سایر منابع:
سایر خبرها
ماجراهای جالب زندگی مشترک الیکا عبدالرزاقی و امین زندگانی
. تا اینکه ساعت حوالی دوازده و نیم شب جواب داد و من بلافاصله با عصبانیت زیاد گفتم معلوم هست کجایی؟ چرا جواب نمیدی و ... . او گفت که توضیح می دهد اما من امان نمی دادم. ناگهان شنیدم که یک نفر به او به خاطر کسب جایزه حافظ تبریک گفت. آنچا بود که آرام شدم و گفتم عه، جایزه گرفتی؟! ولی دیگر فایده نداشت و ناراحتش کرده بودم. هیچ وقت خودم را نمی بخشم به خاطر این موضوع. عبدالرزاقی هم گفت: راستش آن ...
در سوگ جان هایی که کرونا گرفت...
...> مردم از ما فراری اند او از نحوه برخورد مردم با خانواده کرونایی ها دلگیر است و می گوید: بعد از این ماجرا مردم از ما فراری بودند. خواهر من بر اثر کرونا در بیمارستان از دنیا رفت و در بیمارستان مبتلا شده بود. اما مردم از ما دوری می کنند. همه این آدم ها برای مردم و برای ما جان شان را کف دست شان گذاشتند و رفتند، می توانستند در خانه بشینند و دنبال پرستاری از بیماران نروند. می توانستند در خانه ...
باورم نمی شد مهمان خانه حاج قاسم هستم!
بابا می کردند. چون وقت کم بود سریع وسایلش را برداشت. لباسش پاره بود، سریع خودم برایش دوختم. گفتم: آقا رضا همه وسایلت را بردار یادت نرود. ساکش را با هم بستیم، فقط نگاهش می کردم. گفتم: یک کفی طبی دارم می گذاری در پوتینت؟ می خواستم پایش کمتر اذیت شود. قبول کرد. چندبار بچه ها را بوسید. تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که از لحظه رفتنش فیلم گرفتم. الان تمام دلخوشی ام همین فیلم و ...
پرویز ابوطالب؛ خاموشیِ برجسته ترین خدمت گزاران خاموش فوتبال ایران
پدر رومینا اشرفی در گفتگویی، نکاتی درباره به قتل رساندن دخترش را بیان کرده است. در ادامه مشروح گفت وگوی رضا اشرفی، را می خوانید. پدر رومینا: من، رضا اشرفی، متولد اول شهریورماه 62 و کارگر مزرعه هستم. 15 سال است که ازدواج کرده ام. پدر رومینا: یک سال پس از ازدواج من و همسرم، رومینا به دنیا آمد. پدر رومینا : یک نفر به من گفت ظرف 2 تا 3 روز دیگر دخترت فرار می کند؛ ...
پدر رومینا: عصبی شدم و الان زمان قابل بازگشت نیست + فیلم
خواهد فرار کند می گذشت؛ خرید کرده بودم، همسرم مریض احوال بود؛ شام گذاشتم و چهار نفری سر سفره نشستیم و شام خوردیم. بعد از آن هوس چای کردم؛ رومینا چای را حاضر کرد؛ در هنگام خوردن چای متوجه شدم ماده سفید رنگی ته استکان است؛ شک کردم؛ چای دوم را که خوردم گفتم بی مزه است؛ بعد از خوردن چای سوم؛ در همان وضعیت خوابم برد و از ساعت 10 و نیم تا سه صبح خوابیدم. خانمم بیدارم کرد و گفت رومینا کجاست؟ رومینا در خانه ...
افشای رازهای عجیب آقای بازیگر در دورهمی
تنهایی آزارم نمی دهد، من پیاده روی تنهایی خیلی دوست دارم، حتی بچه هم بودم اینگونه بودم. مدیری گفت: به خاطر همین موضوع است که ازدواج نمی کنی؟! غفاری گفت: زود است، چون فقط 34 سال و 10 ماه سن دارم. بازیگر سینما و تلویزیون ادامه داد: شما فکر کنید، یکی می آید که دیگر نمی رود (خنده) خیلی سخت است، ازدواج تعهد است. خیلی صادقانه بخواهم بگویم جمع و جور کردن خودم برایم سخت است ...
احتمال حاملگی با پیشاب/پاره شدن پرده بکارت/عفونت و پریودی/رابطه جنسی و اچ آی وی
....پریود من 2روز عقب افتاده بود و چون مطمئن بودم که باردار نمیشم دو مرتبه رابطه بدون محافظ داشتم درزمانیکه باید پریود میشدم. نگران شدم قرص تنسی مصرف کردم و فرداش پریود شدم اما خیلی پریودم کم شده و اصلا درد پریودی ندارم ؟ به احتمال زیاد قرص تنسی می تواند از حاملگی جلوگیری نماید نگران نباشید با سلام من و همسرم در حین ارتباط از کاندوم استفاده کردیم که همون ابتدا پاره شد و ...
بهمن خاوری: قبل از رومینا هم یک دختر را فراری داده بودم / پشیمان نیستم؛ من خودم را مقصر نمی دانم / یکی ...
به پدر رومینا بگوید من دخترش را می خواهم، اما پدرش او را به من نداد و گفت دخترم را به تو نمی دهم. در مورد فراری دادن رومینا توضیح بده. یک شب که می خواستم او (رومینا) را فراری دهم، نتوانست فرار کند به همین دلیل قرار شد تا فردای آن روز فرار کنیم. پس از اینکه خانواده او (رومینا) خوابیدند، سر کوچه آنها ایستادم تا وسایل شخصی اش را جمع کند. در ابتدا او را به خانه پدرم بردم و خواهر و مادرم او ...
شکست قرص اورژانسی، امکان دارد؟
سوال مخاطب نی نی بان: من آخرین روز پریودم که پاک شدم دقیقا 3 روز پیش با همسرم رابطه بدون جلوگیری داشتیم همون موقع که تخلیه شد دوتا قرص اووسیز 75 رو باهم خوردم.یک ساعت بعد از خوردنشون هم دوباره باهم نزدیکی بدون جلوگیری کردیم چون قرص خورده بودم خیالمون راحت بود.چند ماه اخیر هم پریودی هام نامنظم بود همیشه حدود یک هفته با تاخیر از موعد قبلی پریود میشدم.میخوام بدونم با وجود اینکه من اولین روز پاکی از ...
نارسایی دهانه رحم، شدیده
سوال مخاطب نی نی بان: سلام من باراول طبیعی باردار شدم و در هفته 18 متوجه شدن که طول سرویکس کوتاه هست و استراحت و سوزن دادن ولی فایده نکرد و هفته 21 زایمان زودرس کردم و بچه زنده نموند بعد از 6ماه اقدام کردم و تا باردار شدم 5 ماه طول کشید و در هفته 16 با طول سرویکس 22 سرکلاژ شدم ولی هفته 18 طول سرویکس باز به 15 رسید و پساری گذاشتم و تمام مدت استراحت مطلق بودم فقط دستشویی مرفتم ولی در هفته 20 مجبور ...
پدر رومینا: پشیمانم
.... خواهر من حدود 16 سال پیش با یک اهل سنت ازدواج کرده و اصلا مشکلی با این موضوع نداریم و آنها خوشبخت هم هستند. بهمن به رومینا گفته بود: اگر با من نیایی آبرویت را می برم و پدر و مادرت را می کشم. این موضوع را رومینا به همسرم گفته بود. این مرد می گوید از کاری که کرده پشیمان است: بهمن دخترم را فریب داد. با آبروی خانواده ما بازی کرد. آدمی که شرف و غیرت داشته باشد، این کار را نمی کند. با این حال مقصر اصلی خودم هستم، چون من قتل را انجام دادم. الان فقط نگران فرزندم امیر و همسرم هستم. اگر زمان به عقب برمی گشت این کار را نمی کردم. من رومینا را دوست داشتم، ولی عصبی شدم و الان زمان، قابل بازگشت نیست. ...
خودنمایی های گردن کلفت مشهدی زن و بچه اش را از او گرفت
خواهران و برادرانم حمایت می کرد با این حال من به خاطر این که علاقه ای به تحصیل نداشتم در کلاس اول راهنمایی ترک تحصیل کردم و فرصت های زیادی را از دست دادم اگرچه سال ها بعد فهمیدم که چه اشتباهی کرده ام اما دیگر آه و افسوس فایده ای نداشت و من در مسیر تباهی افتاده بودم در واقع مسیر خلاف زندگی من از 16 سالگی زمانی آغاز شد که تحت تاثیر هیجانات دوران جوانی قرار می گرفتم وتلاش می کردم تا برتری خودم را به ...
خواستگار عاشق از کوره در رفت و عشقش را با چاقو کشت/جلب رضایت اولیای دم بعد از 6سال
جای عذرخواهی ناراحت شد و گفت به تو ربطی ندارد، من با تو آینده ای ندارم و با کسی ارتباط برقرار می کنم که با او آینده داشته باشم. او به من گفت می خواهد با مهرداد ازدواج کند. خیلی عصبانی شدم، اصلا کارهایم دست خودم نبود. نمی فهمیدم دقیقا چه می کنم. من عاشق مینا بودم و اصلا امکان نداشت بتوانم به او آسیبی وارد کنم و نمی خواستم او را بکشم. نمی دانم چه شد که چند ضربه با چاقو به او زدم. اصلا در حال خودم ...
وقتی به اسکورت پوتین در اصفهان پیشنهاد رشوه شد + تصاویر
؟ علی عجیب بچه دوست بود. امیر پسر بزرگم حالا سیزده سالش است. تا علی خانه بود من اصلاً نمی دانستم که بچه دارم. پدر و پسر با هم بازی می کردند، بیرون می رفتند و خلاصه وقت همدیگر را پر می کردند. بچه ی دومم هفت ماهه به دنیا آمد، هنوز چشمانش را به این دنیا باز نکرده بود که چند دقیقه بعد برای همیشه ما را تنها گذاشت. از دست دادن بچه ی چند دقیقه ای مان را برای علی از پشت تلفن گفتم. علی بدون آنکه ...
دل درد شدید نوزاد، قطره خارجی معرفی کنید
سوال مخاطب نی نی بان: سلام بچه ام هنوز 7 ماهش نشوده دل درد شدید داره توی همین سایت یک هفته پیش نوشتم که نفع معده داره گفتند که قطره کولیک بی اس کی بدید ما این قطره را خارجی اش را پیدا نکردیم یه قطره به نام کولیف یز المانی را گرتیم که سایمتیکون و شیود و رازیانه داره ما ان را میدیم در روزه اول خوب بود ولی در زود دوم وقتی میدادیم مدفوعش ابکی میاید الانم دل درد شدید از گاز معده داره شیر خشک نمیخوره ...
پایان خط 251سارق و کلاهبردار
.... از شگردت بگو؟ طعمه هایم را سوار ماشین می کردم. بعد می گفتم با سرمایه گذاری می توانم سرمایه شان را چند برابر کنم. آنها هم پولشان را دودستی به من می دادند اما وقتی دیدند، من قصد ازدواج ندارم، رفتند و شکایت کردند. شکایت آنها به خاطر به بازی گرفتن احساساتشان است نه پول؛ چون هیچ کدام از آنها مشکل مالی ندارند. سابقه داری؟ سال ها قبل همسرم به خاطر رابطه نامشروع از من شکایت ...
بهمن خاوری: قبل از رومینا هم یک دختر را فراری داده بودم / پشیمان نیستم؛ من خودم را مقصر نمی دانم / یکی ...
به پدر رومینا بگوید من دخترش را می خواهم، اما پدرش او را به من نداد و گفت دخترم را به تو نمی دهم. در مورد فراری دادن رومینا توضیح بده. یک شب که می خواستم او (رومینا) را فراری دهم، نتوانست فرار کند به همین دلیل قرار شد تا فردای آن روز فرار کنیم. پس از اینکه خانواده او (رومینا) خوابیدند، سر کوچه آنها ایستادم تا وسایل شخصی اش را جمع کند. در ابتدا او را به خانه پدرم بردم و خواهر و مادرم او ...
روح سبز
پیراهن سبزم آتش می گیرد. فریاد می زنم. صدایم به گوش مردم این شهر نمی رسد. درخت هایم با بلوط های کوچکشان جلوی چشمانم می سوزند.خانه ی سنجاب های بازیگوشم بر باد می رود. حیواناتی که پار ه ی تنم هستند در آغوشم جان می دهند. دیگر بوی سبزه ی تازه نمی آید و هوایی برای نفس کشیدن نیست. دود و آتش گلوی مرا می فشارد. ریه هایم تاب این همه درد را ندارد. درمیان شعله های جهل و خودخواهی آدم ها، روح بلند و سبزم خاکستری می شود. لباس سیاه به تن می کنم. دیگر آن جنگل سبز نیستم. حالا عزادار و داغ دار درختانم، حیواناتم وتمام بچه های نسل آینده ای هستم که نفس کشیدن برایشان سخت می شود. ...
خواندن و از خواب پریدن
دیگر و بزرگتر شده بودم و... و بعدها، خودم هم که داستان نویس شدم شاید یکی از بهترین تعریف یا تحسین هایی که از خوانندگانم دریافت کردم جمله ای بود که از یک آقای شیرازی شنیدم. شناس را خوانده بود و شماره ام را از ناشر گرفته بود. صحبتی کرد و گفت روز پیش به همسرم گفتم این خانم با این داستان هایش کاری کرد که حالم به هم بخورد، از خودم به عنوان یک مرد و بعد تشکر کرد. جمله ی دیگری که در ذهنم مانده و از خانم ...
ساده زیستی امام، همسرم را بسیار تحت تاثیر قرار داد
شهید شد و او که می دانست که من حتما نگران شده ام به خانه برگشت. به دلیل خطرات اینچنیی من هر آن منتظر شنیدن خبر شهادت او بودم. اما با امید و توکل به خدا این روزها را سپری کردیم. این بانوی ایثارگر با اشاره به ویژگی های شخصیتی همسرش گفت: همسرم فردی با ایمان، مهربان و دلسوز و خانواده دوست بود. آن موقع چون پدرشان به رحمت خدارفته بود، همسرم بسیار به خانواده اش رسیدگی می کرد. زمانی که امام ...
چه عواملی باعث عصبانیت در زنان باردار می شود؟
...، زنان باردار شب ها خواب راحتی ندارند. احساس خستگی مفرط و نداشتن خواب راحت شبانه باعث عصبانیت و زودرنجی آن ها می شود. ترس ها و نگرانی ها در این سه ماه بیشتر می گردد. معمولاً خانم ها دچار نوعی وسواس می شوند، وسواس تمیز کردن خانه، آماده کردن شرایط برای آمدن بچه، برنامه ریزی های بیشتر. همه این موارد باعث حساسیت شان می شود و ممکن است بیشتر از سه ماه قبلی پرخاشگری کنند. چطور با نوسانات ...
پایان تلخ سماجت مرد جوان برای ارتباط با یک زن
المللی تحصیل می کنم و فرزند بزرگم نیز 24 سال دارد، با وجود این با همسرم اختلافاتی داشتم و از او دلخور بودم. حدود 10 ماه قبل با ناراحتی از شهرستان (محل زندگی قبلی) به مشهد آمدم، گرسنه ام بود، به یک ساندویچی در خیابان امام رضا (ع) رفتم. یک چک 500 میلیون تومانی از شوهرم داشتم و هنگام صرف ساندویچ به صورت تلفنی با خانواده ام درباره این چک صحبت می کردم غافل از این که جوان ساندویچ فروش به حرف هایم گوش می ...
از دستگیری عامل گوش بُری تا آدم زنی
لاخره جواب می دهد و می گوید: سطح یک هستم. از گنده لات های پاسگاه نعمت آباد است. قضیه دعوا را می پرسم، می گوید خبری نبود. یک دعوای فامیلی بود. من تنها بودم و 10 نفر دیگر. با جروبحث، دعوای مان شروع شد. دم خانه مان هم بودیم با مردم که کاری نداشتیم. گفتم چند نفر را مجروح کردی؟ کف دستانش را نشانم می دهد؛ بخیه ها روی انگشتان، کف دست و مچش به چشم می خورد. ادامه م ...
نخستین اظهارات پدر رومینا اشرفی عامل جنایت تالش +فیلم
می گذشت؛ خرید کرده بودم، همسرم مریض احوال بود؛ شام گذاشتم و چهار نفری سر سفره نشستیم و شام خوردیم. بعد از آن هوس چای کردم؛ رومینا چای را حاضر کرد؛ در هنگام خوردن چای متوجه شدم ماده سفید رنگی ته استکان است؛ شک کردم؛ چای دوم را که خوردم گفتم بی مزه است؛ بعد از خوردن چای سوم؛ در همان وضعیت خوابم برد و از ساعت 10 و نیم تا سه صبح خوابیدم. خانمم بیدارم کرد و گفت: رومینا کجاست؟ رومینا در خانه نیست. متوجه ...
جهاد سلامت یک دهه هشتادی در قلب کرونا
آن طرف، دیدم یک سری بچه های هم سن خودم، مثل طلبه ها و بسیجی ها برخی فعالیت های خودجوش جهادی را آغاز کردند، احساس کردم دارم از این قافله جا می مانم. با خودم گفتم آن کسی که برای بیمارها وقت می گذارد، هم زن و بچه دارد، هم شاید هزار تا مشکل داشته باشد. اما پای کار می ماند و شانه خالی نمی کند. آن وقت من که سالم هستم، دلیلی ندارد کنار بنشینم و کاری نکنم. اولش همه می گفتند سن تو به این کارها ...
روایت یک آرماتور بندِ عاشق + عکس
.... در این زمان فرزند سوم شان احمد رضا هنوز شیرخواره است. "اجازه بدین برای بار آخر ببینمش. نمی شه خواهر! نمی دانم صدا از کدام طرف بود؛ ولی مثل پتک خورد توی سرم! هرچه اصرار کردم، اجازه ندادند برای آخرین بار صورتش را ببینم. فرید را با تمام آرزوها و جوانی ام سپردم به خاک سرد. خودم را انداخته بودم روی خاک و با ناله گفتم: برگرد! ...
کرونا و چالش هایی که برای مادران شاغل ایجاد کرد
بودیم که اوقاتی که من در محل کار هستم، همسرم در خانه باشد و از فرزندم مراقبت کند، اما با بازگشت تمامی کارمندان به محل کار کسی حاضر به مراقبت از فرزند سه ساله مان نیست. او می افزاید: بر خلاف میل باطنی ام، مجبور شدم بچه را به مدت یک هفته به اداره ببرم و با استرس وصف نشدنی هم کار کنم و هم حواسم باشد تا بچه دست هایش را به در و دیوار و صورتش نزند چرا که هر لحظه احتمال این وجود دارد که دست هایش ...
4 ماه و 2 روز عاشقی به روایت همسر شهید حسین هریری/ قمر فاطمیون
تصمیمم می ماندم. آن روز ها هرکس که مرا می شناخت، با هر زبانی که می توانست، به من می فهماند که این کار را نکنم. می گفتند تو سنی نداری. می گفتند در هجده سالگی همسرت را از دست می دهی. می گفتند داعش به کسی رحم نمی کند. می گفتند آینده مدافعان حرم روشن است. با همه این حرف ها چند روزی فکر کردم. باید خودم را در این چند روز حلاجی می کردم که آیا توان و تحمل نبودنش را دارم؟ یکی از آن شب ها برای افطار سر ...
علی قلی زاده: اگر در ایران بودم، 5 ، 6 برابر بلژیک پول می گرفتم
قربانی می کرده اند ولی او اصلا با اضافه وزن در این مدت مواجه نشده است. پارگی دست علی قلی زاده که در تمرینات خانگی با همسرش ایجاد شده بود، موضوع سوال بعدی بود و وینگر ملی پوش تیم ملی این حادثه را اینطور بازگو کرد: با خانمم در حال تمرین بودم. یک شیشه بالای سر ما بود. توپ در رفت و به شیشه خورد و به زمین افتاد. من هم دستم را روی سرم گرفتم و اینطوری شد. البته اگر این کار را نمی ...