سایر منابع:
سایر خبرها
روایت یک عکاس از شهیدی که از دوربین فراری بود
جاهای زلزله زده سر زدم ولی قبل از ترک ورزقان یک عکس یادگاری جلوی چادر بسیج مازندران گرفتیم که جناب سرهنگ ذکریایی بنده خدا لباس نظامی داشت ولی شلوار نظامیش پاره شده بود و با زیرشلواری ایستاد تو عکس و عکس را هم همان جوان قد بلند (محمد بلباسی) انداخت و تمام شد... گذشت و گذشت ... تا اینکه هفت سال بعد یک روز تلویزیون را باز کردم و دیدم آقا با خانواده شهدا دیدار داره و آنجا نوزادی را دادند تا ...
دختر شیخ زکزاکی: پدر و مادرم شرایط بسیار وخیمی دارند
به گزارش قدس آنلاین به نقل از پایگاه خبری المعلومه، سهیلا زکزاکی دختر شیخ ابراهیم زکزاکی رهبر جمعیت اسلامی نیجریه از شرایط بد جسمانی پدر و مادر خود خبر داد و گفت آنها در زمان دستگیری زخمی بودند و حالا به دلیل اهمال پزشکی و محرومیت از مراقبت های درمانی و پزشکی در شرایط بسیار وخیمی به سر می برند. به گفته او، شیخ زکزاکی در زندان دو بار دچار سکته مغزی شده و از مسمومیت خونی با سرب به دلیل ...
وقتی همسر شهید شدم خودم را برای شهادت بابا هم آماده کردم
گذاشت و پا به پای آن ها می رفت. شهادت شان را هم آن طور که همکاران پدر برای ما روایت کردند این گونه بود که نیرو های کمکی در حال نزدیکی به صحنه درگیری بودند و پدر برای اینکه آن ها را مطلع کرده و هشدار بدهد از جا بلند می شود که در همین لحظه از پشت سر به ایشان تیراندازی می کنند و پدر به خاطر حفظ جان همکارانش به شهادت می رسد. چطور متوجه شهادت پدرتان شدید؟ وقتی دوستان خبر شهادت پدرم ...
محاکمه پسری که مادرش را کشت | مادرم را از نرده ها آویزان کردم
شکایتی ندارند اما خواهر متهم گفت درخواست قصاص دارد. او گفت: مادر من زن زحمتکشی بود. او به سختی خانه خریده بود و بعد از پدرم به زحمت ما را بزرگ کرد. مادرم می ترسید برادرم به خاطر اعتیادش خانه را از چنگ ما دربیاورد. به همین دلیل خانه را به نام من کرد تا بعد از مرگش من آواره خیابان ها نشوم. چون می دانست برادرم من را اذیت خواهد کرد. مادرم در این دنیا تنها کسی بود که داشتم و حالا که برادرم او را کشته ...
وخیمتر شدن وضعیت جسمانی شیخ زکزاکی و همسرش
خبرگزاری ایسنا: به نقل از المعلومه، سهیلا زکزاکی، دختر شیخ ابراهیم زکزاکی، رهبر جنبش اسلامی نیجریه اعلام کرد که وضعیت جسمانی پدر و مادرش در زندان وخیم است. وی در این باره گفت: پدر و مادرم درحالی بازداشت شدند که مجروح بودند و به دلیل بی توجهی به آنها در زندان وضعیت جسمانی شان بدتر شده است. سهیلا زکزاکی در ادامه تصریح کرد که پدرش در زندان دو بار سکته مغزی کرده است و ترکش هنوز ...
تو دنبال حق ماموریتی؟! / آمده ریا کنه ولش کن...
رفت توی هم و با دلخوری گفت: مردمِ بی پناه، توی این شرایطند و تو دنبال حق ماموریتی؟! ، دوستش تا این جمله را شنید با شرمندگی سرش را پائین انداخت... حاجی آمد خانه و وسایلش را جمع کرد و رفت منطقه؛ همسرش دیگر عادت کرده بود، محمد هیچ وقت در کار خودش محدود نمی شد. آقا محمد خیلی زودتر از حضور رسمی نیروهای نظامی برای کمک به مناطق زلزله زده رفت. دوستش درست می گفت... چون بعد از روزها، وقتی خسته و ...
خواهری که خواهان قصاص برادرش شد
، مهدیه دختر مقتول مورد بازجویی قرار گرفت و گفت: من، حامد و مادرم با هم در یک خانه زندگی می کنیم اما نسبت به خودکشی مادرم تردید دارم. مادرم زنی سرزنده و شاد بود و هیچ وقت به خودکشی فکر نمی کرد. البته چند وقتی است که برادرم حامد اعتیاد پیدا کرده بود و مادرم را مدام اذیت می کرد. در ادامه حامد دوباره بازجویی شد و اظهارات خواهرش را رد کرد و گفت: من خودم مأموران پلیس را خبر کردم. مهدیه دروغ ...
وقتی که مرگ در می زند
کنتور بخوانم، ماسک را می بینند در را باز نمی کنند. نباید برای این ها فکری می کردند؟ شوهر من تنها کسی هم نیست که توی اداره گاز کرونا گرفته، خیلی ها مبتلا شدند.متأسفانه من الان با دو تا بچه کوچک مجبورم بیایم بیمارستان، چون همسرم دستش معلولیت دارد و همه کارهایش را خودش نمی تواند بکند. بچه کوچک شیرخواره دارم، اما هر روز اینجا در بخش کرونا هستم. بچه ها را می گذارم خانه خواهرم و می آیم بیمارستان. مطمئنم ...
شاکر شهادت | نگاهی به زندگی شهید، محمدحسین حسینیان
می نشست و همان جا ماندگار می شد. به خاطر همین سلوکت بود که دعای خیر غریبه و آشنا بدرقه راهت بود. برادرم بودی و پشت و پناه و یاورم. ماه ها چشم انتظارت می نشستم تا دق الباب کنی و عطر نفست حیاط را زنده کند. عجب مقید بودی هر بار برمی گشتی، پیش از آنکه به دیدارت بیایم، به دیدنم می آمدی و مهربانی و صفا را برایم سوغات می آوردی. آن دفعه، هنوز چند روزی از آمدنت نگذشته بود که روی پا بند نمی شدی و برای ...
زوج خوشبخت شازندی در کنار 9 فرزند
نیازمندان کمک می کنند و این کار را موجب برکت محصولات می دانند. با این روش زندگی هم حاجی بابا و خاله منیر تنها نیستند و نیاز به رفتن به خانه سالمندان ندارند و امید به زندگی و روحیه آن ها در کنار فرزندان و نوه ها بالا رفته است و احساس خوش بختی می کنند و زندگی خوشی دارند. هم فرزندان و نوادگان که پدر بزرگ و مادر بزرگ را برکت زندگی خود می دانند و از زندگی دور همی لذت می برند و روحیه پرنشاطی پیدا کرده اند و بخشی از مایحتاج زندگیشان را از این مزرعه پر برکت تامین می کنند. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی ...
طواف نامدار گمنام در حرم امام رضا(ع) / آمدی چشممان روشن
به گزارش خبرنگار ایکنا، محمد بلباسی، شهیدی از استان مازندران است که در راه دفاع از حرم اهل بیت(ع) به مناصب و پست ها پشت پا زد و به آن سوی مرزها شتافت و باعث شد تا آنانی که او را می شناسند از او به عنوان نامدار گمنام یاد کنند. با آغاز جنگ تکفیری های داعش علیه ملت مظلوم عراق و سوریه و حضورشان در نزدیکی مرزهای کشورمان، زنگ خطر برای جمهوری اسلامی هم به صدا درآمد و سبب شد تا جوانانی از این مرزو ...
رجعت پیکر شهید حسن رجایی فر در روز تولد پسرش/ پدر به خانه جدید ما هم می آید
...، همه خوشحالیم از اینکه کل مردم از چشم انتظاری پیکر شهدا خلاص می شوند، فقط نمی دانیم پیکر بابا را ببینیم دلتنگی بیشتر خواهد شد یا کمتر! آن هم در این شرایط... رجایی فر به خوشحالی مادر اشاره کرده و ادامه می دهد؛ مادرم به خاطر امیر سجاد خوشحال است و می گوید در این مدت به خانه جدید آمدیم جای خالی پدرتان حس می شود، حال به خانه جدید می آید ... باید به استقبالش برویم. دختر شهید ...
مرثیه فرزندان شهدای مدافع سلامت که شنیده نمی شود
به گزارش سدید ؛ هفته ای نیست که خبر شهادت یکی از مدافعان سلامت را نشنویم. اولین شهید مدافع سلامت نرگس خانعلی زاده بود؛ پرستار 23 ساله. چند روزی تصویرش در شبکه های اجتماعی دست به دست شد. غصه خوردیم. دلمان گرفت. آنها که مادر بودند دل به دل مادرش دادند و گریه کردند. جوان ترها حسرت خوردند به جوانی از دست رفته اش. اما این قصه تکرار شد. پرستار بعدی، دکتر بعدی... تا امروز که بعد از 8 ماه، عدد شهدا ...
سلام فاطمه به بابا
آشنا شد که کنار شیرمردان ایرانی و افغانستانی جای گرفت. فاطمه خانم بلباسی یادت هست آن روزها را که هنوز حاج قاسم سلیمانی، شما فرزندان شهید مدافع حرم را ترک نکرده بود، چه قولی داده بود. سردار دل ها، همان سال 95 به خانواده هایشان قول داد که پیکر عزیزان شان را برگرداند و حالا خودش نیست. تیرماه امسال، پیکر دو تن از شهدای خان طومان وارد کشور شد. علی جمشیدی و سعید کمالی کفراتی که بعد از گذشت 4سال ماندن در آن ...
محمد بلباسی: به فرزند چهارم بگو دلتنگ بابا نباشد!
نمی گفت بابا کجاست؟ چرا نمی آید؟ یاد زینب افتادم. محمد وقتی متوجه شد فرزند چهارم را خدا به ما عنایت کرده گفت: حس می کنم دختر است و اسمش را با خودش آورده، اسمش را زینب بگذاریم . حالا زینب چند روز است که به دنیا آمده است. برعکس تولد 3فرزند دیگرم که همه با سر و صدا تبریک می گفتند، بعد از دیدن زینب همه گوشه چشم شان تر می شود. بغلش می کنم و آرام وصیت نامه محمد را که دیگر حفظ شده ام در گوش اش زمزمه می کنم: از طرف من روی فرزندانم را ببوس و به فرزند چهارم بگو این سختی ها، آسایشی به همراه خواهد داشت و دلتنگ بابا نباشد . زینب آرام می خوابد و من به عکس محمد روی دیوار نگاه می کنم. ...
محمد در شهادت گوی سبقت را از پدرش ربود
اولین باری که حال و هوای رفتن به جبهه پیدا کرده بود 15 سال داشت، اما وقتی متوجه شد به خاطر سن کم و حضور پدرم در جبهه او را اعزام نمی کنند کلی گریه کرد. وقتی آن روز گریه هایش را دیدیم، من، پدر و مادرم همراه ایشان اشک ریختیم. پدرم اولین رزمنده خانه ما بود که بعد از مدت ها حضور در جبهه شیمیایی هم شد. محمد پیگیر این بود که هر طور شده به جبهه برود که در نهایت برای اولین بار در 25 مرداد 66 راهی جبهه شد و سه ماه در جبهه حضور داشت. ...
مرگ در می زند
تخت ها پر است. مردم منتظر خالی شدن تخت هستند. وضع خیلی خراب است، مردم باید رعایت کنند. کادر درمان خسته اند. نفس ها دیگر تنگ شده. بچه ها به زور این شرایط را تحمل می کنند. گاهی اوقات واقعاً کادر درمان نمی توانند نفس بکشند و مجبور می شوند ماسک را بردارند. اکثر بچه ها در بخش ما کرونا گرفتند و خیلی اوقات بدون مرخصی و با همان مریضی کار کردند. من خودم مبتلا شدم. فقط دو روز استعلاجی رفتم چون واقعاً شلوغ است. ...
چگونه پدر و مادر همسرمان را صدا کنیم
قبول کنند و همسرش هم خانواده او را دوست داشته باشد. این حالت ایده آل است، اما همیشه و برای تمام ازدواج ها به خصوص از همان لحظه اول، این حالت مطلوب به وجود نمی آید. بهتر است جوانان وقتی ازدواج می کنند نظر و دیدگاه واقع بینانه ای در این باره داشته باشند. وقتی به زندگی دید واقع گرایانه داشته باشند، طبعا با مشکلات راحت تر کنار می آیند. گفتن مامان و بابا، بار عاطفی سنگینی دارد ...
تراژدی دردناک دختران مشهد
خانوادگی آنها می افزود. در واقع آنها آتش بیار معرکه بودند و با سخن چینی هایشان به این درگیری ها دامن می زدند تا جایی که بالاخره 10سال قبل پدرم ما را رها کرد و به مکان نامعلومی رفت. آن زمان دو خواهرم ازدواج کرده بودند و من و خواهر کوچک ترم نزد مادرم ماندیم و در منزلی که ارثیه مادرم بود زندگی می کردیم. چند ماه بعد از این ماجرا، مادرم با گرفتن یک وکیل از پدرم به خاطر نپرداختن نفقه و هزینه های زندگی ...
ماجرای انتخاب علی انصاریان به عنوان بهترین بازیگر آمریکا!
لطف خدا شامل حالش بوده و از صدقه سر مادر و پدرش به جایی رسیده است خدا را شکر که هیچ وقت دستم جلوی کسی دراز نبوده است. فکر می کنید اگر ازدواج کنید از مادرتان دور می شوید؟اصلا چنین چیزی امکان ندارد. شرط من برای ازدواج این است که خانه ای بگیرم که مادرم طبقه بالای همان خانه زندگی کند که همیشه بالای سرم باشد. حضور مادرم در زندگی من همیشگی است. مادرم شرایط سختی را گذرانده. چهلم پدرم بود که ...
مهدی از نوکری اهل بیت به خادمی نیازمندان رسید
کودکی هم با هیئت سید الشهدا(ع) همراه شد و از خودش استعدادهایی نشان داد که در دیگران کمتر سراغ داشتیم. برای او کامپیوتر گرفتیم و در مدت کمی پیشرفت بدون آموزش او در حدی بود که از مدارس درخواست می کردند که سایت شان را او طراحی کند. اهالی فرخ شهر پدر شهید بهامیری را به واسطه دست به خیر بودنش می شناسند: من توفیق داشته و دارم و مسئول صندوق قرض الحسنه هستم. بنابر اقتضای شغل من مهدی از همان کودکی ...
گذری به زندگی خانواده ای بی بضاعت با 3 فرزند نابینا | مرگ برایمان آرزوست
بیماران شفا پیدا کنند، بعد هم سرپناهی برای بچه های معلولم می خواهم. نجلا نابیناست. دخترم تا ابد پیشم می ماند. باید خانه ای داشته باشم که از بچه هایم نگهداری کنم، اما حالا جلو بچه هایم شرمنده ام. حتی اگر زمینی به من بدهند، آن را می سازم تا بتوانم امنیت بچه هایم را تأمین کنم. هرشب استرس دارم. چون اینجا جای زندگی نیست. مشکلات ادامه تحصیل یک تیزهوش پدر خانواده همه سختی ها را به جان ...
تزریق امید به رگ های خشکیده آسیب های اجتماعی توسط مددکاران
تحصیلات و درسم را بیشتر از سوم راهنمایی نتوانستم ادامه دهم. وقت شوهر کردنم بود. مادرم می گفت باید بروم خانه بخت و من هم رضایت دادم. بین چند خانواده ای که برای خواستگاری پا پیش گذاشته بودند، این گزینه بیشتر از همه به دلم نشست. راستش خانواده ای سنتی هستند و خیلی به حرف زدن و رفت وآمد تمایل نداشتند و بازهم من سکوت کردم. چند ماه نامزد بودیم و متوجه اعتیادش نشده بودم. خانواده اش هم چیزی نگفتند تا اینکه ...
حال وهوای مردم در مراسم استاد شجریان
آغوش خاک سپردیم. همان طور که خِرد، خِرد خدایی است، جان هم خدایی است. کاش 2 بال هر 2 این ها در همه جهان گسترده شود. مردم عزیز، ما آرامشمان را از شما می گیریم. تمام صبر و شکیبایی ما شمایید. من معذرت می خواهم اگر امکانش مهیا نشد میلیون ها نفر در این مراسم باشند. من دستان یکایک شما را که دوست داشتید پدر را بدرقه کنید، می بوسم. یگانه آرزویم این است که همیشه سلامت و برقرار و پر از عشق و پیروز باشید، همان طور که پدر می خواستند. پایان مراسم اما آغازی دیگر بود برای نمایان شدن شکوه جمعیتی که حالا پراکنده و در بولوار شاهنامه راهی شده بودند؛ چهره ها هنوز غم داشت و چشم ها هنوز نم. ...
دلنوشته یک دانش آموز درباره حاج قاسم : همه ما یک حاج قاسم در دل داریم
قاسم خواسته بود تا او را به دیدار رهبری ببرد. حتی برای حاج قاسم نامه نوشته بود. من بعد ها این فیلم ها را در گوشی مادرم دیدم. حاج قاسم به قول خود عمل کرد و نرگس را به دیدار رهبر برد نرگس گفت که من راه پدرم را ادامه می دهم، حالا که حاج قاسم را شهید کرده اند من هم می خواهم راه او را ادامه دهم و برای خاک پاک وطنم بجنگم اسم پدر نرگس شهید اسماعیل خان زاده است. حالا نرگس دوباره پدرش را ازدست داده است ...
با مداح حزب الله .../ سینه حاج حسن گنجینه محبت حسین(ع)
...، حسینیه به حسینیه عرش را می لرزاند، مهمان منبر روضه اش مادر پهلوشکسته بود و زیارت عاشورای هفتگی اش که دیگر هیچ، انگار جان تازه ای بر کالبد آدمیان می دمید و سفری به همان سرزمین عشاق بود. در بدو ورود به منزلشان چهره ای سراسر نور و معرفت بر تختی تکیه زده بود و با گشاده رویی از ورودمان استقبال کرد اولین جمله ای که پس از سلام و احوالپرسی مهمانمان کرد این بود شما دعوت شده اید، به خواست ...
عاقبت از خستگی ناچار خوابش می برد...
. همهمه و ازدحام و اشک های مردم را بعد از فوت او نگاه می کنم. به گریه های از ته دل، هق هق های ممتد و خیره شدن نگاه ها به بیمارستانی که او دیگر در آنجا نیست و به همه نگاه های مضطربی که از امروز به بعد به اطرافمان می کنیم تا شاید نشانی فیزیکی از او در جهان مان پیدا کنیم و به جای خالی یک بودن بزرگ، نگاه می کنم و فکر می کنم. به اینکه از عام و خاص تا پیر و جوان، چطور به خسروی آواز ایران عاشق بودند فکر می ...
معرفی کتاب تعلیمات غیر اجتماعی اثر مهرداد صدقی
خورد و به خاطر کمبود جا، همه به هم فشار می آوردند. آقای هاشمی در حالی که سعی می کرد از لای ازدحام جمعیت راهی باز کند، گفت: پسرم نیمه پر لیوان را ببین. همین فشاری که اینجا می بینی و گره خوردن دست و پای مردم در همدیگر خودش آدم را یاد سعدی می اندازد که می گفت بنی آدم اعضای یک پیکرند. شنتیا در حالی که لای دست و پاها داشت به عضوی از بدن دیگران تبدیل می شد، گفت: پدر جان بالاخره یک پیکرند درست ...
پدر و مادر همسرمان را با چه عناوینی صدا کنیم؟
باید توجه کرد بار عاطفی سنگینی را با خود حمل می کنند. نمی توان از دختر یا پسر تازه وارد این توقع را داشت که از این کلمات برای صدا زدن پدر و مادر همسرش استفاده کند. طبیعتا این الزام هم از طرف زن یا شوهر برای دیگری منطقی نیست. به خصوص اگر خانواده ای عروس یا داماد جدید را به هر دلیلی قبول نداشته باشند، هرگز حس خوبی از این کلمات دریافت نمی کنند و چه بسا حتی به این شکل خطاب کردن شان هم رضایت ندهند. از سوی ...
این بچه ها عشق و محبت واقعی می خواهند
. خودش یک دختر21 ساله و یک پسر 24 ساله داشت که حالا مادربزرگ هم شده است. اما دلش می خواست برای بردیا هم مادری کند. 8 ماه به صورت آزمایشی سرپرستی اش را گرفت، بعد به دادگاه میرود و همه کارهای قانونی اش را بدون کوچکترین کارشکنی انجام می دهد. بهزیستی از همان اول قول حمایت و همکاری داد. تا لحظه آخر هم پای قولش ماند. " آن زمان برخی خانواده ها اعلام امادگی کردند که بردیا را ببرند و کارهای گفتار درمانی را ...