سایر منابع:
سایر خبرها
هدف از نخبه پروری، تربیت مدیران فرهیخته با روحیه انقلابی است/ استعدادیابی از کانون مساجد تا مراکز ...
پروژه پروش نخبه از صبح تا شب کار می کردم، صبح ها به دنبال کارهای اداری بودم و عصرها نیز به پایگاه علمی می رفتم که سپاه در اختیارم گذاشته بود. کارها به خوبی پیش می رفت تا این که این فرمانده سپاه بازنشست شد و من را به جانشینش سپرد. جانشین ایشان هم حمایت های بسیاری از من کردند، از پایگاه علمی بازدید کردند و از نتایج حاصل بسیاری راضی بودند. 20 روز بعد ایشان نیز بازنشست شدند و مجبور شدم ...
دعای کمیل امیرالمؤمنین (علیه السلام) مرا شیعه کرد
، به ایران آمد و بعد از چند سال، مزد آن همه تلاش و مجاهدت برای افشای ماهیت منافقین در پاریس را در عملیات مرصاد گرفت. کمال، جوانی با چهره نورانی و همیشه بشاش و خندان بود و لبخند از روی صورتش محو نمی شد. انسان بسیار محترمی بود. و خب، خدا هم برای شهادت، بندگانش را گلچین می کند... می گفت: دعای کمیل امیرالمؤمنین (ع) مرا شیعه کرد مسیر روشنی که ژروم ایمانوئل کورسل برای جست ...
اینفلوئنسرهای اینستاگرامی دور میز شرط بندی
چند باری پولی هم بردند و بیشتر آنها باختند. یکی از کاسب ها در یک دوره تا 70 میلیون تومان (سال 91) شرط بست، همه را باخت و مجبور شد از آن شهر برود. این روایت اولین مواجهه خسرو با سایت های شرط بندی است. او آن موقع نوجوان بود و در شهرشان این شرط بندی ها را دیده و شنیده بود؛ زمانی که هنوز سایت شرط بندی فارسی به این صورت رایج نشده بود. هشت سال بعد دنبال کار بوده و یک دوست مجازی پیشنهاد کار ...
امداد برای حاشیه شهر!
خودش تصمیم می گیرد تا به محله کودکی اش بیاید و به مردم اینجا کمک کند: وقتی دفترم را به اینجا آوردم افراد زیادی از من پرسیدند چه شده است؟ اما اتفاقی نیفتاده بود. احساسم این بود اینجا جایی است که می شود برای بچه هایی که دردشان را می شناسم خوب کار کنم. موضوع پایان نامه من تأثیر محیط بر بزهکاری افراد بود و آن را در محله خودم بررسی کردم. یک سال هم پلیس افتخاری بودم و در آن زمان با خلاف ها و معضلات زیادی ...
شهیدی که با لباس و غسل به استقبال شهادت رفت
بود سمت ما. لحظه ای بود که هیچ کس حواسش به خودش نبود. شیشه ها خرد شده بودند، دیوار ها ریخته بود پایین و دود همه جا را گرفته بود. من هم کفش هایم در دستم بود و می دویدم سمت در حسینیه، تمام پاهایم پر خرده شیشه شده بود؛ اما چیزی حس نمی کردم. یک لحظه همسرم را دیدم که می پرسد سالمید؟ گفتم: بله. فقط نگران برادرم بودم گفتم: از حمید خبر داری؟ گفت: محمد هم آمده بود. تا این را گفت: کبوتری که صبح ...
رضا امیرخانی پاسخ داد: چرا با موتلفه به پیونگ یانگ رفتم؟آیا ایران شبیه کره شمالی است؟
. درباره سفرنامه خیلی سخت است حرف زدن چون برداشت های متفاوتی ایجاد نمی کند. سفرنامه نویسنده را می کشد فقط می تواند مثل یک میت درباره سفرنامه حرف بزند. در کل شاید بهترین دیداری که ما داشتیم همان دیدار از بیمارستان بود که همه چیز واضح شد. بعدا هم که مشخص شد آن کسی که برای ما شرح می داد رئیس بیمارستان نبود مسوول بهداشت حزب بود، مقامی در رده وزیر بهداشت ما. آن موضوع و اطلاعی که به من داد که همه بچه های ما ...
انقلاب دوم انجمن های اسلامی
به گزارش فرهیختگان آنلاین ، حضور و تاثیرگذاری دانشجویان در سال های ابتدایی انقلاب اسلامی و در تک تک رخدادهای تقویم آن روزها قابل جست وجو است. آنها که نقش موثری در پیروزی انقلاب داشتند، تمام توان خود را برای حرکت کشور در جهت آرمان های انقلاب به خدمت گرفتند. شرق، غرب، جنوب و شمال برایشان فرقی نمی کرد. هرجا احساس می کردند حضور دانشجویان مسلمان می تواند گره ای از کار باز کند، حاضر می شدند. نقش پررنگ ...
سخنگوی وزارت بهداشت در پاسخ به سوال خبرنگار سپید: بازی هنوز تمام نشده
نظر می گیرند ولی ما مدل خودمان را داریم. تا امروز هم مدل ایران برای مقابله با کرونا قابل دفاع است. تاکنون 8 هفته از آغاز این بیماری در کشور می گذرد و روند افزایشی و ثبات نسبی و کاهش داشتیم. همزمانی این بیماری در ایران با سایر کشورها موجب شد که راحت تر بتوانیم از توفیق نسبی صحبت کنیم. اگر این همزمانی وجود نداشت نمی توانستیم این حرف را بزنیم. البته همه کارها مطلوب و صد در صدی نیست، اما نمره قابل ...
ناگفته های تکان دهنده پلیسی که سندروم دست بی قرار دارد + تصاویر
پلیس آگاهی استان هرمزگان مشغول به خدمت می شود؛ بعد از دو ماه هم در مهرماه همان سال ازدواج می کند. روزگار با همه تلخی و شیرینی ها برای این پلیس جوان سپری می شد، اما عمر خوشی های او چندان طولانی نبود و از سال 88، پس از درگیری با اشرار به دلیل وجود جراحات سخت روحی و روانی، تا به امروز حتی خواب راحت برایش تبدیل به رویایی محال شده است. رضاییان در شرح ماجرای درگیری اش با اشرار می ...
روایت هایی خواندنی از زندگی و مرگ سهراب سپهری
هنرمند است که در تمام دنیا ادبیات و نقاشی ما را در چند دهه اخیر تکان داده است. او با بیان خاطره ای سخنانش را به پایان می رساند: عید یکی از سال هایی که ما بابل زندگی می کردیم، همه اقوام دور هم بودیم و یکی دو سالی بود که من هم نقاشی را شروع کرده بودم و سهراب هم همیشه مرا تشویق می کرد. در یک صبح بهاری، دخترخاله های مادرم با بچه های شان آمده بودند عید دیدنی و نقاشی بچه های شان را به سهراب ...
آنهایی که نه انسانیت سرشان می شوند نه دین و ایمان
که بچه ها یک بچه گربه بسیار زیبا آورده اند و التماس می کنند که اجازه دهیم آن بچه گربه چند روز در خانه ما بماند. همان چند روز کافی بود تا آن بچه گربه جای خود را در خانه باز کند و کار به جایی رسید که یک خانه با قیمت بسیار مناسب برای خرید پیدا کردیم ولی مالک اظهار می داشت که در آن مجتمع قانون منع نگهداری حیوانات وجود دارد، بچه ها اظهار می داشتند که گربه را حاضر هستند واگذار کنند اما هر بار ...
از دلتنگی و تنهایی تا تغییر سبک زندگی
به گزارش بخش اجتماعی سایت خبرمهم ، مادربزرگ سبحان سال هاست با دو پرستار در شیفت های جداگانه زندگی می کند. صدیقه خانم حدود 90 سال سن دارد و 10 سال است که همسرش را از دست داده و همان اوایل هم سکته کرده و حالا دست و پای چپش فلج است. سبحان می گوید: از آنجایی که از نظر ذهنی هنوز کم و بیش فعال است، سعی کردیم برایش پرستار بگیریم تا در خانه خودش بماند ولی کرونا همه چیز را زیر و رو کرد. هفته اول شیوع ...
گفتند برای بیمارستان داوطلب هست، شما به غسالخانه می روید؟
خبر دارد: همسرم از روز اول در جریان این کار قرار گرفت. اما حالا که نیرو ها بیشتر شده اند می گوید که انجام این کار دیگر بر من واجب نیست. دختر کوچکی داریم که مدام بهانه من را می گیرد. معتدل می گوید هر وقت بیمار می شود با داروهای گیاهی خودش را درمان می کند و برای همین درمان شدنش صبوری چند هفته ای می طلبد: پدر من سال تا سال به من تماس نمی گیرد. اما از آنجا که شیوع این بیماری از شهر قم شروع شد هر روز ...
کرونا و دوران پرتلاطم اقتصاد و معیشت
است همسرش فوت کرده و او به همراه پسر 30ساله اش در آپارتمانی نه چندان بزرگ زندگی می کند: در همه زندگی چنین شرایطی را تجربه نکرده بودم حتی زمانی که چند ماه بخاطر تصادف بستری بودم هم این همه احساس زندانی بودن نداشتم. بالاخره زن و بچه بودند، دوستانم را می دیدم اما حالا چند هفته است که از خانه تکان نخورده ام. فقط برای اینکه بدنم خشک نشود سعی می کنم کمی در خانه نرمش کنم تا روحیه خودم را از دست ندهم ...