لبخند مادرانه به فرزندخواندگی معلولان
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای زندگی زن کردی که یک افسر عراقی را با تبر کشت
... مگر پدری دخترش را برادر صدا می کند؟ حالا می خواهم با او تلفنی صحبت کنم. خوب می دانم فقط چند ثانیه فرصت دارم تا بتوانم فرنگیس را به حرف زدن راضی کنم. زنی که شنیده بودم بسیار کم حرف است و کم مصاحبه. شنیده بودم اگر اصرار کنی به حرف زدن، رویت را زمین نمی اندازد؛ اما برایت کلیشه می گوید و تمام؛ اما من می خواستم از درونش بگوید. از غصه های دلش بگوید. از قلب شرحه شرحه شده اش. از وقتی ...
ترجمه عربی ساجی در لبنان منتشر شد
. فقط نگاهم می کردند. باورم نمی شد زندگی ام با بهمن تمام شده باشد. در همان لحظه فکر کردم و تصمیم گرفتم تا زمانی که پیکرش را نبینم باور نکنم. بهمن همیشه نگران ما بود. بچه ها را دوست داشت. او ما را تنها نمی گذاشت؛ همان طور که در آن سال ها من او را تنها نگذاشته بودم. خودش همیشه می گفت: هر جا رفتین، دسته جمعی برین، چهار نفری، که اگه اتفاقی افتاد با هم باشین. حالا او بی ما رفته بود؛ یک نفری ! نه، محال بود ...
گفتگو با نویسنده کتاب بابا رجب که خاطرات شفاهی همسر شهید رجب محمدزاده را نوشته است
مدرسه بابا رجب را می دیدم نسرین رجب پور، نویسنده کتاب بابا رجب که متولد سال 1363 است، درباره شهیدی نوشته که چهارسال تمام او را در راه دبیرستانش می دیده و نمی دانسته چه بلایی بر سر صورت این مرد آمده است. او در تعریف آن روز ها می گوید: همیشه در راه برگشت از مدرسه مردی را می دیدم که کلاه گذاشته و دور صورتش چپیه بسته بود. صورتش با همه کسانی که تا آن روز دیده بودم، فرق داشت. من هم سرم ...
محبوس ویلچرنشین آپارتمانی بی آسانسور
شد که به داخل آپارتمان رفتیم و دیدیم پیرمرد روی ویلچر نشسته است. نمی دانم تصویری که از او در ذهن من نقش بسته بود به چند سال پیش مربوط می شد. من اما آشتیانی را سرحال به یاد می آوردم. با سبیلی کلفت و چشم هایی شفاف. کمی چاق و بسیار پرنشاط. این دکتر آشتیانی که روی ویلچر نشسته بود و گردنش کمی خم بود و عوض کردن پیژامه برایش سخت بود و گوشش به سختی می شنید و تکیده شده بود، ربطی به تصویر ذهنی ...
نگاهی به کتاب طنز باغ وحش اساطیر ، نوشته احسان رضایی
و آنطرف می رود، بعد به سوژه مورد نظرش که رسید شروع می کند به حرف زدن و تند تند تغییر شکل دادن. هیولا می شود، گردباد می شود، به شکل یک زن در می آید، هرچیزی. مثل کمپانی هیولاها، مردآزما هم با جیغ و ویغ شما انرژی می گیرد. هرچی بیشتر خوف کنید و تیک تیک بلرزید، درشت و درشت تر می شود، تا حدی که یکهو دیدید سرش خورد به طاق آسمان و آن وقت است که بیا و درستش کن. اما اگر نترسید، به نازکی چوب خشک می ماند و ...
جزییات تازه از جلسه سال 63 و مستند کودتای خزنده/ محسن رضایی برنامه ریخته بود صدای جلسه را ضبط کند و به ...
آقای هاشمی برویم، من هم با دست گچ گرفته در آن جلسه رفتم و با بقیه بچه ها از مشکلات جبهه و عملیات خیبر برای ایشان گفتیم. احساس می کردیم گزارش ها درست به ایشان داده نمی شد. وقتی اصطلاح خرج کردن را برای آقای هاشمی مطرح کردیم، ایشان پاسخ دادند که حالا رفیقدوست یک چیزی گفته، اما خیلی متاثر شد؛ و برای همه مسائل قول پیگیری داد. این تفکر در تمام رده های مختلف از سطح لشکر و تیپ رسول الله مطرح بود ...
من و پسرک فال فروش و قاسم سلیمانی و احمدشاه مسعود!
روزم را چراغانی کرد، از او فالی خریدم و پیاده شدم، اما بعد دلم سوخت که کاش گفته بودم خواهرش بیاید و این معلمِ قهرمان شناسیِ پسرک را می دیدم. حواسم رفت پی ظلمی که دولت های مستکبر برای کودکان این منطقه رقم زده اند و از دیدن خواهرش جا ماندم. این کودکان هر کدام یک قهرمان هستند، اگر کسی هر روز برایشان طالبان و القاعده و داعش و چه و چه نسازد و به جان زندگی شان نیندازد. پسرک بلد بود سیاست را؛ وطن پرستی ...
سهیل 4 بار مُرد و زنده شد
زندانی ها، تمام بدن او را به لرزه درآورد: هیچ وقت فراموش نمی کنم، وقتی در باز شد، کلی مرد را دیدم با چهره هایی ترسناک. ناگهان بدنم شروع کرد به لرزیدن؛ در کانون همه هم سن و سال بودیم. مثل هم بودیم. درست است که خلق وخوی ها فرق می کرد، بعضی ها خلافکار، بعضی ها شرور و بعضی ها هم مظلوم بودند. اما در هر صورت همه تقریبا مثل هم بودیم. ولی در زندان این طور نبود. همه نوع آدمی آنجا وجود داشت. من به همراه چند نفر ...
رحیم عزیزم! دوستت دارم + عکس
را با عبارت دوستت دارم پر کرده بود. خندیدم و گفتم جبران می کنم! رحیم از همان بستنی فروشی ضلع جنوبی فلکه بستنی خرید. با هم حرف زدیم تا اینکه دو سه ساعت خیلی زود تمام شد. بعد من را گذاشت خانه و خداحافظی کرد و رفت. رفتنش سخت بود اما چاره ای نداشتم. با خودم گفتم خدایا سهم ما از هم، اونم بعد از این همه مدت 24 ساعت هم نبود؟ دو سه سال بعد توی اهواز کارش را جبران کردم دلم می خواست ...
بلایی که ویروس کرونا بر سر جانبازان شیمیایی آورد!
شعارسال : ویروس جدید که آمد دیگر دل توی دل فاطمه و مادرش نبود حالا پدر که نیمی از ریه اش از دست رفته، چه باید بکند؟ چطور مراقبش باشند؟ روز های سختی را می گذرانند. پدر ماسک می زند، مثل همیشه. مراعات می کند، مثل همه مردم، اما پدر نیمی از ریه اش را از دست داده... سرفه های نیمه شب اش این روز ها زنگ همیشه را ندارد و ترس در جان شان می ریزد. کرونا جان عزیز برخی از جانبازان شیمیایی را هم گرف ...
سردار گلشهر | گفت وگو با خانواده محمد مقدم شهید مدافع حرم
.... خلاصه ما هم بدون اینکه به احدی حرفی بزنیم و کسی را از رفتنمان مطلع کنیم، بندوبساط مان را جمع کردیم و پنهانی راهی ایران شدیم. مادر سردار، اما در تمام لحظاتی که این صحبت ها به میان می آید، حرفی نمی زند و بامتانت فقط گوش می دهد. وقتی می فهمد که دوست دارم حرف های او را هم بشنوم، چند لحظه ای بازهم به همان سکوتش ادامه می دهد! شاید اصلا نمی داند چه باید بگوید، اما سرانجام بر احساساتش غلبه ...
صبر و الگوگرفتن از حضرت زینب (س)، ویژگی مشترک بین همسران شهدای مدافع حرم و دفاع مقدس
...، بلکه میخواهم در عمل نیز حرفم را ثابت کنم. همه زندگی و دارایی من فدای شما، اگر میخواهی ببری، ببر. در آن لحظه صبر عجیبی در دلم ایجاد شد و درحالیکه هر لحظه انتظار این می رفت که خبر شهادت همسرم را به من بدهند اما تمام وجودم پُر از آرامش شده بود. یادآوری مصائب حضرت زینب (س) بعد از شهادت امام حسین (ع)، مشکلات بعد از شهادت همسرم مخصوصا طعنه ها و حرف ها را برای من قابل تحمل می کرد. ناگفته نماند، این ...
دروغ بچگانه جنایت آفرید
مرد 30ساله در جریان یک درگیری در محله ای در منطقه کلاهدوز مجروح شده بود و عامل این جنایت یکی از همسایه هایشان است. مادر مقتول گفت: شب حادثه وقتی به خانه برگشتم، ماشین را داخل کوچه پارک کردم. همان موقع یکی از همسایه ها آمد و گفت که نباید اینجا پارک کنم. به او گفتم که اینجا نه تنها جلوی در خانه کسی نیست بلکه مشاع است و هر کسی می تواند ماشینش را پارک کند اما او دست بردار نبود. برسر همین مسئله با هم ...
هر نیم ساعت ثبت یک طلاق! | روایتی تلخ از جدایی زوج ها
در همان چند سال اول زندگی که هنوز خوشی ها تازگی های خود را دارد، با نفر سومی در زندگی مشترک دونفره مواجه شده اند. ندا دانشجوست و بیشتر از 23 سال ندارد. بعد از اینکه متوجه شده همسرش با دوست هم دانشگاهی خودش رابطه دوستی برقرار کرده است، دادخواست طلاق داده و اصلا حاضر نیست حتی اسم همسرش را بر زبان بیاورد. آن ها هنوز یک سال نمی شود که زندگی مشترکشان را شروع کرده اند. ندا حالا از تنفر حرف می ...
احسان پهلوان، عالی و حرفه ای
قلب تابستان آغاز کرد و حالا در دل پاییزِ گذشته از تابستان، به رستگاری رسیده است. پرواز از مشهد به سوی خوشبختی احسان پهلوان از همان نونهالی مورد توجه مربیان تیم های ملی بود. او در تمام رده های سنی ملی بازی کرده و شاید از این حیث یکی از معدود بازیکنان فوتبال ایران باشد که پله های ترقی را یک به یک طی کرده است. پهلوان که در خانواده ای معمولی پرورش یافته و بچه قاسم آباد مشهد است، بعد از ...
خاطره جانباز مدافع حرم از کربلای سوریه: نفر را با موشک می زدند
کردم. همه اش می گفتم: من با چه رویی برگردم ایران؟ جواب زن و بچه مصطفی را چه بدهم؟ شهید مصطفی صدرزاده(سید ابراهیم) حالا سال 97 است. از بیرون صدای تبل و مداحی می آید و اسماعیل روی ویلچر و شرمنده از روی شهدا و در آرزوی شهادت غرق و منتظر...
هنوز بیکارم
، توانست به همه ثابت کند استعدادهای زیادی دارد و می تواند فرد موفقی شود. سلطانی در طول این سال ها با وجود همه سختی ها و مشکلاتی که افراد معلول برای رفت وآمد در شهر دارند، حتی یک روز از درس و مدرسه عقب نماند. مادر خانواده از همان نوجوانی پا به پای فرزندش حرکت کرده است. در دوره راهنمایی در کلاس های ژیمناستیک و والیبال شرکت کرده و در کنار پیدا کردن دوست، اوضاع جسمی اش را بهبود می دهد. عضو ...
بازیگری که صدا و چهره اش شبیه خسرو شکیبایی است + عکس
به گزارش شریان نیوز ،سلمان فرخنده در سریال مینو ایفاگر نقش عماد است؛ جاسوس عراقی که دل به مینو می بازد و در میانه انجام ماموریت و دلدادگی سرگشته مانده است. سلمان فرخنده با ایفای نقش در فیلم پنجاه قدم آخر کیومرث پوراحمد شناخته شد. هر چند که پیش از این، بر روی صحنه نمایش فعالیت داشت و می نوشت و بازی می کرد. سریال ها و فیلم های رهایی ، بچه مهندس 2 و سرگشتگی از دیگر آثاری هستند ...
سیب سرخ برای بچه یتیم
بیست وچند سال است که هر روزِ خدا می آید حرم برای نوکری. همۀ سوراخ سُنبه های حرم را بلد است. همه را می شناسد. همه هم می شناسندش. هر کاری از دستش بربیاید، برای زائر و حرم انجام می دهد. با همۀ رفتار و رنگ وروی خاکی اش، همیشه چند خادم را دوروبرش می بینی که ازش دستور می گیرند و راهنمایی می خواهند. یک پا رئیس است برای خودش؛ از آن رئیس هایی که فیش نجومی شان برات شفاعت امام رضاست! حالا باید ...
تکیه بر همت بلند
این طور تعریف می کند: این بچه همراه و مونس من است. خیلی خوش صحبت است و در جمع های خانوادگی و مهمانی ها همه جذب اخلاق و رفتارش می شوند. البته وقتی تیمش گل می خورد حوصله ندارد ولی وقتی تیمش برنده می شود به همه ما چلوکباب می دهد. می خندد و ادامه می دهد: این روزها که به خاطر کرونا خانه نشین هستیم بیشتر با هم حرف می زنیم و چون اختلاف سلیقه داریم، گاهی کارمان به دعوا هم می کشد. طاهره خانم که چند سال ...
جریان امضای یک خانواده شهید بر کفن سردار سلیمانی
...، مرد به معراج می رسد. به خاطر ایثار و ازخودگذشتگی شماست که شیخ محمد، شیخ محمد شده. وجود شما به او اطمینان خاطر داد که فرزندانش را بگذارد و برود. با حرف های محبت آمیز سردار، انگار خستگی تمام آن سال های سخت از تنم بیرون رفت... نه... طول عمر نمی خواهم حاج قاسم آن شب بعد از آنکه با بچه ها گفتند و خندیدند، رو به من گفتند: حاج خانم! جایی هست که من بتوانم با شما 4 نفر صحبت کنم ...
مجیدی: کودکان "خورشید" گنج های پنهان و درخشان ما هستند/ کیت بلانشت دوست داشت به همه کودکان فیلم این ...
...> در ادامه این مراسم مجیدی با تشکر از همه عوامل فیلم خورشید ، گفت: دو سال پیش بود که با نیما جاویدی به فک راین افتادیم که درباره کودکان کار فیلمی بسازیم. بچه ها و کودکانی که تقریبا هر روز آن ها را در سر چهار راه ها و مترو د رحال کار کردن می دیدیم. به پیشنهاد یکی از دوستان به مدرسه ای در دروازه غار به نام صبح رویش رفتیم و از نزدیک با احوالات این بچه ها بیشتر آشنا شدیم و و دیدیم که آن ها از سر اجبار و ...
برومند:آقای سعادتمند! صندلی مدیریت مزه دارد که آن را رها نمی کنی؟/هیات مدیره همین امروز باید او را ...
...: سعادتمند با غرورش کاری با استقلال کرد که این تیم چند سال عقب بیفتد. ببینید امسال چه بلایی بر سر استقلال بیاید، این تیم با این وضعیت بازیکن و مربی هفتم شود شانس آورده ایم.او(سعادتمند) برای خودش یارگیری کرد و تیم بست آن هم در حالی که تیم سرمربی نداشت. حالا هر مربی بیاید می گوید این نفرات با نظر من جذب نشدند و مسئولیت را از سر خود باز می کند. اگر این اتفاق نیفتاد شما هر چه دوست داشتید به من ...
منظور رهبر انقلاب از سرگردی که چهره اش مثل ماه می درخشید کیست؟
، سپاه هنوز جان نگرفته بود و بسیج نبود، بچه های جنگ های نامنظم با دست خالی ماشین جنگی عراق را از حرکت انداختند... رستمی یل این میدان نبرد بود. ساکت بود و کتوم. زیاد حرف نمی زد و بیشتر فکر میکرد. رزمندگانی که دور و بر او بودند با بقیه تفاوت داشتند. از نظر اخلاق و کمی هم سر و شکل. شاید بین همه فرماندهان فقط رستمی پذیرای آن ها بود. دوستشان داشت و رویشان حساب باز می کرد. حالا مهم ...
تولد یک هنرمند و همه دلگیری های همسرش
جایگاه او را می شناسند ولی حاضر نیستند گوشه ای از دین معنوی خود را ادا کنند و به پاس روزها و ساعت هایی که وقت ارزشمند او را می گرفتند و تلمذکنان پای صحبت هایش می نشستند، قدم از قدم بردارند. حالا در این برهه از زمان سوال من از شما این است که همان اندازه که رادی به تئاتر این مملکت اعتبار بخشید، توانسته اید شان و منزلت او را پاس بدارید؟ و اما کتاب های رادی توسط نشر محترم قطره به ...
جنگ چهارده تن با 150 تانک!/ مقاومت بچه های همدان در کمین مجاهد
بیرون آورد و رو به تانک هایی که برمی گشتند عربده کشید: ارجعوا... ارجعوا... فریدی بلافاصله با رگبار تفنگ او را هدف گرفت و رو به بچه ها فریاد زد: نذارین فرار کنند. تانک ها به خیال اینکه نیروهای اصلی بیرون تنگه منتظر هستند همه به عقب برگشتند، به جز سه تانکی که در همان لحظات اول شکار شده بودند. با رفتن تانک ها فریدی سجده شکر به جا آورد و فریاد زد: دست و پای این چند تا اسیر عراقی ...
روز عجیب طایفه آل کثیر؛ یزله و اشک شوق!
شادی استثنایی چه بود؟ عیسی که حالا 31 سالگی را آغاز کرده است، زندگی اش همیشه به خوبی این روزها که در پرسپولیس حضور دارد، نبوده؛ احتمالا مثل خیلی از فوتبالیست ها. کودکی اش را در محله میان رود که واقع در جنوب دزفول است، سپری کرد و به ادعای اعضای خانواده و بچه محل ها، از همان زمان عضو تیم پرسپولیس محلشان هم بود! آنطور که آن ها گفته اند، در محلات دزفول یک تیم پرسپولیس و یک تیم استقلال بود و ...
رافعی: بُهت از اهمیت عقل در زندگی سخن می گوید/ بیشتر فیلم های ایرانی تک لایه و هیجان زده اند
را از دست بدهد. عشق از غریزه می آید و دوست داشتن از آگاهی. نمایی از فیلم بهت داستان فیلم همان طور که می دانید درباره دو زوج است. مرتضی همسرش را دوست دارد و زمانی که می فهمد همسرش یک تصمیمی گرفته که که در آن دخیل نبوده است می گوید که جان تو مهم تر از بچه است و بچه برای من اهمیتی ندارد. چون تو را می خواهم، این عشق مفرط تبدیل می شود به مرگ معشوق که از مطالبی که در مقاله گفتم ...