بازیگری که دزد شد ! / زن خائنم مرا از تهران فراری داد
سایر خبرها
ازدواج با یک قاچاقچی برای مصرف مواد مخدر!
عقد پسر یکی از همکارانش در آورد. جمال جوانی متین و سر به راه بود اما خانواده ام مرا وادار کردند تا چیزی درباره اعتیاد یا بیماری ام به او نگویم. در مدت یک سالی که نامزد بودیم مشکلی برای استعمال مواد مخدر در منزل پدرم نداشتم اما از روزی که زندگی مشترکمان آغاز شد، رفتارهای نامتعارف من ظن همسرم را برانگیخت چرا که برای رفتن به منزل پدرم انواع و اقسام ترفندها و حیله ها را به کار می گرفتم تا به هر شکل ...
زن جوان: شوهرم را در پارتی شبانه کنار زنی با وضع زننده دیدم
دلیل شرب خمر به تحمل شلاق محکوم شد. او دیگر به هیچ مهمانی نمی رفت و همین موضوع ظن مرا برانگیخته بود. به همین دلیل او را تعقیب کردم و فهمیدم از مدتی قبل زنی میان سال را به عقد موقت خودش درآورده و در دام مواد مخدر گرفتار شده است. با آن که خودم در همین پارتی های شبانه با جهان آشنا شده بودم، ولی نمی توانستم خیانت همسرم را تحمل کنم فقط می خواستم عشق او را برای خودم نگه دارم مجبور شدم ماجرا را ...
به نسبت استقلال تیم بهتری هستیم/ مصدوم نمی شدم، 10 گل دیگر می زدم
/> من قرارداد دوساله داشتم، اما بعد از سال اول و وقتی مربی این تیم را ترک کرد، من هم تمایلی نداشتم که بمانم. چند پیشتهاد خارجی نیز داشتم ولی تصمیم گرفتم در ایران بمانم. در نهایت هم به تیم خوب نساجی پیوستم.
تغییر شگرد با ورود کرونا
سوار قطار شوم. پس از سوار شدن، احساس کردم دختری نوجوان سایه به سایه مرا تعقیب می کند. به این موضوع توجهی نکردم. وقتی قطار به ایستگاه رسید، هنگام پیاده شدن کمی عقب تر رفتم تا مسافران پیاده شوند که ناگهان متوجه وجود دستی روی کیفم شدم. در همین لحظه بود که مچ دست سارق را گرفته و بلند فریاد زدم دزد، دزد! چند لحظه بعد وقتی مسافران کمی از من فاصله گرفتند، فهمیدم مچ دست همان دختری را گرفته ام که قصد سرقت ...
پسرم را با وساطت دخترانش راهی سوریه کردم
بیچاره به جایی نرسد با خواندن این ابیات متوجه شدم که شهید مدافع حرم متأهل و دارای دو فرزند است. پدر شهید که شوق مرا برای شناخت شهیدش دید، شروع به صحبت کرد و مقدمات کار برای آغاز یک گفت وگوی گرم و صمیمی با سیدمیرزا صادقی، پدر شهید مدافع حرم سیدمصطفی صادقی فراهم شد. جاویدالاثر دست روی سنگ مزار شهید می گذارم و فاتحه ای می خوانم. پدر شهید می گوید دخترم، پیکر پسرم هنوز ...
داستان عشقی دختر و پسر جوان، به شکنجه پسر ختم شد
را صفر کند و من هم قبول کردم و خودروام را با تمامی مدارکش در اختیار او قرار دادم. سرقت خودرو از آن روز به بعد احسان ناگهان ناپدید شد و حتی به تلفن های من هم جواب نمی داد که تازه متوجه شدم او پسر کلاهبرداری است و از احساسات من سوءاستفاده کرده است. پس از آن موضوع را به تمامی دوستانم و دوستان احسان گفتم و از آن ها خواستم اگر احسان را دیدند به من خبر بدهند تا اینکه شب ...
ترس از نمره صفر در درس ورزش تا رسیدن به سکوی دوومیدانی آسیا
کمکم آمد و گفت می توانی در دو و میدانی قهرمان ایران شوی به تیم ملی دست یابی و من هم قانع شدم از رشته مورد علاقه ام که فوتبال بود، دل بکنم. حضور در مسابقات قهرمانی آسیا با تیم ملی جوانان این دونده شیرازی که متولد 1369 است ادامه داد: پس از 9 ماه تمرین در ماده 1500 متر قهرمان جوانان ایران شدم و این آغازی بود برای رسیدن به تیم ملی و در سال 2008 در اندونزی در این ماده با زمان سه ...
استخدام زوج های جوان برای فروش طلای تقلبی
کمک دوستانم راه خودرو را سد کردیم که با هم درگیر شدیم و در نهایت من موفق شدم کلاهبردار خودم را دستگیر کنم، اما همسرش با آن زن و شوهر موفق به فرار شدند. برای فروش طلای تقلبی استخدام شدیم متهم که شهروز نام دارد پس از انتقال به اداره پلیس به جرم خود اعتراف کرد و گفت: من و همسرم تازه ازدواج کرده بودیم و وضع مالی خوبی نداشتیم تا اینکه با مردی به نام یاشار آشنا شدم. یاشار گفت در کار ...
از شدت درد به مادرم شیره تریاک می دهیم/ دولت نه؛ خیرین کمک کنند
به گزارش ایلنا، خراسان شمالی یکی از استان های محروم کشور است که بیش از 3000 نفر از مردم این استان علاوه بر فقر با مشکلات بیماری سرطان آن هم با هزینه های سرم آور آن دست و پنجه نرم می کنند و برخی نیز به دلیل فقر مالی درد را به جان خریده و از ادامه روند درمان دست می کشند. اغلب مردم منطقه که جزو قشر کارگر و کشاورز استان هستند به دلیل مشکلات مالی، بعد مسافت تا مراکز درمانی و هزینه های سنگین ...
کارآفرینی در 66 سالگی
عملیات در یک شرکت تولید محصولات مصرفی در سان فرانسیسکو بودم و به جلسه ای فراخوانده شدم که درحال برگزاری بود. مشخص شد که آن جلسه مصاحبه اخراج من است. من و چندین نفر دیگر اخراج شدیم. در آن زمان 64 سال داشتم. خیلی هم غیرمنتظره نبود. یک مشت کاغذ را امضا کردم، وسایل شخصی ام را جمع کردم، و رفتم تا به همسرم ملحق شوم که در رستورانی در آن نزدیکی منتظر من بود و روحش هم خبردار نبود. خوب، بیش از 40 ...
بهترین آدم های زندگی سوشا مکانی + عکس
نگه داشتم ، اما بهترین هایِ جهان را دارم. و دور تر ایستاده ام؛ از دیگرانی که هم سویِ باورهایم نیستند، که بودنم ، عقایدم و لبخندم ، آزارشان می دهد! دلیلی ندارد با کسانی معاشرت کنم که شادی و خوشبختی ام غمگینِ شان می کند، دلیلی ندارد بمانم و آرامشِ خودم و آن ها را خراب کنم! ترجیح می دهم همه را دوست داشته باشم ، پس دور تر می ایستم تا آدم ها فرصت نکنند تصوراتِ من از خودشان را خراب کنند. آموخته ام از آدم هایی که هم فرکانسِ من نیستند فاصله بگیرم ، قبل از اینکه از دوست داشتنشان پشیمانم کنند، قبل از اینکه کار را به جاهایِ باریک بکشانند ! ...
شیلا خداداد| جنجال عکسهای عاشقانه در آغوش همسرش + عکس و بیوگرافی
زندگی مان تلاش کنیم و اجازه ندهیم مسائل پیش پا افتاده، روی زندگی ما اثر بگذارد. دست پختم خوب است اما... شیلا خداداد: همیشه دوست داشتم که خودم در خانه آشپزی کنم، به همین خاطر به ندرت پیش می آید که غذا را از بیرون سفارش دهیم، چرا که به سلامت و تغذیه اهمیت زیادی می دهم. انصافا دستپختم هم بد نیست، اما در مورد سایر کارهای خانه، باید بگویم راستش چندان اهل نظافت کردن خانه نیستم و ...
لطیفی: جلال طالبی و ناصر نوآموز عامل اخراج ایویچ بودند
تیم بمانم تا به بازیکن آزاد تبدیل شوم. زمان اولین حضور ناصر حجازی در استقلال با این تیم قرارداد امضا کردی اما در بهمن ماندی؟ من با استقلال مذاکره و به توافق نهایی هم رسیدم، حتی با پیراهن این تیم عکس یادگاری هم گرفتم اما باشگاه بهمن اعلام کرد تحت هیچ شرایطی به تو رضایت نامه نمی دهیم و مجبور شدم در این تیم به فوتبالم ادامه دهم. این اتفاق مرا خیلی ناراحت کرد و حتی می خواستم از ...
بله من از پرسپولیس پیشنهاد داشتم
بدترین شب های زندگی ام را پشت سر گذاشتم. البته به پیام و زهرا خواجوی که بعداً رکورد را زد، تبریک می گویم که کار بزرگی انجام دادند. در بازی این فصل با استقلال برخورد شدیدی با دیاباته داشتی و خیلی ها نگران سلامتی تو بودند ولی خیلی زود بلند شدی و به بازی ادامه دادی. واقعاً برخورد بدی بود و خیلی درد داشتم ولی می توانستم ادامه دهم به همین خاطر بلند شدم. شک نداشتم که داور دیاباته را ...
دام مرد شیاد برای زوج های بیکار
پرداخت کردم. بعد از چند روز زمانی که خواستم طلای خریداری شده را آب کنم، متوجه شدم که مقدار کمی طلا دارد و قلابی است. با شکایت مرد طلافروش، کارآگاهان پلیس پایتخت وارد عمل شده و به بازبینی دوربین های مداربسته پرداختند. دوربین ها تصاویر زوج جوان را ثبت کرده بودند اما در تحقیقات پلیسی هیچ سرنخی از آنها به دست نیامد. مرد طلافروش علاوه بر گزارش این سرقت به پلیس موضوع را به هم صنفی های خودش ...
پشت پنجره های انتظار
نفر از همرزمانمان زنده هستیم. اسم چند نفر را داد و در آخر هم گفت: میرمحمود پورموسوی هم با منهl از بچگی به صبر اعتقاد خاصی داشتم. بعد از محمود بیشتر وقتها توی فکر فرو میرفتم. اما وقتی یکهو کسی عطسه میکرد امیدوار بلند میشدم و به خانه زندگی ام میرسیدم. وقتی از زنده بودنش مطمئن شدم، توکل به خدا کردم و تصمیم گرفتم که تا آخرین لحظه زندگیم به امید نفسهایی که از ...
محمدخانی: یک درصد هم در حقانیت حکم ارائه شده شک نداشتم و مطمئن بودم شهلا گناهکار است
زبان آورد. این حرف ها گویا خیلی آرامتان کرده؟ وقتی قاضی گفت یک درصد هم در حقانیت حکم ارائه شده شک نداشتم و شهلا گناهکار بود واقعاً تسکین پیدا کردم و آرامش خیلی خوبی داشتم. در چند سال اخیر متأسفانه بعضی افراد به من بهتان زدند و در صفحه شخصی و اینستاگرامم به من و خانواده ام فحاشی کردند که فکر می کنم پس از چیزی حدود یازده سال از اجرای حکم قاضی خدا جواب شان را داد. اما ...
موی بلند دردسر دارد
...، اما یک سفر در پیش داشتم. با خودم گفتم بعد از بازگشتن به تهران این کار را می کنم. در کیش بودم. آنقدر کار روی سرم ریخت که بیشتر اوقات از صبح تا شب پای لپ تاپ نشسته بودم و سفر کوفتم شد. حتی هنگام غواصی زیر آب حادثه ای رخ داد که به دلیل مصدومیت ناشی از آن دیگر نتوانستم از پیاده روی در خیابان های خلوت جزیره لذت ببرم. برای همین وقتی به تهران برگشتم، تصمیم گرفتم این بار به بوشهر بروم و چند روز ...
در رزومه اکثر موزیسین های ایرانی که از خارج آمده اند تقلب و جعل مدرک صورت گرفته است
کردم و بعد از آن هم به پیشنهاد خود آقای کارایان به فیلارمونیک بروکسل معرفی شدم و ارکستر خودم را داشتم که بعد مدیر هنری و رهبر دایم آن شدم. 12 سال از بهترین روزهای ز ندگی هنری من با این ارکستر سپری شد. *مهر
سمیرا شبانی؛ اولین و تنها خلبان زن بالگرد در ایران
، چون سکون را دوست نداشتم! برای خیلی از افراد سوال بود که چرا یک دختر به بالگرد علاقه دارد، اما من در زندگی ام اصلا سکون را دوست نداشتم. طی دوره ای که معلم بودم یا کارمند یک شرکت شدم، برایم ثابت شد که آن ها شغل های مدنظر و مورد علاقه من نیست و هیچ چیزی به جز خلبانی روحم را ارضا نمی کند. من خلبان شدم، چون خودم را پیدا کرده بودم، کسی که خودش را بشناسد به راحتی می تواند شغل اش و راه ...
برای 20 بانوی سرپرست خانوار شغل ایجاد کرده ام
مشترک یک دختر و یک پسر است اما در سال 89 همسرم در حادثه ای در حین کار درگذشت. او می افزاید: من خانه دار بودم و گاهی در اوقات فراغت خیاطی می کردم اما پس از فوت همسرم نمی دانستم چطور با نبودن و مشکلات زندگی کنار بیایم. او در زندگی مشترک همه شرایط زندگی خوب را برای من و فرزندانمان فراهم می کرد. همسرم که به رحمت خدا رفت، آن زمان دخترم 11 و پسرم 7 ساله بودند. خانه کوچکی داشتیم اما پر از مهر ...
ژاله صامتی | بیوگرافی بازیگر سریال زیر خاکی + تصاویر
همین خاطر از هنرستان موسیقی خارج شدم و وارد هنرستان طراحی و دوخت شدم. ژاله صامتی: لباس هایی را که پوشیده ام دخترم طراحی کرده است. یاس: طراحی لباس در سینما و تئاتر را دوست دارم؛ همچنین خیلی دوست دارم طراحی لباس بازیگران برای مراسم مختلف را انجام دهم. فعلا این کار را برای مامان انجام داده ام. اکثر لباس هایم را هم خودم می دوزم چون خیاطی از واحد های درسی ام محسوب می شود و یاد ...
شفقتیان: فوتبال برای همه آب و نان داشت، برای من افسوس
، نوه دارم، می خواهم وقتی می روم نوه ام را ببینم، خجالت نکشم که نمی توانم یک بستنی بخرم، الان فقط یک آرزو دارم. چه آرزویی؟ من همسرم را از دست دادم، چشمان همسرم به خاطر همین بی پولی نابینا شد و او با چشمان بسته همه چیز در دلش ماند به زیر خروارها خاک رفت، این فوتبال من را به ذلت کشاند، خسته شدم، از تحقیر و بی کاری خسته شدم، روزی هزار بار از خدا می خواهم مرا بکشد و از شر این ...
اولین کاپیتان استقلال بعد از انقلاب من بودم!
بزرگ ترین اشتباه زندگی ام را در 2 سال آخر بازیگری ام مرتکب شدم. من در آن سال ها همه کاره استقلال بودم. به من می گفتند تو علی پروین استقلال هستی و همان کاری را که او در پرسپولیس انجام می دهد، در استقلال انجام می دهی. آن روز ها مشاور نداشتم و شاید اگر از یکی مشورت می گرفتم، هرگز این کار را انجام نمی دادم. با استقلال 2 سال قهرمان ایران شده بودیم و پیش خودم فکر کردم اینجا نه جشنی می گیرند ...
ماجرای کلاس گذاشتن دختر یک شهید برای سردار سلیمانی
می گذاشت خیلی دوست داشتم حاج قاسم را ببینم. وقتی خبر دادند در مصلای بابل مراسمی است نگفتند که قرار است با سردار سلیمانی دیدار کنیم. محمد جواد کوچک بود و زهرا 6 سالش بود. مادر شوهرم هم پا درد شدید داشت و باید بیشتر حواسم به او بود. زهرا دختر بزرگم که 12 ساله بود را با خودم بردم. چون تاکید کرده بودند همراه نیاورید دو بچه دیگر را مجبور شدم بگذارم خانه. به سختی خودمان را رساندیم ...
عکس : شباهت عجیب پژمان جمشیدی به پدرش
... همه آدم های جهان به فوتبالیست شدن و بازیگر شدن علاقه دارند، ولی من هیچ وقت فکر نمی کردم بازیگر بشوم. تئاتر را خیلی دوست داشتم اما کار تصویر را اصلا. ایده ای داشتم درباره فوتبالیستی که کارش در فوتبال تمام شده و شهرتش از دست رفته، چون فوتبال در کشور ما با شهرت مقطعی همراه است و با هیچ کاری در ایران قابل مقایسه نیست. پایان ناگهانی دارد اما در بازیگری می توانید نقش های مختلف را بازی کنید، از کودک ...
دیالوگی از فیلم نور زمستانی؛ ساخته اینگمار برگمان
حرف بزنم، بدون پرده پوشی. می دونی که همسرم چهار سال پیش مُرد. من عاشق او بودم. همسرم به انتهای راه رسیده بود. من از مرگ نمی ترسم، کوچک ترین دلیل برام وجود نداره که به زندگی ادامه بدم. من بعد از او باقی ماندم. نه به خاطر خودم، بلکه ماندم تا شاید به یک دردی بخورم. حرفم رو باور کن. من زمانی رویاهای بزرگی در سرداشتم. می خواستم مُهر خودم رو به دنیا بزنم. خُب، خودت تصوراتی رو که آدم ...
شهیدِ رمضانیِ مدافع حرم که به جای حاج قاسم ترور شد/ تکرار روضه دست و انگشتر
همین روز ها می آید. هر شب با علی صحبت می کردم. یا او تماس می گرفت یا من زنگ می زدم. آن شب هر چه تلاش کردم نتوانستم با او حرف بزنم. گوشی بوق می خورد، اما جواب نمی داد. دلسرد شدم. پدرش گفت: شاید خواب است. ، اما نمی توانستم باور کنم که خواب باشد. دیروقت خوابیدم و تا سحر دو ساعتی بیشتر خوابم نبرد. بیدار که شدم حالم دگرگون بود و کلافه بودم. احساس می کردم مسافرم و باید بروم، اما نمی دانستم کجا. مثل کسی ...