ماجرای شنیدنی قاچاقچی خاویاری که امین مردم شد
سایر منابع:
سایر خبرها
جسد داماد را بعد از نبش قبر آتشش زدم
بودم و به همین خاطر جسد او را در حمام دفن کردم. من بعد از چند روز جسد را بیرون آوردم و آن را به آتش کشیدم. اما واقعا قصد کشتن شوهر خواهرم را نداشتم و مرگ او اتفاقی رخ داد. من از ترس آبرویم و برای پنهان مانده حقیقت جسد را آتش زدم. اشتباه بزرگ من سر به نیست کردن جسد بود. وی ادامه داد: حالا 11 سال است که در زندانم. وقتی فرزند دومم به دنیا آمد بازداشت شدم. من بزرگ شدن فرزندم را ندیدم و او ...
داستان عشقی دختر و پسر جوان، به شکنجه پسر ختم شد
من هم جواب نمی داد که تازه متوجه شدم او پسر کلاهبرداری است و از احساسات من سوءاستفاده کرده است. پس از آن موضوع را به تمامی دوستانم و دوستان احسان گفتم و از آن ها خواستم اگر احسان را دیدند به من خبر بدهند تا اینکه شب حادثه یکی از دوستان احسان با من تماس گرفت و گفت احسان در محوطه فرودگاه است. بلافاصله موضوع را به خواهرم در میان گذاشتم و خواستم همراه نامزدش به کمک من بیایند. دقایقی بعد آن ...
قاری بوکسوری که رنگین ترین مدال جهان را از رهبر انقلاب گرفت! + فیلم
یاد دارم به قرآن علاقه مند بودم؛ ما در روستایی اطراف تبریز به نام کَلِیبَر زندگی می کردیم. من تا 12 سالگی در آنجا بودم، اما به خاطر شرایط دسترسی به کلاس ها و آموزش برایم سخت بود. بعد از آنجا به تهران (شهریار) مهاجرت کردیم. از آنجا که من در روستای خودمان اذان می گفتم، وقتی به شهریار آمدیم هم همین کار را انجام دادم که با استقبال بسیار زیادی از جانب مردم روبرو شد. آن زمان احساس فوق العاده ای داشتم و ...
رشیدپور: آقای دایی! بیا با تلویزیون آشتی ات بدهم
خشن را فقط در فضای مجازی بین خودشان دیدم. حتی یکی از همین شب ها وقتی پشت چراغ قرمز اتوبان نیایش به ولیعصر (در نزدیکی سازمان صدا و سیما) ایستاده بودم از ماشین های کناری فردی خواست پنجره را باز کنم و بعد با همان ادبیات مخصوص فضای کری خوانی فوتبالی بابت برنامه آن شب ابراز محبت و لطف می کردند. دعوت رشیدپور از مجیدی و دایی، شاید برای اعتراف علی! بیا و با تلویزیون آشتی کن ...
بازی با پرتغال باید 50 بار اخراج می شدم؛ رونالدو را بدتر از فیگو زدم
رفته چند تیم عوض کنم و 2 سال هم فوتبال بازی نکنم. چرا فوتبال را کنار گذاشتید؟ برادرم که تمام زندگی ام دست او بود، فوت کرد. من هم ضربه روحی بسیار بدی از این موضوع خوردم و خانه نشین شدم. به شدت هم چاق شده بودم. چه شد که به سپیدرود رفتی؟ پس از 2 سال خانه نشینی به شدت چاق شده بودم. یک روز علی عشوری زاد به من زنگ زد و گفت که چه کار می کنی. من هم گفتم خانه نشسته ام. بعد ...
شاید آن سارتر برای همیشه از میان ما رفته بود ملاقات سعید و سارتر، در آپارتمان فوکو
پندار بر برنامه ها سایه افکند. دوبوار با دستار معروفش آنجا بود، و برای مشتاقان نطق می کرد که قرار است سفری با کیت میلت به تهران برود که قصد دارند آنجا علیه چادر تظاهرات کنند.5 کل آن ایده به نظرم متفرعنانه و ابلهانه می آمد، و با اینکه مشتاق بودم که حرف های دوبوار را بشنوم، متوجه تکبّرش شدم و فهمیدم آنجا جای بحث با او نیست. به علاوه، او حدود یک ساعت بعد، درست پیش از آمدن سارتر، رفت و دیگر ندیدیمش ...
یادداشت های ناصرالدین شاه چهارشنبه25 اردیبهشت 1268: این ترن های به هم بسته به اندازه یک شهری بود
تیغش را آورد و ریش ما را تراشید. امروز باید تفلیس برویم تا آقصطفا باید با کالسکه چاپاری برویم. از آن جا به تفلیس می گویند راه آهن است، تا برویم و ببینیم و معلوم شود. بیگلرف می گفت که امین الدوله و موچول خان و سایر که از آن راه رفته بودند وارد تفلیس شده اند. جوجه صبح که آمده بود می گفت در این جا بلبل می خواند. الان که نیم ساعت به دسته مانده است و سر دسته باید رفت، مجدالدوله را فرستادم برود ...
کارت عروسی ای که به دست آقا رسید
. وارد محوطه حوزه هنری شدم. ابتدا مدارک شناسایی را نشان دادم و کارت میهمان را تحویل گرفتم. بعد هدیه ام را به همراه کارت دعوت عروسی برای بازرسی به مسئول مربوطه دادم. گفتند هدایا بعد از ورود به بیت به شما تحویل داده می شود. به محوطه برگشتم و با دوستانم که آنها هم برای دیدار دعوت شده بودند، مشغول صحبت شدم. حرف های دوستانم را می شنیدم ولی تمام حواسم روی تقدیم کارت دعوت متمرکز بود. اینکه چه ...
انتقام خونین از خواستگار فراری
قرار گرفت گفت: یک سال و نیم قبل با محمد(شاکی) در تلگرام آشنا شدم. مدتی بعد قرار ملاقات گذاشتیم و او در همان قرار اول از من خواستگاری کرد و گفت قصدش ازدواج است. اما در حقیقت قصد فریب مرا داشت. چرا که هر بار بهانه ای می آورد برای اینکه خواستگاری را به تعویق بیندازد. با این حال من به او اعتماد داشتم و تصور می کردم که عاشقم است. او با چرب زبانی فریبم داد و ماشینم را از چنگم در آورد. در آن زمان خلافی ...
دو ماه هیچ پرتابی نداشتم
شدم سرمربی تیم پارادوومیدانی به من گفت حد نصاب رکورد ورودی را کسب نکرده ام در حالیکه افرادی بودند که رکوردشان پایین تر از من بود و به تیم ملی دعوت شدند. واقعا نمی دانم مشکل کجا بود که من به تیم ملی دعوت نشدم. یاری خاطرنشان کرد: بعد از مسابقات جهانی امارات به صورت انفرادی تمرینات خود را در مجموعه ورزشی آفتاب انقلاب دنبال کردم تا رکوردم را بهبود ببخشم و در مسابقات قهرمانی کشور که قرار بود اردیبهشت ماه ...
بزرگترین آرزوی شهید طراحی عملیاتی بود که خسارتی به نیروهای خودی وارد نشود
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از خرم آباد، شهید ناصر فاضل شیرازی در اولین روز اولین ماه گرم ترین فصل سال 1340 گریه ی نورسیده ای سکوت فضا را شکست و به انتظار منتظران پایان داد. محمد ، راننده ساده ی شرکت نفت آبادان با دیدن دومین فرزند خود از سررضایت لبخندی می زند. قبلا با مهرماه ، همسر خود، قرار گذاشته بودند که اگر فرزندشان پسر بود اسمش را بگذارند ناصر . تقدیر چنین خواست که بیست و پنج سال بعد، در آخرین ...
ملی پوش فوتبال: در ورزشگاه بدنیا آمدم
گل دادم. وی درخصوص دعوای تلخ سال گذشته میان ذوب آهن و سپاهان گفت: در آن دعوا که با فحاشی و مصدومیت بازیکنان همراه بود، ایستاده بودم و نگاه می کردم. امسال هم در تیم وچان کردستان بازی می کنم که در رده دوم قرار دارد. موری درباره وضعیت تیم ملی فوتبال زنان گفت: باید تیم فوتبال زنان همچون فوتسال اردوها و دیدارهای تدارکاتی مداومی داشته باشد تا بتواند در آسیا به قهرمانی برسد. از ...
شب عملیات،یکی از سخت ترین شب های زندگیم بود/از منصب مدیریت تا عشق مدافع حرم
امروز مدیر یکی از مدارس شهرستان البرز هستم. در طول سال هایی که معلم بودم خاطرات تلخ و شیرین زیادی را در کنار بچه های مدرسه تجربه کردم به ویژه بچه هایی که در مناطق روستایی بودند، روح لطیف و باصفایی داشتند. وقتی رسول شهید شد... بچه هیاتی بودم. سال 1394 یک شب در هیات انصار الحسین شهرستان البرز در حال خوش آمدگویی به مدعوین و میهمانان بودم که صدایی آرام در گوشم گفت؛ حاجی، رسول شهید شد ...
سلول های انفرادی
افتاده بودم در کف سلول، احساس می کردم در حالت خواب و بیداری هستم. سرم درد می کرد. سر گیجه داشتم و بدنم کوفته بود. به هر دری می زدم که تکان بخورم نمی شد. درد تیر می کشید تا مغز استخوانم. کمرم انگار خشک شده بود. نمی شد به هیچ طرفی بچرخم. گردنم به شدت درد می کرد. بعد از چند دقیقه تحمل درد احساس خواب شدیدی پیدا کردم و باز هم به کما رفتم وقتی چشمانم را باز کردم خودم را در اتاقی دیدم که شش تخت داشت برای اولین بار با منافقی رو برو شدم به اسم امید که تحصیلاتش را در آمریکا گذرانده بود. انتهای پیام/ ...
روانخواه: حرف حق بزنم و جریمه شوم؟
امید روانخواه در این باره به ''ورزش سه'' گفت: اگر یادتان باشد عادل فردوسی پور در برنامه نود در مورد شرط بندی فوتبال صحبت کرد و بعد از آن من در برنامه آنتن حاضر شدم و تایید کردم که شرط بندی در لیگ های رده پایین وجود دارد. او ادامه داد: بعد از این اتفاق کمیته اخلاق به دلیل تشویش اذهان عمومی من را 20 میلیون تومان جریمه کرد که من به این رای اعتراض کردم و بعد از آن رای من به 10 میلیون کاهش ...
بازیگر فیلم جنگ نفتکش ها : حال خانواده شهدای کنارک را درک می کنم
دوست داشتم بازی کنم. او در بخشی از برنامه گفت :هیچ نویسنده یا کارگردانی دلش نیامده است من را در فیلم یا سریالی بکشد. مظفری درباره تجربه مرگ سه نفر از بستگان درجه یکش گفت: پدرم مشهدی بودند سالی سه چهار بار به مشهد می رفتند. من خانه ام گوهر دشت کرج بود و با پدر و مادرم در یک خانه زندگی می کردیم. شب کار بودم. ساعت 9 و نیم ده بود رسیدم. دیدم پدرم کت و شلوار پوشیده اند و دم در هستند ...
ماجرای طلبه ای که می خواست خواننده شود
احساس و باور کردم که می توان با خدا حرف زد. آن شب برای من شب خاصی بود. وی افزود: بعد از اخراج از مدرسه در حالی که ناراحت بودم و احساس بدی داشتم برای نماز به مسجد رفتم. آنجا متوجه شدم امام جماعت مسجد تغییر کرده و طلبه جوانی برای اقامه نماز آمده است. به او گفتم دوست دارم طلبه شوم و او کمکم کرد تا وارد حوزه علمیه شوم. روحانی مهمان دعوت با اشاره به چالش های دوران تحصیل در حوزه ...
رشیدپور: آقای دایی، بیا آشتی ات بدهم!
به ویژه فوتبال معتقدم، از دو عزیز دعوت کنم تا مهمان برنامه اتفاق باشند. یکی فرهاد مجیدی و دیگری علی دایی. البته شب عید با علی دایی حرف زدم و متوجه شدم که از تلویزیون دلخوری هایی دارد و دوست نداشت که به تلویزیون بیاید . رشیدپور تاحدودی در جریان اتفاقاتی که در شمال کشور رخ داد و باعث دلخوری علی دایی از بروبچه های یکی از برنامه های تلویزیون شد، بود و خودش هم گفت: تاحدودی در جریان هستم. علی دایی 15 ...
ماجرای بیماری غلامرضا صنعتگر در خرم شهر
برعهده محمدحسین امیدی است. در برنامه روز گذشته 22 اردیبهشت ماه خرم شهر غلامرضا صنعتگر مهمان بخش اول برنامه بود که درباره ابتلایش به بیماری کرونا گفت: اوایل شیوع کرونا در کشور چند روزی بستری بودم که با کمک کادر درمان شرایطم بهتر شد. روزها و شب های تلخی را تحمل کردم که تجربه بسیاری برای من داشت. حتی بالاترین حد فشار خون یعنی 32 را تجربه کردم اما در این مدت خانواده و دوستانم کنار من بودند. ...
بررسی کولرهای گازی ویندفری سامسونگ کولری که باد را مهار کرد
جامع خبر(جامع نیوز): فصل گرما اصلا تا همین جمله را می شنیدم، یاد قصه ها ی من و پدرم سر کولر که دیگر به دعوا های ما تبدیل شده بود می افتادم. او بخاطر آرتزور گردن من و با توجیه اینکه در این شرایطِ هنوز نگران کننده، کولر با بادی که می زند امکان جابجایی ذرات آلوده در هوا را هم فراهم می کند، کولر را خاموش می کرد. از سویی حرف های پدر منطقی بود و از طرف دیگر با گرمای هوای غیرمنطقی! مستاصل شده بودم. ...
سمیرا شبانی؛ اولین و تنها خلبان زن بالگرد در ایران
88 به روستای بارده در استان چهارمحال و بختیاری اعزام شدم تا به بچه های دبیرستانی آموزش زبان انگلیسی بدهم و بعد ها در شرکت های مختلفی برای طراحی مشغول کار شدم. خوب یادم هست که در آن روز ها برای هدفم می جنگیدم، شاید مشغول کار دیگری بودم، اما هر شب با آرزوی خلبانی می خوابیدم. بعد از چند سال با گرفتن وام و مقداری پول که خودم جمع کرده بودم، توانستم در کلاس های مرتبط با خلبانی ثبت نام و شرکت ...
کشاورز: خداحافظی از تیم ملی، سخت ترین تصمیم ورزشی ام بود
به من وارد شد و قبل از بازی با ایتالیا برخوردی پیش آمد و من 2 اخطاره شدم و این دیدار حساس را از دست دادم. آن شب تا صبح نخوابیدم و ناراحت این موضوع بودم. زمان بازی با ایتالیا، همراه شمسایی که او نیز بازی با ایتالیا را از دست داده بود خودم را سرزنش می کردم که چرا نمی توانم در این زمان حساس به تیم ملی کمک کنم. به مربیگری فکر می کنید؟ تا زمانی که بازی می کنم خیر. البته کلاس های ...
گریه آیت الله وحیدخراسانی وشرط آیت الله جوادی آملی برای ساخت ضریح امام حسین
...، بینایی یک چشمم کاملاً رفت. آنجا بستری شدم و آزمایش کردند و گفتند احتمالاً سرطان است. دوتا پلاک عصبی در مغز هست که فشار آورده و عصب بینایی را از کار انداخته است. حالم خیلی بد بود. سالِم سالم بودم و یک دفعه کور شده بودم. در همان چند روز هم گفتند نمی توانم بچه دار شوم. یک شب خیلی به خدا متوسل شدم در بیمارستان. همان شب خواب دیدم. دست هایش را گذاشت روی صورتش و گریه اش شدید شد. ...
دوم خردادی ها در صحنه افغانستان درچارچوب مدیریت آمریکا عمل کردند
؟ ظهره وند : در دولت و دبیرخانه حضور داشتند و با دولت همسو بودند. بنده ده ماه بود که از مزار شریف آمده بودم و بعد از آمدن بنده شهادت دیپلمات ها اتفاق افتاد که همگی همکاران من در مزار شریف بودند. البته برخی از کسانی هم که بر طبل برخورد می زدند از جناح راست بودند. در آن مقطع امین زاده به طور حاشیه ای مسائل افغانستان را دنبال می کرد و رشته کار در دست نماینده ویژه یعنی آقای بروجردی بود و لذا در ...
رییس پیشین شورای صنفی نمایش: عدم مشروعیت انتخابات جدید / تن به انتخابات دولتی نمی دهیم
شورای صنفی نمایش به سازمان سینمایی دعوت شدم؛ وگرنه محل جلسات شورای صنفی در ساختمان خانه سینماست. هفته قبل گفتند همه اعضای شورا به اضافه آقای فرحبخش حضور داشته باشند. به عنوان رئیس شورا متذکر شدم آقای فرح بخش از طرف شورای صیانت به خاطر اتفاقاتی که سال گذشته رخ داد، منع حضور در جلسات را دارند، اما گفتند چون جلسه آخر و تقدیر است، دعوت شوند. من هم قبول کردم و خوشحال شدم که بعد از مدت ها می توانیم ایشان ...
3 روایت متفاوت در برنامه های رمضانی/ از ماجرای دو خیّر تا بیماری خواننده معروف
. خرم شهر برنامه ای گفتگو محور است و هر روز با دعوت از یک مهمان روایتی از زندگی او را ارائه می کند. این برنامه روایتگر قصه آدم های متفاوت در جامعه است؛ افرادی که کمتر شناخته شده هستند. این برنامه گفت وگو محور، هر روز ساعت 19 به صورت زنده پخش می شود و اجرای آن برعهده محمدحسین امیدی است. خرم شهر غلامرضا صنعتگر مهمان بخش اول برنامه بود که درباره ابتلایش به بیماری کرونا گفت: اوایل ...
به بهانه چهلم فراق حاج میرزا
مانده بودند که سالم ترین آن جمع باقیمانده خودش بوده که چندین تیر و ترکش خورده! حاج میرزا برای دفاع از انقلاب لحظه ای درنگ نکرد در فتنه 96 برای جداکردن صف مردم از دشمن مقابل اغتشاشگران آمد و پاهای قلم شده خود را درآورد و مردم را به دستان قلم شده عباس قسم داد و... که لحظاتی بعد همه تجمع کنندگان با شرمندگی متفرق شدند. همسر حاج میرزا می گوید: حاجی از من قول گرفت برای شهادتش دعا ...