کرونا چطور رشته ارتباط مهاجران را با خانواده های شان سست کرد؟
سایر منابع:
سایر خبرها
محاکمه پسری که مادرش را کشت | مادرم را از نرده ها آویزان کردم
کنم و مادرم را هل دادم. سرش به دیوار خورد. دیگر کاری به مادرم نداشتم، فکر کردم خودش بلند می شود و می رود. ضربه اصلا طوری نبود که باعث مرگش شود. به اتاقم رفتم و چند ساعتی خواب بودم. وقتی بیدار شدم و بیرون آمدم، جسد مادرم را در راه پله دیدم. این صحنه به شدت من را تحت تأثیر قرار داد ولی هیچ کاری از دستم برنمی آمد؛ تصمیم گرفتم مرگ او را خودکشی نشان دهم. طنابی را به نرده گره زدم و جسد مادرم را آویزان ...
وقتی همسر شهید شدم خودم را برای شهادت بابا هم آماده کردم
گذاشت و پا به پای آن ها می رفت. شهادت شان را هم آن طور که همکاران پدر برای ما روایت کردند این گونه بود که نیرو های کمکی در حال نزدیکی به صحنه درگیری بودند و پدر برای اینکه آن ها را مطلع کرده و هشدار بدهد از جا بلند می شود که در همین لحظه از پشت سر به ایشان تیراندازی می کنند و پدر به خاطر حفظ جان همکارانش به شهادت می رسد. چطور متوجه شهادت پدرتان شدید؟ وقتی دوستان خبر شهادت پدرم ...
درخواست دختر مقتول از قاضی
قرار گرفت. پس از این نظریه، مهدیه دختر مقتول مورد بازجویی قرار گرفت و گفت: من، حامد و مادرم با هم در یک خانه زندگی می کنیم، اما نسبت به خودکشی مادرم تردید دارم. مادرم زنی سرزنده و شاد بود و هیچ وقت به خودکشی فکر نمی کرد. البته چند وقتی است که برادرم حامد اعتیاد پیدا کرده بود و مادرم را مدام اذیت می کرد. در ادامه حامد دوباره بازجویی شد و اظهارات خواهرش را رد کرد و گفت: من خودم ...
پسرجوان: مادرم را به خاطر سند خانه کشتم
. اما او شروع به داد و فریاد کرد. من او را هل دادم که سرش را به دیوار راه پله ها برخورد کرد و از سرش خون جاری شد. من ترسیدم به همین خاطر او را رها کردم و به اتاق خودم رفتم. چند ساعت بعد وقتی از خواب بیدار شدم و به راه پله ها برگشتم با پیکر بی جان مادرم روبه رو شدم . وی ادامه داد: من برای اینکه پلیس را گمراه کنم طنابی را دور گردن مادرم پیچیدم و آن را از نرده های راه پله آویزان ...
پسر خطاکار محاکمه می شود
سرویس حوادث جوان آنلاین: فروردین سال 98، مرد جوانی مأموران پلیس پایتخت را از مرگ مادرش باخبر کرد و گفت: امروز من و خواهرم در خانه نبودیم و مادرمان تنها بود. ساعتی قبل وقتی وارد خانه شدم با صحنه وحشتناکی روبه رو شدم و دیدم مادرم خودش را از نرده های راه پله آویزان کرده است. بلافاصله مادرم را پایین آوردم، اما او از نفس افتاده بود. با ثبت این توضیحات مأموران به محل حادثه رفتند و جسد توران 61 ساله را ...
نگاهی به زندگی حضرت سکینه(س)
پدرش برای من این حدیث را گفت که پیامبر صلی الله علیه دختر امام سجاد علیه السلام، از فاطمه و سکینه دختران امام حسین علیه السلام و آنها امام حسین علیه السلام با مشاهده این وضع از اسب فرود امام حسین علیه السلام درباره اش فرموده: دخترم، دائم محو جمال الهی است. دختر امام حسین علیه السلام می دانست پدر بزرگوارش به خاطر امر به معروف و نهی از دختر امام حسین علیه السلام با سخن کوتاه ما دختر امام حسین علیه ...
مینا برای ازدواج نزد پلیس مشهد رفت / مادرش راز شومی را فاش کرد!
دختر جوان ناگهان سیلی محکمی به صورت پدرش نواخت و فریاد زد: او نمی گذارد من ازدواج کنم! پدرم خواهر دوقلویم را بیشتر دوست دارد و برای من جهیزیه نمی خرد! من پسری همسن خودم را دوست دارم و از خانه فرار کردیم تا با هم به جایی دور برویم و ازدواج کنیم اما ... این ها بخشی از اظهارات دختر 28ساله ای به نام مینا است که با چهره ای آشفته و مضطرب وارد اتاق مددکاری اجتماعی کلانتری شفای مشهد شد تا از ...
رجعت پیکر شهید حسن رجایی فر در روز تولد پسرش/ پدر به خانه جدید ما هم می آید
...، همه خوشحالیم از اینکه کل مردم از چشم انتظاری پیکر شهدا خلاص می شوند، فقط نمی دانیم پیکر بابا را ببینیم دلتنگی بیشتر خواهد شد یا کمتر! آن هم در این شرایط... رجایی فر به خوشحالی مادر اشاره کرده و ادامه می دهد؛ مادرم به خاطر امیر سجاد خوشحال است و می گوید در این مدت به خانه جدید آمدیم جای خالی پدرتان حس می شود، حال به خانه جدید می آید ... باید به استقبالش برویم. دختر شهید ...
وخیمتر شدن وضعیت جسمانی شیخ زکزاکی و همسرش
خبرگزاری ایسنا: به نقل از المعلومه، سهیلا زکزاکی، دختر شیخ ابراهیم زکزاکی، رهبر جنبش اسلامی نیجریه اعلام کرد که وضعیت جسمانی پدر و مادرش در زندان وخیم است. وی در این باره گفت: پدر و مادرم درحالی بازداشت شدند که مجروح بودند و به دلیل بی توجهی به آنها در زندان وضعیت جسمانی شان بدتر شده است. سهیلا زکزاکی در ادامه تصریح کرد که پدرش در زندان دو بار سکته مغزی کرده است و ترکش هنوز ...
غافلگیری تلخ دختر12 ساله شهید مدافع سلامت
.... از این کارها زیاد می کرد. اما حالا با این اوضاع و بیماری کرونا از مادرم بعید است که بخواهد من را در بیمارستان غافلگیر کند! خوشحال بودم که بالاخره بعد این همه دوری مادرم را می بینم. رسیدیم بیمارستان اما به بخشی که مادرم در آن کار می کرد نرفتیم. دایی دست من را گرفت و به اتاق استراحت پرستاران در بخشی دیگر برد. بعد هم خودش بیرون رفت. خانمی وارد اتاق شد که او را قبلا ندیده بودم، گفت من از دوستان ...
مردم شجریان را تنها نمی گذارند
های من به فردوسی بوده است که هیچ وقت نتوانستم این بدهکاری را به انجام برسانم. شاید حالا دارد به این شکل بدهی اش را به فردوسی بزرگ می پردازد تا با او هم بی حساب شود. برخی منتظر خانواده استاد شجریان نشسته اند اما به نظر می رسد آن ها زمانی بعد از تعطیلی مجموعه را برای آمدن انتخاب کردند تا در آرامش به ملاقات پدر بیایند. هنوز پیر و جوان دور مزار ایستاده اند و آواز می خوانند. شجریان، همیشه عمر، معلم بوده است و حالا مزارش ملجا همه دوست داران آواز شده است. انگار قرار است شجریان از 1319 تا همیشه، شجریان باقی بماند... ...
روایت یک عکاس از شهیدی که از دوربین فراری بود
قند و باد زدن هم نمی توانست هوشیارم کند. اینقدر گریه کردم که یک آن دیدم نصف شب هست و گریان جلوی کامپیوتر خوابم برده بود. چون دنبال عکس های آرشیو زلزله می گشتم همین چند فریم را پیدا کردم ... و دوباره مادرم با صدای هق هق گریه من به سراغم آمد و داستان را برایش شرح دادم . شهید بلباسی شرمنده که در کنارت زندگی کردم و تو را نشناختم و به جای عکاسی از شما دوربین دادم دست شما تا از ما عکس بگیری ... مطالب مرتبط ...
بوسه عشق محمد بر پیکر پدر شهیدش/ پایان چشم انتظاری پسری که جای پدر بود!
قرار گرفتن در کنار پدر زمزمه می کند" پدرم نگفته بودی مسؤولیتت را به من محول می کنی، چقدر سخت است بابا شوی در حالی که خودت نیاز داری به شانه های پدر تکیه کنی" نمی دانیم امروز پایان دلتنگی است یا آغازش؟ نمی دانیم همسر شهید که سال ها بدون همسرش از سه یادگارش مراقبت کرده، هم مادر بود و هم پدر، امروز در کنار پیکر همسر زیر لب چه می گوید؟ حتما روح شهید حسن رجایی فر امروز آرامش عجیبی ...
دختر هندی توانست بدون دانستن زبان برنده جایزه بزرگترین شوی خوانندگی هند شود
به گزارش اسپوتنیک، آریاناندا بابو، خواننده 12 ساله یادگیری آواز را از دو سالگی شروع کرد و مشوق های او در این کار پدر و مادرش که معلم موسیقی در مدرسه هستند بودند. امروز او به زبان های مختلف آواز می خواند در بسیاری از کنسرت های موسیقی کلاسیک زنده و مسابقات نیز اجرا کرده است. با توجه به اعتماد به نفسی که آریاناندا بابو آهنگ های هندی را می خواند، کسی نمی تواند شک کند که این کودک 12 ساله ...
محمد بلباسی: به فرزند چهارم بگو دلتنگ بابا نباشد!
نمی گفت بابا کجاست؟ چرا نمی آید؟ یاد زینب افتادم. محمد وقتی متوجه شد فرزند چهارم را خدا به ما عنایت کرده گفت: حس می کنم دختر است و اسمش را با خودش آورده، اسمش را زینب بگذاریم . حالا زینب چند روز است که به دنیا آمده است. برعکس تولد 3فرزند دیگرم که همه با سر و صدا تبریک می گفتند، بعد از دیدن زینب همه گوشه چشم شان تر می شود. بغلش می کنم و آرام وصیت نامه محمد را که دیگر حفظ شده ام در گوش اش زمزمه می کنم: از طرف من روی فرزندانم را ببوس و به فرزند چهارم بگو این سختی ها، آسایشی به همراه خواهد داشت و دلتنگ بابا نباشد . زینب آرام می خوابد و من به عکس محمد روی دیوار نگاه می کنم. ...
شاکر شهادت | نگاهی به زندگی شهید، محمدحسین حسینیان
شهرآرانیوز - محمدحسین حسینیان، فرزند قربانعلی، سال 1332 در روستای اَلمجوق از توابع بخش مرکزی شهرستان تربت جام به دنیا آمد. قرآن را در خانه فراگرفت و تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواند، سپس برای کمک به پدر در کار کشاورزی، تحصیل را رها کرد. در سال 1350 با خانم صدیقه نوائی ازدواج کرد. مادرش می گوید: شهید می گفت با همسری ازدواج می کنم که باتقوا و بانماز باشد و ما همسرش را براساس معیارهای او ...
وقتی که مرگ در می زند
: واقعاً خسته ام خسته. تمام پشت گوشم اگزما شده. مادرم تقریباً بهتر است. باور کنید مامان به خاطر سکته ای که چند ماه پیش داشت چهار ماه کامل توی خانه قرنطینه بود. نمی دانم چطور مبتلا شد؛ شاید فیزیوتراپش که خانه می آمد... به هر حال الان درگیریم. خدا را شکر خیلی هم خوب رسیدگی کردند، اما پرستار ها واقعاً خسته اند. نیرو کم است و از ما کمک می گیرند. ما هم علم و اطلاعاتی نداریم. اما با همیاری و کمک ...
تراژدی دردناک دختران مشهد
دختر 19 ساله که به همراه خواهر کوچک ترش وارد کلانتری شده بود، با بیان این که پدرم ما را از خانه بیرون کرده و مادرم نیز با تعویض قفل های منزلش مدعی است مسئولیتی در قبال ما ندارد، درباره سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزاکوچک خان مشهد گفت: از همان روزی که دست راست و چپم را شناختم، شاهد درگیری و ناسازگاری های بین پدر و مادرم بودم. در این میان، دخالت های اطرافیان پدرم بر مشکلات ...
محمد در شهادت گوی سبقت را از پدرش ربود
اولین باری که حال و هوای رفتن به جبهه پیدا کرده بود 15 سال داشت، اما وقتی متوجه شد به خاطر سن کم و حضور پدرم در جبهه او را اعزام نمی کنند کلی گریه کرد. وقتی آن روز گریه هایش را دیدیم، من، پدر و مادرم همراه ایشان اشک ریختیم. پدرم اولین رزمنده خانه ما بود که بعد از مدت ها حضور در جبهه شیمیایی هم شد. محمد پیگیر این بود که هر طور شده به جبهه برود که در نهایت برای اولین بار در 25 مرداد 66 راهی جبهه شد و سه ماه در جبهه حضور داشت. ...
یکی بود و یکی نبود، کاش جهان با کودکان مهربان بود!
فریبا خانی- نویسنده و روزنامه نگار یکی بود و یکی نبود. دخترک زیبایی بود که مادرش را از دست داده و پدرش را هم. مادرخوانده او را با گاو و یک بسته بزرگ پنبه به دشت می فرستاد... آن وقت ها که چهارراه نبود. ماشین نبود و قرار نبود کودکان شیشه ماشین ها را تمیز یا گل و آدامس بفروشند. اما دختر باید به دشت می رفت تا پنبه ها را بریسد و نخ کند و گاو هم بچرد تا پروار شود.بعد یک روز پاییزی، باد پنبه ...
دختر 16 ساله از روی بیکاری پدرش را ساطوری کرد
سال گذشته اهالی منطقه ای در شرق تهران شاهد حضور چندین ماشین پلیس و آمبولانس در مقابل آپارتمانی در اطراف خانه خود بودند. آنها جنازه غرق در خون یکی از همسایگان خود را دیدند که توسط ماموران پزشکی قانونی داخل آمبولانس گذاشته شد. دقایقی بعد همسایه ها شاهد انتقال مونا دختر 16ساله مقتول به پلیس آگاهی بودند. مونا البته تنها نبود چرا که مادرش نیز همراه وی بود. آنچه که در این میان جلب توجه می ...
چگونه پدر و مادر همسرمان را صدا کنیم
که شاید شناخت کمتری از ویژگی های فرهنگی و اجتماعی خانواده یکدیگر داشته باشند، کارگشا به نظر می رسد. اهمیت این عناوین را دست کم نگیرید درست صدا زدن پدر و مادر همسر و انتخاب عنوانی مناسب برای آن ها، نه تنها باعث می شود به شما علاقه مند شوند، بلکه باعث افزایش محبت بین زوج هم می شود. وقتی خانمی می بیند شوهرش، پدر و مادر او را با عناوینی که بعد از مشورت با یکدیگر درباره شان به جمع ...
گذری به زندگی خانواده ای بی بضاعت با 3 فرزند نابینا | مرگ برایمان آرزوست
بیماران شفا پیدا کنند، بعد هم سرپناهی برای بچه های معلولم می خواهم. نجلا نابیناست. دخترم تا ابد پیشم می ماند. باید خانه ای داشته باشم که از بچه هایم نگهداری کنم، اما حالا جلو بچه هایم شرمنده ام. حتی اگر زمینی به من بدهند، آن را می سازم تا بتوانم امنیت بچه هایم را تأمین کنم. هرشب استرس دارم. چون اینجا جای زندگی نیست. مشکلات ادامه تحصیل یک تیزهوش پدر خانواده همه سختی ها را به جان ...
پدر و مادر همسرمان را با چه عناوینی صدا کنیم؟
باید توجه کرد بار عاطفی سنگینی را با خود حمل می کنند. نمی توان از دختر یا پسر تازه وارد این توقع را داشت که از این کلمات برای صدا زدن پدر و مادر همسرش استفاده کند. طبیعتا این الزام هم از طرف زن یا شوهر برای دیگری منطقی نیست. به خصوص اگر خانواده ای عروس یا داماد جدید را به هر دلیلی قبول نداشته باشند، هرگز حس خوبی از این کلمات دریافت نمی کنند و چه بسا حتی به این شکل خطاب کردن شان هم رضایت ندهند. از سوی ...
با مداح حزب الله .../ سینه حاج حسن گنجینه محبت حسین(ع)
قرار گیرد فقط خود او تنها موثر نیست بلکه خیلی ها بر گردنش حق دارند تا بتواند دَر خانه اباعبدالله باشد. خلق محمدی حاج حسن زبانزد است همسر حاج حسن افلاکیان امروز بیش از پیش وابسته و نگران حاج آقاست، او با لحنی مهربان از سال های جوانی حاجی می گوید: حاج آقا در خانواده بسیار مذهبی و مقید به دنیا آمده و بزرگ شده، در این خانواده شأنیت انسان و احترام کوچک و بزرگ جایگاه ویژه ای داشت ...
دلنوشته یک دانش آموز درباره حاج قاسم : همه ما یک حاج قاسم در دل داریم
دلنوشته که از سراسر کشور برای این پویش ارسال شده است، 142 دلنوشته برای درج در این کتاب برگزیده شده اند. در یکی از دلنوشته های دانش آموزی به قلم مریم طاهری دانش آموز دوره متوسطه دوم از استان کردستان خطاب به سردار سلیمانی می خوانید: سلام به روح پاک حاج قاسم عزیز! من نمی دانستم او کیست. هر سال تابستان را خانه ی پدر بزرگم می مانم گاهی هم به مادر بزرگ مادرم سر میزنم. هر ...
آسیب های فضای مجازی دختران را بیش تر تهدید می کند
که ما باید به دانش آموزان مان تعلیم دهیم؟ آیا این مسائل در آموزش و پرورش ما تعلیم داده می شود؟ حالا که مدرسه این کار را انجام نمی دهد چرا خود خانواده ها این کار را انجام نمی دهند؟ حتما باید پدر و مادر ها برای خانواده شان یک روانشناس انتخاب کنند. روانشناسی که اخلاق و تخصص داشته باشد. این همان مسئله جنگ نرم است. سن ناهنجاری های مختلف به شدت پائین آمده است. والدین همچنین باید با ...
حال وهوای مردم در مراسم استاد شجریان
آغوش خاک سپردیم. همان طور که خِرد، خِرد خدایی است، جان هم خدایی است. کاش 2 بال هر 2 این ها در همه جهان گسترده شود. مردم عزیز، ما آرامشمان را از شما می گیریم. تمام صبر و شکیبایی ما شمایید. من معذرت می خواهم اگر امکانش مهیا نشد میلیون ها نفر در این مراسم باشند. من دستان یکایک شما را که دوست داشتید پدر را بدرقه کنید، می بوسم. یگانه آرزویم این است که همیشه سلامت و برقرار و پر از عشق و پیروز باشید، همان طور که پدر می خواستند. پایان مراسم اما آغازی دیگر بود برای نمایان شدن شکوه جمعیتی که حالا پراکنده و در بولوار شاهنامه راهی شده بودند؛ چهره ها هنوز غم داشت و چشم ها هنوز نم. ...