سایر خبرها
خواب شهادتش را دیده بود
: فرزاد تک پسرم بود و به طور قطع مانند همه مادران آرزوهای زیادی برایش داشتم. مدت هاست ساکن یزد هستیم و پسرم در رشته مهندسی الکترونیک قبول و مشغول به تحصیل شد. فرزاد بسیار صبور، بااخلاق و اهل کار بود. او یک روز به من گفت مامان تصمیم گرفتم به سربازی بروم و بعدها دوباره درسم را ادامه می دهم. وی خاطرنشان می سازد: تعجب کردم، گفتم حالا که در دانشگاه دولتی مشغول به تحصیل هستی، درست را تمام کن و بعد ...
هندرسون: نیمکت نشین دخئا نمی شوم
در بخش دیگری از صحبت های خود گفت: من در پنج سال گذشته دروازه بان ذخیره بودم و در این سالها چیزهای زیادی یاد گرفتم ولی دیگر وقت آن رسیده است که دروازه بان اول تیمم باشم و می خواهم خودم را مورد ارزیابی قرار دهم. اوله گنار سولسشایر سرمربی یونایتد اکنون وظیفه دشواری دارد تا دروازه بان شماره یک تیمش برای فصل جدید را اعلام کند. باید دید او باز هم چشمش را به روی توانمندی های دین هندرسون خواهد بست و یک فصل دیگر به داوید دخئا فرصت می دهد یا تغییر و تحول در تیمش را از خط دروازه شروع خواهد کرد. انتهای پیام ...
نیکبخت واحدی : گل محمدی با مدرک و مستند اتهام بزند!
احترامی شد آن هم در دربی. بیرون از ورزشگاه آزادی و دربی همه به من احترام می گذاشتند. مردم گل دقیقه 92 به الاتحاد را فراموش نکرده بودند و همه جا به من ابراز لطف می کردند. اگر در جشن قهرمانی پرسپولیس شادی کردم، به دلیل هیجان ناشی از فوتبال بود ولی من دو سال مورد بی احترامی در استادیوم آزادی قرار گرفتم و یک لحظه خون به مغز آدم نمی رسد. شما نمی توانید 7 سال فوتبالی که برای استقلال بازی کردم را به خاطر یک ...
از عشق به سوباسا تا رسیدن به خدا
خانواده اصرار کردم که مرا در رشته فوتسال ثبت نام کنند و اولین مرتبه خانم لیلا صادقی که مربی آموزش پرورش بودند از من به عنوان بازیکن دعوت کردند و پس از اینکه در یکی از تمرینات دروازه بان ما نیامد، درون دروازه ایستادم و پس از آن دیگر از دروازه بیرون نیامدم. ا ز حضور خود در تیم ملی بگویید برای اولین بار با تیم ملی زیر 13 سال فوتبال به سریلانکا دعوت شدم و پس از آن تا تیم ملی زیر ...
ورزش دردهایم را تسکین داد
آسان نیست. تا 2سال راه رفتن برایم آرزو بود. دوست داشتم برای یک بار دیگر هم که شده روی پای خودم بایستم، اما ماهیچه های پای چپم تنبل شده بود و یاری نمی کرد. بعد از یک مدت طولانی با کمک خانواده و دوستانم توانستم کمی راه بروم و تا حدودی به زندگی برگردم. در همان روزها یکی از رفقایم آمد و گفت: وحید تو می توانی ورزش را ادامه بدهی و من هم کمکت می کنم. یک روزهایی نیاز دارید که یک نفر بیاید و دست تان ...
راز جسدی بدون کفش
نبود و برای مصرف و تزریق مواد به دستشویی رفت اما تعادلش را از دست داد و چون پریز برق داخل دستشویی مشکل داشت دستش را روی آن گذاشت و باعث برق گرفتگی اش شد. او ناگهان نقش زمین شد و من به شدت وحشت کردم. البته خودم هم حال خوبی نداشتم و تقریبا نیمه هوش بودم چون مواد زیادی کشیده بودم. به خودم که آمدم متوجه شدم کریم نفس نمی کشد. باید هر طور شده جنازه اش را به بیرون از خانه ام می بردم. به همین دلیل تصمیم ...
فرار از امتحان
فردا پنجمین روز مدرسه است و اولین جلسه ی علوم. دو زنگ اول و آخر علوم داریم و دو زنگ دیگر ریاضی و دینی. می خواهید رازی را بهتان بگویم؟ واقعاً از علوم بدم می آید!
راکیتیچ: من رفتم ولی از تصمیم مسی بی اطلاعم
حضور داشت، گفت : ممنونم که به من فرصت خداحافظی دادید. شش سال در بارسا بودم و اینجا برایم حکم خانه را داشت. در بارسلونا روزهای فوق العاده ای را سپری کردم. همیشه نیز از مردم شهر و هواداران، بازخورد مثبتی گرفتم و خاطره ای بد از آنها به یاد ندارم. درون زمین هرگز کم نگذاشتم و 24 ساعته خودم را وقف فوتبال و بارسلونا کردم. فوتبال به همراه همسر و دو فرزند دخترم، برایم همه چیز هستند. روزهای بی ...
درخواست قصاص برای زن خطاکار
او قول دادم یک روز در میان به خانه آن ها بروم و کنارش باشم. متهم درباره جزئیات قتل گفت: آخرین بار که به خانه شوهر سابقم رفته بودم دخترم خانه نبود. من و ارژنگ تنها بودیم. دوباره حرف گذشته به میان آمد و همین بهانه درگیری شد. در آن درگیری یاد خاطره های گذشته افتادم و کنترل اعصابم را از دست دادم. قندشکن را برداشتم و از پشت سر چند ضربه به سر ارژنگ زدم. بعد از آن با چاقو هم چند ضربه به او زدم ...
دنیا را خیلی نباید جدی گرفت!
نیزه کار می کردم. دوستی داشتیم که من را به قایقرانی معرفی کرد. گفت قایق های مخصوصی هست که من می توانم استفاده کنم. از قایقرانی خیلی خوشم آمد و پرتاب نیزه را کنار گذاشتم. ورزش کردن یک آدم سالم با کسی که معلولیت دارد، چقدر متفاوت است؟ موقعی که سالم بودم همه کارهایم را خودم انجام می دادم. اما الان باید یک نفر پیشم باشد. سال های اول پدرم همراهم می آمد، کمک می کرد که روی ویلچر بروم یا ...
نویسنده داستان های مملی : من در کودکی مانده ام
بهتری بودیم. حالا کتاب های دیگری هم در دست چاپ داری؟ 3 کتاب با انتشارات سنا در دست چاپ دارم، ولی معطل سرمایه ای است که خودم باید بگذارم. یک سال است که هر قدمی برمی دارم نتوانسته ام این پول را جور کنم. همچنان داستان می نویسی؟ این قدر درگیری فکری دارم که آرزویم است یک خط بتوانم بنویسم، ولی هرجا که می روم سوژه ها را توی ذهنم نگه می دارم که سریع روی برگه بیاورم. هر چه ...
پاسور تیم ملی والیبال: کرونا نه، اما تعویق المپیک خوب بود/استقلالیِ صد آتشه هستم
ملی بزرگسالان می رسند و یا اینکه به بازیکنان خیلی خوبی در لیگ تبدیل می شوند. اگر برنامه ریزی درستی وجود داشته باشد کم پیش می آید که بازیکنان یک نسل محو شوند. فارس: برنامه و هدف خودت برای ماندن در مسیر پیشرفت و رسیدن به تیم ملی چه بود؟ برنامه من این بود که در رده باشگاهی در هر تیمی که حاضر می شوم بتوانم در ترکیب فیکس حضور داشته باشم. عقیده دارم که با این کار هم خودم بیشتر پیشرفت ...
زن جوان تهرانی شوهرش را تکه تکه کرد
. من آخرین بار به خانه همسر سابقم رفتم اما دخترم در خانه نبود. یک بار دیگر شوهرم شروع به بحث کرد و با من درگیر شد .من که به یاد خاطره های تلخ گذشته افتاده بودم کنترل اعصابم را از دست دادم و با قندشکن از پشت سر به او حمله کردم و چند ضربه به سرش زدم .سپس با چاقو او را کشتم. من بلافاصله پشیمان شدم و ساعت ها گریه کردم.اما از ترسم تصمیم گرفتم جسد را به بیرون از خانه انتقال دهم. من با چاقو سر همسرم را ...
پورعلی گنجی: غصه غذای چینی را نمی خورم
و دوباره تجربه تازه ای داشته باشم و نکته های مهمی یاد بگیرم. به همین خاطر با شن زن به توافق رسیدم و الان هم در قرنطینه هستم تا این دوران به پایان برسد و بتوانم با تیم جدیدم تمرین کنم. امیدوارم بتوانم نماینده خوبی برای فوتبال ایران در چین باشم. می خواهم با یک تیر، دو سه نشان را بزنم. اول این که بتوانم دوباره پرشی به یک تیم خوب اروپایی داشته باشم یا بتوانم این جا خودم را ثابت کنم و به تیم های بهتر ...
لعنت به در کور آشپزخانه و فرش زبان دراز
شدم دماغم شکسته است. به خودم لعنت فرستادم که حالا با این پیشانی ورم کرده و دماغ شکسته چطور دل داماد را ببرم؟! مادرم گفت: البته دختر ما چون در ناز و نعمت بزرگ شده، خیلی بلد نیست سینی در دست بگیرد و چای بریزد . پدرم خواستگارها را به داخل راهنمایی کرد. مادر ماند که برای چای ریختن کمکم کند. چای ها را ریخت و من سینی را برداشتم که به داخل بروم. همه ...
محاکمه نوه به جرم سرقت مرگ بار از پدربزرگ
از جدایی پدر و مادرم پیش پدربزرگم رفتیم. پدربزرگم (پدر پدرم) عاشق برادرم بود، اما اصلا مرا دوست نداشت. پدر و مادرم هم هر دو جداگانه ازدواج کرده و صاحب فرزند شده بودند و اصلا اهمیتی به ما نمی دادند. زندگی در خانه پدربزرگی که مرا نمی خواست، خیلی سخت بود. همین شد که وقتی 10ساله بودم از آنجا فرار کردم. جایی نداشتم بروم و کارتن خواب شدم. مجبور بودم با تکدی گری و دست فروشی خرج خودم را تأمین کنم. در این ...
وقتی پای صنایع دستی به هدایای تبلیغاتی باز می شود/ خانم پقه: با یک دست و یک پا اندازه کل گرگان فرش بافتم
، یواشکی نخ بر میداشتم و زیر درخت مشغول بافت گلیم شدم، بعد از چند روز یک گلیم کوچک بافتم. با دست راست و پای چپ گلیم بافی را شروع کردم - باورشان نمی شد، من از پای چپ کمک می گرفتم و با یک دست و یک پا، گلیم بافتن یاد گرفتم. به مادرم ثابت کردم که می تونم - "اولین بار که خواستم پشتی ببافم، مادر اجاز نمی داد. توی روستا خیلی من را دوست داشتند، به همین خاطر رفتم از نخ ...
علی دشتی: تصمیمم برای جدایی، قطعی است
اما مدیر برنامه ام پیگیر جدایی ام است تا با همکاری باشگاه رضایتنامه بگیرم و توافقی از استقلال جدا شوم. خاطرات خوبی از حضور در استقلال دارم و این خاطرات شیرین در ذهنم می ماند اما از نظر فوتبالی به آنچه می خواستم نرسیدم، برای نیمکت نشینی به استقلال نیامده بودم و می خواهم به تیمی بروم که بازی کنم. اصلا قصد حاشیه سازی برای استقلال را ندارم و با تشکر از درک بالای آقای سعید رمضانی که به خاطر مشکلات شخصی با غیبت من در تمرینات دیروز و امروز موافقت کرد، اعلام می کنم تصمیمم برای جدایی از استقلال قطعی است و برای این تیم و هوادارانش آرزوی سربلندی دارم. ...
امروز مخالف با امام خمینی (ره) مخالف با امام زمان (عج) است
خداوند را به دست آورم و یک لحظه نخواستم کوچک ترین تمایلی به این دنیای پست و پوچ نشان بدهم. خدایا! خودت می دانی که رفتن به جبهه قرار گرفتن در این راه را وظیفه شرعی خود می دانم. حال ای امام، ای روح و روان امت اسلام، ای حبیب خدا و ای مبارز همانند حسین (ع)، ای خمینی کبیر! به خدا قسم در حالی کشته می شوم که در دل عشق تو را دارم تو را به خاطر اینکه بنده خدایی و به خاطر اینکه نجات دهنده اسلام ...
آقایی: از پرسپولیس و تراکتور وقت گرفتم
...! بله همین طور است. من فصل را بسیار خوب شروع کردم و مهره فیکس تیم بودم ولی از میانه های فصل یکسری مشکلات برایم به وجود آوردند و کلاً تمرکزم را به هم زدند. مطمئن باشید در فصل جدید سعید متفاوتی را می بینید، چون انگیزه زیادی دارم. خیلی ها از پرسپولیس به عنوان مقصد نهایی تو نام می برند. سرانجام مذاکراتت با این تیم به کجا رسید؟ واقعیت این است که من هم با پرسپولیس و هم با ...
مدیریت باشگاه را در شرایط حساس قبول کردم
گرفته نشده بود. مدیرعامل باشگاه فرهنگی ورزشی پیکان افزود: بازیکنان تیم از نظر روحی و روانی دچار مشکل شده بودند و به هیچ عنوان شادابی و نشاط بازیگری در آن ها وجود نداشت شاید علت آن مشکل سرمربیان بود، اما از زمانی که به عنوان مدیرعامل مشغول به کار شدم تمام کار تیم را در دست گرفتم و در صحبتی که با سرمربی تیم داشتم برنامه ریزی دقیقی انجام دادیم و، چون فصل نقل و انتقالات به پایان رسیده بود باید ...
با قلبی که همیشه راضی از زمین خارج می شود
المللی بیشتری داشته باشیم که مایه افتخار داوری فوتسال ایران نیز می شوند. *گویا در سالی که قرار بود جزو داوران بین المللی شوید، یک اتفاق باعث شد که در آن دوره شرکت نکنید. در سال 87 قرار بود 2 داور برای بین المللی شدن انتخاب شوند که دو سه هفته قبل از شروع کلاس، از طرف خدا یک هدیه خیلی خوب نصیب من شد. آن موقع وقتی متوجه شدم باردار هستم، نتوانستم در آن کلاس شرکت کنم. البته خدا بهترین ...
به هر چه دست بزنیم طلا می شود حتی کود حیوانی
خانه برگشتم. فردا و پس فردا نیز به همین ترتیب گذشت. روز چهارم به این نتیجه رسیدم که اصلاً این کاری نیست که من دوستش داشته باشم. دلیل نمی شود آدم حتماً کاری را انجام دهد که مطابق با رشته تحصیلی اش باشد. خلاصه اعلام کردم که من از خیر این کار گذشتم. پدرم دودستی به سرش کوفت که حالا با این همه پهن که روی دست مان مانده چه کنیم. آخر ارزشی هم ندارد. گفتم حالا طوری نیست مگر ...
خواستگاری کردن در صف نذری
...، پس کی غذا می دهید. با عزمی قاطع سعی کردم بلند شوم، حتما پیرمرد هم برای دلداده اش غذا می خواست؟ با هر بدبختی بود بلند شدم، قابلمه ام را نمی دیدیم، ولی درد جناقم، جایِ دسته فلزیِ قابلمه بود. به خودم آمدم همه جا فحش رد و بدل می شد. جوانان صاحب خانه با چوب و چماق در حال کتک زدن شورشیان بودن، شورشیان هم از قابلمه به عنوان سپر استفاده می کردند. لنگ لنگان می ...
پرتره خاص نسرین مقانلو + عکس
افتاد یا بن بست اصغر نعیمی که با فرهاد اصلانی و دکتر عزیزی بازی کردم. ازدواج، فرصتی برای امتحان کردن خودم با ازدواج، عاشق شدم و با خودم فکر کردم این بهترین فرصت برای امتحان کردن خودم است که آیا می توانم مدتی از آنچه دوست دارم، دور باشم یا نه! آن 10 سال خیلی بر من سخت گذشت؛ بسیار دلتنگ بودم، خیلی شب ها می نشستم برنامه چشم انداز را می دیدم، همکارانم را نگاه می کردم، گریه می کردم. کمال خلیلیان مهاجم تیم ملی فوتبال ،قهرمان جوانان آسیا،و عضو باشگاههای گمرک اهواز،پاس و تاج و همسر نسرین مقانلو بازیگر کشورمان میباشد. ...
دشتی:جدایی ام از استقلال قطعی است/ نمی خواهم یک بازیکن نیمکت نشین باشم
.... من با استقلال قرارداد 2 ساله دارم و یک سال دیگر از قراردادم باقی مانده اما به خاطر شرایط فوتبالم صلاح نیست در تیم بمانم. حقیقتا آمده بودم که از استقلال به تیم ملی برسم و اصلا نمی خواستم تبدیل به یک بازیکن نیمکت نشین شوم اما شرایط کار را به این شکل رقم زد. هافبک- مهاجم استقلال تصریح کرد: هم در زمان آقای استراماچونی و هم الان که آقای مجیدی سرمربی تیم است به خاطر شیوه و سبک بازی تیم ...
نیکبخت: مدیرانی مثل حمیداوی با باج دادن به افراد فوتبال را به نابودی می کشانند
علیرضا نیکبخت در مورد برتری استقلال در دربی مقابل پرسپولیس اظهار داشت: بازی خوبی بود و استقلال به نظرم مستحق پیروزی بود و اگرچه دقایقی بازی گره خورد ولی این استقلال بود که تیم برتر زمین بود و در نهایت توانست مزد برتری خودش را اگرچه دیر ولی در نهایت بگیرد. استقلال در شرایط سختی به این برتری دست یافت و کادرفنی به خاطر رفتار نا درست مدیریت باشگاه تمرکز نداشت و دست فرهاد هم در خیلی مسائل خالی بود ولی ...
شجاع: استقلالی ها خوش باشند تا دربی بعدی!
. من پنالتی زن چهارم پرسپولیس بودم قرار بود پنالتی چهارم پرسپولیس را من بزنم. خودم را آماده کرده بودم که پشت ضربه بایستم و...، اما قسمت نشد که اصلاً پشت ضربه پنالتی بروم. متأسفانه در ضربات پنالتی کمی شانس هم دخیل است. شاید اگر پنالتی میلیچ که وسط زده شد به رادوشویچ می خورد خیلی شرایط عوض می شد، اما قشنگی فوتبال به همین اتفاقات غیر قابل پیش بینی است. من یا ترابی هم جای احمد ...
هر چقدر از خرده فرهنگ ها حرف بزنیم کم است
به فرد این مردم شدم. سفرم به این منطقه دو دلیل داشت. یک اینکه قشم بسیار بکر و دست نخورده است و به جهت فرهنگی ناشناخته مانده است. دوم خانواده ایی که شناخته بودم و زندگی آن ها برای من زیبا و خاص بود. همین دلیل ها انگیزه ای شد برای اینکه زندگی آن ها را جلوی دوربین ببرم. تا نه تنها مردم ایران، بلکه سایر مردم دنیا نیز با این فرهنگ آشنا شوند. امروزه بسیاری کشورهای دنیا صنعت گردشگری را اولویت ...
غیرت زنانه پیشانی کرونا را به خاک مالید
...> * سردرگم بودم نمی دانستم چه کار کنم این بانوی هنرمند می گوید:؛ من که حتی برای فرزندان کوچک هنرجویان کلاس های آموزشی مهارتی برگزار می کردم و هرروزم پر از مشغله بود، سرم خلوت شد، از طرفی برای پرداخت اجاره بها و اقساط نیاز به درآمد داشتم، مانده بودم چه کار کنم! در ابتدای کار در فضای مجازی فعال شدم تا فروش ها را به صورت مجازی داشته باشم ازاین رو در دوره آموزشی دیجیتال مارکتینگ کمیته امداد امام ...