روایت عاشقانه زندگی اولین شهید بی سر شهر قم/ درک شمه ای از عاشورا
سایر خبرها
ناگفته های رزمنده ای که او را با شهید شاهرخ ضرغام اشتباه گرفتند
روز به پدرم گفتم که من درس نمی خوانم. پدرم گفت اگر درس نخوانی باید در همین آسیاب کار کنی! من هم چون دوست نداشتم درس بخوانم، گفتم: باشه میام! در آنجا مشغول به کار شدم. وقتی دیدند من دیگر درس نمی خوانم برای من دو تا گاو خریدند. بعد با کمک های اطرافیان و دایی مرحومم در سن 25 سالگی حدود 30 رأس گاو داشتم، نهایتا تمام دام ها را یکجا فروختم و همه را با دوستانم خرج کردم[خنده]. خداوند مجددا به من عنایت کرد ...
عامل جنایت باغ فیض: اعدامم کنید و به پسرم بگویید در تصادف کشته شد
.... همان موقع انگار از تنفر لبریز شدم، سرکوفت هایی را که به خاطر او خورده بودم در یک لحظه مرور کردم با چاقویی که در کیفم داشتم چند ضربه به گردنش زدم و رسول روی سینه من افتاد. درگیری این دو پسرخاله درشت هیکل به داخل خانه کشیده شد و بعد هم رسول روی زمین افتاد. همان موقع تمنا دختر 6 ساله اش در حالی که پیکر خون آلود پدرش را دیده بود، شروع به گریه کرد. حسین می گوید از شدت ترس و دستپاچگی جزئیات زیادی ...
در استقلال مخالف و دشمن زیاد داشتم
این تیم فقط چهار ماه طول کشید. چرا؟ اتفاقاتی در این چهار ماه رقم خورد که باب میل من نبود و دوست ندارم درباره اش حرف بزنم، برای همین خیلی راحت از پورا جدا شدم. اگر بخواهم درباره این ماجراها حرف بزنم ادامه خواهد داشت و این چیزی است که از آن دوری می کنم. بعد از پورا به استقلال آمدید؟ یک روز برای دیدن منصور پورحیدری نزد وی رفته بودم که کامبیز جمالی زنگ زد، گفت آقای ...
عاشورایی که دوباره خونین شد
به گزارش خبرنگار گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان از مشهد ، مثل همه روز های عاشورا مشهد پر شده بود از زائران و عزاداران حسینی که دسته دسته به سمت حرم مطهر حرکت می کردند. هوا نسبتا گرم بود. من هم به همراه همسرم و اقوامش که از قزوین به خانه ما در مشهد آمده بودند به سمت حرم حرکت کردیم. دست پسر خردسالم که آن روز 3 سال بیشتر نداشت را گرفته بودم و در حرکت بودیم ساعت 12 بود که از خانه بیرون آمدیم و ...
واکنش تامل برانگیز محمدعلی کشاورز پس از دیدن کاریکاتور خودش / عکس
قلدر ماب و دیکتاتورصفت عشق سووئیچ به تصویر کشیده بودم که ابهت و هیبتش در حال افول است و به کاریکاتور عنوان فروپاشی "ژنرال اسدوویچ پدر سالارسووئیچ!" داده بودم. تصادفا دو سه روز بعد از انتشار مجله در مراسمی احتمالا در تالار وحدت که جمعی از هنرمندان سینما و تلویزیون وهنرمندان تجسمی حضور داشتند یکی از دوستان مشترک یکهویی من را با محمدعلی کشاورز روبه رو کرد و بدون هماهنگی قبلی با من به ...
خاطره حضور رفتگران در خانه محمدعلی کشاورز
نشان دادند، سپاسگزاری کنم و در ضمن اعلام کنم که به دلیل شیوع ویروس کرونا متاسفانه فعلا نخواهیم توانست مراسمی برای یادبود ایشان برگزار کنیم ولی در اولین زمان، مراسمی برای بزرگداشت ایشان با همراهی همه شما برپا خواهد شد. امام بخش در انتها قطعه شعری را که محمدعلی کشاورز برای درگذشت پدر خودش سروده بود، خواند: چو رفتی از برم، ای نازنین یارا خداحافظ خداحافظ دو چششم گشت از ...
یک قتل ناموسی دیگر، این بار در گلشهر کرج
محل حادثه، راز قتل و خودکشی زن و شوهر کرجی فاش شد. در این عکس در شکسته خانه مقتولان را می بینید دختر 19 ساله این زن و شوهر که در این حادثه زخمی شده بود با چشمانی اشکبار ماجرا را توضیح داد، وی گفت: پدرم تقریبا یک سال پیش پول پیش خانه را بدون اینکه ما متوجه شویم از صاحبخانه گرفت و ناپدید شد. بعد از چندی یکی از بستگان مان به ما خبر داد که پدرم در عسلویه یک نانوایی را اداره می کند ...
روایت سلحشوری از حضورش در مجلس دهم
استخوانی آزارش می داد. دو سه روز در هفته هم دانشگاه می رفتم و تدریس داشتم. از روزهای قبل، اطرافیان پیشنهاد ثبت نام در انتخابات مجلس را می دادند اما مردد بودم. به یاد دارم، روز سه شنبه بود که زنگ تلفن به صدا درآمد. یکی از آشنایان بود که فرزندم از او خواسته بود تا مرا هم برای ثبت نام ببرد. نه قصدی داشتم و نه علاقه ای، اما بالاخره رفتم. آن زمان خدمت کردن برای من، کمک به پدر و مادرم بود. آنچه ما می ...
باتیستا: اتفاقات زشتی در پارس جنوبی رخ می دهد
... او درباره دیگر مشکلات خود طی روز های اخیر گفت: صاحبخانه هر روز با من صحبت می کند. 7 ماه می شود که اجاره خانه من را نداده اند. به او گفتم همچنان منتظر باشگاه هستم. چند روز پیش به کمک یکی از دوستان، توانستم اجاره خانه ام را پرداخت کنم. این ها خیلی زشت است. من برای پارس جنوبی بازی کردم و در این تیم مصدوم شدم. اما نه مدیری و نه کسی هست که به مشکلات من رسیدگی کند. او درباره میزان ...
اولین عکس از عسل 10 ساله و قاتل جوانش / کمر عسل را شکستم!
قبل مصرف داروهایم را قطع کردم. به همین دلیل حالت های عصبی به من دست می داد به طوری که خودم را می زدم یا متکا را روی سرم می گذاشتم و جیغ می کشیدم. روز حادثه هم وقتی از منزل مادرم به خانه بازگشتیم به عسل گفتم به داخل اتاق برود تا من لباس هایم را عوض کنم، اما او گوش نکرد که عصبانی شدم. ابتدا چند سیلی و مشت زدم و بعد هم کمرش را با زانو شکستم. زمانی که زانو را روی کمرش گذاشته بودم و کمرش را به ...
چهار نسل پزشک تحویل جامعه داده ام 27 خرداد 1399 ساعت: 17:3
تحصیل نداشتند و بعد از کلاس نهم در همان آباده ماندند. دو برادرم را هم به تهران فرستادند، دقیق یادم نمی آید. سپید:چطور شد که به تهران آمدید و در دبیرستان درجه یک تهران مشغول به تحصیل شدید؟ پدرم تحقیق کرد و دبیرستان البرز شبانه روزی هم بود. با دکتر بنی هاشمی که استاد شیمی دانشگاه شیراز بود، در یک اتاق بودیم. من تا 2 تا 3 شب بیرون بودم و چون همه جا بسته بود، از دیوار بالا می رفتم و ...
طبیبِ بدون مرز در محله طرق
به کسی نگفتم. پس از 10 سال به جای پیکرش یک مشت استخوان به ما تحویل دادند. آنجا گفتم من هم باید حتما شهید شوم، ولی بعد ها به این باور قلبی رسیدم که خداوند گلچین می کند. او لیاقتش را داشت و خدا انتخابش کرد. اخلاص عجیبی داشت و غش توی کارش نداشت. مدرسه ایشان تا خانه دور بود. دوچرخه ای داشت که با آن مدرسه می رفت. ایشان هر روز با دوچرخه اش به دنبال همکلاسی معلولش می رفت و بعد مدرسه او را به خانه می رساند ...
عامل جنایت باغ فیض: زودتر اعدامم کنید
از در خانه خارج شد، در حالی که داشت کفشش را می پوشید، شروع به داد وفریاد کرد. با صدای بلند می گفت به دایی اطمینان ندارد و سند ها را برای تنظیم به دفترخانه نمی برد. او می خواست همه اموال خودش را بفروشد و به شمال تهران برود. البته من می دانم برای سهم خواهر و برادرش هم نقشه کشیده بود. همان موقع انگار از تنفر لبریز شدم، سرکوفت هایی را که به خاطر او خورده بودم در یک لحظه مرور کردم با چاقویی که در کیفم ...
حسادت، انگیزه قتل 3 نفر در برج سپید
حادثه قرار گذاشتیم تا با هم به محضر برویم. قرار بود کار اسناد واحدهای برج را پیگیری کنیم. ساعت 10 شب بود که دارو خوردم؛ چون بیماری خاص دارم. بعد از آن به رسول پیام دادم و گفتم صبح ساعت8 می آیم که با هم برویم. اول قرار بود ماشینش را که توقیف کرده بودند، بگیریم و بعد برویم به دفترخانه. صبح یکشنبه ساعت7 از خواب بیدار شدم که ای کاش بیدار نمی شدم. غذای سگم را دادم و کیفم را روی دوشم انداختم. یک چاقو ...
هادی پور: میلیون ها دلار به مربیان خارجی می دهند اما برای ما پول نیست
پیشنهادش را پذیرفته بودم به همه چیز می رسیدم. دارنده مدال نقره و برنز جهان با تأکید بر اینکه همه ورزشکاران مهاجرت کرده به اجبار به این تصمیم رسیدند، گفت: حاضرم قسم بخورم همه کسانی که مهاجرت کردند اگر به حق خود برسند، حاضر به بازگشت هستند و برای ایران بازی خواهند کرد. واقعاً کدام ورزشکاری دوست دارد خاک خود را رها کند و برای کشور دیگر بازی کند؟ وقتی با یک مدال یک ملت خوشحال می شوند همه ورزشکاران ...
برادر کشی نتیجه رفیق بد و ذغال خوب!
...، می گفت قاسم نزن، نزن، اما یک تیر زدم توی پهلویش، دو دستش را گذاشت جای تیر و افتاد روی زمین، هنوز جای خونش روی زمین هست. رفتم بالای سرش و گفتم دیگر نمی توانی به من زور بگویی، گفته بودم که هر کاری کردی بخشیدمت، اگر مرا زدی، شیشه های خانه را شکستی یا فحشم دادی از همه گذشتم، اما از چاقوکشی روی پدر و مادرمان نمی گذرم. بعد هم رفتم بالای سرش. داشت از درد زوزه می کشید، تیر بعدی را به ...
اعتراف به قتل عام خانوادگی در باغ فیض تهران + عکس قاتل و فیلم
خون جلوی در ریخته است برو تمیزش کن. بعد به پارکینگ رفتم و آنجا را ترک کردم. ماشینم را در منطقه آریاشهر متوقف کردم و تصمیم گرفتم مقداری پول بردارم و به کردان بروم. در همین هنگام برادرم زنگ زدم و گفت ماجرای کوروش را شنیده ای. خودم را به ندانستن زدم، بعد دایی ام زنگ زد و از من خواست برگردم. چرا به محل برگشتی؟ با خودم گفتم کسی مرا ندیده است. چطوری می توانند ثابت کنند که قاتل من هستم. خودم را به بی اطلاعی زدم و به خانه برگشتم. از پشت پرده ها بیشتر خواهید شنید با ما همراه باشید ...
نقشه عجیب یک دزد! / زنم مرا خانه به دوش کرد
ناهار و استراحت تعطیل کرده بودیم. چند تن از کارگران دیگر هم به جمع ما پیوستند تا به قول معروف برای کار بیشتر خودمان را شارژ کنیم! همین لغزش سرآغاز بدبختی ها و بیچارگی ام شد چرا که از آن روز به بعد دیگر نه تنها بساط تریاک کشی در محل کارم برپا بود بلکه شب ها نیز به بهانه خستگی و درد پا و کمر به مصرف مواد مخدر ادامه می دادم. یک سال بعد به استعمال موادمخدر صنعتی (شیشه) روی آوردم و این گونه به منجلاب ...
من و دستگاه تلکس زیمنس!
عکس بالا را نگاه کنید. یکی از خاطرات ناگفته ام، همین دستگاه است. از کودکی به کیبورد علاقه زیادی داشتم. از همان وقتی که الفبا را یاد گرفتم، دوست داشتم که بتوانم چیزی تایپ کنم. در خانه ماشین تحریر نداشتیم و خب کاربردی خاصی برای ما نداشت. اما من با دیدن مجلات و برخی فیلم ها مشتاق شده بودم که چیزی تایپ کنم. امکانات برای من البته مهیا بود. پدرم در اداره مخابرات مدتی در ...
کشاورز بیش از هنر بازیگری به انسانیت احترام می گذاشت/بازیگری که در خانه اش تلویزیون نداشت
بازیگری تئاتر، سینما و تلویزیون گفتگویی با علی اکبر محلوجیان نویسنده فیلمنامه جذاب این سریال انجام داده ایم که در ادامه می خوانید. آیا این نقش از ابتدا برای مرحوم کشاورز نوشته شده بود؟ چرا؟ از ابتدا این نقش برای زنده یاد کشاورز نوشته شد. پدر مرحوم بنده هم قد و قواره استاد بود. ما دوبرادر بودیم که بعد از ازدواج در خانه پدری زندگی می کردیم. پدرم اخلاقی مثل پدر سالار داشت. با ...
روایت فارس من | برای همه چیز می جنگیم؛ مصائب زندگی اپراتورهای برق فشار قوی
به اشتراک بگذاریم. دومین روایت فارس من درباره زندگی اپراتورهای برق فشار قوی است؛ مردانی که سخت کار می کنند و به زندگی در شرایط سخت عادت دارند. 1 | روزی که من به دنیا آمدم جنگ بود. سال 64. جنگ شبیه یک خواب طولانی بود. سنندج بوی باروت سوخته می داد. هر وقت شهر بمباران می شد و صدای آژیر خطر را می شنیدیم همه می رفتیم زیرزمین خانه پدری. بعد صدای الله ُ اکبر بابا را یادم هست که شنیدنش نگرانی و ...
ناگفته ها از قتل عام خانوادگی در برج سپید تهران +فیلم
نمی خواستم زن و بچه اش را به قتل برسانم. اما الان من یک بچه را کشته ام، چطوری می توانم خودم را ببخشم. روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟ قرار بود آن روز صبح با کوروش برای سند زدن یک ملک به دفترخانه برویم. من بیماری ام اس دارم آمپولم را تزریق کردم و به کوروش گفتم ساعت 8 صبح آماده باشد تا با هم برویم. ساعت 10 دقیقه به 8 پشت در خانه او بودم. با دست دو ضربه کوچک به در زدم. انگار کوروش پشت ...
فکه شماره جدید آقای اصغر منتشر شد
سینه زنی داشتیم. من باسواد بودم و چندتایی کتاب درباره عاشورا خوانده بودم. دلم می خواست درباره قیام امام حسین(ع) با مردم حرف بزنم. بعد از سینه زنی برای مردم سخنرانی کردم. همان سرباز به پاسگاه گزارش کرد و صبح فردا فرستادند دنبالم. رئیس پاسگاه از اقوام پدرم بود. سربسته حالی ام کرد که اگر از آن روستا و آن شهر نروم، دستگیرم می کنند و معلوم نیست تا کی باید توی زندان بمانم. بی آنکه وسایلی برداریم، حوریه ...
جزئیات تازه در پرونده جنایت 5میلیاردی
خواستم از او سفته بگیرم و بعد سفته ها را به اجرا بگذارم تا شاید از این طریق به پولم برسم. با یک خانم وکیل که حالا متهم پرونده شده صحبت کرده بودم. می گفت: هیچ مدرکی نداری که ثابت کنی 5میلیاردتومان به مقتول داده ای، اما اگر از او سفته داشته باشی می توانی آن را به اجرا بگذاری و از او پول بگیری. وی ادامه داد: روز حادثه آنها به خانه مقتول رفتند، اما خودم وارد آنجا نشدم. از قبل آمپول بیهوشی تهیه ...
نقش متفاوت شعبان استخوانی
.... مدل بازی عمو ممدل حسی بود. آقای کشاورز در فیلم های مردی که موش شد ، جمیل و سریال شب و مه به کارگردانی شما هم بازی کرد. چگونه بود؟ بله. من هرجا که می رفتم قصدم این بود که با آقای کشاورز همکاری کنم. ایشان روحیه لطیف و انعطاف پذیری داشتند. هنگام کار خیلی مهربان و صبور بودند. من از همکاری با ایشان بسیار راضی هستم. به هرحال از فوت استاد کشاورز ناراحت شدم، چون سال ها با هم دوست بودیم . من این ضایعه را به جامعه هنری و خانواده محترمشان تسلیت عرض می کنم. روحشان شاد. شرق/فرانک آرتا ...
تبریک خاص ملیکا شریفی نیا به مناسبت تولد پدرش+ عکس
شدن ببرنش همون مزرعه ای که حیوونا می رن و خیلی خوشبخت می شن!! خلاصه اون موقع چون فقط تا قسمت خروس شدن ماجرا رو دیده بودم از بابام پرسیدم، اونم به جای این که برام توضیح بده، گفت: به نظر خودت یعنی چی؟ اگر معنیش رو درست بگی جایزه داری! منم که اسم جایزه می اومد سر از پا نمی شناختم، یک ساعت تمام هر آنچه به ذهن کودکانه م می رسید رو گفتم ولی موفق نشدم بعد که بابام برام توضیح داد خیلی تعجب کردم ...