سایر منابع:
سایر خبرها
انتقاد شدید شهردار باشت از وضعیت درمانی و پزشکی باشت
تمامی ارزوها وامیدشان به دستان توانمند شماها باشد واز جنس خودتان هستند وسالهاست مورد کم لطفی وکم محبتی وبی توجهی بعضی مسئولین از خدا بی خبر قرار گرفته اند ما مردم باشت باوی از شما فرزندانم انتظار داریم جهت رضای خدا وکمک به مردم در هفته ای یکروز هم که شده جهت مداوای همشهریان خود به بیمارستان یا کلینیک باشت بیاید هر چند که زیرساخت هم فراهم نباشد شاید اون فرد روستایی با شناخت ودیدن تو بتواند ...
گفتگوی جالب داوود کیم با زهرا تازه مسلمان کره ای
به گزارش ندای اصفهان به نقل از رهیافته (پایگاه جامع مبلغین و تازه مسلمانان) پیاده سازی متن اکرم علوی لطفا خودت را معرفی کن من داوود کیم ام ؛ من زهرام ،24ساله ودانشجویم 4سال پیش مسلمان شدم . اولین بار چگونه با اسلام آشنا شدید؟ آشنا شدن با اسلام تو کره خیلی سخته به عنوان یک کار داوطلبانه به خارجی ها کره ای یاد می دادم اینطوری بایک دوست پاکستانی ملاقات کردم . به ...
شعر/مینویسم غدیر از اول
مینویسم غدیر از اول از سراج المنیر از اول تو همان مستجار هستی و من من همان مستجیر از اول دل به بیگانه ای نبستم من بر تو بودم اسیر از اول پدر خاک حضرت افلاک همنشین فقیر از اول سفره ی تو ندید عمری جز نمک و نان و شیر از اول از تو من را گناه دورم کرد دست من را بگیر از اول گرچه روز غدیر امضا شد بودی آقا امیر از اول ...
کلاس گذاشتن دخترها در دوران نامزدی راه و روش داره
کلاس و با برنامه ببینید برای آن روز خاص وقت دارید یا نه. اگر با دوستانتان در همان روز قرار داشتید قرار خود را برهم نزنید و کنسل نکنید ولی اگر وقت داشتید بعد از چند دقیقه بگویید؛ بله مشکلی برای دیدن شما وجود ندارد . تهدید نکنید اگر دلتان می خواهد دوران نامزدی بی تنش و آرامی داشته باشید، از روز اول برایش خط و نشان نکشیدو شمشیر را از رو نبندید. چون آن مرد دیگر دوست ندارد با ...
نان رول دارچینی سینابون با آیسینگ خامه ای
به گزارش شیعه نیوز ، من برای درست کردن این نان آنقدر از سایتهای مختلف دستور العمل تهیه کردم تا در نهایت یکی از آنها را پسندیدم و مرتبا نانهای رول دارچینی را طبق همان دستورالعمل درست می کردم تا اینکه مدتی گذشت و پختن نان رول دارچینی از سر من افتاد، رم گوشی سوخت و همه اطلاعات من هم از بین رفت، بنابراین من دستور محبوبم را از دست دادم. اما امروز به دنبال یک دستور خوب بودم که چشمم به این یکی افتاد به نظرم ظاهر خوبی ...
اشعار عید غدیر خم
ساقی کوثر بودن فاتح یک تنۀ قلعۀ خیبر بودن با پیمبر همۀ عُمر برادر بودن نفست عطر نفس های محمد دارد بردن نام تو شیرینی بی حد دارد... نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم متفرّق شده بودیم که یک دست شدیم عاشق هرکه به یاران تو پیوست شدیم تا ز پیمانۀ اَکمَلتُ لَکُم مست شدیم عطر اَتمَمتُ عَلیکُم همه جا را پر کرد نان بدگوی بد اندیش تو ...
ابراز همدردی صفحه AFC با مردم بیروت/ ویدئویی از تمرین فوتبال آرات حسینی با پدرش
خبر مبتلا شدنم به کرونا رسانه ایی بشه و شما رو نگران بکنم ولی یکی از دوستان با توجه به اینکه ازشون خواهش کرده بودم که عکس و فیلم مربوط به چند روز قبل و منتشر نکنن ولی خیلی نگران شدن و با استوری کردن عکس التماس دعا داشتن برام عکس اول جواب آزمایشم که متوجه شدم مبتلا به کرونا شدم عکس دوم جواب آزمایشم که منفی شد و بهبود پیدا کردم " انتهای پیام/ ...
مصطفی ردانی پور ستاره آسمان نصف جهان/ مادری که در قبر خالی فرزندش آرام گرفت
که برای سرکشی به خط رفته بود طلبه جوانی به او گفت: بچه ها نق می زنند که سفیدی عمامه استتار ستون را به هم می زند، جواب داد: یک گونی بکِش روی عمامه ات اما وقتی به دشمن رسیدی آن را بردار، عراقی ها عمامه تو را که ببینند فرار می کنند. اوج رشادتش در عملیات چذابه بود که همه درمانده شده بودند، دفاع سخت شده بود و دشمن هجوم سنگینی را به نیروهای خودی در تنگه چذابه وارد کرده بود و با قدرت بر منطقه ...
روایت مردم از مشکلات سهام عدالت / چرا هنوز پول مردم به دست آنها نرسیده است؟
سهام عدالت ملی زده واریز به حساب من خب کو؟ سه روز کاری مگه نشده؟ مقدار واریزی من اصلا اونقدری که تو سامانه از سهامم رو فروختن نیست، اگه فروختن چرا پس واریز نمیشه کارگزاری مفید اگرچه یه مقدار ما رو بالا و پایین کردن ولی بعد از سه هفته سهام یه تومنی برام 12ملیون و 3هزارتومن واریزکرد. هرکس تو بانک درخواست داده پول خیلی سخت واریزمیشه من خودم اینجوربودم رفتم کارگزاریم ...
محمود کلهری: کودک نیالایی گفت شهردار شوم برای نوه ات دوچرخه می خرم
به تیر دروازه خورد که باعث شد حسن آقا حبیبی، آقای تیموریان را برای آزاد گذاشتن من مؤاخذه کند. دومین بار که برای شوت خیز برداشتم همه وزنم را روی پای تکیه گاه گذاشته بودم که با تکل روی پای من آمد و نازک نی و درشت نی پایم شکست. آن موقع من تا 40 نفر تیم امید بالا رفتم و توسط یورگن گده به تیم دعوت شده بودم، اما پروسه درمانم یک سال طول کشید و بعد از آن دیگر نتوانستم فوتبال را ادامه دهم. الان که دیگر از سرژیک ناراحت نیستید؟ نه. سال ها از آن ماجرا می گذرد. اتفاقاً از شنیدن خبر تصادف شدید آقای تیموریان خیلی ناراحت شدم و اگر ملاقات آزاد بود به عیادت ایشان می رفتم. ...
ساقیان حرم
می بینین؛ من عاشقش شدم و خون بهاش رو با شهادت دادم. من دوست ندارم رو به قبله بشینم و دعا کنم شهادت، شهادت، شهادت... من هم شوخی می کردم و می گفتم: بشین تا خدا عاشقت بشه مرتضی هم می گفت: فاطمه! آخر می بینی خدا چه جور عاشقم میشه. من از مرتضی دعای شهادت ندیدم. می گفتم: تو خودت را برای خدا می گیری! می گفت: آره. این قشنگه که خدا خودش بگه از تو خوشم اومده، بیا پیش خودم! ...
داریوش ارجمند: متأسف شدم نوید محمدزاده وارد تبلیغات شد
...> داریوش ارجمند بازیگر نقش حشمت فردوس در جواب سوالی درباره ساخت فصل چهارم ستایش گفت: سعید مطلبی دیگر نمی نویسد، اما اگر هم تصمیم به نوشتن بگیرد من حتماً حضور خواهم داشت. چون آنقدر لحظه های نابی را در این سه فصل برای خودم به وجود آمده که خیلی بیشتر از بینندگان لذت برده ام. ارجمند در پایان گفت: من به سینما امیدوارم و به جوان هایی که الان موفقیت های جهانی به دست می آورند. مثل شهاب حسینی، پرویز ...
شهید بابایی، خلبانی که شوق پرواز او را آسمانی کرد
انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه می دهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می نشستم از ژنرال معذرت خواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه می کردی؟ گفتم: عبادت می ...
مکه من ایران است
...، سرهنگ بختیاری می گوید: - تیمسار اگر اجازه بدهید من کمی خسته هستم یه کم استراحت کنم موقع پرواز بیدارم کنید؛ و بابایی به او می گوید: "برو برو تو استراحت کن. " سرهنگ بختیاری به گوشه ای از سالن می رود و دراز می کشد که بعد از چند دقیقه به خواب فرو می رود. بابایی به همراه سرهنگ نادری، وارد گردان عملیات می شود. بابایی ماموریت پروازی را در دفتر مخصوص می نویسد و زیر ...
از تاخیر تحویل خودرو توسط ایران خودرو تا فروش 30 درصدی سهام عدالت
نمی دهند، و فقط وعدهای تو خالی از مسئولین می بینیم و می شنویم. از شما عاجزانه تقاضا داریم که نسبت به احقاق حق ما از مسئولین این شهر کمک کنید. تا هر چه سریعتر تکلیف ما رو روشن کنند، بعد از این همه مدت نقطه عطفی برای خانواده های این قشر جان بر کف نظام جمهوری اسلامی ایران شود... با تشکر سلام مرکزآموزش موتورسیکلت ایمن موتور واقع در خ کوهک نیرودریایی میدان رسالت منطقه4شهرداری تهران امروز ...
جزئیاتی جدید از واریز پول سهام عدالت
هفته واریز انجام میشه مسکن امروز کولاک کرد و پنج تومن واریز کرد بعد دو ماه دمش گرم، البته سهامم یک میلیونی هست. دوستان که تا الان ریالی دریافت نکردن منم مثل شما بودم بعد یکماه فهمیدم که درخواست وکالت بانکی من رو سمات رد کرده رفتم اینترنتی از کارگزاری مسکن دوباره درخواست دادم و شروع شد به واریز، شما هم همین کار رو کنید و پولتون رو دریافت میکنید،90 درصد مشکل شما مثل منه سمات بخاطر تخلف ...
قتل بچه محل به خاطر عشق به یک دختر +عکس
و بعد از قتل توبه کرده بودم که خلافی نکنم اما نشد. ماجرای قتل چه بود؟ 10 سال قبل من عاشق یک دختر شده بودم و قصد داشتم با او ازدواج کنم و به خواستگاری اش رفتیم اما بعد از چند روز متوجه شدم یکی از بچه محل هایمان نیز دلباخته دختر مورد علاقه ام است و او نیز به خواستگاری او رفته و همین باعث شد تا با رقیب عشقی ام درگیر شوم و با چاقو دست به قتل برسانم. به قصاص محکوم شدی ...
حاج محسن در عید قربان، قربانی شد + عکس
...> وارد معبر شدیم و به محلی رفتم که از قبل نشان کرده بودیم. وقتی برگشتم عقب را نگاه کردم، دیدم حاجی پشت سرم می آید! گفتم: حاجی، شما چرا می آیی؟ من که هستم. گفت: "منم کمک می کنم. فکر کنم امروز اینجا حوری هایی که خدا وعده داده، نصیبم می شه، امروز با بقیه روزا فرق داره." حاج محسن اول رفت و گفت: "من جلوتر می رم و سیم تله رو قطع می کنم، کلاهک رو باز می کنم بعد تو کل بدنه مین رو خارج کن و خالی کن ...
تهامی: پول دادند که جای من در جام جهانی بازی کنند
از استقلال و پرسپولیس پیشنهاد داشتید اما فقط به عنوان بازیکن کمکی در لیگ قهرمانان آسیا استقلال را همراهی کردید؟ مرحوم منصور پورحیدری سال ها به دنبال جذب من بود و اگر بگویم 10 سال برای استقلالی شدنم پیشنهاد داد دروغ نگفته ام. الان که به گذشته ها بر می گردم متوجه می شوم اشتباه کردم که چرا استقلالی نشدم. شاید اگر این اتفاق می افتاد و در آن سال ها شاگرد پورحیدری می شدم سرنوشت فوتبالی ام تغییر می ...
سلام سیدِ بازجو!
تخت بیمارستان با حالی بد، سرم به دست پای تلفن بردند و کسی پشت گوشی گفت: اگر می خواهی فرزندت آزاد شود، این ها را بگو! بعد سرش را پایین انداخت؛ و تا چند سال بعد که از دنیا رفت، من که یادش نمی آوردم، اما او با نگاهش هنوز دلشکسته بود، خجل بود. سید ِبازجو! تمام شگرد ها اعم از تهدید و تطمیع، شکنجه سفیدی به نام سلول انفرادی و کتک را سخت نگذشت و تازه منت می گذاشتی که تو، چون جانبازی، رعایت ...
علیپور: مقابل نساجی بدشانسی آوردیم!
را پایین می آورد بلکه ممکن است باعث مصدومیت فوتبالیست ها شود. در طول فصل هر زمانی درباره کسب عنوان آقا ی گلی از تو می پرسیدیم، جواب می دادی فقط به موفقیت تیمی و برد پرسپولیس فکر می کنی. الان که قهرمانی شما مسجل شده، باز هم به آقا ی گلی فکر نمی کنی؟ چرا، سخت است، اما حالا با خیال راحت به کمک همبازیانم به عنوان آقای گلی فکر می کنم، چون برای چهارمین بار قهرمان شدیم و دیگر نگرانی ...
تکنیک های جالب و جذاب برای خانه داری و آشپزی
، قهوه شما را خوش مزه تر می کند. 4٫ برای خلاص شدن از چربی اضافی در غذای خود، چند تکه یخ را در یک دستمال بپوشانید و بر روی غذا بیندازید. چربی منجمد خواهد شد و در دستمال کاغذی جذب می شود. 5٫ برای تردتر کردن و قهوه ای شدن سیب زمینی ، رطوبت اضافی را از سیب زمینی خرد شده قبل از سرخ کردن با فشار دادنش بگیرید. 6٫ بوی سیر یا پیاز از دستانتان را با مالش دادن فولاد ضد زنگ و ...
ابعاد هولناک قتل مادر و دختر
.... خانه شان چسبیده به خانه دخترم بود. احوالپرسی کردیم و بعد به خانه رفتم. دخترم گفت که هوس کرانچی کرده و همسرم هم بستنی می خواست. دوباره از خانه خارج شدم و سوار ماشین به سوپرمارکت رفتم. سرگرم خرید شدم و با همسرم تماس گرفتم که بپرسم چه نوع بستنی می خواهد اما گوشی اش را جواب نداد. به دخترم زنگ زدم اما او هم جواب نداد. نگران شدم و به خانه برگشتم، اما هر چه زنگ زدم، کسی جواب آیفون را نداد. با کمک ...
کرامات امام هادی(ع)
اینکه ناراحت بود. آن معلم عارف با شنیدن سخنان من گفت: اگر امام هادی علیه السلام چنین سخنانی فرموده باشد، متوکل تا سه روز دیگر می میرد و یا اینکه به قتل می رسد. تو اگر اموالی در خانه او داری، احتیاط کرده، آنها را بیرون ببر! زرافه (که حاجب متوکل بود) می گوید: من از شنیدن سخنان او ناراحت شدم و حتی سخنان ناروا به او گفتم و بلافاصله از او جدا شدم؛ ولی بعد، مقداری فکر کردم، دیدم سخنان نابه جا ...
دختری با نشان پدر
اتهام اوست واقعا انجام داده باشه یا اگر خواستارگرفتن چیزی باشه که حقش نیست چه می کنی؟ من فورا گفتم خوب معلومه می گم نه و نمی پذیرم! پدرم گفت: خوب اینجا ست که تو باختی و من برنده شدم! اگر وکیل می خواهی باشی این مدلی نمی شه! یعنی می شه ولی هیچ وقت وکیل موفقی که می خواهی نمی شی چون یک وکیل موفق هر چه موکلش بگه باید بتونه تمام سعی خود را بکند که انجامش دهد. این من رو خیلی به فکر فرو برد. از طرفی من ...
روایت تلخ زنان کولبر و غم برنگشتن مادر
.... بعد از آن چند سال لاستیک می بردند و آنجا مردی این لاستیک ها را می خرید و در ازای آن سیگار بهشان می داد. مادرم تعریف می کرد که آن اوایل وقتی تازه کار را شروع کرده بودند، مرد ها به آن ها طعنه می زدند که کولبری برای زن بد است، اما حاجی خرامان جواب همه را می داد. می گفت مرد و زن نداریم، باید خرج بچه های شان را بدهد. حالا دیگر مردان هم به حضور زنان عادت کرده اند. گاهی اوقات زن و شوهر ها با هم ...
طوفان توییتری برای پیدا کردن ردی از سُها
یا جمع دوستان) اینقدر بی در و پیکره که بعد از چند روز هنوز یه خبر درست منتشر نشده؟ تو قله های بلند با اون همه پیچیدگی جغرافیایی خیلی زودتر از این حرفا بِه نتیجه میرسن. یکی از اهالی توییتر هم چنین همدردی کرده است: از وقتی شنیدم سها رضانژاد در کمپ گم شده، خیلی منقلب شدم. گم بودن و گم شدن یک انسان از مرگش هم سخت تره. و همچنین: یعنی چند بار تو این چند روز اسم سها رضانژاد تو جنگلای جهان نما طنین انداخته؟ هزار بار؟ هزاران بار؟ کاش از آن میانه یکی کارگر شود. ...
دو همسفر
.... از داخل هر چادر، صدای گفتگوهایی به زبان کردی، لری، ترکی و حتی زبان بیگانه به گوش می رسید. همه با امکانات شبیه هم، آرام در حال غذا درست کردن و کارهای کوچک برای هم هوا شدن بودند. چادرها در کنار هم بود و چادر ما رو به قله بود. از بچه ها در حال چادر زدن عکس گرفتم. بعد داخل چادر شدم و قرار شد یک سوپ سبک درست کنم. گاز و وسایل پخت و پز را از آشپزخانه کوله ام بیرون آوردم، یک سوپ آماده با آب ...
جهادگر گمنام از 19 سال تبلیغ در روستاها می گوید/ قیامتی که در بم برپا شد/ بیمه نامه ای که خانواده را ...
به یمن فرستاد جمله ای به ایشان فرمود: اگر خداوند کسی را به دست تو هدایت کند برایت بهتر است از آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب می کند و همچنین فرمایش مقام معظم رهبری (دامت برکاته) سال 1373 در سفری که به قم داشتند و فرمودند: یکی از واجبات حوزه، هجرت است . همه این علل و شرایط دست به دست هم داد تا تصمیم گرفتم در فضای تبلیغ مشغول شوم و از همان سال ها در کنار پیگیری جدی دروس، به صورت پراکنده و ...