفتم: جشن که گرفتیم. چند بار ...
پیغام صدام برای مذاکره با امام/ دعایی: امام معتقد بود رئیس جمهور باید با او مذاکره کند
ایشان هم پیغام را خدمت امام بردند و امام در ابتدا نوعی تحسین کرده بودند که به هر حال پیشنهادی به کسی شده اما او به دلایلی که منطقی هم هست نمی پذیرد. به بیان دیگر این عدم پذیرش را امام حمل بر تقوا کردند اما منتها فرمودند که استدلال دیگری دارند. امام فرمودند که در دوران اقامت شان در عراق فلانی یعنی من که واسطه ما با مسوولان امنیتی و سیاسی عراق بوده اگر سفیر شود نشان دهنده نوعی حسن نیت از طرف ما است. یعنی ما می خواهیم به عراقی ها بگوییم که عنصری را اعزام می کنیم که او را شما به زیبایی می شناسید و از او سابقه ارتباطی دارید. به دلیل اهمیتی که برای این ارتباط داریم می خواهیم کسی انتخاب شود که این سوابق و ...
با زندگی روتین و مجردی مهرانه مهین ترابی آشنا شوید!
را روتین کند و تنهایی انجام دهد، اما من تنهایی انجام نمی دهم، بنابراین هر وقت دوستی پیشنهاد دهد یا من وقت داشته باشم و با دوستانم تماس بگیرم این کار را انجام می دهم. مثلا دیشب به بام تهران رفتم و یک ساعتی پیاده روی کردم. در هفته فکر کنم حدود دو، سه بار این اتفاق می افتد اما به عنوان مثال اینکه بخواهم بروم باشگاه مثلا بدنسازی این کار را انجام نمی دهم، چون با کارهای کادربندی شده اصولا راحت نیستم ...
سوء استفاده رسانه ای حکام سعودی از حادثه دیدگان منا/ با مرگ 5 ثانیه فاصله داشتم
به شما رسید، یخ را در کف دستش گذاشتم و همین... جمعیت حجاج بسیار بود و در مسیر حرکت آرامی داشتیم، همان 5 سانتی هم که می توانستیم حرکت کنیم و به جلو برویم متوقف شد، درهای اطرافمان بسته بود و نمی توانستیم خود را نجات دهیم. اوج قضیه روبروی درهای مقر حجاج الجزایری بود، خودم جلوی این در بودم و چندین بار به عربی گفتم "افتح باب" "افتح باب". من در کنار در ورودی چادرهای ...
روزان نحوه مدیریت بحران مسئولان در فاجعه منا را بررسی می کند؛ اطلاع رسانی حادثه منا به سبک جهان سوم
رسانی افتضاح بود - الان چهار روز از خبر مفقودی پدرتان گذشته. چه حسی دارید؟ : من که دارم روانی می شم. داغونم. هزار بار از این خبرهای الکی خوشحال شدم و بعد پشیمون شدم که چرا حرف بقیه رو باور کردم. یه چشم مون اشکه یکی خون. - از نحوه خبررسانی در مورد وضعیت حجاج و حادثه دیده هاراضی هستید؟ : روز پنج شنبه خوب بود؛ اما روزهای بعد فقط خبرهای تکرای پخش می کردند. انگار مردم ...
بعد از جنگ جهاد را تعطیل نکردیم
ادامه بیان خاطراتش گفت: وقتی رزمندگان مجروح را به ورزشگاه آزادی آورده بودند، من هم همراه با دیگر بانوان جهادگر برای کمک رفته بودم. این بانوی جهادگر بیان کرد: وقتی خبر آمدن امام(ره) را شنیدم همراه با جمعی از خواهران برای استقبال از امام برای اولین بار به تهران رفتم اما وقتی در بهشت زهرا بودم بعد از آن که همه رفتند من گم شدم و بعد با یکی از خانم هایی که آن جا حضور داشت به شوش رفتم. ...
هما روستا از زبان خودش
در اروپای شرقی تئاتر خیلی جدی است. به هر حال دیگر نمی خواستم زمان را از دست بدهم. چون رومانیایی بلد نبودم، ابتدا باید یک سالی زبان می خواندم و بعد از قبولی در امتحان، می توانستم سر کلاس های رشته خودم بنشینم. برای اینکه فرصتم از دست نرود، نزد رئیس دانشکده رفتم و از او خواستم همزمان با شرکت در کلاس های زبان، در کلاس های تئاتر هم شرکت کنم و گفتم اگر ترم اول از پس امتحان ها ...
شجاعی طباطبایی از عکس هایش می گوید؛ از قابلمه ی غنیمتی تا عکس حجله ای پیش از شهادت
به گزارش خبرنگار گروه حماسه و جهاد دفاع پرس ، سید مسعود شجاعی طباطبایی، 15 سال داشت که پوتین به پا کرد و بسیجی راه روح الله شد. او سخت ترین وظیفه را در صحنه نبرد بر عهده گرفت. در حالی که چشم شیشه ایش را به دوش می گرفت، نزدیک ترین مکان به صحنه نبرد را برمی گزید و به ثبت وقایعی که گاهاً دلخراش بود، پرداخت. شجاعی طباطبایی در عملیات های بدر، کربلای یک، بیت المقدس 7، والفجر 8 ...
عباسعلی: برخی ها، شخصیت آدم را خُرد می کنند اما می خواهم حالا حالاها برای ایران طلا بگیرم
کار ایجاد کردم و تصمیم گرفتم تلاش کرده و خودم را ثابت کنم. همین اتفاق هم افتاد و در سال 2011 نایب قهرمان آسیا شدم و از سال 2012 به بعد در تمام رقابت های قهرمانی آسیا توانستم عنوان قهرمانی را از آن خود کنم. تسنیم: به فعالیت در بیرون از ایران هم فکر کرده اید؟ قبلا هم لژیونر بوده ام اما در کشورهای دیگر مانند ایران لیگ ها به این نحو به صورت منظم برگزار نمی شود و البته اینکه دوست ...
جوان: ابهام های بی شمار فاجعه منا پس از 5 روز
...، مشروط به تشکیل پرونده حاضر شدند اجازه دهند پزشک من را معاینه کند. سرانجام در بیمارستان چمران بستری شدم. این حادثه نشان داد که تهران یک مرکز فوق تخصصی سوختگی ندارد و زمانی که شهردار تهران، برای بار دوم به عیادت من آمد به او گفتم که سال های طولانی از او خواهشی نداشتم اما حالا می خواهم که زمینی برای ایجاد یک مرکز تخصصی سوختگی تخصیص دهد که وی قول همکاری داد. روزنامه جوان با درج عنوان دکان داری ...
محمد هاشمی و ناگفته هایش از جنگ در صداوسیما
خانم ریاضی آمد ایشان پیام را ارسال کردند و گفتند امام گفته اند می خواهم پیام من را مریم ریاضی بخواند. خانم ریاضی بدون کوچک ترین تپق و اشتباه لفظی پیام امام را بسیار شیوا خواند. امام با این شیوه ها و این کارها از عملکرد ما در آن دوران حمایت می کردند. وقتی به نزد ایشان رفته بودم از من پرسید پاسخ تو به این انتقادها چیست؟ من گفتم با توجه به اینکه در جنگ هستیم و مردها در جبهه هستند بار زندگی به دوش زنان ...
روایت فاطمه ناهیدی از دوران اسارت
جرگویی با دو نفر دیگر که امدادگر بودند. من سال قبل در رشته مامایی فارغ التحصیل شده بودم. از تهران یک اکیپ شدیم و رفتیم جبهه. اول رفتیم غرب، اما سه روز بیشتر نماندیم. گفتند جنوب بیشتر به نیرو نیاز دارد. رفتیم اندیمشک. نیروگاه برق را زده بودند. گفتم بهتر است برویم دزفول. شب دزفول بمانیم و صبح حرکت کنیم. همه موافقت کردند و رفتیم. با توجه به اینکه شما زن بودید از حضورتان در آنجا ممانعت نشد؟ ...
گفت وگو با بهروز شعیبی/ بچه مسلمان همه فیلم ها و بچه مثبت سینما
عنوان یک نقش مردم پسند خودت را درون آن نشان دادی. در صورتی که قبل از آن در نقش هایت مثل طلا و مس با نقش یک روحانی و به هرحال مثبت تعریف می شدی مثل طلا و مس. اما بعد یک دفعه آمدی در یک سریال تلویزیونی با یک نقش مردم پسند و باز هم مثبت و مذهبی. برای خودت تفاوتی ندارد نقش هایی که قبول می کنی؟ اتفاقا چند روز پیش صحبت بود و می گفتند این نقش شما شبیه و نزدیک به طلا و مس است، من به هر قیمتی نمی ...
پیغام صدام برای مذاکره را در جلسه خصوصی به امام گفتم
. سید محمود دعایی اما 35 سال است که هر روز همین کار را می کند. شمرده حرف می زند و دقیق. همه چیز را از 40 سال پیش به این طرف با تاریخ دقیق به یاد دارد. سید محمود دعایی همان مردی که می گوید خود عهد کرده همواره یک طلبه باشد در کنار نمایندگی مجلس و حضور در روزنامه اطلاعات، یک سمت مهم دیگر هم داشته است، سفیر ایران در عراق که شاید زودتر از هر فرد دیگری احتمال وقوع جنگ را می داده است. معتمد امام که به دلیل ...
ناگفته هایی از سقوط C130 حامل فرماندهان ارتش و سپاه
شود اما چند دقیقه بعد باز هم کنسل شد. گفتند قرار است یک هواپیما از شیراز بیاید و ماموریت به آنها واگذار شده است. همان موقع در اداره، همهمه زیاد بود و شایع شده بود که لیستی برای تعدیل نیرو تهیه شده است. تعجب کردم و مشکوک شدم که نکند اسم ما هم در لیست باشد. زنگ زدم و پرسیدم. گفتند نه اسم شما نیست. چند دقیقه بعد، از ستاد نیرو تماس گرفتند و گفتند پرواز شیراز کنسل شده و ...
ارتش تجربه ای از شور، عشق و ایثار است/ دفاع مقدس ترین کلمه
خبرگزاری مهر ، گروه استان ها: نسل دوران دفاع مقدس با واژگانی چون رشادت های ارتشیان غیور نیروی زمینی، دریادلان نیروی دریایی و سبک بالان عاشق نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بیگانه نیستند. روزها و سال های زیادی از آن دوران گذشته و هفته دفاع مقدس فرصتی را فراهم می کند تا پای سخن نظامیان، راویان، جانبازان و رزمندگان آن روزها بنشینیم تا از رشادت های خودشان و هم رزمانشان سخن بگویند. ...
شهید علی محمد رضایی؛ مجنون شهادت در لباس بسیجی بود
و صورتم را بوسید، گفت: مادر حلالم کن. چند قدم رفت، دوباره برگشت گفت : مادر دوست دارم از ته دل حلالم کنی. گفتم: مادر، مگه تو چکار کردی که من حلالت کنم. تو زندگی من هستی، برو خدا نگهدارت. پشتم را به وی کردم، مبادا اشک چشم هام را ببیند و ناراحت بشود. کمی که دور شد، دنبالش راه افتادم. چند بار برگشت و من را نگاه کرد. او عاشق شهادت بود . گفتند: پسرتان مجروح شده، رفتم دیدمش ، صورتش ...
بازگو کردن ایثارهای رزمندگان دوران دفاع مقدس از زبان یک رزمنده
فرمانده در مورد نیرو پرسیدم گفتن که همان هایی که دیده بودم را به عنوان نیرو به من داده اند از این 19 نفر بزرگترین آنها سال اول دبیرستان بود که به صورت داوطلبانه از ایوان، پلدختر، ایلامو ... به جبهه اعزام شده بودند. که علیرغم اعتراض من به اینکه این افراد سن و سالی برای انجام کار تخریب و پاکسازی ندارند پاسخ دادند که چون کمبود نیرو داریم مجبوریم که از آن ها استفاده کنیم حداقل برای کارهای دم دستی از آن ...
اعجاز دوران دفاع مقدس تربیت انسان های مخلص و ایثارگر بود
: علیرغم اینکه حدود دو سال در زندان فعالیت کردم، اما هر لحظه دلم برای رفتن دوباره به جبهه پر می کشید اما رئیس زندان موافقت نمی کرد و می گفت زمانی می توانی بروی که 10 نیروی جایگزین خودت معرفی کنی چون تو به اندازه 10 نفر کار می کنی. این جانباز اهل خراسان جنوبی گفت: در نهایت سال 62 از همسر و خانواده خدافظی کردم و راهی جبهه و مناطق عملیاتی شدم و در مرتبه اول به ایلام غرب رفتم و از این جا بود ...
جاروکش خونسرد، عشق خانم های خانه دار
هفته نامه صدا: ما رسمی در خانه خود داریم. من یک گجت را به طور تصادفی به خانه آورده و در جایی قرار می دهم همسرم از من می پرسد این چیست؟ و به من چپ چپ نگاه کرده و سپس به آن بی محلی می کند و از آن چشم پوشی می کند؛ انگار نه انگار که اصلا چنین چیزی وجود خارجی داشته است، تا زمانی که ما از شر آن خلاص شویم. اما قضیه iRobot Roomba 980 کمی متفاوت است چرا که همسرم وقتی به مسافرت رفتم از این وسیله در کمال ...
90/ از رنو 5 رسیده اند به شاسی بلند، بعد می گویند فوتبال کثیف است
هستند که اگر رای به نفع پیکان باشد می گویند دادرس در رای تاثیر داشت و اگر به ضرر پیکان باشد نوع دیگری حرف می زنند. دیدید که گفتند دادرس با پیکان خوب نیست آن هم به این دلیل که من 11 سال پیش در پیکان بودم. 90: پس چرا از این افراد شکایت نکردید؟ قرار بود کمیته اخلاق پیگیر این تهمت باشد پرونده بنده هم جلوتر از پرونده آقای خانبان و بحث خالکوبی بود. 90: شما از طریق قوه قضائیه هم می ...
گفتگوی مفصل باشگاه خبرنگاران جوان با حاج صادق آهنگران؛ لقب بلبل خمینی (ره) را رادیو عراق به من داد
یادمان نمی رود نوحه های حماسی حاج صادق آهنگران را قبل از عملیات خیبر (ای لشکر صاحب الزمان(عج) آماده باش، آماده باش) حس نبرد خیبر را چگونه در طلائیه زنده می کرد. او با نوحه هایش شور بسیجی رزمندگان را ترسیم کرد و معرفت های شهادت طلبانه را پرورش داد. صدای او هنوز حس دعاهای کمیل را در مسجد سوسنگرد دارد و اول جنگ را بیاد می آورد. گفتگو با صادق آهنگران یعنی گفتگو با تاریخ پر احساس و حماسه بار جنگ ...
گفت وگو با شهرام و حافظ ناظری
همین سنت شکنی هایم در آواز سنتی تبدیل به یک سنت شد، به طور مثال در جلسه منزل زنده یاد مشکاتیان حدوداً 40 سال پیش وقتی جوان بودم، وقتی سه تار دست گرفتم و آن شعر نیما را که می گوید: می تراود مهتاب می درخشد شبتاب... را خواندم چند تا از خواننده ها و نوازنده ها، مجلس را به نشانه اعتراض ترک کردند و گفتند ناظری وضعش خراب شده این موسیقی سنتی نیست که او می خواند . اما چون به کارم ایمان داشتم، برای ایمانم ...
دو چشم صدام را در کربلای3 کور کردیم
که جنگ شروع شد دیگر امنیت در کردستان تا حدودی برقرار شده بود. یک روز در پادگان سنندج بودیم که ناگهان دیدیم هواپیماها آمدند. ابتدا فکر کردیم هواپیماهای خودمان هستند که در آسمان پرواز می کنند ولی بعد از چند دقیقه دیدیم صدای بمب و انفجار آمد. در اولین روز جنگ عراقی ها فرودگاه سنندج را زدند. جنگ که شروع شد به همراه شهید خرازی گفتیم اینجا نمیمانیم. خیلی فشار آوردند و گفتند اگر از شهر برودید می فهمند ...
چگونه با ورشکستگی یا بیکاری همسرمان برخورد کنیم؟
به خانه آمد، تا او را دیدم نگران احوالش شدم و شروع کردم به سوال پیچ کردنش، هر چقدر از او سوال می کردم، او پاسخ نمی داد و از گفتن حقیقت طفره می رفت. پنج روزی خانه بود بدون آن که سرکار برود یا حرفی از اخراجش بزند تا این که روز ششم بغض گلویش ترکید و گفت: نمی دانم چه کنم؟ از این به بعد چگونه باید هزینه های زندگی را تامین کنم و از همه مهم تر چطور از پس مخارج فرزند تازه متولد شده مان برآیم؟! ...
حکایت فوتبال در شهر جنگ زده آبادان+تصاویر
زمان به جدی ترین رقیب برای کارگر که تا آن روز حرف اول را در خوزستان و حتی کشور می زد تبدیل شد. بعد از آنکه حکومت از فعالیت های سیاسی بازیکنان تیم آزاد-نام برگفته از آزادی اندیشه- پرده برداشت این تیم به جم تغییر اسم داد که در واقع جم ریشه اصلی تیمی شد که بعدها شاهین نام گرفت و در سال 1339 نخستین قهرمان فوتبال ایران شد؛ تیمی که می توان موسس اصلی آنرا فردی به نام حسین مشکین که قهرمان تنیس ...
احساس جالب مادر پیش از شنیدن خبر شهادت فرزند
دوست داشت به جبهه برود، بالاخره سن12سالگی که رسید، سال 60 بود که به جبهه آبادان اعزام شد. با آن سن کمی که داشت خیلی برایم سخت بود که به جبهه برود حتی بهش گفتم که برای رفتن باید از پدرت اجازه بگیری و او این کار را کرد و موقع خداحافظی در آغوشش گرفتم با ناراحتی گفت مادر گریه نکن، همه به جبهه می روند. صحبت که به اینجا کشیده شد مادر شهید از احساسش در لحظه ای که خبر شهادت پسرش را به او دادند می ...
حرف های شنیدنی یک رزمنده دفاع مقدس
برادران بسیجی، پایگاه مقاومت رسالت را با همکاری سپاه ناحیه آبدانان راه اندازی کردیم. نسیم دهلران: عضو چه نهادی شدید؟ چون از سال 60 عضو پایگاه مقاومت رسالت بودم برای اعزام نیز به عضویت بسیج درآمدم. نسیم دهلران: از چه تاریخی و چندبار به جبهه اعزام شدید؟ سال اول راهنمایی بودم که به علت عشق و علاقه ی زیاد به جبهه اعزام شدم. چون سنم کم بود 3 بار از اعزام معافم ...
بنیاد در آینه مطبوعات
جمهور همین موضوع بود. اتفاقا همان روز خبازخانه تعطیل بود. دم و دستگاهی در پادگان برای بنی صدر به راه انداخته بودند و تشریفات نظامی انجام شد. یک لحظه متوجه شدم که بین یکی از نظامیان و بنی صدر بگو مگویی شده است. آن نظامی کسی نبود جز سپهبد شهید صیاد شیرازی که فرد جسور و شجاعی بود. بنی صدر به او اهانت کرد و درجه هایش ر ا از روی دوش او کند و بعد از آن واقعه، او بلافاصله نزد امام خمینی به جماران رفت و ...