سایر منابع:
سایر خبرها
بازیگری که دزد شد ! / زن خائنم مرا از تهران فراری داد
آرزوهایم دست یابم. در کشور مالزی مجبور شدم برای تامین هزینه های زندگی ام در یک تولیدی لباس کار کنم اما مخارج آن جا بیشتر از درآمدم بود و من نمی توانستم هزینه هایم را تامین کنم، به همین دلیل بعد از سه سال سرگردانی در یک کشور غریب، به ناچار تصمیم گرفتم به ایران بازگردم چرا که حداقل در کشور خودم کسانی پشتیبانم بودند و مرا یاری می کردند. خلاصه، نتوانستم شغلی در زمینه بازیگری برای خودم پیدا ...
موی بلند دردسر دارد
...، اما یک سفر در پیش داشتم. با خودم گفتم بعد از بازگشتن به تهران این کار را می کنم. در کیش بودم. آنقدر کار روی سرم ریخت که بیشتر اوقات از صبح تا شب پای لپ تاپ نشسته بودم و سفر کوفتم شد. حتی هنگام غواصی زیر آب حادثه ای رخ داد که به دلیل مصدومیت ناشی از آن دیگر نتوانستم از پیاده روی در خیابان های خلوت جزیره لذت ببرم. برای همین وقتی به تهران برگشتم، تصمیم گرفتم این بار به بوشهر بروم و چند روز ...
لطیفی: جلال طالبی و ناصر نوآموز عامل اخراج ایویچ بودند
فنی داشت؟ من در جام جهانی 98 فرانسه بازیکن تیم ملی بودم اما پس از اینکه بازی با آلمان تمام شد، در همان اردوی تیم ملی با جلال طالبی به جر و بحث پرداختم. مرحوم پورحیدری با طالبی رابطه خوبی داشت و پس از اینکه سرمربی تیم ملی شد، مرا از فهرست تیم ملی خط زد. البته به جز تو چند نفر دیگر هم در فهرست منصور پورحیدری جایی نداشتند و جزو گروهی بودند که علیه طالبی مصاحبه های جنجالی کردند ...
تجربه های عجیب در زندگی پس از زندگی / موزون: چیزی به نام مرگ نداریم
نگویم تفاوت جنس است. به این تعمق کردم. انگیزه این برنامه از این داستان شروع شد که ما در آموزش و پرورش و آموزش عالی روشی که از اروپایی ها گرفتیم و منتقل می کنیم روش تجربی است. قلب و روح کنار گذاشته شده است. اگر انسان دوبال داشته باشد بال قلب و روح ضعیف است. من در موضوعات دلم می سوخت که چرا موضوعات عالم غیب که ما در آن محیط و محاط هستیم نمی توانیم به خودمان و دیگران بگوییم. بعد فهمیدم اشکال در مدلی ...
روز فراق را که نهد در شمار عمر
. نونوایی شلوغ بود. بچه بودم. بزرگ ترها من رو کنار می زدن و جلو می رفتند. شب شده بود. بیرون پر از برف بود. بغض کرده بودم. نون ها، هی روی سیخ های نصب شده رو دیوار کاشی شده می چسبید. هیچ کدوم از اون نون ها سهم من نبود. از بابام می ترسیدم. لابد الان داره به مامان میگه این بچه عرضه نون گرفتن هم نداره. از آدم بزرگا بدم میومد. ناگهان در بزرگ نونوایی باز شد. یهو سوز سرما پاشید تو نونوایی ...
دختر جوان به خاطر شرکت در جشن تولد و درگیری نامزدش با چند پسر،چشم خود را از دست داد
پسر مورد علاقه اش را برای جشن تولدش دعوت کرده و ما هم در جریان نبودیم. پس از این پژمان با من شروع به مشاجره لفظی کرد و گفت چرا در جشنی که چند مرد غریبه حضور دارند شرکت کرده ام. هر چقدر تلاش کردم او را قانع کنم فایده ای نداشت تا اینکه فرهاد گوشی را از من گرفت و با نامزدم دعوا کرد و گفت چرا جشن تولد دختر مورد علاقه اش را خراب می کند و بعد از نامزدم خواست هر چه زودتر دنبال من بیاید و مرا ...
در رزومه اکثر موزیسین های ایرانی که از خارج آمده اند تقلب و جعل مدرک صورت گرفته است
بسیار سنگین شده بود و من تقریباً به تمام ارکسترهای فرانسوی زبان هم دعوت شده بودم. بنابر این تصمیم گرفتم به پاریس برگردم. * با این احوال رابطه تان با آقای کارایان چطور ادامه پیدا کرد؟ فکر می کنم یک یا 2 ماه بعد از بازگشت به پاریس بود که اتفاقی بسیار جالب افتاد و زندگی مرا دگرگون کرد. من در فرودگاه فرانکفورت بودم. در راه برگشت از کنسرتی در شهر لوبیانا یوگوسلاوی. وقتی که از ...
ماجرای پسری که نامزد 28 ساله اش را به آتش کشید!
مشاجره ما سر موضوعات قبلی شروع شد و گفت که دیگر مرا نمی خواهد. آن موقع بود که من از عصبانیت بنزین را روی او ریختم و فندک را روشن کردم که ناگهان آتش زبانه کشید و او در آتش سوخت، البته خودم هم به بنزین آغشته شده بودم و آتش گرفتم. پس از اظهارات متهم رسیدگی به پرونده در شعبه دوم دادگاه کیفری آغاز شد، اما چون متهم در جلسه حاضر نبود وکیلش به دفاع از او پرداخت. در ابتدای جلسه مشخص شد که ...
بدون اطلاع همسرم به پارتی شبانه رفتم
دام مواد مخدر گرفتار شده است. با آن که خودم در همین پارتی های شبانه با جهان آشنا شده بودم ولی نمی توانستم خیانت همسرم را تحمل کنم فقط می خواستم عشق او را برای خودم نگه دارم مجبور شدم ماجرا را به خانواده آرمان بازگو کنم ولی آن ها با پرخاشگری مرا عامل همه بدبختی های پسرشان دانستند و گفتند که من زندگی او را نابود کرده ام! در حالی که من طی هشت سال زندگی مشترک با آرمان هیچ گاه روز خوشی نداشتم و همواره ...
اولین اصفهانی تیم ملی چه کسی بود؟
اعضای آن تماما پابرهنه بازی می کردند و بازی یک بر هیچ به نفع ایران تمام شد. حمله به ایران فردا بازی نداشتیم و دوستان به تماشای شهر رفته بودند. من چون مریض بودم در باشگاه استراحت می کردم. یک رادیو که آن موقع بسیار با اهمیت بود در باشگاه وجود داشت و من شروع به گرداندن موج آن کردم. غفلتا جایی فارسی حرف می زد، گوش دادم. خبر ناگواری بدین مضمون داد: کشورهای آمریکا، انگلیس و روسیه ...
گیگز: بکام باید از منچستریونایتد جدا می شد/ هر هفته میان او و فرگوسن مشاجره ای شکل می گرفت
اصلاً روی فرم نبودم. خب البته من در آن فصل داشتم خودم را در پست جدیدی که فرگوسن برایم در نظر گرفته بود تطبیق می دادم. تا آن موقع من یک بال بودم که در کنار زمین پیشروی می کرد، اما بعد از آن باید کمی متمایل تر به مرکز زمین بازی می کردم. به همین دلیل از سرعت بازی ام کاسته شد. البته فرگوسن واقعاً هرگز این موضوع را به رویم نیاورد. برخلاف شروعم، من فصل را با قدرت به پایان رساندم، اما چه کسی می داند که اگر این اتفاق رخ نمی داد چه سرنوشتی در انتظارم بود. انتهای پیام/ ...
یادداشت های علم، پنجشنبه 22 اردیبهشت 1356/ شاه: کارتر خیلی عاقل تر شده و تمام حرف های مزخرف تبلیغاتی ...
هرگز به خودم اجازه جسارت نمی دهم، پرسیدم: چه اتفاقی افتاده؟ فرمودند: در عربستان سعودی است وگرنه من به این راحتی در صندلی خودم نمی نشستم. عرض کردم: اقبال شاهنشاه من بلند است، سرمای شدید آمریکا و بدی هوای خلیج فارس که نگذاشت به موقع ظرفیت عربستان سعودی بالا برود، همه نقشه های آمریکایی ها را نسبت به ایران نقش بر آب کرد. البته در به زانو درآوردن ژاپن و آلمان استفاده خودشان را کردند، ولی تخم شاهنشاه را هم ...
ماجرای کلاس گذاشتن دختر یک شهید برای سردار سلیمانی
بودند از طریق شوهرهایشان متوجه موضوع شده بودند. برای همین به خانه ما آمدند تا مرا با خبر کنند، اما وقتی چشمشان به من خورده بود نتوانسته بودند خبر شهادت مهدی را بدهند. البته خودم حدس هایی زده بودم و در همین گیر و دار بود که پدرشوهرم تماس گرفت منزل ما. او نمی دانست من هنوز بی اطلاع هستم. با ناراحتی گفت: مهدی چی شد؟ اینطور بود که خبر شهادت را متوجه شدم. *تماس گرفتم صدایت را بشنوم ...
از فقر تا مکنت؛ داستان زندگی سرمایه دار لرستانی مقیم تهران
...؛ 16 ساله شده بودم و بی کس و تنها باید از صفر شروع می کردم. دوباره به بازار رفتم و به عنوان دوغ فروش کارم را با روزی 3 ریال شروع کردم. روزهای آخر هفته، بازار دوغ فروشی رونق بیشتری داشت. سربازها به داخل شهر می آمدند و اکثراً دوغ می خوردند. چون قد من کوتاه بود و جثه ی ضعیف تری نسبت به بقیه ی فروشندگان داشتم، مورد توجه قرار می گرفتم و فروشم از بقیه بیشتر بود. 6 ماه به همین روال گذشت و به صاحب کارم ...
اولین کاپیتان استقلال بعد از انقلاب من بودم!
بزرگ ترین اشتباه زندگی ام را در 2 سال آخر بازیگری ام مرتکب شدم. من در آن سال ها همه کاره استقلال بودم. به من می گفتند تو علی پروین استقلال هستی و همان کاری را که او در پرسپولیس انجام می دهد، در استقلال انجام می دهی. آن روز ها مشاور نداشتم و شاید اگر از یکی مشورت می گرفتم، هرگز این کار را انجام نمی دادم. با استقلال 2 سال قهرمان ایران شده بودیم و پیش خودم فکر کردم اینجا نه جشنی می گیرند ...
طالبیان: می خواهم بهترین احمدرضای خودم باشم
اگر همان موقع انجام می شد خیلی بهتر بود و الان به ضرر ماست. شما تا قبل از شیوع کرونا حدود دو ماه در قشم تمرین استقامت داشتید و کم کم باید به شرایط مسابقه می رسیدید. وقتی گفتند اردو تعطیل است چه حالی شدید؟ بله حدوداً 37، 38 روز در قشم اردو داشتیم. به آمادگی خوبی رسیده بودم. زمانی که گفتند مسابقات عقب افتاده است، بیشتر نگرانی ام برای این بود که نکند مسابقات 2، 3 ماه عقب بیفتد. چون ...
عمو یحیی و شاهزاده گدا!
...: پسرم هر چه می کشم از این دلسوزی هایم می کشم! بعد دستش را روی سرش گذاشت و در حالی که از درد به خودش می پیچید ادامه داد: صبح که از خانه بیرون آمدم ناگهان چشمم به یک دختر و پسر جوانی افتاد که لباسهای پاره پوره به تن داشتند! همراه آنها یک سگ گله هم بود! خیلی دلم برایشان سوخت! خیلی وقت بود که الهی شکر کسی را با لباسهای وصله پینه و کهنه و پاره ندیده بودم! با خودم گفتم حتماً این طفلی ها کس ...
به خاطر دربی 73، پاداش گرفتم!
خاطر قضاوت خوبش در آن بازی به او جایزه داده است! بهترین داور ایران بودم بهترین داور ایران در آن سال ها بودم و مرا انتخاب کردند. احمد ابهران 2 سال پیاپی بهترین داور ایران انتخاب شده بود: همیشه بهترین سوت ها را می زدم، آن بازی حساس ترین شهرآورد 2 تیم محسوب می شد. در مرحله نیمه نهایی لیگ به مصاف یکدیگر رفته بودند. شهرآورد حکم مرگ وزندگی را برایشان داشت و با توجه به سوابق و تجربه ام و ...
کتاب کاش برگردی منتشر شد
...، پاهایش می لرزید، رو به من گفت: عزیز نمی تونم راه برم، منو بغل می کنی؟ یک دستی فاطمه را بغل کردم و با دست دیگرم دوچرخه اش را گرفتم و راه افتادم، فاصله زیادی تا خانه نبود ولی آن چند دقیقه خیلی سخت گذشت، فاطمه محکم دستانش را دور گردن من انداخته بود و آرام اشک می ریخت و من مجبور بودم مثل همیشه نقش مادری را بازی کنم که قرار است سنگ صبور این خانواده باشد. هر چه جلوتر می رفتیم فاطمه محکم تر مرا بغل می کرد، می دانستم آغوش پدر می خواهد، حال خودم هم تعریفی نداشت، غربت خودم و دختر شهید را حس می کردم و روزهای سختی که قرار است بعد از این داشته باشیم. انتهای پیام / ...
مامور پلیس برای دستگیری سارق تا یک قدمی مرگ پیش رفت
کلانتری ادامه می دهد: در آن لحظه فکر این بودم که ماموریتم را به پایان برسانم و ذره ای فکر جان خودم نبودم. دستبند را با وجود اینکه خون زیادی از من می رفت به دستان سارق انداختم و او را به سمت لاین کند روی اتوبان هدایت کردم. خوشبختانه سرباز کلانتری همان لحظه خودش را رساند و سارق را که بازداشتش کرده بودم تحویل گرفت. من اما حال خوبی نداشتم و هر لحظه ممکن بود بیهوش شوم و جانم را ازدست بدهم. همان ...
پایان فرار عامل شلیک های مرگبار در پانسیون مردان
...> چرا؟ من به خاطر بدهی هایم از اصفهان به تهران فرار کردم. به چند نفر بدهکار بودم و نتوانستم پولشان را جور کنم. به تهران که آمدم زندگی جدیدی را شروع کردم. می خواستم پول جمع کنم و دوباره به شهرمان بازگردم، بدهی هایم را بپردازم و دیگر از دست کسی فرار نکنم. اما مقتول مرا بدبخت کرد. ماجرا از این قرار بود که وقتی به تهران آمدم در رستوران ها و شرکت های خدماتی کار می کردم و بعد به سراغ کار خودم رفتم ...
زن 20ساله، کلکسیونی از شوهران خلافکار دارد!
روزگار ما سخت تر شد و من در آشپزخانه یک رستوران مشغول کار شدم تا کمک خرج خانواده ام باشم. وقتی از سختی کار می نالیدم، مادرم مرا به مصرف مواد مخدر ترغیب می کرد و این گونه بود که خیلی زود معتاد شدم و تا به خودم آمدم همنشین مواد مخدر صنعتی شده بودم. در این وضعیت زندگی ما از هم پاشید و هرکس فقط برای تامین مواد مخدر خودش تلاش می کرد. خاله ام که این شرایط آشفته را دید خواهر و ...
کودک 4ساله؛ افشاگر سرقت میلیونی
خالی آن روبه رو شدم. باورم نمی شد آخرین بار جعبه طلاهایم را داخل کمد گذاشته بودم و حالا اثری از آن نبود. ارزش سکه ها، طلا و جواهراتم بیش از 500میلیون تومان بود. همه جا را گشتم اما اثری از طلاهایم نبود. احتمال می دهم دزد به خانه ام دستبرد زده است اما در این مدت آثار تخریب قفل در و پنجره در خانه ام وجود نداشت. با این حال تصمیم گرفتم موضوع را به پلیس اطلاع بدهم. اولین سرنخ با اعلام ...
جوادی: گزینه دومی وجود ندارد و همه باید روی تشک و با مسابقه انتخاب شوند/ استثنا فقط یک نفر است
.... وی با اشاره به حضورش در مسابقات انتخابی المپیک 1972 مونیخ خاطرنشان کرد: من پیش از المپیک، سه مدال طلای جهانی داشتم و هفت هشت ماه تمرین نکرده بودم، چون گردنم آسیب دیده بود. انگشتم هم خراب بود و مرا به آلمان فرستادند و دو ماه آنجا بودم. به خاطر همین 10 کیلوگرم وزنم بالا رفته بود. 20 روز مانده به انتخابی، وضعم همین بود که در 20 روز، 10 کیلو کم کردم. انگشتم را تازه جراحی کرده بودم ...
من علی پروین استقلال بودم
زندگی ام را مرتکب شدم، من در آن سال ها همه کاره استقلال بودم، به من می گفتند تو علی پروین استقلال هستی و همان کاری را که او در پرسپولیس انجام می دهد در استقلال انجام می دهی. پس چرا پیراهن استقلال را از تن خارج کردید؟ من گفتم که اشتباه کردم، آن روز ها مشاور نداشتم، شاید اگر از یکی مشورت می گرفتم هرگز این کار را انجام نمی دادم. با استقلال 2 سال قهرمان ایران شده بودیم و پیش خودم فکر ...
دردسرهای روبوسی علیرضا افتخاری با آقای رئیس جمهور
بزند و هر شب ضبط می کردند. به من گفتند با من بیا و من رفتم. آنجا گفتند کسی هست آواز بخواند و آقای کیان نژاد مرا معرفی کردند. در خانواده ما تعصب داشتند و پدر ما می گفت می خواهی مطرب بشودی! غزل را گرفتم و خواندم؛ بعد با اتوبوس از تهران به اصفهان رفتم و به من گفتند آواز شما پخش شد و به قولی حائز اهمیت بود و کار را شروع کردم. وی درباره ازدواجش گفت: من 55/5/5 ازدواج کردم، من می خواستم بروم ...
ناگفته های جنجالی ترین دربی تاریخ: فحش های قلعه نویی و محرمی خیلی منشوری بود!
می شد پیاده راه می افتادیم و اگر یکی دلش می سوخت ما را تا مسیری می رساند، اما الان برای داور بلیت هواپیما می گیرند، بهترین هتل ها رزرو می کنند و با ماشین های لوکس می رسانند. ما در روزهای سخت داوری کردیم. بعد از اینکه داوری را کنار گذاشتید با فرشاد پیوس و امیر قلعه نویی در تراکتور همکاری کردید. من سرپرست تراکتور بودم و این 2 عزیز سرمربی و این فرصت همکاری نصیب من شد. با جرات می ...
کمال کامیابی نیا : قرارداد برخی بازیکنان با یک متمم 6، 7 میلیارد گران شد
می پرسد. اول فصل کالدرون به من گفت وضعیت دستت چطور است؟ من هم گفتم خوبم. گفت چرا عمل نکرده ای؟ گفتم بخشی از آن تقصیر خودم بود و بخشی دیگر تقصیر کسانی که شرایط مرا پیگیری نکردند. باید در تعطیلات لیگ، مثل بشار رسن عمل می کردم تا به بازی ها برسم، اما دودل بودم، چون در فینال آسیا و بازی های پایانی لیگ به خوبی بازی کردم. در آن زمان هم قهرمان شدیم. از سوی دیگر مدیریت باشگاه هم مشکلات زیادی داشت. اگر ...
اولین اشتباه آخرین اشتباه زندگی همسرم شد نجمه حسنی
به ایران خودم و فرزندانم را قرنطینه کرده بودیم اما همسرم به دلیل اینکه شغل آزاد داشت و بیمه هم نداشتیم نمیتوانست در خانه بماند و مجبور بود برغم میل باطنی من بیرون برود و با خودرو خاوری که داشت کار کند. به همسرم گفتم تو رو به خدا دیگه سر کار نرو تا شیوع کرونا در شهر کم بشه، محسن هم حرف مرا قبول کرد و قول داد تا فروردین در خانه بماند. همسرم قبل از ورود به ساختمان لباس هایش را ...