سایر منابع:
سایر خبرها
اعتراف شوهر اسیدپاش: نمی خواستم همسرم را از دست بدهم
یک نفر دیگر ازدواج کن تا بچه ات را ببینم. اما قبول نکردم، گفتم من عاشق همسرم هستم و نمی توانم از او جدا شوم. حتی برادرش سال ها قبل به خاطر موضوعی با مهناز درگیری لفظی پیدا کرد که من در دفاع از مهناز، با او دعوا کردم و سر همین موضوع 18 میلیون تومان دیه دادم. من برای مهناز خیلی فداکاری کردم، اما 6 ماه بعد از اینکه به تهران آمدیم بی خبر به دادگاه رفت و درخواست طلاق داد. مهناز گفته به خاطر ...
نامادری بی رحم دختر جوان را به طرز فجیعی مورد شکنجه قرار داد + جزئیات
: فاطمه تا سه روز کنار خودم بود اما بعد از آن خانواده پدرش او را به خانه خودشان بردند.من می خواستم دخترم پیش خودم بماند اما آنها اجازه نمی دادند.چون من ازدواج کرده بودم و آنها عقیده داشتند که چون شوهر من غریبه است دخترم نباید کنار ما بماند.برای همین من شکایت کردم.دادگاه هم به نفع من رای داد اما خانواده همسرم فاطمه را ترساندند و گفتند ممکن است شوهر مادرت هم مثل نامادری ات باشد و تو را شکنجه کند. ...
خاطرات شیرزن رزمنده امدادگر گیلانی/ جنگ رویدادهای بسیار تکان دهنده ای داشت
...، برایم فراموش نشدنی بود و چون فقط 18 سال داشتم، ترسیدم و وارد ساختمان مخابرات همان اطراف، شدیم. کودکی ادامه داد: مدت حضورم در جبهه با آنکه زیاد نبود اما تا قبل از مجروح شدنم با صحنه ها و رویدادهای بسیار تکان دهنده ای مواجه شدم. پس از آنکه هدایایی مردمی را بین رزمندگان پخش کردیم خانم ها را به چند دسته تقسیم کردند و هرکدام مشغول کارهای متفارتی از قبیل امدادگری، شستشوی لباس های ...
دختر مقیم سوئد در دام دکتر قلابی/ انتقام جویی مرد جوان با اسیدپاشی روی همسر/ راز سرقت از باغ ویلاهای ...
به گزارش خبرنگار حوزه حوادث و انتظامی گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوان ، مهم ترین حوادث امروز (سه شنبه هشتم مهر ماه سال 99) را می توانید در این بسته خبری بخوانید. ماجرای نگهبانی که سرکرده دزدان بود! با دستگیری اعضای یک باند سرقت در منطقه فردوسی مشهد، ماجرای نگهبانی لو رفت که خود سرکرده دزدان بود. اعتراف شوهر اسیدپاش: نمی خواستم همسرم را از دست بدهم ...
طلاق عاطفی؛ زندگی زیر یک سقف اما دور از هم
عاطفی به سردی رابطه میان زن و شوهر گفته می شود،در واقع در این رابطه ضعف ارتباط عاطفی زن و شوهر منجر به سردی تمامی روابط زوجین می شود. وجود این مشکل در یک رابطه باعث بی مهری و کم شدن انرژی مثبت در خانواده می شود، زوج ها در بیگانگی دنیای یکدیگر گم شده اند و فقط در یک خانه با هم زندگی می کنند این افراد با فاصله ای که از لحاظ روحی و جسمی با یکدیگر دارند، خط قرمزهایی را برای هم مشخص می کنند ...
کری خوانی شیلا خداداد برای شوهرش با یک عکس
ازدواج کرده بودم و دوست داشتم وقت بیشتری را با همسرم بگذرانم. به همین خاطر کار کردن برایم مقداری دشوار بود، آن هم کار بازیگری که زمان مشخصی ندارد و شما نمی توانید برنامه ریزی دقیقی برای آن داشته باشید. از طرفی من از قبل هم، همیشه می گفتم که وقتی ازدواج کنم، کار نمی کنم، مخصوصا در سال های اول زندگی ام؛ چون معتقدم بهتر است بیشتر به روابط شخصی با همسرم بپردازم و پایه های زندگی مشترکم را محکم تر کنم ...
شهیدی که تاریخ تولد و شهادتش یکی است
...> بیانیه شهادتش قلبم را آرام کرد وی ادامه داد: چون هفته اول آذرماه هم به خانه نیامده بود تا روز شهادتش 10روز بود ندیده بودمش دلتنگی بسیار شدیدی داشتم. فکر اینکه دیگر برای همیشه او را نمی بینم دیوانه کننده بود. انگار انسان در یک لحظه تمام امیدش را از دست می دهد تحمل این شرایط برایم بسیار سخت بود. بعد از شهادتش بیانیه شهادتش را خواندند و اعلامیه شهادتش چاپ و منتشر شد و اینجا بود که قلب من آرام ...
قتلی که به خاطر سوءظن رقم خورد
ارتباط پیدا کردم. اعصابم به هم ریخته بود و خواب و خوراک نداشتم. روز حادثه دخترم را که 8 سال داشت به مدرسه بردم و به او گفتم ظهر به خانه مادربزرگش برود، چون من و مادرش می خواهیم جایی برویم. بعد خودم به سرکار نرفتم و به خانه برگشتم. باید تکلیف این ماجرا را روشن می کردم وقتی به خانه رسیدم از همسرم خواستم توضیح دهد، اما او باز هم منکر شد و کار به درگیری کشید اعصابم به هم ریخته بود و کنترلی بر رفتارم ...
دستگیری مرد اسیدپاش در آشپزخانه
نمی خواستم از من جدا شود مرد جوان پشیمان از اسیدپاشی است و خود را برای مجازات آماده کرده است. می گوید: هر مجازاتی را تحمل می کند اما حاضر به جدایی و طلاق همسرش نیست. در حاشیه جلسه بازپرسی در گفت وگو با جام جم به تشریح نقشه اسیدپاشی پرداخت. نقشه اسیدپاشی را چطور اجرا کردی ؟ از چند روز قبل از اجرای آن ، نقشه را کشیده بودم. یک روزدرنبود همسرم و از انباری بطری اسید لوله بازکن ...
ناگفته هایی از جانباز حمید بیات / 16 بار مُردم و زنده شدم...
...! گفت حمید جان! تو روزی چند بار مقابل چشم من و مادرت پر پر می شوی در حالی که دو برادرت یکباره شهید شدند اینجا بود که فهمیدم معصومه خانم همسرم، مجروح واقعی است نه من! فصل دوم سال 62 که به دعوت سپاه در برای جذب نیرو فعالیتم را آغاز کردم آن هم با وجود شدت مجروحیتم، تلاشی عجیب برای پیروزی جبهه حق بر باطل را در کارم گنجاندم، وقتی حرف از جبهه و رزمنده ها و ایثار و شهادت می شد ...
رزمنده دفاع مقدس: از آقامهدی لقب قربان طلا گرفتم
سایر رزمندگان به آقامهدی گفتند که چرا قربان را با این سن و سال کم فرمانده گذاشته اید( آن موقع من مسئول یگان دریایی بودم)، آقامهدی گفتند شما که اعتراض می کنید که چرا قربان طلا را فرمانده گذاشته اید، من هر موقع در طول شبانه روز بگویم به جزیره مجنون برو، می رود و مرخصی هم نمی رود و هر هفت یا هشت ماه یک بار مرخصی رفته و زود برمی گردد و به فرامین نه نمی گوید. غنی دل گفت: هدف من و خانه ام در ...
مرد اسیدپاش: قصد انتقام داشتم
همراه همسرم دیده بودم. از طرفی یکی از خواستگار های قدیمی اش چند بار با من تماس گرفته بود و تهدید کرده بود تا فریبا را طلاق بدهم. متهم در آخر گفت: من قبلاً به مصرف مواد اعتیاد داشتم. با این حال عاشق همسرم بودم حتی خانه ای که خریده بودم را به نام او کرده بودم، اما او از من شکایت کرده بود و مرا از خانه بیرون کرده بود. همسرم مرا فریب داده بود. روزی گفت مهریه اش را می بخشد و همه چیز را به من می ...
سراب عشق و احساس!
اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: 18 ساله بودم که با حشمت ازدواج کردم. با آن که تا روز عقدکنان همسرم را ندیده بودم، ولی به اجبار تن به این ازدواج دادم، چون خانواده ام اعتقاد داشتند اگر زودتر ازدواج نکنم، دیگر خواهرانم در خانه می مانند و کسی با آن ها ازدواج نمی کند. خلاصه دو سال دوران نامزدی را به سختی گذراندم و در حالی که تحصیل می کردم مجبور بودم برای تهیه جهیزیه در بیرون از منزل کار کنم ...
انتقام خواستگار شکست خورده با اجیر کردن 3سارق
سرقت خودروی مزدای او نیز اعتراف کرد و گفت: مدتی قبل با سوگل آشنا شدم و قرار ازدواج گذاشتیم. او می خواست ماشین بخرد. من چون در کار خرید و فروش ماشین بودم خودروی مزدا را برایش پیدا کردم. بخشی از پولش را خودم دادم و سند به نامش خورد. تصورم این بود که قرار است با او ازدواج کنم. اما سوگل مرا فریب داد. او بعد از مدتی به من جواب منفی داد و گفت قصد ازدواج ندارد. من اما متوجه شدم که به تازگی با پسری آشنا شده ...
انصاری فرد: می ترسیدم همسرم مرا به خانه راه ندهد
از دست دادم در آن لحظه کلماتی به 3 زبان فارسی، انگلیسی و یونانی زمزمه می کردم و امیدوار بودم دوربین خبرنگارها را ملاقات نکنم. در آن لحظه نمی دانستم وقتی به خانه برمی گردم همسر به خاطر این موقعیت در را روی من باز می کند یا نه(باخنده).
انصاری فرد: موقعیت گل از دست دادم و نمی دانستم همسرم مرا به خانه راه می دهد یا نه!
آاِک ادامه داد: هنوز باور از دست دادن فرصت گلزنی ام در نیمه دوم بازی برابر لامیا سخت است. فوتبال همین است و هر از گاهی فرصت ها از دست می روند. باید با این موضوع کنار بیایم و نگذارم دوباره تکرار شود. هنگامی که این فرصت گلزنی را از دست دادم چیزهایی به زبان فارسی، یونانی و انگلیسی گفتم که امیدوارم دوربین های ورزشگاه آن را ضبط نکرده باشند. نمی دانم همسرم پس از این گلی که از دست دادم مرا به خانه راه می ...
ماجرای خواستگاری موزیسین برجسته از همسرش
ماجرای خواستگاری حسین دهلوی از من کمی خنده دار است. آقای میرنقیبی که ناظم نوبت عصر آن زمان هنرستان بود چند بار مرا کنار کشید و درباره خانواده ام سوال کرد. من هم رفتم به همکلاسی هایم گفتم فکر کنم می خواهند از همه بچه ها تحقیقات کنند. چند روز بعد گفتند ما می خواهیم یک روز بیاییم منزل شما، به پدر و مادرت خبر بده. من باز هم متوجه نشدم؛ چون در این فضاها نبودم. به بچه ها گفتم فکر کنم از طرف هنرستان می خواهند به خانه همه سر بزنند. یک روز که من هنرستان بودم به خانه ما آمدند و وقتی من برگشتم پدر و مادرم گفتند برای خواستگاری آمده بودند. من خیلی تعجب کردم و پرسیدم از طرف چه کسی؟ گفتند حدس بزن، مربوط به هنرستان می شود. من هر کسی را به ذهنم رسید گفتم به غیر از دهلوی. وقتی گفتند خواستگار دهلوی است من شوکه شدم. باورم نمی شد. گفتم مگر می شود؟ دهلوی خیلی بداخلاق است! من هیچ گاه متوجه توجه استاد به خودم نشده بودم؛ اما بعد که فکر کردم، تازه معنی بعضی از رفتارهایشان را متوجه شدم. به عنوان ...
بانوان پشتیبان جبهه و جنگ از خانه
: هر روز فعالیت های متفاوتی را تجربه می کردم، یک روز برای تهیه تنقلات در خانه ای در هنرستان و روز دیگر در محله حاجی برای خیاطی و دوخت متکا، لحاف، چادر نماز و .. برای مردم جنگ زده شرکت می کردم. ترابی یگانه مطرح می کند: بعد از چند سال مشوق اصلی برای حضور پسرم که نخستین فرزندم است، در جبهه جنگ بودم، پسرم در آن زمان 15 سال داشت و با توجه به علاقه خودش و برخلاف پدرش که معتقد بود حالا موقع ...
سرقت های سریالی خواستگار کینه جو از خانم مهندس
.... از این رفتار میترا کینه به دل گرفتم، او عاشق من نبود. نمی توانستم کسی که احساساتم را به بازی گرفته بود ببخشم. اجیر کردن سارق پسر جوان ادامه داد: تا انتقام نمی گرفتم آرام نمی شدم، در مدتی که با میترا دوست بودم از ساعت رفت و آمدهایش خبر داشتم. او به عنوان مهندس در یک شرکت خصوصی کار می کرد. به سراغ سه نفر از دوستانم رفتم. به آن ها پیشنهاد دادم تا در انتقام گرفتن از میترا با من ...
با این رفتارها بهترین دوست همسرت باش و او را جذب کن
ساعاتی از روز را فقط با هم بگذرانید و در طول هفته برای گذراندن وقت خود با همسرتان برنامه ریزی کنید. پذیرش و احترام تفاوت ها و نقاط ضعف همدیگر را قبول کنید و با آن ها کنار بیایید و همسرتان را همان طوری که هست قبول داشته باشید و به شخصیت او احترام بگذارید. سعی نکنید همسرتان را تغییر دهید و او را آنگونه که هست بپذیرید و در خانه و در مقابل دیگران به او احترام بگذارید. ...
خاطرات بانوی شهرستان نظرآباد که 8 سال در کنار رزمندگان مقاومت کرد
پاسگاه ها محلی برای نگهداری از زندانیان زن وجود نداشت، تصریح کرد: من تا زمانی که از پاسگاه برای دستگیری این دو خانم بیایند، آن ها را در منزل خود نگه داشتم و بدون هیچ اسلحه و سلاحی نگهبان آن ها بودم و نگهدار من همیشه ائمه و چهارده معصوم (ع) هستند. مرادیان در پایان خاطر نشان کرد: من از آن زمان چیزی برای خود نگه نداشتم چون همه کارها را برای خدا انجام دادم، از خدا می خواهم که این آیه های قرآن را که می خوانم، از من بپذیرد و برای قیامت من امانت نگه دارد، خدا به حق مولای متقیان دست تمام جوانان را بگیرد و نگهدار آن ها باشد، از گرفتاری و تمامی غم ها نجاتشان دهد. خبرنگار بسیجی: ناصری ...
جدایی/ بر اساس یک ماجرای واقعی!
اما او رفتارش روز به روز بدتر می شد در این یک سال زندگی، صبح زود از خانه بیرون می رفت و شب دیر می آمد وقتی هم حضور داشت با من حرف نمی زد و توجهی نمی کرد هر چند ایرادهایی در او می دیدم و گله های بسیار زیادی داشتم ولی هیچوقت محبتم به او کم نمی شد و سعی می کردم آبروداری کنم و حتی پیشنهاد دادم با هم به مشاوره برویم و مشکلات مان را حل کنیم ولی انگار او تمایلی به بهبود زندگی نداشت و بودن با من برایش سخت ...
گفتگو با دو آزاده که چند سال بعد از شهادت به خانه بازگشتند!
...> 17 سال داشت که به جبهه رفت و زمان اسارت جوان ترین اسیر استان مازندران بود: 30 ماه جبهه بودم و در عملیات مختلفی شرکت داشتم. 16 فروردین در روستای کمند در سوادکوه با همسرم نامزد کردیم و قرار شد بعد از بازگشت از عملیات زندگی مشترک مان را آغاز کنیم. 12 روز بعد در پاتک دشمن به فاو اسیر شدم و به این ترتیب سه سال از زندگی ام در گمنامی گذشت. دشمن هر لحظه پیشروی می کرد و برای اینکه جلوی آنها را ...
ناگفته هایی از جانباز حمید بیات / 16 بار مُردم و زنده شدم...
روزی چند بار مقابل چشم من و مادرت پر پر می شوی در حالی که دو برادرت یکباره شهید شدند اینجا بود که فهمیدم معصومه خانم همسرم، مجروح واقعی است نه من! فصل دوم سال 62 که به دعوت سپاه در برای جذب نیرو فعالیتم را آغاز کردم آن هم با وجود شدت مجروحیتم، تلاشی عجیب برای پیروزی جبهه حق بر باطل را در کارم گنجاندم، وقتی حرف از جبهه و رزمنده ها و ایثار و شهادت می شد کاملا حال و هوای خط مقدم در ...
تکذیب خبر ازدواج بازیکن سابق پرسپولیس
یک دختر بوده که خداوند در سال 1378 به من عطا کرد و هنوز هم درس می خواند، دخترم هم به همراه مادرش در لندن زندگی می کند. دخترم درس روانشناسی می خواند و خوشحالم که در تحصیلات عالیه اش هم فردی بسیار موفق بوده است. اما چرا شما که همسرتان را طلاق ندادید، هیچ وقت به انگلیس در این فاصله بیست سال و بیشتر از آن سفر نکردید؟! قبلاً و مدت ها قبل که قصد سفر داشتم زمان جنگ بود و مشکلاتی پیش ...
بخشش قاتل همسر و فرزند 12سال بعد از جنایت
همین باعث مرگش شد. وقتی به پسرم نگاه کردم که بی مادر شده است، در اقدامی جنون آمیز جان او را هم گرفتم، چون کسی را نداشتم که از او مراقبت کند. بعد از قتل چمدانم را برداشتم، راهی فرودگاه شدم و به دبی رفتم. بلیت را از قبل تهیه کرده بودم. پس از 2ساعت سرگردانی در فرودگاه دبی با یک هواپیمای دیگر به کوالالامپور مالزی رفتم. 3روز در این شهر بودم اما به خاطر آشفتگی روح و روانم و عذاب وجدانی که داشتم، به تهران ...
از اشتیاق مبارزه با ظلم تا کمک به رزمندگان دفاع مقدس
دست های خالی از وطن دفاع می کردند. وی بیان کرد: اشتیاق مبارزه با ظلم را از سال 58 داشتم؛ آن زمان 15 سال بیشتر نداشتم، یادم می آید از مدرسه به سازمان هلال احمر شهرستان رفتم و تقاضای عضویت در آن سازمان را داشتم، در هلال احمر صحبت از جنگ در پایگاه های مرزی بود. فعالیت مستمرم را از سال 59 از شهرستان بستان آغاز کردم، در آن دوران بیشتر مردم بستان به سمت سوسنگرد راهی می شدند چراکه بعثی ها به ...